جلیقه زردها در
فرانسه
از نشریه آتش _ شماره 86
حتا غرب سرمایهداری
از گسترش فقر و عریانتر شدن شکاف طبقاتی در امان نیست. نظام سرمایهداری که
اقتصاد تمام جهان را در یک فرآیند واحد ادغام کرده است، وارد یکی از ویرانگرترین بحرانهای
«سیستمیک» یا ساختاری خود شده است. دولتهای سرمایهداری مجبورند به
بازسازی ساختارهای کهنۀ انباشت سرمایهداری خدمت کنند و این بازسازی را بهبهای خرد کردن تودهها پیش میبرند -
نه فقط در کشورهای موسوم به «جهان
سوم» بلکه حتا در «متروپل»ها (یعنی، کشورهای سرمایهداری امپریالیستی). اقدامات و سیاستهای
آنان برای مهار بحرانِ ساختاری نظامشان به بحرانهای سیاسی و تضادهای
جدید، بهویژه در عرصۀ سیاسی پا میدهد. روال «معمول» هفتاد سال گذشته در غرب سرمایهداری، زیر فشار دو ضرورت در حال درهم شکستن است: ضرورت
مبارزه برای تغییر جامعه که به شورش از پایین پا میدهد و تلاش طبقۀ بورژوازی از بالا برای حل معضلات سیستمیک
نظام سرمایهداریشان که به دعواهای درون طبقات حاکمه پا میدهد و همزمان تضادشان با تودههای مردم را تشدید
میکند. با این مقدمه
نگاهی به شورش «جلیقه زرد» در فرانسه میکنیم.
«جلیقه زردها» در 5 هفتۀ گذشته حکومت فرانسه
را بهلرزه درآوردهاند. ابتکار عملها و تداوم مبارزهشان شور و شعف
بزرگی در میان اکثریت مردم فرانسه بهوجود آورده و قشر کوچک حاکمان را وحشتزده کرده است. آنان صدها هزار نفرند که در گروههای پراکنده، بهویژه در روزهای شنبۀ هر هفته، بزرگراهها و چهارراهها را در سراسر فرانسه، میبندند و در پاریس، بهویژه در خیابان شانزه لیزه که نماد
طبقۀ ثروتمند فرانسه است، تظاهرات میکنند. کاخ ریاست جمهوری در همان حوالی است. نیروهای پلیس
و تانکهای ضد شورش، یک
دیوار امنیتی حول کاخ ریاست جمهوری کشیدهاند تا مانع از حمله جلیقه زردها به آن شوند. با وجود
اقدامات امنیتی شدید، جلیقه زردها در شهرهای بزرگ مانند پاریس، مارسی، تولوز با
تحرک بالا به زد و خورد با نیروهای امنیتی و پلیس میپردازند و هزاران نفر جلوی ماشینهای آبپاش و تانکهای مسلح ضد شورش میایستند و در کوچه پس کوچههای مناطقی که به ثروتهای خیرهکننده شهرهاند، باریکادبندی میکنند.
این جنبش، جنبش صاحبان خودروها و کامیونداران، بهویژه در روستاها و شهرهای کوچک فرانسه است. در فرانسه خودروها باید جلیقۀ زرد
داشته باشند تا در شرایطِ اضطراری، رانندهها آن را بهعلامت «اضطرار» بر
تن کنند. جلیقه زردها از همین بهعنوان نماد جنبش خود استفاده کردهاند. اکنون معلمان، دانشجویان، دانشآموزان و دیگرانی که به حمایت از آنان برخاستهاند نیز جلیقۀ زرد بر تن میکنند.
چکانندۀ این موج اعتراضی، افزایش روزافزون هزینههای سوخت بود - معضلی که همۀ اهالی روستاها و شهرهای
کوچک فرانسه و کسانیکه بیرون
شهرهای بزرگ زندگی میکنند در آن
سهیماند. فرسودگی و
از کار افتادن شبکۀ ریلی محلی فرانسه، مردم این مناطق را وادار کرده تا فاصلههای زیادی را با خودروهایشان طی کنند.
حتا برای استفاده از خدمات همگانی مانند آموزش و درمان باید کیلومترها سفر کنند
زیرا خدمات همگانی از این مناطق رخت بربستهاند. در چند دهۀ گذشته،
کارگران فرانسه هم پدیدۀ «دیترویت» را که بهمعنای «مهاجرت» کارخانههای خودرو سازی و دیگر مانوفاکتورها به چین (یا کشورهای با
نیروی کار ارزان) است، تجربه کردهاند. بسیاری از مشاغل تولیدی از بین رفته و بر مشاغل خدماتی افزوده شده است.
بسیاری از کسانیکه در کارهای
خدماتی درگیر هستند، در استخدام کسی نیستند بلکه خویش-فرمایاناند و خودرو و سوخت نقش مهمی در کسب و کار آنها دارد.
این جنبش، بهعبارتی، جنبش خردهبورژواهاست. وقتی
میگوییم «جنبش خردهبورژواها» برای ارزشگذاری منفی بر آن نیست. بلکه بیان واقعیت طبقاتی جلیقه زردهاست. بیتردید، این جنبش، جنبشی عادلانه است زیرا در واکنش به
کارکردهای خرد کنندۀ سرمایهداری و سیاستهای ضد مردمیِ
دولت فرانسه که مالیات ثروتمندان را حذف میکند و بر نیازهای حیاتی مردم مالیات میبندد، سربلند کرده است. اما جنبشی است بهشدت ناهمگون و بهطور کلی، نمیتوان گفت که تودهها، اعم از کارگر و خردهبورژوازی، بهصرف داشتن مطالبات عادلانۀ اقتصادی و اجتماعی، بهطور خودبهخودی در جبهۀ پیشرو و انقلابی فرود خواهند آمد. در کشورهای سرمایهداری امپریالیستی، واکنش تودههای مردم (از کارگران تا خردهبورژوازی) به این جابهجاییهای عظیم در اقتصاد، متفاوت بوده است و همیشه علیه دولت و حاکمان نبوده است.
بهطور مثال در
آمریکا بخش قابل توجهی از کارگران ناراضی، وارد جنبش فاشیستی ترامپ شدهاند و از او حمایت میکنند. بدنۀ اصلی تودههای درگیر در «جلیقه زرد» خود را «میهنپرست» میدانند. در کشوری امپریالیستی که میهنپرستی بهمعنای جنگیدن برای
مستعمره و مناطق نفوذ امپریالیستی است، میتوان فهمید که این گرایش تا چه حد عقبمانده و ارتجاعی است. شمار کمی از کارگران و زحمتکشان عرب و سیاهان فرانسه به
این جنبش پیوستهاند. اگر گرایشات منفیِ
این جنبش از سوی نیروهای چپ انقلابی بهویژه کمونیستهای انقلابی بدون
چالش بماند و پولاریزاسیون مثبتی بر مبنای یک آگاهی مترقی وانترناسیونالیستی و
انقلابی در این جنبش صورت نگیرد، دو جناح هیئت حاکمه فرانسه آن را میان دو آیندهای که هر یک برای فرانسه ارائه میدهند، پولاریزه خواهند کرد. رئیس جمهور فرانسه (مکرون) برای کنترل این شورش دست و پا میزند و در مقابل مطالبات آن امتیازاتی
داده است که میگفت هرگز
نخواهد داد. مارین لوپن فاشیست که اکنون بیش از هر زمان تبدیل به رقیبی جدی برای
مکرون شده است، در تلاش است تا از این شورش، به هر وسیلۀ ممکن، برای باز کردن راهش
بهسوی قدرت
استفاده کند. این که مرتجعین حاکم میتوانند نیروی سازمانیافته مهمی را از درون این جنبش تودهای بیرون بکشند، امر غریبی نیست. در ایران، در سال 1357 شاهد چنین رخداد فاجعهباری بودیم. در چند دهۀ گذشته در خاورمیانه دیدهایم که چگونه اسلامگرایان، با دست گذاشتن بر فقر و فلاکت تودهها، بارها آنان را به زیر پرچم خود کشیدهاند. در چهل سال گذشته در ایران دیدهایم که تودههای عاصی و رنجور از ستم و استثمار بارها بهدنبال خاتمیها و احمدینژادها افتادهاند. به قول لنین، مرتجعین هم برای رسیدن به مقاصد خود به
تودهها نیاز دارند.
انقلاب
پرولتری نیز بدون اینکه پرولتاریای
انقلابی و حزب پیشاهنگ کمونیست آن (که متاسفانه هنوز در فرانسه چنین حزبی موجود
نیست) بخش بزرگی از این قشر (خردهبورژوازی) را متحد کرده و بخشی دیگر را به بیطرفی دوستانه یا بیطرفی براند، ممکن نخواهد شد. این تودههای خردهبورژوای به پا
خاسته، در نابودی سرمایهداری ذینفع هستند
و باید آنان را بر پایۀ ضرورتِ انقلاب کمونیستی خطاب قرار داد. امروز، کاملا امکان
و پایۀ مادی آن هست که حتا عدۀ کمی از کمونیستهای انقلابی در فرانسه، با یک خط صحیح و دخالتگری نقشهمند و آگاهانه بتوانند در این جنبش یک پولاریزاسیون مثبت
ایجاده کرده و پایه بگیرند. کمونیستهای انقلابی، در درجه اول بر ذهنیت تودهها تاثیر بگذارند تا آنها آگاه شوند که سرچشمۀ فقیرتر شدنشان نظام سرمایهداری امپریالیستی است و همین نظام، و مشخصا همین دولت امپریالیستی فرانسه فقر
کیفیتا ویرانگرتری را به مردم کشورهای آنسوی مدیترانه تحمیل کرده و میکند؛ تولیدکننده جنگهای جنایتکارانه و نابودی محیط زیست نیز هست. شعارهایی که از این
واقعیت سرچشمه میگیرند و به آن اشاره
دارند باید در این جنبش طنینانداز شوند: شعارهای کمونیستی علیه سرمایهداری، شعارهای ضد سیاست مهاجرستیزیِ دولت فرانسه، شعارهای
ضدیت با رژیم فاشیستی ترامپ، شعارهای ضد نابودی محیط زیست، ضد میهنپرستی و حمایت از همبستگی انترناسیونالیستی. شعارهایی که به
آلترناتیو دیگری اشاره دارند: علیه اروپای سرمایهداری امپریالیستی، علیه اروپای سرمایهداریِ فاشیستی و مبارزه برای یک اروپای سوسیالیستی
انترناسیونالیستی. پیش گذاشتن آلترناتیو
بنیادا متفاوت، با گسست رادیکال از همه جناحهای امپریالیسم، ایجاد جامعهای متفاوت و مبتنی بر محو کلیه اشکال استثمار و ستم، از
بین بردن تمام آن روابط اجتماعی، اخلاقیات و طرز فکرهایی که تودههای مردم برای بقا یافتن در این
جوامع، به آن آلوده شدهاند. آیندهای برای رهایی بشریت که قطبنمای آن کمونیسم نوین است.
آتش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر