نامه
ارسالی یک خواننده
اين روزها بلوچستان «شاهد اتفاقات خوبي است». دليل شان اين است
که يک زن به عنوان دومين فرماندار زن در سيستان و بلوچستان منصوب شده است. در شهرکي
مرزي به نام «هامون». اين زن که مقامش را مديون دولت روحاني مي داند شيعه مذهب است
در منطقه اي که اکثريت مردمش سنّي اند. رسانه هاي
رژيم اين «دستاورد و موفقيت» را به خاطر توجه «دولت اميد به مسالة قوميت ها» در بوق و کرنا دميده اند. همزمان رسانه هاي
سلطنت طلب هوار مي زنند که در زمان پهلوي تعداد زناني که در اين موقعيت ها قرار گرفتند، بيشتر بوده است. دو ارتجاع رقابت
بر سر تعداد مي کنند، بدون اينکه کاري به اصل مناسبات داشته باشند.
اين فرماندار جديد مصاحبه ها
کرده که عنوان اغلب شان اينست:
«مردسالارانه بودن فضاي استان، واقعيت ندارد»! اما آشي که فرماندار مي پزد به حدي شور است که صداي مصاحبه کننده هاي
مجوز دار را نيز در مي آورد و مي گويند: «به رغم گفته هاي شما هنوز هم در مورد مسائل حوزة زنان گزارش هاي ناخوشايندي
منتشر مي شود» (روزنامه شرق، 8 ارديبهشت 93). پاسخ فرماندار
جديد حيرت انگيز است. او مي گويد: «شما داريد در مورد 08 سال پيش صحبت مي کنيد.... در حال حاضر ما دانشگاه آزاد داريم که
دختران در آن جا درس مي خوانند و....».
(همان جا).
اين مزخرفات بيشتر يادآور دنباله روي هاي
«فاطمه زهرا» از سياست و جهت گيري
همسر و مردان قبيله اش است؛ زناني
متصل به طبقات حاکم و توجيه کنندة
سياست مردان قبايل و دروغگو. حتي طبق قانون آموزش و پرورش جمهوري اسلامي بايد 75 در
صد دانشجويان دانشگاه بلوچستان بلوچ باشند اما در واقعيت 99 درصد دانشجويان از 5000
دانشجوي دانشگاه بلوچستان در زاهدان، غير بلوچ اند و تعداد دختران دانشجوي بلوچ از
انگشتان دست تجاوز نمي کند. ازدواج
اجباري در بلوچستان رسم غالب است و اجبار دختران براي ازدواج با مرداني که چندين زن
و فرزند دارند امري عادي و «سرنوشت گريز ناپذير» دختر به حساب مي آيد. در بلوچستان بسياري از زنان حتي از حق داشتن
شناسنامه محروم اند. زيرا از نگاه سنت و رواج در اين منطقه زن
اصلا هويت مستقلي ندارد که نياز به اوراق شناسايي داشته باشد.
بلوچستان، منطقه اي است دور افتاده از مرکز فارس نشين و شيعه
مذهب. گرفتار و منکوب شده در چارچوب مناسبات طبقاتي استثمارگرانه حاکم که ستم ملي و
مذهبي افزوده بر آن است و بيداد مي کند. بلوچستان، محروم ترين بخش کشور است. با طبيعتي
خشن و هم زمان پُر ظرفيت. منطقه اي حاصلخيز و پر از مواد معدني که به معناي واقعي کلمه
خاک آن به توبره کشيده شده و صادر مي شود. حتي پستة مرغوب بلوچستان زير فشار خاندان
رفسنجاني که انحصار صادرات پسته را دارند، با مُهر و نام پستة رفسنجان صادر مي شود
تا امتياز مرغوب بودن آن نصيب کشاورزان بلوچ نشود. خاک، خرما، گندم، ماهي، صدف، مرجان....
و مهم تر از همه جوانان اين منطقه صادر مي شوند و اين منطقه مستمرا از نيروي جوان خالي مي شود. جوانان با تقبل ريسک و به اميد کسب درآمد
و روزي راهي شيخ نشين هاي مجاور
مي شوند. در رسانه هاي جمعي مرتبا شاهد قرباني شدن مردمي هستيم که به اميد زندگي
بهتر راهي کشورهاي امپرياليستي شده اند.
اما قرباني شدن جوانان بلوچ را در درياي کنار گوش مان، کمتر دنبال کرده ايم. همان شرايطي که جوانان شمال آفريقا را راهي درياهاي بيرحم
مي کند و آن ها را به سواحل کشوري امپرياليستي مي رساند ـ يا نمي رساند
و در ميانة راه طعمة خشم دريا و کوسه ها مي کند
ـ در برابر جوان بلوچ قرار دارد. در شهرهاي بزرگ فارس نشين بيشتر از هميشه شاهد کودکان
کار و تهيدستاني هستيم که اغلب آحاد طبقة متوسط شهري آنان را «هندي ـ پاکستاني» مي دانند و شعورشان نمي رسد که مردم ستمديدة «همين جا» هستند. بلوچ ها هستند.
نقاطي از بلوچستان به خاطر ظرفيت هايش تبديل به «منطقة آزاد تجاري» شده است. هر چند در ميان رقابت
و باند بازي هاي حکومتي ها، اين منطقه گاه طرد مي شود و گاه عزيز دردانه. در بلوچستان اميد به عمر متوسط، شاخص
سواد، دسترسي به آب و بهداشت مناسب، و مرگ و مير كودكان و نوزادان از همة نقاط ديگر
ايران وضعيت بدتري دارد. بيشتر از هر منطقه اي از ايران، زنان تحت سلطة نظام عرف و
شرع اسلامي قرار دارند. از حق تحصيل، دسترسي به بهداشت و مراقبت پزشکي، از حق انتخاب
محروم اند. قانون و شرع اجازه مي دهد
که دخترک هاي 10 ساله به ازدواج مردهايي در بيايند که جاي
پدر بزرگ شان است. در بلوچستان همان جهنمي وجود دارد که
«خدا و قرآن» در موردش حرف زده اند.
جواني بلوچ مي گويد:
«يك بلوچ اگر بخواهد مغازهاي باز
كند، بايد اول به سراغ حكومت برود و پاسداران و سرويسهاي امنيتي
عقايد سياسي او را كاملا بررسي كنند. آنها ميپرسند:
"شما براي جمهوري اسلامي كاري كردهايد؟
در جنگ ايران و عراق شركت كرديد؟ به ولايت فقيه اعتقاد داريد؟....".
اما سنيها ولايت فقيه را قبول ندارند - اين مساله با اعتقادات
ما در تضاد است و چون ما به تقيه كه آن را دروغگويي ميدانيم اعتقاد
نداريم بايد راست بگوييم. نتيجه اين كه به سنيها جواز باز
كردن مغازه داده نميشود، به آنها
كار نميدهند، به دانشگاه راه نمي يابند. مگر اين كه آنها
قول دهند كه براي نيروهاي امنيتي خبرچيني كنند. ....آنها با ما
همانطور رفتار ميكنند
که با نجس ها در هند رفتار مي شود.»
دولت جمهوري اسلامي ـ مانند نظام سلطنتي سابق ـ آگاهانه از
به کار گيري نيروهاي با تجربه و تحصيل کرده بلوچ در پست هاي حکومتي خودداري مي کند
و اين پست ها را به غيربلوچ ها واگذار مي کند. مردم بلوچ که ساکنين اصلي استان هستند،
شهروند درجة دو به حساب مي آيند. جمهوري اسلامي سياست «بلوچ زدائي» را به کار مي برد.
درست مانند رژيم اشغالگر اسرائيل، اين ها
نيز خانه هاي مردم را تخريب مي کنند. بلوچ ها آواره شده و خانه شان توسط غيربلوچ ها اشغال مي شود. و ذره ذره انهدام و نابودي يک
ملت شکل مي گيرد. در بندر چابهار ـ مکاني جديدا
کشف شده براي گردشگري طبقة متوسط مرفه و سرمايه گذاري براي آناني که سرمايه اش را دارند ـ اين حرکت غير انساني شتاب گرفته است. مردم را
به زور از خانه هايشان بيرون مي رانند و مسکن شان را در اختيار نيروهاي امنيتي
و يا طبقة متوسط الحال فارس قرار مي دهند. بارها اين جريان با اعتراضات
مردم بلوچ و درگيري با نيروهاي مجري تخلية اجباري و تخريب خانه ها روبرو شده است.
ستم طبقاتي و ملي و مذهبي در بلوچستان و در شرايط فقدان يک بديل
راهگشا و انقلابي، موجب پا گيري نيروهاي ارتجاعي از نوع ديگر شده است. جريانات سني
مذهبي که عنوان جندالله يا نام هاي
ديگري را دارند با حمايت مالي و نظامي نيروها و حکومت هاي مرتجع در منطقه، در رقابتي ارتجاعي با جمهوري اسلامي، فعال تر از پيش شده و با حمايت مولوي هايي در بلوچستان گروهي از جوانان را جلب و جذب
مي کنند. جواناني سرخورده از وعده ها، مستاصل در برابر استثمار طبقاتي و ستم و تبعيض
ملي و مذهبي. در انتخابات رياست جمهوري سال گذشته، بلوچ ها به اميد وعده هايي که روحاني مي داد ـ و تحت هدايت مولوي هاي شان
ـ بيشترين آراء را در سبد روحاني انداختند. اما چيزي تغيير نکرد به جز افزايش حلقه
دار بر گردن جوانان بلوچ.
جوانان کمونيست در زمان شاه به اين منطقه سفر مي کردند. پژوهش مي کردند و چهرة تلخ ستم و استثمار را به تصوير مي کشيدند. بلوچستان منطقه اي بود که هر کسي مي خواست
نمونه اي از خدمت به خلق باشد به آنجا سفر مي کرد، با توده هاي
مردم آميخته مي شد و تلاش مي کرد تا آگاهي انقلابي را به ميان مردم برد.
سنت هاي کمونيستي نسل قديم انقلابي را
پاس بداريم و ادامه بدهيم. به بلوچستان و توده هاي بلوچ بيانديشيم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر