۱۳۹۱ بهمن ۳۰, دوشنبه

قربانیان یک نظام افیونی


قربانیان یک نظام افیونی

تا به حال به فکرتان رسیده در جامعه ای زندگی کنید که در آن نیازی به زندان نباشد؟ حتی اگر خلاف یا جرمی اتفاق بیفتد آنقدر اندک و استثنایی باشد که بتوان بدون زندانی کردن و مجازات فرد خلافکار، آسیبهای فردی و اجتماعی محتمل را به حداقل رساند؟ تا به حال به فکرتان رسیده که اگر یک نظام عادلانه و بدون تمایزها و تبعیضهای طبقاتی، جنسیتی، ملی و مذهبی برقرار باشد، اگر اکثریت مردم از یک زندگی مناسب برخوردار باشند و ذهنشان اسیر فردگرایی و حرص و حسادت و خودخواهی نباشد، خیلی از چیزهایی که امروزاسمشان را جرم و خلاف و جنایت میگذاریم رنگ خواهد باخت و از زندگی بشر حذف خواهد شد؟ شاید چنین چیزی به نظرتان غیر عملی یا بسیار دور بیاید. اما واقعیت غیر از این است. در جوامعی که دگرگونیهای عمیق اقتصادی و سیاسی و فرهنگی را تجربه کردند و مردم در مقیاس گسترده دریافتند که توان و امکان به دست گرفتن سرنوشت خود را دارند، درجوامعی که برای مدتی زنجیر بهره کشی انسان از انسان و ستمگری و سلطۀ ایدئولوژیهای سرمایهداری و فئودالی از دست و پای مردمشان برداشته شد، در میزان وقوع جرم و جنایت نیز تغییرات آشکاری صورت گرفت. به تبع آن، امکان تحول در قوانین و مقررات و نظام قضاییشان هم پدید آمد.
البته چنین تحولی، یک امر خود به خودی نیست و بدون وجود یک رهبری آگاه کمونیستی با اهداف و دورنمای روشن انجام نخواهد شد. در جوامع سوسیالیستی قرن بیستم گامهای مهمی در گسست از ساختارها و قوانین کهنه برداشته شد. اگر بخواهیم به شکل خلاصه و نمونه وار اشاره کنیم میتوانیم نظام قضایی چین در دهۀ 60 و 70 میلادی را مثال بزنیم. تاثیر دگرگونیهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در چین سوسیالیستی آن دوران بر افکار و اعمال مردم آنقدر عمیق بود که در پکن چند میلیونی اوایل دهۀ 1970 فقط دو هزار نفر زندانی وجود داشت. بنا به گزارش و خاطرات شاهدان عینی خارجی که در آن سالها از چین بازدید کردند، درهای زندان باز بود. یعنی در نحوۀ اجرای احکام حداکثر انعطاف ممکن دیده میشد. و باز هم به نوشتۀ بعضی از آن ناظران، قوانین جزایی در چین آنقدر ساده و محدود شده بود که احساس میکردی دیگر دستگاه دولت وجود ندارند. در چین سوسیالیستی دوران مائو برخلاف جوامع سرمایهداری، عوامل جامعه شناختی و روان شناختی را در تعریف و تعیین جرم و هم در تعیین مجازات در نظر میگرفتند. بررسی و قضاوت مورد به مورد و مشخص را با استفاده از دادگاههای محلی و متشکل از مردم عادی که با شرایط زندگی و سابقۀ فرد متهم و موضوع دعاوی از نزدیک آشنا بودند پیش میبردند. بنا به تعریف حقوق دانان در چین انقلابی، هدف از محاکمه و مجازات اساسا آگاهی بخشیدن و تغییر و تحول ذهنی فردی بود که مرتکب خطا و جرم میشد. به قول خود چینیها ارتکاب جرم نتیجۀ «لغزش آرام به آخرِ خط» است و نه «سقوط آزاد از پرتگاه». بنابراین همۀ عواملی که در لغزش فرد به پایین نقش بازی کردهاند را در نظر میگرفتند. نقش شرایط عمومی و محیط پیرامونی را بررسی میکردند. برای مثال، در پیشگاه دادگاه دزدی همیشه یک تعریف نداشت. بنابراین مجازات ثابت و یکسانی هم برایش در نظر گرفته نمیشد.
جرم و مجازات درنظام واپس گرا و ستمگری مثل جمهوری اسلامی اما به گونهای دیگر تعیین میشود. این نظام خود نماینده و پاسدار شرایطی است که تبعیض اجتماعی، تمایزات طبقاتی و فقر اقتصادی و فرهنگی را دائما تولید میکند. در نتیجه، جرم و جنایت را در بطن جامعه پرورش میدهد. اکثر کسانی که به اتهامات و جرمهای مختلف در زندانهای عادی به سر میبرند در واقع خود قربانی این نظام و این شرایط ناعادلانهاند. چنین نظامی نه میخواهد و نه میتواند ریشه جرم و جنایت را بخشکاند. سیستم دادگاه و زندان و مجازات در جمهوری اسلامی خود بخشی از ماشین سرکوب مردم و تولید جرم است. به علاوه رژیم واپس گرای مذهبی از موضوع جرائم عادی و مجازات برای تحکیم سلطۀ سیاسی خود بر کل اهالی از طریق ارعاب عمومی استفاده میکند. هدف از به راه انداختن کارزاری که نامش را «مبارزه با اراذل و اوباش» یا اخیرا «زورگیران» گذاشتهاند و تاکید بر انجام اعدامها در ملاء عام جز این نیست.
در اینجا میخواهیم گزارشی را که از یکی از زندانهای جمهوری اسلامی به دستمان رسیده در اختیارتان قرار دهیم. آنچه میخوانید مشاهدات عینی از زندان مرکزی اصفهان است. ما این نوشتۀ گویا را به طور کامل و تقریبا بدون حک و اصلاح منتشر میکنیم. فقط در یک مورد که از زندانی معینی اسم برده شده لازم دانستیم به حروف اول نام و نام خانوادگی او بسنده کنیم. این «دستکاری» به معنی تردید ما در مورد نقشی که این زندانی در خدمت به نیروهای سرکوبگر رژیم بازی میکند نیست. اما فکر میکنیم در شرایطی که هویت بسیاری از آمران جنایت و مهرههای بالادست بر مردم پوشیده است، اصولی نیست که انگشت اشاره را متوجه یک مهرۀ ناچیز کنیم.

بازداشتگاه آگاهی 13 اصفهان
این اداره واقع در خیابان ولیعصر و در مجاورت کلانتری 31 است که پایگاه شرق شهرستان محسوب میشود. در همان بدو ورود نالههای زندانیانی را میشنوی که وحشتناک شکنجه شدهاند و بازجویان قفسۀ سینه یا کتف آنها را برای مُقر آوردن و اعتراف گرفتن شکستهاند. همانجا در گوشهای از شدت درد چمباتمه زدهاند! فرد بازداشتی را میبینی با چشم بند و پای برهنه روبروی بازجوهای بی فرهنگی که اصلا نمیفهمند «رعایت حقوق اولیه زندانی» یعنی چه؟! به او اعلام میکنند که: یا اعتراف می کنی یا می بریمت بالا!
این کلانتری شامل سه بخش است: طبقۀ همکف که شامل دفاتر و محل مراجعات است. حتی در این محل هم برخوردهای غیرانسانی با بازداشتیها را در مقابل چشم بستگانشان میتوانی ببینی. طبقۀ بالا اطاقک شکنجه است و از آنجا صدای ناله و فریاد میآید. طبقۀ پایین اطاقک بازداشتگاه است که یک نگهبان رسمی دارد و شکنجه گران در این محل جولان میدهند. پس از بازجویی اولیه در محل دفاتر، تو را به پایین هدایت میکنند. اثر انگشت و سپس عکست را میگیرند. اگر مقاومت نشان بدهی و یا از حق و حقوق زندانی سخنی بگویی با دشنام مواجه میشوی. سپس وارد اطاقک بازداشتگاه میشوی. وقتی که در باز شد زندانیان موظفند حتی اگر خواب باشند بلند شوند و با صورت به دیوار بچسبند مبادا زندانبانان و شکنجه گران شناسایی شوند! در این اطاقک 12 مترمربعی یک توالت بسیار آلوده، بدون تهویه، قرار دارد. اگر تشنه شوی باید از شلنگ همین توالت آب بخوری. اگر اعتراض کنی با تو برخورد میکنند. توجیه شرعی هم دارند. میگویند این آب جاری است و طبق اصول اسلامی قابل شرب است.
در حکومت اسلامی حقوق اولیه متهم از جمله تفهیم اتهام در مراحل بازجویی مفهومی ندارد و فقط فحاشی است و شکنجه. قاضی هم بر اساس اعترافاتی که به زور از متهم گرفتهاند حکم صادر میکند. بازداشتیها را با یک خودرو که اطاقکی پوشیده از آهن دارد به طرف دادگستری یا دادسرا میبرند. با چشمان بسته و دستبند. بدون توجه به ظرفیت اطاقک، همه را در آن میچپانند. بازجویی که او را قنبری صدا میکنند جلو نشسته. صدای پخش خودرو بلند است. ترانههای کوچه بازاری زمان شاه است که با قهقهه و شوخیهای رکیک بازجو و راننده مخلوط شده است. به تنها چیزی که فکر نمیکنند سرنوشتی است که انتظار جوانان زندانی و خانوادههای آنها را میکشد.
زندان دستگرد (اندرزگاه شماره 2)
زندان مرکزی اصفهان معروف به «زندان دستگرد» واقع در جنوب غربی این شهر حداکثر گنجایش 4000 نفر را دارد. اما درحال حاضر بیش از 13000 نفر زندانی با اتهامات و جرائم مختلف در آن جای داده شدهاند. ورودی روزانه آن حداقل 4 برابر خروجی آن است که طبیعتا این تعداد به برکت وجود رژیم اسلامی لحظه به لحظه بیشتر هم میشود. این بوی دود و اعتیاد است که هنگام ورود به زندانی خیرمقدم میگوید. ابتدا تو را به قرنطینه هدایت میکنند تا اثر انگشت و عکست را بگیرند. در این محل، رد و بدل کردن و مصرف انواع مواد مخدر جلو چشم زندانبانان نشان از یک جنایت سازماندهی شدۀ وحشتناک دارد. به راحتی میتوان فهمید که در «اندرزگاه» (یا بند) شماره 2 زندان، عوامل توزیع مواد مخدر، خود مدیران و پاسداران هستند. گنجایش این بند 002 نفر هم نیست اما حدود 1200 زندانی با سخت ترین و دردناکترین شرایط غیرانسانی در آن نگهداری میشوند.
در ابتدای ورود به بند، یک یا دو تخته پتوی بسیار آلوده که همه جای آن سوراخهای جای آتش سیگار و مواد مخدر نمایان است و یک بشقاب و قاشق تحویل زندانی میدهند. از بالشت هم خبری نیست. زندانی موظف است در طول مدتی که در آنجاست چشم از این وسایل برندارد. گم شدن وسایل همیشه موضوع و بهانۀ جنگ و جدالهای وحشتناک بین زندانیان «آواره و بدون جا» است. اکثر این زندانیان با اینکه جرائم و اتهامات غیرسیاسی دارند اما ضد حکومتاند. از آدم فروشها متنفرند. جالب است که آدم فروشها یعنی همان زندانبانانِ زندانی، کاملا قیافهای شبیه شکنجه گران دارند. همگی ریش گذاشتهاند و نعره میکشند و بیشتر از ماموران زندان با زندانیان بدرفتاری میکنند. آنها هستند که با اتکاء به مسئولین زندان برای بقیه تعیین تکلیف میکنند. آنها هستند که میگویند کی کجا باید بخوابد. از امکانات بهداشتی و حمام و غذای کافی هم برخوردارند. آن هم در شرایطی که بعضی زندانیان از گرسنگی دانههای برنج ریخته شده روی زمین را جمع میکنند و میخورند یا در سطل آشغال دنبال تکهای نان میگردند. این گرسنگان عمدتا زندانیانی هستند که از فقر مالی شدید رنج میبرند؛ یا کارتن خواب خیابانی بودهاند؛ ملاقاتی ندارند؛ کارت عابر بانک ندارند که از فروشگاه زندان خرید کنند.
صبح که بیدار میشوی باید ساعتها در نوبت دستشویی باشی. چون تعداد توالتهای آن 10 باب بیشتر نیست. در مدت انتظار، درگیریهای فراوانی را شاهدی. حتی ممکنست صحنۀ کور کردن چشم به وسیلۀ تیزی را ببینی! بعد از آن یک تکه نان به اندازه کف دست و کمی پنیر به عنوان صبحانه میدهند. بعد باید پتوی خود را در دست بگیری و تا غروب تحت عنوان «هواخوری» در حیاط بچرخی؛ بدون این که بتوانی بنشینی یا استراحت کنی. باید شاهد جولان شپش هایی باشی که زندانیان از لباس و بدن خود جدا میکنند. بیماریهای قارچی و مسری به دلیل آلوده بودن محیط غوغا میکند. اگر بخواهی به حمام بروی حداقل باید یک هفته تلاش کنی تا بتوانی 5 دقیقه دوش بگیری. بند 2 حداکثر 10 باب حمام دارد. در آنجا آلودگی و مرض انتظارت را میکشد. ظهر که میرسد غذای بخور و نمیری میدهند و بعدش باید در صفی فشرده منتظر بایستی که بیایند و آمارت را بگیرند و به اندرزگاه برگردی.
از صبح تا عصر بلندگو با صدای بسیار بلند برایت ترانه هایی پخش میکند که اگر بیرون از زندان صدایش از ماشینت بیرون بیاید ممکنست نیروی انتظامی و بسیج به تو گیر بدهد که چرا ترانههای «مبتذل» و خلافِ شأن جمهوری اسلامی گوش میکنی؟ بعد از خوردن شام باید تلاش کنی گوشهای پیدا کنی تا شب را صبح کنی. تمام محوطه بند حتی توالتها و حمامها محل «خواب» زندانیان است. بعضی از زندانیان بالای دیوارههای توالتها و حمامها دراز میکشند. مجبورند خطر سقوط از آن بالا و یا مسموم شدن بر اثر استنشاق گازهای محیط را به جان بخرند، چون جای دیگری برای خوابیدن گیرشان نمیآید. سر بعضی هایشان مماس با درب توالتها و حمامها است و همانطور ایستاده به خواب رفته اند! البته برای تعدادی انگشت شماری از زندانیان نورچشمی و یا جیره خوارانی که عامل مدیران زندان هستند، در واقع خودشان زندانبان محسوب میشوند، اطاقکهای مخصوص در نظر گرفته شده و حداقل امکاناتی برای استراحت به آنان دادهاند.
مدتی پیش در همین بند 2 تعدادی از زندانیان (احتمالا 6 نفر) که حکم اعدام و حبس ابد داشتند به شیوۀ فیلمهای سینمایی با حفر کف اتاق موفق به فرار شدهاند. هنوز آثار مسدود کردن کانال فرار آنها در حیاط زندان به چشم میخورد. به هر حال چنین اقدامی، هم روحیه و جرات میخواهد و هم تیزهوشی.
در بند 2 یکی از اطاقکها به عنوان نمازخانه یا مسجد تعیین شده که محل فعالیت یکی از زندانیان به نام ج. م. است. او «علاوه بر اینکه زندانی است»، از سوی مسئولین زندان عامل توزیع مواد مخدر در زندان هم هست. در این نمازخانه صندوقچهای چوبی قرار دارد که هر روز، به خصوص روز دوشنبه که روز ملاقات است با انواع مواد مخدر از جمله شیشه و کراک و.... پر میشود. ج. م. روی این صندوقچه را با پارچه سبز رنگی که نماد «اسلام ناب محمدی» است و رویش نسخههای قران قرار دارد میپوشاند! هیچکس حق ندارد به این صندوقچه نزدیک شود. شب هنگام همین فرد و نوچه هایش که همگی گوش به فرمان مدیران زندان و اداره اطلاعات سپاه هستند مواد مخدر و به خصوص شیشه را در حجم بسیار زیاد توزیع میکنند. (یکی از نوچهها صراحتا مطرح میکند که مرا اداره اطلاعات به اینجا فرستاده تا با ج. م. همکاری کنم!) توزیع به این شیوه انجام میشود که عامل توزیع، شماره کارت عابر بانکی را به متقاضی میدهد. پس از واریز پول در باجۀ عابر بانکی که در محیط بند تعبیه شده، متقاضی برگه رسید واریز را تحویل و مواد مخدر درخواستیاش را از زیر قران (و با صلوات و بسم الله گفتن عامل توزیع) دریافت میکند. بعد از آن، تا سحرگاه برای مصرف وقت دارد. تاثیر موادی مثل شیشه بر سیستم بدنی افراد طوری است که درگیری و شکستن فلاسک بر سر و روی همدیگر بالا میگیرد. کارگردان و مدیر فنی و تهیه کنندۀ این سناریوی وحشتناک مقامات زندان و باندهایی از سپاه هستند که از این راه سودهای کلان به جیب میزنند، زندان را تحت کنترل نگه میدارند و از بین زندانیان نیز برای خود جاسوس و پادو پیدا میکنند. در این فضا، اگر در میان زندانیان تعدادی هم باشند که اهل این کارها نیستند از همان ابتدای ورود تهدید میشوند که شتر دیدی، ندیدی وگرنه حسابت رسیده است.
جوانی 02 ساله که حکم اعدام دارد میگوید: «من بیرون لب به سیگار هم نزده بودم ولی میبینی که در بین صدها معتاد و سارق حرفهای و غیر حرفهای روز و شب را با چه زجر و استرسی میگذرانم. سیگاری شده ام. دارم مقاومت کنم که به مواد مخدر سنگینتر کشیده نشوم. زندان جای اصلاح نیست جای اشاعه اعتیاد است. مگر نمیبینی که چطوری مواد مخدر مثل نقل و نبات توزیع میشود.» چقدر زیباست که سعی میکند پایش به برنامههای کثیف زندانبانان کشیده نشود. میگوید: مدیر بند هم حکم اعدام دارد ولی مسئولین زندان به او گفتهاند که اگر همکاری کند یعنی در توزیع مواد مخدر و سرکوب زندانیان فعال باشد اعدامش نمیکنند، او هم قبول کرده. میگوید: مدیر زندان و هیئت به اصلاح فرهنگی برنامه کلاس قرآن را در همان محل توزیع مواد مخدر برگزار میکنند. هرکس در این کلاس شرکت کند از امتیاز مرخصی برخوردار میشود. البته از حدود 1200 زندانی حداکثر 10 تا 15 نفر در این محل حاضر میشوند. نگاهش را به نقطهای دور میدوزد و حرف دلش را میگوید: «ریشه همه این جنایاتها و جرمها فقط آخوندها هستند»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر