۱۳۹۶ اسفند ۳, پنجشنبه

انکار خدا به ساعت شورش


انکار خدا به ساعت شورش
نگاهي به کتاب «و ما انکار خدايشان بوديم»

نشریه آتش- شماره 76
روژن نادري


«و ما انکار خدايشان بوديم» کتابي است که در پاييز 1396 توسط انتشارات حزب کمونيست ايران (مارکسيست لنينيست مائوئيست) منتشر شد. کتاب به بررسي مساله زنان در زندانهاي جمهوري اسلامي ايران در دهة 60 پرداخته و مصاحبهاي است با 5 زنداني سياسي سابق؛ رفقا آناهيتا رحماني، اشرف غياثي، ستاره کيانوش، سوسن گلمحمدي و منيره حقيقتخواه. ستاره و منيره اسامي مستعار بوده و سايرين اسامي واقعي دارند. آنها در فاصله سالهاي 1360 تا 1370 در ارتباط با اتحاديه کمونيستهاي ايران و سازمان رزمندگان در راه آزادي طبقه کارگر، در زندانهاي اوين، گوهردشت و کارون اهواز زنداني بودند.
کتاب با موضوع مشخصِ زنان زنداني سياسي، به تحليل زندانهاي جمهوري اسلامي پرداخته و تلاش دارد آن چه در زندانهاي ايران در دهة 60 بر زندانيان سياسي (خصوصا زنان) گذشته را بهتصوير بکشد. روايتي است از زبان پنج زن کمونيست دربارة چگونگي سياسي شدنشان، عقايد و باورها در آن سالها و امروز، آرمان و شکنجه و مقاومت نسل انقلابيونِ انقلاب شکستخورده سال 57 ايران.
گفتگوها عمدتا حول 5 سؤال مشخص صورت گرفتهاند. اين که چگونه سياسي شدند و به سازمانهاي سياسي پيوستند، چرا جمهوري اسلامي تا اين اندازه از زنان و مشخصاً زنان سياسي و کمونيست و انقلابي، کينه و نفرت به دل گرفت و آنها را سرکوب کرد، تحليل روند زندان و شکنجه و بازجويي از منظر مسايل خاص زنان، تجربه زندگي فردي و اجتماعي پس از آزادي از زندان و در نهايت ارتباط کمونيسمي که امروز براي آن مبارزه ميکنند با مساله رهايي زنان و جنبش زنان.
در بخشي از مقدمه ناشر بر کتاب ميخوانيم:
مدتها است به همت حافظه و قلمِ زندانيان سياسيِ عمدتاً در تبعيد و به لطف شبکة جهاني اينترنت، آثار مختلفي با موضوع خاطرات زندان نوشته شده که هر کدام به درجهاي کوشيدهاند پرتويي بر تاريکخانة عملکرد و کارنامة جمهوري اسلامي در زندانهايش بتابانند. مهمترين پشتوانة سياسي نهضت خاطره نويسي زندانيان سابق، جنبش مبارزاتي بود که احزاب و سازمانهاي سياسي ايراني در تبعيد، روشنفکران و پژوهشگران مستقل مترقي و انقلابي و خانوادههاي زندانيان سياسي در داخل و خارج از کشور بهراه انداختند. جنبشي که براي افشاي عملکرد جمهوري اسلامي در زندانها و قتلگاههاي دهة 60 با شعار استراتژيک «نه ميبخشيم و نه فراموش ميکنيم» به راه افتاد.
بنا بر اين، اين کتاب تلاش دارد در راسته اين جنبش مبارزاتي و افشاگرانه عليه جمهوري اسلامي قرار بگيرد و يکي از مهمترين ويژگيهاي دولت سرمايهداري دينمدار (تئوکراتيک) را مورد بحث و افشا قرار دهد.
نگاه شريعت اسلامي و حاکمان، نظريهپردازان، بازجويان و شکنجهگران اسلامي به زن و مساله زنان در اين کتاب با انبوهي از مستندات و روايات ديده و شنيده شده زندانيان از ديگر ويژگيهاي کتاب است که روايت و تحليل آن تقريباً 60 درصد حجم کتاب را شامل ميشود. در خلال گفتگوها، چهرة نظام سياسي، قضايي و ايدئولوژيکِ اولين دولت اسلامگراي مدرن در زندان و خصوصا در مواجهه با زنان سياسي کمونيست و انقلابي، بهخوبي نمايان شده است.
يکي ديگر از نکات مهم کتاب از نظر محتوايي اين است که هر 5 نفر خود را کمونيست ميدانند و در رابطه با سازماني کمونيستي فعاليت کرده و در حال حاضر در صفوف يک حزب کمونيست فعاليت دارند. در فضايي که باورهاي غلطي از اين دست که براي مبارزه در جنبش زنان يا گفتن از زندانهاي جمهوري اسلامي بايد از سازمانها و احزاب سياسي مستقل بود، تأکيد اين زنان بر کمونيست بودن و متشکل بودن در يک حزب کمونيست از نکات برجسته و قابل توجه آن است.
تبليغ گستردة اين کتاب و مطالعه و ايجاد جلسات همخواني جمعي و بحث حول نکات و مفاهيم آن، زمينه و بستر مهمي براي مبارزه در جنبش کمونيستي، جنبش زنان و عليه جمهوري اسلامي است. بهويژه نسل جوان زنان و مردان انقلابي و کمونيست درسهاي زيادي براي آموختن و نکات متعددي براي ياد گرفتن در اين کتاب خواهند يافت.
در ادامه دو بازخورد در مورد کتاب را به نظر خوانندگان آتش ميرسانم:
نظر اول:
اين کتاب تکاندهنده را از دست ندهيد: و ما انکار خدايشان بوديم ...
هر آنکس که ميخواهد بداند دهه شصت در جامعه ايران چه گذشت! هر آنکس که ميخواهد عمق تباهي ايدئولوژي اسلامي را دريابد! هر پژوهشگر که ميخواهد در مورد ستمهاي خاصي که بر زنان انقلابي و کمونيست در زندان و جامعه اسلامي رفته، تحقيق کند! هر زني که ميخواهد گام بر عرصه سياست نهد! هر آنکس که ميخواهد درک زنده و روشني از مبارزه و مقاومت زنان کسب کند! بايد اين کتاب را بخواند! اين کتاب عليرغم برخي کاستيهاي بسيار جزئي و فرعي يک منبع غني، زنده و ماندگار است و شما را با افکار، زندگي و فعاليتهاي يک نسل انقلابي آشنا ميکند.
ديروز اين کتاب را با علاقه و دقت خواندم و گريستم و خشمگين شدم. باري ديگر در فضاي دهه شصت غوطه خوردم. دهه فداکاريها و قهرمانيها، رفاقتها و از دست دادنها، شکستها و دستاوردها! با درود و خسته نباشيد به دست اندرکاران تهيه اين کتاب ارزشمند.
نظر دوم:
درود به زنان راسخي که عليرغم انواع فشارهاي جنسيتي و طبقاتي حتي اگر کمر و پاهايشان از فرط شکنجه تکهتکه شد اما سرشان بالا بود و بالا است.
وقتي تجربههاي زنان را ميبينم که به اقتضاي زمانه خود و به هر نحوي که تشخيص دادند و برايشان ممکن بود، سعي کردند به خشمشان جهت آگاهانه و سياسي بدهند و در مسير نجات جامعه از بسياري از جنبه‌هاي راحت زندگي خود بگذرند و رنج و شقاوت را بدون سرخم کردن، تاب آوردند براي من که دقيقا روي سال کشتار (67) به نطفه رسيدم و درگير تجربههاي زيستي؛ اجتماعي و سياسي از نوع و در بستر متفاوتي با نسل قبل از خود بودم قضاوت و ابراز نظر خيلي پيچيده و سخت مي‌شود. ما بسياري از تجربيات شما را نداريم. نسل ما نتوانست درک شفافي از اميدواري و تشکليابي و کسب آگاهانه روحيه مقاومت در شرايط مختلف را درک و تجربه کند و امواج مبتذل و روسياهي مثل اصلاحات و اعتدال و غيره هم بر همين خصوصيات شکافته تاريخي سواري گرفته و پيش ميروند.
اگر با يک رويکرد ماترياليستي براي تاريخ وجهي زنده قائل باشيم پس تاثيرات چنين نسلي، مبارزه و حتي شکست و تجربههاي سرکوب و... همگي هنوز بخشهاي زندهاي در نهاد آن جامعه دارند که بايد از يک جايي گيرندههاي باقيمانده و قابل درک يکديگر را پيدا کنند تا انتقال تجربه انتقال حقايق و وقايع تاريخي؛ انتقال آگاهي همه جانبهتر و بالاخره جبران زمان عمق داده شده و شکافته توسط حکومت بشود. وقتي سرکوب، خشونت، تحقير و شکنجه در زندان و خيابان و دانشگاه و خوابگاه و خانواده و در بخشهاي مختلف جامعه از طرف يک حاکميت مشترک در دوره‌هاي مختلف اما با يک منشا و جنس مشخص تجربه شده، بين اين نسلها بايد يک جايي به هم متصل شوند و به انرژي برخورد و پيوند رود در مسير انقلابي جهت بدهند. براي همين بايد در يک نقطه به قول فروغ فرخزاد اين خورشيدها به هم خيره بشن تا تاريخ زنده روشن بشه و به آگاهانه ترين وجه انقلاب کنند.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر