۱۳۹۳ تیر ۲۸, شنبه

«ارحل ارحل يا روحاني» «ارحل ارحل يا داعش»





سلين شکوهي
ستم ملي يکي از ارکان و عناصر مهم دولت جمهوري اسلامي ايران است و اعراب ساكن خوزستان مليت ستمديده اي هستند كه علاوه بر استمرار استثمار و فقر و بيكاري شديد، از همان ماه هاي اول استقرار جمهوري اسلامي تحت سرکوب وحشيانه اين ر‍‍‍ژيم قرار گرفته اند. تغييرات سياسي در خاورميانه به ويژه وقايع بهار عربي بر مردم عرب خوزستان تاثير مي گذارد؛ همانطور که بر چگونگي سرکوب عربهاي خوزستان توسط دولت هم تاثير گذار است. جنگ اخير داعش با دولت عراق صفحه ديگري از اين تاثيرپذيري بود که عکس العمل هاي مختلف را در مقابل اخبار عراق در هر دو طرف برانگيخت.
شووينيست هاي پان آريايي بار ديگر چهره نفرت انگيز عظمت طلبي و سلطه طلبي شان را به نمايش گذاشتند و اوباش فرهنگي و سياسي جريان هاي شووينيست فارس مانند پان ايرانيست ها در صفحات فيس بوک و سايت ها تحقير و حمله به اعراب خصوصا فعالين سياسي و فرهنگي عرب خوزستان را تکرار کردند و با متهم کردن چند باره اعراب خوزستان به جدايي طلبي آمادگي خود را براي دفاع از وطنشان تو بخوان هژموني و برتري فارسها اعلام کردند. حتي شنيده شد که به مقامات رژيم در اهواز و ديگر شهرهاي عرب نشين خوزستان پيشنهاد کرده اند که به پان ايرانيست ها فضاي عمل سياسي و تبليغاتي داده شود تا مانع از گسترش فعاليت هاي فرهنگي و سياسي اعراب در استان شوند. يعني نازيست ها و فاشيست هاي وطني حاضرند بر اساس ايدئولوژي و ارزش هاي «ايراني گري» و براي حفظ جايگاه برتر ملت فارس و هژموني طلبي آريايي، در کنار رژيم جمهوري اسلامي نيز قرار گيرند و به اين ترتيب جعليات کورش بزرگ و امپراتوري هخامنشي را در کنار امام زمان و ابوالفضل عباس بنشانند. اين حد از سياست شووينيستي و فاشيستي را بايد سکه يک پول کرد و در هر کوي و برزن آن را رسوا و افشا کرد. بيش از همه اين وظيفه آزادي خواهان و برابري طلبان فارس در خوزستان و هر جاي ديگر ايران است که نفرت خود را از شووينيسم پان ايرانيست ها اعلام کنند. رژيم جمهوري اسلامي هم اگر محدوديت ها و معذوريت هاي سياسي اش اجازه بدهد در تيز کردن شمشير فاشيسم پان ايرانيست ها براي حفظ موقعيتش و براي سرکوب عرب هاي خوزستان ترديد نخواهد کرد.
در طرف ديگر اخباري شنيده مي شود از تمايل و گرايش برخي از جوانان عرب خوزستان نسبت به گروه داعش در عراق. حتي شنيده شده است که بعضي از اين جوانان ناراضي که خانواده هاي شان شيعه هستند براي پيوستن به داعش تغيير مذهب داده ند. اين از چاهي به چاهي ديگر افتادن است، راه گم کردن است و پي سراب رفتن. از نکبت اسلام جمهوري اسلامي با چاشني شووينيسم فارس و عرب ستيزي و فقر و بيکاري و زن ستيزي و سرکوب نبايد به دام نکبت اسلام دولت اسلامي عراق و شام افتاد. هر دوي اين گزينه ها ضد مردم و ضد آزادي و ضد رفاه و پيشرفت و همبستگي انسان ها هستند. اگر جمهوري اسلامي به نام حکومت شيعي و حفظ تماميت ارضي به اعدام جوانان عرب و کرد و بلوچ مي پردازد، داعش هم به نام حکومت اهل سنت و استقرار خلافت اسلامي به کشتار مسيحيان و شيعيان و حتي اهل سنت مخالفش مي پردازد. آيا تجربه افغانستان و دوران طالبان به ما نشان نمي دهد که حکومت و دولت بنيادگرايان اسلامي هيچ ربطي با رهايي و برابري و آزادي ندارد؟
بر خلاف تبليغات تمام ناسيوناليستها ملت هرگز پديده واحد و يکپارچه اي نيست. هر ملتي از جمله ملت عرب در درون خودش به طبقات متخاصمي تقسيم مي شوند که با هم تضاد منافع مادي دارند. اين طبقات متخاصم حتي اگر همگي تحت ستم ملي باشند اما در درون خود قشر بندي طبقاتي دارند و هرگز موقعيت يک سرمايه دار يا بزرگ مالک عرب با يک کارگر يا دهقان عرب يکي نيست هر چند هر دو تحت ستم ملي دولت مرکزي قرار داشته باشند. همچنان که موقعيت اجتماعي مرد عرب با زن عرب برابر نيست. طبقات و اقشار مرفه و ثروتمند ملل تحت ستم در حفظ جامعه طبقاتي، نفع و سود دارند و حتي اگر عليه شووينيسم ملت غالب و عليه ستم ملي مبارزه مي کنند اين مبارزه براي کسب موقعيت اجتماعي و اقتصادي بهتر براي خودشان و هم طبقه اي هاي خودشان است و نه کارگران و زحمتکشان. بورژوازي و بزرگ مالکان و سران عشاير عرب از ديرباز تاکنون يا با دولت مرکزي کنار آمده اند يا با بورژوازي ساير کشورهاي عربي مانند حزب بعث عراق. آيا موقعيت جوان بي کار و بي آينده عرب در بيغوله ها و محلات فقيرنشين شهرهاي خوزستان با امثال حسن شمخاني يکي است؟! جوانان انقلابي و آزادي خواه عرب نه براي ناسيوناليسم عربي با برتري و هژموني بورژوازي خودي و يا براي تثبيت «هويت اسلامي» (از «نوعي ديگر» و مخالف اسلام حكومت ايران) بلکه بايد براي جامعه اي مبارزه کنند که در آن رفع ستم ملي از اعراب و ديگر ملل تحت ستم به واقعيت رهايي اجتماعي همه مردم پيوند بخورد و اين مساله جز در سايه کمونيسم و انقلاب پرولتري ممکن نيست. نمي توان فقط براي نابودي يک نوع از ستم يعني ستم ملي مبارزه کرد اما اشکال ديگر ستم مانند ستم جنسيتي، ستم و استثمار طبقاتي و غيره را دست نخورده باقي گذاشت. ساختار و اشکال مختلف تبعيض و ستم اجتماعي يکديگر را توليد و بازتوليد مي کنند و مبارزه براي نابودي يکي از آنها بدون مبارزه براي نابودي اشکال ديگر و بدون تلاش براي رهايي همه انسان ها ممکن نيست.
خوزستان علاوه بر مردم عرب، فارس ها و بختياري ها، لرها و حتي ترک ها و کردها و افغانستاني هاي مهاجر را هم در خود جاي داده است. اين مردم به ويژه انقلابيون و آزادي خواهان و پرولترها و زحمتکشان لر و بختياري بايد اهميت حياتي همبستگي انترناسيوناليستي و مشخصا مبارزه براي رفع هر نوع ستم ملي علي الخصوص ستم بر اعراب خوزستان را درك كنند و در اين راه متحد شوند. حمايت از مبارزات عادلانه اعراب خصوصا کارگران و زحمتکشان عرب ضامن منسجم کردن صفوف وحدت انترناسيوناليستي و کمونيستي كل طبقه پرولتر در خوزستان است. بايد سکوها و پروژه هاي گازي و نفتي، دانشگاه ها و مدارس، ورزشگاه ها و کتابخانه ها و محلات را به صحنه مبارزه با جمهوري اسلامي و با مرتجعين داعش و شووينيست ها تبديل کرد و هم زمان توطئه ها و طرح هاي نفوذ و اعمال سلطه قدرت هاي امپرياليستي و ارتجاعي منطقه نظير عربستان و قطر را آماج افشاگري مداوم قرار داد و ماهيت ضد مردمي اينها را به مردم نشان داد. هر شكلي از مسكوت گذاشتن يا توجيه ستم ملي و سركوب حكومتي عليه مردم عرب خوزستان جز آب به آسياب رژيم ريختن و هل دادن جوانان عرب به سوي جرياناتي مانند داعش نيست.
ايتّها الاخوات! ايّها الاخوان! والرفاق! شما در همان جشن قهرماني تيم فوتبال فولاد به درستي فرياد زديد «ارحل ارحل يا روحاني» حالا وقت آن است كه اين شعار را با شعار «ارحل ارحل يا داعش» پيوند بزنيد و «الشعب يريد اسقاط النظام» و «ثورة ثورة حتي النصر» را در راس شعارهاي مبارزاتي مردم در خوزستان بنشانيد.

واقعیت کمونیسم چیست؟ نشست اينترنتي با اقتصاددان کمونيست ريموند لوتا



به سوي دور نويني از انقلاب کمونيستي
سوال: ريموند، در مورد مرحله اول انقلاب کمونيستي مفصلا صحبت کرديم و تو هم خيلي روشن و زنده نشان دادي که چه تغييرات بي سابقه و چه دستاوردهاي بي نظيري داشت و البته مشکلاتي هم. ولي دست آخر شکست خورد. اين مسئله در زمان خودش چه مفهومي داشت و امروز تکليف مان با آن چيست؟
لوتا: شکست چين يک نقطه عطف واقعي بود. جنبش کمونيستي بين المللي دچار گيجي و شوک و سرگشتگي شد.... منظورم نيروهايي است که خود را مائوئيست مي دانستند. البته طيف وسيع تري از نيروهاي راديکال مترقي هم عکس العمل مشابهي داشتند. عدة به اصطلاح کمونيست هايي که با رهبري جديد چين همراه شدند کم نبود. به اين اشاره مي کردند که بخش هايي از توده هاي چين از رهبري جديد حمايت مي کند... و دفاع لفظي رهبران کودتا از سوسياليسم و کمونيسم براي شان کافي بود. برخي هم در گرداب بهت و روحيه باختگي فرو رفتند. عده ديگري اگنوستيست شدند و با «از کجا معلوم؟ کي مي گه؟» منتظر نشستند.... يا به کارشان ادامه دادند انگار که اين عقبگرد عظيم اتفاق چندان مهمي هم نبوده. در چنين شرايطي بود که باب آواکيان صدر حزب کمونيست انقلابي آمريکا (آر سي پي) براي پاسخ به يک نياز عظيم و تاريخي پا جلو گذاشت: نياز به درک و توضيح اين که در چين چه گذشت و مسئوليتي که انقلابيون واقعي در قبال آن دارند.
در سال 1977 باب آواکيان يک تحليل همه جانبه از کودتا ارائه داد. او توضيح داد که خط رويزيونيستي در چين پيروز شده. کارکرد اين خط را در عرصه هاي مختلف افشا کرد. گسل هاي مبارزه طبقاتي در چين را ترسيم کرد و نشان داد که چطور اين مبارزه در بالاترين سطوح رهبري متبلور شد. او از مائو و نزديکترين پيروانش (به اصطلاح «دار و دستة چهار نفره») دفاع کرد. به علاوه يک مبارزة پيچيده و اصولي و مهم به راه انداخت تا آر سي پي هم در اين مورد موضع صحيح اتخاذ کند و اين عليرغم مخالفت هاي فراکسيوني درون حزب بود. هيچ کس ديگري در دنيا چنين تحليل و ارزيابي اي نکرد. باب آواکيان از اين واقعيت با تمام پيچيدگي هايش استقبال کرد و نتايج علمي گرفت: انقلاب پرولتري دومين شکست عظيم خود را متحمل شد... اول اتحاد شوروي و امروز چين... و بر ما کمونيست هاي انقلابي است که بياموزيم، جمع بندي کنيم و به پيش رويم.
در دوره متعاقب کودتا... از سال هاي 1977 تا 1979 صحبت مي کنم... آواکيان کتابي هم نوشت به نام «خدمات فناناپذير مائوتسه دون» و در اين کتاب خدمات کيفي مائو به علم انقلاب را سنتز کرد که مهم ترين آن ها تئوري و پراتيک ادامه انقلاب تحت ديکتاتوري پرولتاريا بود.
باب آواکيان بر اين نقطة چرخش تعيين کننده پرتو افکند و شروع کرد به راهگشايي و ترسيم مسير پيشروي. او از دستاوردهاي عظيم مائو و انقلاب چين دفاع کرد (کارهاي عظيمي که به انجام رسانده بودند) و در عين حال به کند و کاو در تجربه چين و کل مرحله اول انقلاب کمونيستي ادامه داد.
سوال: خوب حرفش در مورد تجربة چين چه بود؟
لوتا: به يمن کار جمعبندي آواکيان، سه دهة بعد از آن ما امروز خيلي روشن تر مي بينيم که چرا اين شکست دو جنبه داشت. از يک طرف سه عامل قدرتمند عيني عليه انقلابيون چيني عمل مي کرد. خطر جنگ بر شرايط و مبارزه طبقاتي تاثير مي گذاشت. در سطح جهاني هم نيرو ـ و نيروهاي ـ سرمايه داري هنوز به لحاظ مادي و ايدئولوژيک از نيروهاي نوخاستة انقلاب کمونيستي قوي تر بودند. و اين مسئله در داخل جامعه سوسياليستي انعکاس داشت.
ولي اتفاقات چين جنبة ديگري هم داشت. عوامل عيني کاملا کودتا را توضيح نمي دهند. رويکرد و درک مائو و انقلابيون اشکلات و کمبودهاي واقعي داشت. اين اشکالات عامل اصلي شکست چين نبودند و من روي اين «نبودند» تاکيد مي کنم. ولي در شکست نقش داشتند.
باز هم بگويم که ارزيابي از رابطه بين عوامل عيني و ذهني و درک از اين که کمبودها چه بودند... کاري بود که باب آواکيان براي تعميقش کار کرد و جنگيد. اين جمعبندي حاصل 35 سال کلنجار و سنتز عميق و علمي است و به سنتز نوين از کمونيسم انجاميده.
باب آواکيان سنتز نوين کمونيست را پيش مي گذارد
سوال: مي تواني از کودتاي چين به بعد را هم براي مان بگويي؟
ريموند لوتا: اساسا باب آواکيان اين پروسه اکتشاف عميق و بررسي نقادانه از مرحلة اول انقلاب پرولتري و کل پروژة کمونيستي را با کتاب «فتح جهان؟ چيزي که پرولتارياي بين المللي مي تواند و مي خواهد انجام دهد» در سال 1981 شروع کرد. از آنجا جست و جو را ادامه داد و کشف هاي جديدي کرد. در اين سي سال و اندي که از ضد انقلاب در چين مي گذرد، باب آواکيان سنتز نويني از کمونيست را تکامل داد و به پيش گذاشت.
و بايد اضافه کنم که اين کار بر بستر اوضاعي انجام مي شود که حملات بي وقفه ايدئولوژيک بورژوازي به کمونيسم را شاهد هستيم.
برگردم به سنتز نوين. اين يک چارچوب نوين و فراگير است براي پي گرفتن انقلاب کمونيستي. کليد اين پيشروي / کشف مهم، رويکرد و متد علمي بود. اگر مي خواهيم دنيا را بفهميم و آن را در جهت عالي ترين منافع بشريت تغيير دهيم به علم احتياج داريم... بايد بفهميم دنيا واقعا چگونه است و چطور مي شود آن را واقعا و به طور ريشه اي تغيير داد.
باب آواکيان چارچوب انترناسيوناليستي کمونيسم را هم تکامل داده و در زمينه استراتژي انقلاب هم پيشروي هاي بسيار مهمي کرده است ـ اگر خاطرتان باشد در مورد اشتباهاتي که استالين و حتي مائو مرتکب شدند صحبت کردم و اين که چطور اين اشتباهات به تلاش هاي خود اين ها در دفاع از انقلاب و پيشروي آن ضربه زد. ولي به خاطر موضوع اين مصاحبه مي خواهم توجه را به چند نکته کليدي که بيشتر به اعمال قدرت در ديکتاتوري پروتاريا به عنوان گذار به کمونيسم برمي گردد متمرکز کنم.... به هر حال نکاتي که مي گويم هم کشفيات باب آواکيان در زمينة متد را منعکس مي کند به خصوص نياز به تلاش بي دريغ براي درک هر چه بيشتر حقيقت و هم راه هايي براي رسيدن به حقيقت...
باب آواکيان يک درک نوين از چگونگي اعمال قدرت در جامعه سوسياليستي ارائه مي کند. اين در فرمول بندي «هستة محکم با الاستيسيتة فراوان» متمرکز است و در «قانون اساسي جمهوري نوين سوسياليستي در آمريکاي شمالي (پيش نويس پيشنهادي)» متبلور شده است. اين که چطور قدرت را حفظ مي کني، و جامعه را به سمت کمونيسم مي بري... و در عين حال همة جامعه را درگير تلاش براي درک واقعيت و پتانسيل انقلابي درون واقعيت براي تغيير آن مي کني تا جهاني بسيار بهتر و متفاوت را بسازي، کاري که خود بخش جدايي ناپذير فرايند رسيدن به کمونيسم است.
اين سوسياليسم يک دوران گذار پويا و پر تپش است. حقايق جديدي در آن کشف مي شوند و به منظور حل تضادهاي حل نشده جامعه سوسياليستي، نظير رهايي کامل زنان، به کار گرفته مي شوند.... اين تضادها همچون موتوري براي به پيش راندن جامعه مورد استفاده قرار مي گيرند. و اين کار به همراه پيشروي انقلاب جهاني انجام مي شود.
باب آواکيان تاکيد مي کند که فعاليت روشنفکري و جوشش روشنفکري و فرهنگي براي جامعه سوسياليستي و رسيدن به کمونيسم، به جهاني بدون طبقه، حياتي است. جوشش و حيات روشنفکري، به کار بست شيوة علمي در حل مشکلات و تفکر نقادانه که بخشي از آن است... براي توده ها اساسي و ناگزير است. براي اين که توده هاي مردم جهان را بيشتر و بهتر بشناسند و بتوانند عميق تر تغييرش دهند و خودشان را نيز تغيير دهند اساسي و ناگزير است.
جوشش روشنفکري و مخالفت به روحيه اکتشاف و نقدي که بايد از جامعه سوسياليستي بتراود کمک مي کند؛ به آشکار کردن مشکلات و اشکالات جامعه سوسياليستي کمک کند تا در تمام سطوح مورد سوال قرار گيرند.
«آتش»