مقدمه و فصل اول
نام
کتاب: نقد جهان اوجالان
نويسنده:
صلاح قاضيزاده با همکاري اميد بهرنگ
ناشر:
انتشارات حزب کمونيست ايران (مارکسيست لنينيست مائوئيست)
سال نشر: چاپ اول آذر
1395
از نشریه آتش – شماره 62
نقد جهان اوجالان عنوان کتابي است که از سوي حزب کمونيست ايران (م ل م) منتشر شد. موضوع کتاب، بررسي نقادانهي جهانبيني و خط سياسي عبدالله اوجالان رهبرِ در حبس پ.ک.ک (حزب کارگران کردستان) است. اين نقد تلاش کرده است تا با بهکار گرفتن روششناسي ماترياليست ديالکتيکي و معرفتشناسي علمي و مشخصا با تکيه بر سنتزنوين کمونيسم باب آواکيان، واقعيت و محتواي طبقاتي انديشهي اوجالان را وراي ادعاهايش آشکار کند. اين بررسي با مطالعه و تحليل بيش از 15 کتابِ اصلي اوجالان نوشته شده که در فاصلهي سالهاي 1978 تاکنون منتشر شدهاند. آخرين آثار اوجالان که مجموعهي 5 جلدي با عنوان مانيفست تمدن دمکراتيک است و از سال 2009 به بعد انتشار يافته، مهمترين منبع براي نقد آخرين نظرات او در اين کتاب است. همچنين تاريخچهي رسمي پ.ک.ک و جزوات و مجلات حزب حيات آزاد کردستان (پژاک) نيز مورد استفادهي نويسندگان قرار گرفته است.
اين کتاب، ضمن بررسي همهجانبهي جهانبيني و مواضع سياسي اوجالان
و پ.ک.ک نشان ميدهد که مواضع سياسي رفرميستي و سازشکارانهي اوجالان و پ.ک.ک از چه
شيوهي تفکري برميآيند. از اين نظر ميتوان گفت پژوهشي مشابه اين کتاب بهلحاظ وسعت مباحث و با استفاده
از روش علمي و علم کمونيسم و نگاه به تجارب انقلابهاي سوسياليستي که در قرن
بيستم بر اساس اين علم عملي شدند، تاکنون منتشر نشده است.
کتاب، شامل يک مقدمه و يک نتيجهگيري و 8 بخش مجزا است که
هر بخش به يک موضوع مشخص اختصاص يافته است.
مقدمه با اين بحث آغاز شده که بررسي خط و انديشههاي اوجالان و سازمانها و
احزاب طرفدار او (و از جمله حزب حيات آزاد کردستان در ايران) امروزه داراي اهميت است
و نفوذ سياسي اين خط بورژوا- ناسيوناليستي و اثرات آن بر جنبش کردستان غير قابل چشمپوشي است. در ادامه، ضمن
بررسي فشردهاي از تاريخچه و عملکرد پژاک و پ.ک.ک به طرح موضوع
«پارادايم فکري» مورد ادعاي اوجالان يعني «کنفدراليسم دمکراتيک» و ريشهها و آبشخورهاي فکري آن اشاره
شده است. اوجالان ادعاي گذار از نظام سرمايهداري يا آنچنان که خودش ميگويد «مدرنيته
کاپيتاليستي» را دارد و معتقد است تنها راه برون رفت از اين وضعيت بغرنج و بحراني،
کنفدراليسم دمکراتيک است. کنفدراليسم دمکراتيک در آثار اوجالان و اسناد پ.ک.ک به نظام
اجتماعي - سياسياي گفته ميشود که بر صلح و همزيستي مسالمتآميز هويتهاي گوناگونِ ملي
و فرهنگي، دمکراسي مستقيم و خودگرداني محلي، برابري جنسيتي و صيانت از محيط زيست بنا
شده باشد.
فصل اول با عنوان «جامعهشناسي آزادي: ايدهآليسمِ کيهاني عليه علم و
ماترياليسم ديالکتيک» به بررسي روششناسي (متدولوژي) نظرات اوجالان و درک او از علم
و شناخت و معرفت بشري پرداخته است.اوجالان مدعي يک بديل پيشنهادي در عرصهي علم و معرفتشناسي به نام «جامعهشناسي آزادي» است، اما اين
بديل پيشنهادي چيزي جز يک مخلوط آشفتهي ايدهآليستي و ضد علمي نيست. او
در جامعهشناسي آزادياش تحت پوششِ ضديت با پوزيتيويسم،
جايگاه علم و روش علمي در کسب دانش در مورد حقيقت پديدهها و فرآيندها را زير سوال
ميبرد و به دين و عرفان و اسطوره، جايگاهي مشابه و همسنگ علم در شناخت ميدهد و حتي
براي شهود و درونبيني عرفاني جايگاه والاتري در معرفت شناسي (چگونگي
کسب شناخت از ماهيت پديدهها و فرآيندها) قائل است.
در انديشهي اوجالان با مفهومي به نام
«هوش کيهاني» مواجه ميشويم. او معتقد است نوعي از هوشمندي و آگاهي بر
تمامي کائنات و تمامي موجودات حاکم است که عملکرد همهي آنها را بر مبنايي منظم و قاعدهمند پيش ميبرد. اوجالان اين مسئله را
به خداي اديان ربط ميدهد. در اين فصل، ضمن ردِ ايدهآليسم اوجالان و دفاع از
ماترياليسم ديالکتيک و معرفت شناسي علميِ مارکسيسم گفته ميشود که: خاستگاه اين تئوريهاي
دينيِ جديد با ژست رازآميز علمي، درواقع بخشي
از تلاش دينداران و متافيزيسينهاي معاصر است که ميکوشند در جهان امروز در مقابل
علم، موقعيتِ دين و متافيزيک مذهبي را تقويت کنند.
در مقابلِ درک علمي از واقعيت و استفاده از روش
علمي براي کسب دانش در مورد جنبههاي گوناگون هستي و جامعه، اوجالان معرفت شناسي
خود را که ترکيبي از ايدهآليسم و پراگماتيسم است جلو ميگذارد. حقيقت از نظر
اوجالان چيست؟ به اختصار او معتقد است: طبيعت در بطن روابط انساني (سياست) و وجدان
انساني (اخلاق) نوعي حقانيت را قرار داده که قابل کشف و قابل فهم است و شناخت يعني
پي بردن و کشف همين حقانيت. ملاک درستي يک چيز، ميزان انطباقش با اين «حقانيت اخلاقي
و اجتماعي» است که بايد از سوي جامعه بهرسميت شناخته شود. از نظر
اوجالان، ملاک و معيار حقيقي و درست بودن يک گزاره، مفيد بودن و مورد تأييد قرار گرفته
شدنش از طرف چيزي است که او آن را «جامعهي اخلاقي و سياسي» مينامد. اما اين درکي پراگماتيستي
و فايدهمحور از حقيقت است. يعني آن چيزي از طرف اوجالان
به عنوان حقيقت به رسميت شناخته ميشود که با اهداف و تمايلات و ارزشهاي او سازگار باشد و آن
را تأييد کند. حال آنکه چنين نيست و حقيقي بودن يک چيز ربطي به مفيد
بودن و نبودنش براي اهداف و خواسته هاي يک حزب يا جريان يا فرد ندارد. همچنان که ربطي به تأييد شدن از سوي جامعه و اخلاق ندارد.
حقيقت يعني فهم قانونمنديها و پيچيدگيهاي واقعيتِ بيرون از ذهن
ما به همان شکلي که هست. بهعلاوه در جامعهاي که به طبقات تقسيم شده
و با تخاصمات طبقاتي رقم ميخورد هرگز نميتوان صحبت از «جامعهي اخلاقي و سياسي»اي کرد
که خصلت تاريخا معين نداشته و محتواي طبقاتي آن نامشخص و «خنثي» باشد.
يکي ديگر از مفاهيم مورد بحث در فصل اول، نگرش اوجالان نسبت به روش ديالکتيک است.
او ديالکتيک و تضاد را به صورت تفاوتمندي و تنوع، تبيين و تعريف ميکند و نه به صورت وحدت اضداد.
درک او از تضاد در مقابلِ ديالکتيک مارکسيستي قرار ميگيرد. اوجالان، تضاد و مبارزهي اضداد را «مخرب» ميداند
و در عوض به ادغام مبارزه در هارموني اعتقاد دارد. براي وي وحدت و هارموني، اصل است
– مانند
هارموني کيهاني (درحاليکه هيچ نوع هارموني در کيهان موجود نيست) و نه تضاد
و مبارزهي اضداد. حال آنکه کل واقعيت (جهان هستي
و جامعه و فکر) مادهي متحرک و متغير است و بنيان اين حرکت و تغيير وجود
اضداد و مبارزهي اضداد در آنها است. اين، واقعيت است
و نه «نظريه». واقعيتي که مارکسيسم صرفا آن را شناسايي و تبيين کرده است. نوع نگاه
اوجالان به واقعيت، در عالم سياست به صورت گرايش به سازش با دشمن و منحل کردن مبارزهي طبقاتي آشتيناپذير با دشمن، انعکاس پيدا
ميکند؛ و به جاي انقلاب و جهش پديدهها به ماهيتي نوين، خواستار وحدت نهايي ضدين و سازش
ميان آنها ميشود به شرط آنکه طرفين تفاوتهاي يکديگر را به رسميت بشناسند.
نتيجهگيري فصل اول اين است که انديشهي به ظاهر ترکيبي و موزاييکي
اوجالان درواقع، معجون التقاطياي است با ظاهر علمي که مرکز و هستهايي ايدهآليستي و غير علمي دارد.
در شمارهي آينده، فصل دوم کتاب، با عنوان «معماي تاريخ»
معرفي خواهد شد. فصل دوم به نقد اوجالان از مفاهيم مارکسيستي ماترياليسم تاريخي جواب
مي دهد. n
«آتش»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر