واقعیت کمونیسم چیست؟
در
هفتادمین سالگرد پیروزی نبرد استالینگراد
می ستائیم نامت با سرود...
بوی دریای پرتلاطم را برایم نگهدار
و تفنگی
و تیغۀ گاوآهنی.
همه را با من به خاک بسپار
با خوشهای سرخ از گندم زار،
تا همه بدانند
بی هیچ شبهه ای
که با عشق تو جان دادم و تو عاشقم بودی
هر چند در آغوشت نجنگیدم
اما این نارنجک تیره فام را پرتاب کردم به
افتخار تو
این عاشقانه را
برای استالینگراد.
این شعر را پابلو نرودا در ستایش نبرد استالینگراد سرود.
در ستایش نبردی که ارتش آلمان هیتلری را در جنگ جهانی دوم با شکستی سخت روبرو کرد
و سرنوشت آن جنگ و زندگی مردم جهان را تغییر داد. دوم فوریه (41 بهمن امسال)
هفتادمین سالگرد پیروزی شوروی سوسیالیستی در نبرد استالینگراد بود. مفهوم و اهمیت
آن نبرد که بخشی جدایی ناپذیر از تاریخ جنبش بین المللی کمونیستی و تجربۀ
سوسیالیسم به شمار میآید به راستی چه بود؟
یک پیش زمینۀ تاریخی
از نیمۀ دوم دهۀ 0391
امپریالیسم آلمان که در جنگ جهانی اول شکست خورده بود از طریق حزب ناسیونال
سوسیالیست (نازی) برای جنگ دیگری آماده میشد. انگلستان و آمریکا بر
این بودند که ماشین جنگی نازیها را با هدف تضعیف و
نابودی شوروی سوسیالیستی متوجه شرق کنند. شوروی که علیرغم تلاش بسیار موفق نشده
بود انگلستان و فرانسه برای دفاع مشترک علیه هیتلر را جلب کند، در سال 9391 با
آلمان پیمان عدم تجاوز امضا کرد. در این مقطع، لهستان، دانمارک، هلند و بلژیک یکی
پس از دیگری توسط ارتش آلمان اشغال شدند. فرانسه مورد تجاوز قرار گرفت و به سرعت
تسلیم شد. ارتش انگلستان که در اروپا مستقر بود به سرعت به آن سوی کانال مانش عقب
نشست و عملا کاری کرد که هیتلر بتواند سلطه خود را بر بخشهای مهمی از اروپا تحکیم کند و با تمام قوا بر شوروی
سوسیالیستی بتازد. بالاخره روز 22 ژوئن 1491 آلمان با پیشرفته ترین تسلیحات و
تجهیزات آن روزگار، با 5 میلیون و پانصد هزار سرباز و در جبههای به وسعت 0054 کیلومتر، از شمال به لنینگراد، از مرکز به
مسکو و از جنوب به کیف و به سمت قفقاز حرکت کرد.
اتحاد شوروی انتظار حملهای به این گستردگی و قدرت را نداشت. از لحاظ تجهیزات به
گرد آلمانها هم نمیرسید. در تلاش برای ایجاد اولین اقتصاد برنامه ریزی شدۀ
جهان، اشتراکی کردن کشاورزی و از بین بردن تمایزات طبقاتی سالهای متلاطمی را پشت سر گذاشته بود. در تصفیههای درونی حزب و دولت بخش زیادی از افسران با تجربهاش را از دست داده بود. روزهای آغازین جنگ فاجعه بار بود.
ارتش سرخ در تمامی جبههها عقب نشست و واحدهای از
هم گسیختهاش به سرعت در هم شکستند.
در عرض سه هفته ارتش سرخ دو میلیون سرباز، 0053 تانک و هواپیما و در صد قابل
ملاحظهای از افسرانش را از دست
داد.
هیتلر حساب کرده بود که سه
ماهه کار شوروی را تمام میکند. استراتژی آلمان
پیشبرد جنگ برق آسا و زود فرجام بود: تا مناقشات طبقاتی در آلمان (بین مردم و
حاکمان) تشدید نشود، قدرت شوراها سرنگون شود و مردم شوروی به بردگی گرفته شوند.
این اهداف ارتجاعی، شیوه هایی ارتجاعی به دنبال داشت. قبل از حمله هیتلر به
ژنرال هایش گفت «جنگ با روسیه را نمیشود جوانمردانه به پیش
برد. این نبردی است بین ایدئولوژیها و نژادهای متفاوت و
باید به شیوهای بی سابقه، بی رحمانه و
با خشونتی بی امان به پیش برده شود.... کمیسارهای شوروی حاملان ایدئولوژیای هستند که در نقطه مقابل نازیسم قرار دارد. کمیسارها باید
نابود شوند. عذر سربازان آلمان در شکستن قوانین بین المللی.... موجه خواهد بود.»
نازیها تاختند. شهرهایی را که سر راهشان بود کاملا سوزاندند. تل
جسدهای دفن نشده را پشت سر گذاشتند. از 5 میلیون و هفتصد هزار سربازی که به اسارت
گرفتند 3 میلیون و سیصد هزار نفر در اسارتگاههای آلمان از گرسنگی و
سرما جان دادند و یا اعدام شدند. نزدیک به سه میلیون سرباز و غیر نظامی شوروی نیز
برای کار اجباری به آلمان منتقل شدند.
شوروی اگر از لحاظ تجهیزات
نظامی به پای ارتش آلمان نمیرسید، قدرتی داشت که در
محاسبات امپریالیستها نمیگنجید. مردم شوروی از کشوری دفاع میکردند که به دست خود و برای خود میساختند. اقتصاد برنامه ریزی شده به شورویها امکان داد که سریعا کارخانهها را به مناطق امن در شرق کشور منتقل کنند و تولید را با
تمام قوا ادامه دهند. مردم متشکل و سازمان یافته کشتزارها را تخریب و ریلهای راه آهن را کندند تا تجاوزگران را از امکانات تدارکاتی
بی بهره کنند. ارتش سرخ در دل جنگلها ارتش چریکی ایجاد کرد و
با حمایت مردمی عملیات ایذایی را علیه ارتش هیتلر سازمان داد. مسکو و لنینگراد به
دژهای محکم نظامی مبدل شدند.
کارزار جنوب
با فرا رسیدن زمستان 1491
ارتش آلمان بخشهای وسیعی از شوروی را
تسخیر کرده بود ولی نمیتوانست پیشروی کند. روحیه
سربازان شوروی آلمانیها را مبهوت کرده بود.
رویای پیروزی هیتلر آشفته شده بود. دفاع از هزاران کیلومتر خطوط تدارکاتی ساده
نبود. نبرد سنگین و زمستان سخت حداقل یک و نیم میلیون تلفات به ارتش آلمان وارد
کرد.
ارتش آلمان با وجود این که
هنوز قدرتمند بود دیگر امکان تهاجم همه جانبه در سراسر جبهۀ شرق را نداشت. هیتلر
خود را بر یک هدف متمرکز کرد. در بهار 2491 یک میلیون و پانصد هزار سرباز راهی
جنوب غربی شدند تا منابع نفت شوروی در کوههای قفقاز را تسخیر کنند.
هیتلر بیشترین توان و بهترین ژنرال هایش را به این کار اختصاص داد.
هجوم همه جانبۀ ارتش هیتلر
و ضربات سخت ماههای نخستین کارزار جنوب بر
روحیۀ برخی از مقامات بالای ارتش شوروی و حزب کمونیست موثر افتاد و به شکل سیاستهای فرارطلبانه بازتاب یافت. استالین و رهبری شوروی متوجه
وخامت اوضاع شدند. روز 72 جولای 2491 استالین فرمان مهمی علیه فرار طلبی صادر کرد:
«.... از کف دادن اوکرائین، بلاروس، جمهوریهای بالتیک و... به این
معناست که ما بسیاری از مردم، نان، فلزات، کارخانهها و مجتمعهای خود را از دست داده
ایم.... ادامه عقب نشینی به معنای نابودی خود و میهن مان است. هر تکه دیگری از خاک
ما جدا شود دشمن را قویتر و ما را تضعیف میکند... زمان خاتمۀ عقب نشینی فرا رسیده. هیچکس نباید قدمی
به عقب بگذارد!... آلمان آن چنان که برخی ادعا میکنند قدرتمند نیست.
ایستادگی امروز ما، ضامن پیروزی فردای ماست.» و این فرمان راهنمای نبرد
استالینگراد شد.
رهبری جبهه جنوب تصمیم
گرفت استالینگراد را به اسفنج عظیمی برای در خود کشیدن سربازان آلمانی بدل کند تا
وقتی آلمانها در کوچهها و خیابانهای شهر درگیرند ارتشهای ذخیره شوروی برای نابودی نهایی ارتش ششم آلمان در شمال
و جنوب شهر مستقر شود. حزب کمونیست بهترین کادرهایش را به استالینگراد فراخواند تا
آن شهر را به لحاظ سیاسی و نظامی به عظیم ترین چالشی که ارتش آلمان به خود دیده
بود تبدیل کنند.
هزاران کارگر خود را در
واحدهای رزمنده سازمان دادند. آنچه داشتند فقط نواری سرخ بر بازو بود و تفنگی در
دست. کهنه سربازان جنگ داخلی، کارگران ذوب آهن، مهندسین، قایقرانان ولگا، کارگران
راه آهن، کارکنان اداره، زن و مرد، همه آماده میشدند تا در کنار سربازان
ارتش منظم بجنگند. با نزدیکتر شدن نیروهای آلمان مردم
استالینگراد سریعا دست به کار برداشت گندم و حفر سنگر شدند. اکثریت جمعیت
پانصدهزار نفری شهر زیر بمباران هواپیماهای آلمانی به مناطق امن شرق ولگا تخلیه
شدند.
یک هدف جهانی
مردم استالینگراد شاید از
جزئیات نقشه نظامی فرماندهی خبر نداشتند ولی به اهداف هیتلر آگاه بودند. میدانستند در مناطقی که به اشغال ارتش آلمان در آمده چه بر سر
مردم آمده است. میدانستند که مردم سراسر
دنیا و به خصوص آن جا که در اشغال آلمان است لحظه به لحظه از طریق رادیو اخبار
جبههها را دنبال میکنند. آرزو دارند نشانهای از ضعف این هیولای
آدمخوار تا به دندان مسلح ببینند.
در اواسط ماه اوت، ارتش
آلمان قبل از رسیدن به شهر با بمبارانهای سنگین استالینگراد را
سریعا به ویرانهای تبدیل کرد. ولی در همان
اولین رویارویی پیاده نظام آلمان با واحد ضد توپی که به طور عمده از زنان جوان
داوطلب تشکیل شده بود و تا آخرین نفر جنگید معلوم بود که پیشروی آلمانها آسان نخواهد بود.
تا پائیز بیشتر شهر در دست
دشمن بود. تا چشم کار میکرد دود بود و خرابه.
آلمانها ده درصد ارتش ششم خود
را از دست داده بودند ولی نتوانسته بودند مقاومت محلات کارگری شمال شهر را در هم
بشکنند. کارخانهها هنوز مشغول ساختن اسلحه
و مهمات بودند، کارگران گاهی حتی در میانۀ میدان تانکها را تعمیر میکردند، رزمندههای جوان از مناطق آسیایی شوروی و از طریق ولگا به یاری
رفقایشان میشتافتند.
خطوط جبهۀ استالینگراد با
جنگهای کلاسیک تفاوت چشمگیر
داشت. در این جا دو سوی یک خیابان، یک کوچه، فاصلۀ طبقه بالایی و پائینی یک
ساختمان، مرز دو ارتش بود. نبردی شبانه روزی از نزدیک و چشم در چشم. خط جبهه چنان
باریک بود که گاهی دو طرف صدای نفس کشیدن یکدیگر را میشنیدند.
این تاکتیک درخشان
فرماندهان شوروی بود که فاصلۀ نیروهایشان را با دشمن تا حد ممکن کم کردند. با این
اقدام جسورانه قدرتمندترین نیروی هوایی جهان بلااستفاده شد: بمباران خطوط شوروی
نیروهای خودشان را نیز در معرض خطر قرار میداد.
گروههای کوچک ضربت را به راحتی نمیشد بمباران کرد. آنها چار دست و پا میخزیدند، در چالهها و خرابهها پنهان میشدند، شبها تونل میزدند و روزها در استتار
بودند. جرات سربازان آلمانی به پشتیبانی نیروی هوایی و تسلیحات پیشرفته و فرماندهی
متمرکز وابسته بود. اما بلشویکها طور دیگری میجنگیدند که نقاط قوت دشمن را خنثی میکرد. آنها در عین پیروی از
دیسیپلینی که سازماندهی و پیشروی کلیشان را امکان پذیر میکرد، هر کدام در رستۀ خود تصمیم گیرنده و مبتکر بودند و این
قدرتی بود که ارتش امپریالیستی آلمان از آن بی بهره بود.
فرماندهان شوروی هیچگاه
سربازانشان را تنها نگذاشتند. این که شخص استالین علیرغم محاصره و خطر سقوط مسکو
در شهر ماند و بر خلاف پیشنهاد رفقایش حاضر نشد شهر را ترک کند و خود در مراسم
سالگرد اکتبر در میان مردم حاضر بود تاثیر عمیقی بر روحیه سربازان و مردم داشت. در
استالینگراد نیز هر چند مقر فرماندهی به محل نسبتا امن تری منتقل شده بود ولی
چوئیکف فرمانده اصلی شهر همه فرماندهان را تشویق میکرد که مرتبا در میان سربازان حاضر باشند و وضعیت را
مستقیما جویا شوند. خود نیز چنین میکرد.
وقتی استالینگراد برای
نبرد آماده میشد 00057 زن و دختر جوان
به نیروی داوطلب ارتش سرخ پیوستند. اینان در شمار همان زنانی بودند که انقلاب
اکتبر از قید بسیاری از قوانین و سنتهای خفقان آور رهایشان
کرده بود. در نبرد استالینگراد زنان همه جا بودند: دوش به دوش مردان، پشت تفنگهای ضد توپ، خلبان هواپیماهای جنگی، ناخدای قایقهای جنگی. اکثریت خدمه توپخانه ضد هوایی استالینگراد را
زنان تشکیل میدادند. شاید این زنان از
شعار «بچه، آشپزخانه، کلیسا» که نسخه هیتلر برای زنان آلمان بود خبر نداشتند ولی
میدانستند که حفظ آزادیها و حقوق و قدرتی که دارند ارزش جنگیدن را دارد.
بانگ پیروزی
روز 91 نوامبر غرش توپ
هایی که از دور دست به گوش میرسید نوید آغاز ضد حمله
شوروی بود. روز 13 ژانویه ژنرال فون پائولوس علیرغم دستور هیتلر تسلیم شد. دو روز
بعد کل ارتش ششم آلمان تسلیم شد. استالینگراد آغاز پایان آلمان هیتلری بود. ارتش
سرخ پس از این پیروزی، نازیها را از خاک شوروی بیرون
راند و تا برلین پیش رفت.
وقتی نازیها به شوروی حمله کردند جهان سرمایهداری اعلام کرد کار کمونیسم تمام است. اما پس از شکست در
استالینگراد، استالین به ویژه برای بورژوازی آلمان، به یک کابوس تبدیل شد. از
میانۀ دهه 0791 به بعد که دوران اوج جنگ سرد بود، بورژوازی آلمان بیش از پیش نیاز
داشت که ایدئولوژی و ارزشهای ضربه خوردۀ
ناسیونالیستی ملت و ارتش آن کشور را احیاء کند. بنابراین کارزار آگاهانهای را در محافل سیاسی و دانشگاهی و رسانهها برای بازنویسی تاریخ جنگ جهانی دوم و مشخصا زدودن
«اسطوره» استالینگراد از طریق همسان نشان دادن استالین و هیتلر به راه انداختند. با این تحریف تاریخی کوشیدند نقش تعیین کنندۀ تاریخی
استالینگراد در شکست فاشیسم و ترسیم سرنوشت بشریت را نفی کرده و آن را «جنگ قدرتی»
جلوه دهند که هر دو سویش ناحق بودند و دودش به چشم مردم و «دمکراسی» رفت!
پیروزی شوروی در جنگ،
احترام جهانیان به سوسیالیسم و کمونیسم را به دنبال داشت. ولی آسیبها و تلفات جنگ عظیم و غیر قابل تصور بود. هزاران هزار نفر
از بهترین، شجاعت ترین و متعهد ترین کمونیستها جان خود را در راه
پیروزی کشور شوراها گذاشتند. نزدیک به بیست میلیون نفر از اهالی شوروی در این جنگ
جان باختند و جنگ خرابیهای عظیمی بر جای گذاشت.
اگر چه جسارت و فداکاری زحمتکشان شوروی در جنگ از آرمانها و دستاوردهای سوسیالیسم رنگ میگرفت و بسیاری از مردم جنگ با آلمان نازی را ادامه انقلاب
7191 و جنگ داخلی علیه بورژوازی بین المللی میدیدند، با وجود این رهبری
شوروی برای متحد کردن اکثریت اهالی تلاش کرد به روحیات و نمادهای ملی گرایانه هم
متوسل شود. هنوز چیزی از آغاز درگیریها نگذشته بود که آن را
«جنگ بزرگ میهنی» خواندند، سرود انترناسیونال را کنار گذاشتند و در مراسم دولتی از
سرود جدید «بلشویک» با مضمون دفاع از میهن سوسیالیستی استفاده کردند. در ارتش سرخ،
سردوشی و درجه دوباره برقرار شد و فرماندهان که قبلا «رفیق» بودند به سبک دوران
قبل از انقلاب «افسر» خطاب شدند. عملا تلاش شد دفاع از سوسیالیسم با ناسیونالیسم
روس درهم آمیزد. فشاری که دولت شوروی برای متحد کردن مردم علیه نازیها احساس میکرد قابل درک است ولی این
اشتباهات سیاسی از آن زخمهای عمیقی بود که بعد از
شکست ارتش آلمان بر پیکر شوروی باقی ماند و در احیای سرمایهداری در آن کشور بی تاثیر نبود.
تجربه سوسیالیسم در شوروی
شکست خورد، ولی استالینگراد، این شهر قهرمان، همیشه زنده است و برهۀ درخشانی است
از تاریخ مان. رزمندگان سرخ استالینگراد نه تنها بشریت را از دست هیتلر نجات دادند
بلکه آموزههای باارزشی از جنگ
خیابانی بر جای گذاشتند که هنوز به کار انقلابیون میآیند.
«آتش»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر