۱۳۹۳ خرداد ۳۰, جمعه

گاندی: مردی که زنجیر می بافت


     حمید محصص


گاندي (مشهور به پدر استقلال هند) به فلسفه مورد علاقه مخالفان مبارزات انقلابي قهرآميز و مدافعان وضع موجود تبديل شده است. نام گاندي رهبري را تداعي مي کند که ميليونها نفر را بسيج کرد و به شيوه اي مدني سلطه انگلستان را از خاک هند برچيد و اين کشور پهناور را به استقلال رساند. عکسهاي او را در لباس ساده و ارزاني ميبينيم که از پارچة نخي محصول هند تهيه شده بود. گاندي جلو دوربين دوک سنتي  به دست ميگرفت و نخ ريسي ميکرد تا به اصطلاح پيام خودکفايي به جامعه دهد. اما گاندي واقعا چه شخصيتي بود و چه ديدگاه و سياستي داشت؟ منافع کدام طبقات را نمايندگي ميکرد؟ و راه مسالمت آميزش چه تاثيري بر سرنوشت جامعه هند گذاشت؟ براي پاسخ به اين پرسشها از سياستهاي جنبش بين المللي کمونيستي در قبال هند در آغاز دهه 1920 و موقعيت کمونيستهاي آن کشور آغاز مي کنيم.
مارس 1919 بود که انترناسيونال کمونيستي سوم در قطعنامهاي پيرامون انقلاب هند چنين اعلام کرد: «هدف اينست که به هر وسيله ممکن که اين شامل نيروي مسلح هم هست براي سرنگوني بورژوازي بينالمللي و ايجاد يک جمهوري شوروي بينالمللي به مثابه مرحله گذار به الغاي کامل دولت حرکت کنيم.» حکومت مستعمراتي هند با نگراني و هشياري فعاليتهاي انترناسيونال کمونيستي سوم و افرادش در جنبش هند را زير نظر گرفت و براي در نطفه خفه کردن سازماندهي کمونيستي در کشور نقشه ريخت. شماري از رهبران و کادرهاي بنيانگذار جنبش کمونيستي هند در سال 1924 دستگير و به اتهام «خارج کردن هندِ بريتانيا از زير نگين پادشاه از طريق جدا کردن اين کشور از امپراتوري بريتانيا با يک انقلاب قهرآميز» محاکمه شدند. يک جرم ديگر آنان «معرفي فعالانه کمونيسم به جامعه هند» بود.
دسامبر 1925 گروههاي مختلفي که خود را کمونيست ميدانستند کنفرانس وحدت را در شهر صنعتي کانپور برگزار کردند. قطعنامه تشکيل حزب کمونيست هند در همان کنفرانس صادر شد. اين نيروها از سال 1920 در يک تشکيلات کارگري تحت نام «کنگره تريديونيوني سراسري هند» فعال بودند. اين تشکيلات ايدئولوژي منسجمي نداشت و حتي تا حد زيادي به «حزب کنگره ملي هند» که بعد از خروج انگلستان از کشور، قدرت سياسي طبقه بورژوا ملاکان را برقرار کرد نزديک بود. ماهاتما گاندي جزء شخصيتهاي سياسي بسيار نزديک به حزب کنگره به حساب ميآمد. تعدادي از رهبران اين حزب در راس آن تشکيلات کارگري قرار داشتند. البته ماهاتما گاندي آنچنان از مبارزات طبقه کارگر هراس داشت که حتي حاضر نشد درگير فعاليتهاي اين اتحاديه کارگري شود.
وضعيت جامعه هند چنان انفجاري بود که لرد هيلي يکي از مقامات عاليرتبه بريتانيا در سال 1924 هشدار داد: «اگر يک انقلاب واقعي در هند رخ دهد مخربترين تاثيرات را بر طبقهاي ميگذارد که اينک بر مجلس قانونگذاري و شوراهاي استاني تکيه زده است. آن وقت انقلاب سياسي در ميان تودههاي ناآگاه هند در فاصله زماني کوتاهي ميتواند به يک انقلاب اجتماعي تبديل شود.»
در چنان شرايطي، سخنان توجيه گرانه گاندي در مورد «برتري ذاتي» گروهي از انسانها بر ديگران به امپرياليستهاي سلطه گر بريتانيايي آرامش ميبخشيد. گاندي مي گفت: «تئوري اجتماعي من اينست که اگر چه انسانها برابر آفريده مي شوند و حق دستيابي به فرصتهاي برابر را دارند اما از قابليتهاي برابر برخوردار نيستند. طبيعت پديده ها طوري است که قد و قامت ما، رنگ پوست ما، درجه هوش ما غيرممکن است برابر باشد. نتيجتا طبيعي است که برخي از انسانها بيشتر مساعد رسيدن به دستاوردهاي مادي باشند. آنان توانايي در سر پروراندن دستاوردهاي بيشتر را دارند و قابليتهاي خود را در خدمت اين هدف قرار ميدهند. اگر آنان با حسن نيت از قابليتهاي خود استفاده کنند به نفع مردم کار کردهاند. چنين افرادي فقط بار امانتي را به دوش ميکشند. من بايد به انسان باهوش اجازه دهم که دستاورد بيشتري داشته باشد. من نبايد راه او را در استفاده از قابليتهايش سد کنم.» (مصاحبه با لوموند ـ فوريه 1932)
حرفهاي گاندي، نه فقط خوشايند سلطهگران امپرياليست بلکه توجيهگر  بهرهکشي مردم توسط طبقات فرادست و ثروتمند «خودي» نيز بود: «من هيچ دخالتي در خلع مالکيت هاي خودسرانه از طبقات دارا ندارم.....  ميتوانيد مطمئن باشيد که من همه نفوذ خود را به کار ميگيرم تا از جنگ طبقاتي جلوگيري کنم.... در صورتي که به ناحق اقدامي براي محروم کردن شما از مايملک تان صورت گيرد، شما مرا در اين نبرد کنار خود خواهيد يافت... سوسياليسم يا کمونيسم ما بر ضديت با خشونت استوار است و بر همکاري هماهنگ کار و سرمايه، ملّاک و اجاره دار زمين.» (مصاحبه با هيئت نمايندگي زمينداران متحد استانها ـ ژوييه 1934)
با توجه به چنين مواضع و سابقهاي طبيعي بود که کمونيستهاي هند حرکتي که توسط افرادي چون ماهاتما گاندي براي «استقلال رسمي» هند به راه افتاد را يک جريان بورژوايي و ارتجاعي بدانند. اما بعد از طرح جبهه متحد ضد فاشيستي توسط انترناسيونال کمونيستي سوم در سال 1936 رابطة ميان حزب کمونيست هند با جريانات گوناگون بورژوايي دستخوش تغيير شد و زمينههايي براي همکاري ميانشان به وجود آمد. بعد از شروع جنگ جهاني دوم و هم جبهه شدن شوروي سوسياليستي با انگلستان، حکومت مستعمراتي هند سياست خود را تغيير داد و فعاليت حزب کمونيست آزاد شد. در اين دوره حزب کمونيست هند، به نادرستي مبارزه براي استقلال هند از انگلستان را مانعي در راه مبارزه با فاشيسم معرفي کرد و از اين شعار دست شست. نتيجه اين شد که حزب کنگره ملي هند و شخص ماهاتما گاندي موفق شدند رهبري احساسات ضد انگليسي توده ها را به دست گيرند.
بعد از خاتمه جنگ، رهبران حزب کمونيست هند در مشورت با رهبران شوروي به اين نتيجه رسيدند که بايد سياست راديکالي در قبال استعمار انگلستان و مساله استقلال کشور اتخاذ کنند. اواخر 1947 بخشي از حزب خواهان پيروي از مدل انقلابي کسب استقلال که حزب کمونيست چين در پيش گرفته بود شد. سال بعد خط قيام مسلحانه توسط حزب به تصويب رسيد و وعدة حزب کنگره براي برقراري يک «هند آزاد» به درستي از جانب کمونيستها به عنوان طرح «تبديل هند به نيمه مستعمره انگلستان» افشاء شد. سال 1948 در سه شهر هند از ايالت آندراپرادش (که هنوز هم صحنة مبارزات مسلحانه انقلابي است) شورشهايي بر پا شد که نيرويش را عمدتا دهقانان فقير تشکيل ميدادند و حکومتهاي فئودالي محلي را نشانه گرفته بودند.
در چنان شرايطي  که تعيين تکليف تضادهاي طبقاتي و اجتماعي هند ميرفت تا حول مبارزات قهرآميز انقلابي صورت گيرد گاندي براي تودههاي محروم نسخه ضد خشونت پيچيد. فلسفه ضد خشونت گاندي بر اين پايه استوار بود که مبارزه براي استقلال ملي نبايد به شکلي جلو برود که منافع زمينداران و بورژوازي بزرگ لطمه ببيند. فريبکارانه و صوري بودن استقلالي که مد نظر گاندي بود را از همين جا مي توان فهميد. چرا که منافع اساسي زمينداران و بورژوازي بزرگ هند و سرمايه هاي امپرياليستي به هم گره خورده بود. همين نيروهاي طبقاتي بودند که ساختار مورد نياز براي فعاليت بورژوازي جهاني در هند را شــــــکل ميدادند. درست در مقاطعي که مبارزه عليه سلطه استعماري بريتانيا بر هند به جهتي غير قابل کنترل ميافتاد و نيروهاي کمونيست انقلابي در موقعيت بهتر قرار ميگرفتند زمينداران و بورژوازي بزرگ و حزب سياسيشان (حزب کنگره) دست به دامان گاندي ميشدند. گاندي در ميان تودههاي روستايي هند بسيار هواخواه داشت؛ چرا که ميگفتند او ارزشهاي سنتي هند را بالاتر از منافع گروهي طبقات بالادست و منافع منطقهاي مي گذارد. طبقات حاکمه ارتجاعي از شخصيت «فراطبقاتي/ فرامليتي» گاندي براي کنترل توده ها در «کشور هفتاد و دو ملت» بيشترين استفاده را کردند. در مواجهه با سرکوب خشن جنبش ضداستعماري توسط انگليسي ها در سال 1919، سرکوب اعتصابات گسترده کارگري در فاصله 1921 و 1922 و همينطور سرکوب 1946 شورش ملوانان در مومباي، گاندي سياست سکوت و حفظ آرامش و سر فرود آوردن در برابر امپراتوري بريتانيا را موعظه کرد.
يکي از رهبران آن زمان جنبش کمونيستي هند در جمعبندي از جايگاه و نقش گاندي به درستي چنين نوشت: «وجه مشخصه سياستهاي مدرن هند، بند نانوشتة همة قوانيني که يکي از پي ديگري فرا مي رسيد، نقش حذف ناشدني گاندي بود. اين خود، تناسب قواي شکنندة طبقاتي را بازتاب ميداد. همة اميد بورژوازي و امپرياليسم به گاندي بود. به مردي که ميتوانست سوار موج شود و جنبش توده اي را فقط تا حدي برانگيزد که بتوان يک معامله موفق را جوش داد و همزمان هند را از شر انقلاب خلاص کرد.» (رجاني پالم دات ـ 1940، نقل شده در کتاب «گاندي و جنبش ناسيوناليستي هند» ـ مارتين دي لوئيس، 1965)
بدون شک گاندي مخالف سرسخت طبقه کارگر و آرمان کمونيسم بود و  نگرش ضد انقلابيش را علنا بيان ميکرد: «يکي از نمايندگان کنگره با توجه به نفوذ زيادي که دارم چنين اظهار کرد که بعد از اعلان نافرماني مدني، بايد بلافاصله منتظر پاسخي تکان دهنده بود. او با اطمينان ميگفت که کل دنياي کار و کارگران در بسياري از نقاط هند اعلام اعتصاب همزمان خواهند کرد. به او گفتم اگر چنين چيزي اتفاق بيفتد من بيش از هر کس آشفته خاطر خواهم شد و همه طرح هاي من مختل خواهد شد.... اميدوارم مجبور نشوم درگير نبردي شوم که نتيجهاش هرج و مرج و ويراني سرخ خواهد بود.» (نقل شده توسط فاضل الحق در اثر «قديس يا گناهکار؟» ـ نشر آکادمي ساهيتيا داليت، 1992)
آيا «راه مسالمت آميز» گاندي نتيجهاي هم داشت؟ بله، هند مستعمراتي به هند نومستعمره تبديل شد و ميدان تاخت و تاز اقتصادي و سياسي قدرتهاي امپرياليستي مختلف. استقلال ظاهري تحت يک رژيم ستمگر طبقاتي که زمينداران و بورژوازي بزرگ در راسش نشسته بودند و کماکان بر يک نظام کاستي تکيه داشت برقرار شد. تبليغ و ترويج نظام فئودالي ـ سنتي کاستي در هند توسط گاندي به حفظ ريشههاي نابرابري طبقاتي/ مذهبي/ جنسيتي/ ملي کمک کرد و تخم تعصب و تفرقه و درگيريهاي خونين ميان تودههاي مردم را پراکند. فلسفه «ضد خشونت» در خدمت به خشنترين سرکوبها و کشتارها قرار گرفت که همچنان ادامه دارد و قرباني مي گيردطرح «تبديل هند به نيمه مستعمره انگلستان» افشاء شد. سال 1948 در سه شهر هند از ايالت آندراپرادش (که هنوز هم صحنة مبارزات مسلحانه انقلابي است) شورشهايي بر پا شد که نيرويش را عمدتا دهقانان فقير تشکيل ميدادند و حکومتهاي فئودالي محلي را نشانه گرفته بودند.
در چنان شرايطي  که تعيين تکليف تضادهاي طبقاتي و اجتماعي هند ميرفت تا حول مبارزات قهرآميز انقلابي صورت گيرد گاندي براي تودههاي محروم نسخه ضد خشونت پيچيد. فلسفه ضد خشونت گاندي بر اين پايه استوار بود که مبارزه براي استقلال ملي نبايد به شکلي جلو برود که منافع زمينداران و بورژوازي بزرگ لطمه ببيند. فريبکارانه و صوري بودن استقلالي که مد نظر گاندي بود را از همين جا مي توان فهميد. چرا که منافع اساسي زمينداران و بورژوازي بزرگ هند و سرمايه هاي امپرياليستي به هم گره خورده بود. همين نيروهاي طبقاتي بودند که ساختار مورد نياز براي فعاليت بورژوازي جهاني در هند را شــــــکل ميدادند. درست در مقاطعي که مبارزه عليه سلطه استعماري بريتانيا بر هند به جهتي غير قابل کنترل ميافتاد و نيروهاي کمونيست انقلابي در موقعيت بهتر قرار ميگرفتند زمينداران و بورژوازي بزرگ و حزب سياسيشان (حزب کنگره) دست به دامان گاندي ميشدند. گاندي در ميان تودههاي روستايي هند بسيار هواخواه داشت؛ چرا که ميگفتند او ارزشهاي سنتي هند را بالاتر از منافع گروهي طبقات بالادست و منافع منطقهاي مي گذارد. طبقات حاکمه ارتجاعي از شخصيت «فراطبقاتي/ فرامليتي» گاندي براي کنترل توده ها در «کشور هفتاد و دو ملت» بيشترين استفاده را کردند. در مواجهه با سرکوب خشن جنبش ضداستعماري توسط انگليسي ها در سال 1919، سرکوب اعتصابات گسترده کارگري در فاصله 1921 و 1922 و همينطور سرکوب 1946 شورش ملوانان در مومباي، گاندي سياست سکوت و حفظ آرامش و سر فرود آوردن در برابر امپراتوري بريتانيا را موعظه کرد.
يکي از رهبران آن زمان جنبش کمونيستي هند در جمعبندي از جايگاه و نقش گاندي به درستي چنين نوشت: «وجه مشخصه سياستهاي مدرن هند، بند نانوشتة همة قوانيني که يکي از پي ديگري فرا مي رسيد، نقش حذف ناشدني گاندي بود. اين خود، تناسب قواي شکنندة طبقاتي را بازتاب ميداد. همة اميد بورژوازي و امپرياليسم به گاندي بود. به مردي که ميتوانست سوار موج شود و جنبش توده اي را فقط تا حدي برانگيزد که بتوان يک معامله موفق را جوش داد و همزمان هند را از شر انقلاب خلاص کرد.» (رجاني پالم دات ـ 1940، نقل شده در کتاب «گاندي و جنبش ناسيوناليستي هند» ـ مارتين دي لوئيس، 1965)
بدون شک گاندي مخالف سرسخت طبقه کارگر و آرمان کمونيسم بود و  نگرش ضد انقلابيش را علنا بيان ميکرد: «يکي از نمايندگان کنگره با توجه به نفوذ زيادي که دارم چنين اظهار کرد که بعد از اعلان نافرماني مدني، بايد بلافاصله منتظر پاسخي تکان دهنده بود. او با اطمينان ميگفت که کل دنياي کار و کارگران در بسياري از نقاط هند اعلام اعتصاب همزمان خواهند کرد. به او گفتم اگر چنين چيزي اتفاق بيفتد من بيش از هر کس آشفته خاطر خواهم شد و همه طرح هاي من مختل خواهد شد.... اميدوارم مجبور نشوم درگير نبردي شوم که نتيجهاش هرج و مرج و ويراني سرخ خواهد بود.» (نقل شده توسط فاضل الحق در اثر «قديس يا گناهکار؟» ـ نشر آکادمي ساهيتيا داليت، 1992)
آيا «راه مسالمت آميز» گاندي نتيجهاي هم داشت؟ بله، هند مستعمراتي به هند نومستعمره تبديل شد و ميدان تاخت و تاز اقتصادي و سياسي قدرتهاي امپرياليستي مختلف. استقلال ظاهري تحت يک رژيم ستمگر طبقاتي که زمينداران و بورژوازي بزرگ در راسش نشسته بودند و کماکان بر يک نظام کاستي تکيه داشت برقرار شد. تبليغ و ترويج نظام فئودالي ـ سنتي کاستي در هند توسط گاندي به حفظ ريشههاي نابرابري طبقاتي/ مذهبي/ جنسيتي/ ملي کمک کرد و تخم تعصب و تفرقه و درگيريهاي خونين ميان تودههاي مردم را پراکند. فلسفه «ضد خشونت» در خدمت به خشنترين سرکوبها و کشتارها قرار گرفت که همچنان ادامه دارد و قرباني مي گيرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر