۱۳۹۱ دی ۶, چهارشنبه

شجاعت کشف حقیقت

شجاعت کشف حقیقت
استیفن هاوکینگ  / مترجم: وریا کریمی


آنچه میخوانید ترجمۀ بخش اول از متن فیلم مستندی است که شبکۀ «دیسکاوری» در مورد تئوریهای علمی استیفن هاوکینگ تهیه کرده است. در این مستند، هاوکینگ دیدگاهها و نظریاتش را به زبانی تا حد امکان عامه فهم مطرح کرده است. نشریه «آتش» کل این متن را به تدریج در شمارههای آتی منتشر خواهد کرد.
***
سلام اسم من استیفن هاوكینگ است، كیهان شناسِ فیزیكدان و یكجور رویا پرداز. اگر چه نمیتوانم از سر جایم تكان بخورم و بایستی از طریق كامپیوتر صحبت كنم در ذهن خود آزاد هستم.
 رها برای كاوش ژرفترین پرسشهای گیتی. و از میان آنها ژرفترین سئوال همه آنها ....آیا خدایی وجود دارد كه گیتی (از سیارهها و ستارهها گرفته، تا من و شما) را آفریده و اداره كند؟جواب این سئوال ما را با خود به سفری از میان قوانین طبیعت میبرد كه من فكر میكنم آنجا پاسخ این راز كهن كه كیهان چگونه واقعا ساخته شده و كار میكند نهفته است. خود را برای یافتن جواب آماده كنید.
من به تازگی كتابی را منتشر كردم كه در آن این پرسش مطرح شده بود: آیا خدا جهان را آفریده است ؟ این کار، نوعی جنبش به وجود آورد. مردم ناراحت شده بودند كه چرا یك فیزیكدان بایستی كاری به مذهب داشته باشد. من هیچ میلی ندارم كه به مردم بگویم به چه چیز باور داشته باشند. اما فكر میكنم پرسیدن این كه آیا خدا وجود دارد در پیشگاه علم پرسشی امکان پذیر است. باید توجه داشت كه به سختی میتوان سئوالی مهمتر و اساسیتر از این یافت كه چه چیزی جهان را خلق كرده و آن را اداره میكند؟
خیلی وقت پیش جواب تقریبا همیشه یكی بود، خدایان همه چیز را آفریدهاند. جهان مكانی ترسناك بود، بنابراین مردمانی به خشونت وایكینگها هم برای معنا دار شدن پدیدههای طبیعی همچون آذرخش یا توفان به پدیدههای فرا طبیعی باور داشتند.
وایكینگها خدایان متعدد و گوناگونی داشتند. «تور» الهه آذرخش بود. الهه دیگری به نام «اجیه» مسبب دریاهای متلاطم بود. اما خدایی كه از همه بیشتر از آن میترسیدند «اسكول» نام داشت. او مسوول پدیدۀ طبیعی وحشت آوری بود كه ما امروز آن را خورشید گرفتگی مینامیم. «اسكول» الههای گرگ سان بود كه در آسمان میزیست. گاهی كه او خورشید را میخورد، لحظهای رعب آور به وجود میآورد كه در آن، روز به شب میگرایید. تصور کنید كه دیدن محو شدن خورشید بدون یك توضیح علمی چقدر دهشتناك بوده. وایكینگها به تنها روشی كه برایشان مقدور بود از خود واكنش نشان میدادند. آنان تلاش میكردند این گرگ را بترسانند و فراری دهند. وایكینگها بر این باور بودند كه با این کار باعث ظهور مجدد خورشید میشوند. البته اکنون ما میدانیم كه اعمال آنها هیچ نقشی در ظهور مجدد خورشید نداشت. خورشید به طور طبیعی مجددا ظهور میكرد.
مشخص شده كه گیتی آن گونه كه به نظر میآید راز آلود یا ماوراء طبیعی نیست. اما كشف حقیقت به شجاعتی بیش از آنچه كه وایكینگها داشتند نیاز داشت. انسانِ نوعی مانند من و شما میتواند بفهمد كه گیتی چگونه كار میكند. این موضوع (چگونگی كاركرد گیتی) خیلی پیشتر از وایكینگها در یونان باستان آشکار شده بود. حدود سیصد سال قبل از میلاد مسیح دانشمندی به نام «آریستاكوس» نیز به خورشید گرفتگی یا ماه گرفتگیها علاقه مند شده بود. به ویژه ماه گرفتگی ها. او آنقدر شجاعت داشت كه بپرسد آیا اینها واقعا كار خداست یا نه؟ «آریستاكوس» حقیقتا یك طلایه دار دانش بود. او به دقت آسمان را مورد مطالعه قرار داد و به یك نتیجه بزرگ دست یافت. او فهمید كه ماه گرفتگی در حقیقت سایه زمین است روی ماه، و نه یك پدیده الهی. او با این كشف رها شد. او دیگر تلاش میكرد كه بفهمد آن بالاها چه خبر است. شکل هایی را ترسیم كرد كه رابطه صحیح خورشید و زمین و ماه را با هم نشان میداد. سپس او به نتایج قابل توجه تری دست یافت. او استنباط كرد كه زمین برخلاف آنچه كه همگان میپنداشتند مركز كائنات نیست. بلكه به عكس، دور خورشید میچرخد. در حقیقت درك این ترتیب، همه چیز از خورشید گرفتگی و ماه گرفتگیها را توضیح میداد. وقتی که ماه سایه خود را روی زمین بیندازد، آن لحظه خورشید گرفتگی است و وقتی كه سایه زمین روی ماه بیفتد، ماه گرفتگی رخ میدهد. «آریستاكوس» حتی از این هم فراتر رفت. او مطرح کرد كه ستارگان (آن گونه كه معاصرین او معتقد بودند) روزنه هایی در سقف آسمان نیستند. بلكه خورشیدهایی شبیه خورشید ما هستند كه فقط خیلی خیلی دورند. این مساله باید یافتۀ حیرت آوری بوده باشد.
گیتی ماشینی است كه بر اساس قوانین و اصول اداره میشود. قوانینی كه ذهن آدمی میتواند آنها را دریابد. من بر این باورم كه كشف این قوانین بزرگترین دستاورد بشر بوده. به خاطر همین، قوانین طبیعت آنگونه كه ما امروز آنها را میشناسیم از ما میپرسند آیا اصلا برای توضیح جهان به خدا نیاز داریم؟ قرنها تصور میشد كه افراد معلولی چون من، به خاطر قضای الهی است که اینگونه زندگی میكنند. اگرچه ممكن است با این حرفم كسی را آن بالا اذیت كنم، ولی ترجیح میدهم اینطور فكر كنم که همه چیز را میتوان به شیوهای دیگر توضیح داد: یعنی قوانین طبیعت. خوب قوانین طبیعت دقیقا چه هستند و چرا اینقدر قدرتمندند؟ من آنها را با بازی تنیس برایتان توضیح میدهم. تنیس با دو دسته قانون اداره میشود. یك دسته، قوانین ساختۀ بشراست: قوانین بازی. این دسته از قوانین مواردی از قبیل اندازه زمین بازی، ارتفاع تور، اینكه چه اتفاقی میافتد اگر توپ به داخل زمین زده شود یا به خارج را تعیین میكنند. این قوانین اگر طرفین بازی بخواهند میتوانند تغییر بیابند. اما دسته دیگری از قوانین كه در بازی تنیس به كار میروند، ثابت و تغییر ناپذیرند. این قوانین تعیین میكنند كه وقتی توپ زده شد چه بر سر آن خواهد آمد. میزان نیرو و زاویۀ ضربۀ وارد شده به راكت دقیقا مشخص میكند در لحظه بعد چه اتفاقی خواهد افتاد. قوانین طبیعت تعاریفی هستند از اینكه پدیدهها در گذشته، حال و آینده واقعا چگونه به وقوع میپیوندند. در بازی تنیس، توپ دقیقا همان جایی میرود كه به آن گفته میشود. قوانین زیاد دیگری هستند كه در بازی به كار میروند. آنها همۀ اتفاقاتی را كه قرار است رخ دهند كنترل میكنند. از نحوۀ تولید انرژی در ماهیچه بازیكن گرفته، تا سرعت رشد چمنهای زیر پای شان. اما نكتهای كه بسیار حائز اهمیت است این است كه این قوانین فیزیكی نه تنها تغییر ناپذیرند بلكه جهان شمول نیز هستند. آن ها فقط روی پرواز توپ اعمال نمیشوند بلكه روی حركت سیاره و هر چیز دیگری در جهان به كار میروند. بر خلاف قوانین ساختۀ بشر، قوانین طبیعت هرگز نمیتوانند شكسته شوند. به همین دلیل است كه تا به این حد قدرتمند هستند. البته وقتی كه از یك منظر دینی به این موضوع (خلل ناپذیری قوانین طبیعت) نگریسته شود به همان نسبت نیز بحث برانگیز و مسئله ساز است. اگر همچنان كه من پذیرفته ام شما نیز بپذیرید كه قوانین طبیعت ثابت هستند، مدت زیادی طول نخواهد كشید كه سئوال شود پس اینجا خدا چه نقشی دارد؟ اینجاست كه بزرگترین تضاد بین علم و دین آشكار میشود. اگر چه دیدگاههای من به تازگی خبر ساز شدهاند، اما این موضوع یك چالش و تضاد دیرینه است.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر