۱۳۹۳ خرداد ۳۰, جمعه

از بلوچستان سخن می گوییم





     نامه ارسالی یک خواننده
اين روزها بلوچستان «شاهد اتفاقات خوبي است». دليل شان اين است که يک زن به عنوان دومين فرماندار زن در سيستان و بلوچستان منصوب شده است. در شهرکي مرزي به نام «هامون». اين زن که مقامش را مديون دولت روحاني مي داند شيعه مذهب است در منطقهاي که اکثريت مردمش سنّياند. رسانههاي رژيم اين «دستاورد و موفقيت» را به خاطر توجه «دولت اميد به مسالة قوميتها» در بوق و کرنا دميدهاند. همزمان رسانههاي سلطنتطلب هوار ميزنند که در زمان پهلوي تعداد زناني که در اين موقعيتها قرار گرفتند، بيشتر بوده است. دو ارتجاع رقابت بر سر تعداد ميکنند، بدون اينکه کاري به اصل مناسبات داشته باشند. اين فرماندار جديد مصاحبهها کرده که عنوان اغلبشان اينست: «مردسالارانه بودن فضاي استان، واقعيت ندارد»! اما آشي که فرماندار ميپزد به حدي شور است که صداي مصاحبهکنندههاي مجوز دار را نيز در ميآورد و ميگويند: «به رغم گفتههاي شما هنوز هم در مورد مسائل حوزة زنان گزارش هاي ناخوشايندي منتشر ميشود» (روزنامه شرق، 8 ارديبهشت 93). پاسخ فرماندار جديد حيرتانگيز است. او ميگويد: «شما داريد در مورد 08 سال پيش صحبت ميکنيد.... در حال حاضر ما دانشگاه آزاد داريم که دختران در آن جا درس ميخوانند و....». (همان جا).
اين مزخرفات بيشتر يادآور دنبالهرويهاي «فاطمه زهرا» از سياست و جهتگيري همسر و مردان قبيلهاش است؛ زناني متصل به طبقات حاکم و توجيهکنندة سياست مردان قبايل و دروغگو. حتي طبق قانون آموزش و پرورش جمهوري اسلامي بايد 75 در صد دانشجويان دانشگاه بلوچستان بلوچ باشند اما در واقعيت 99 درصد دانشجويان از 5000 دانشجوي دانشگاه بلوچستان در زاهدان، غير بلوچ اند و تعداد دختران دانشجوي بلوچ از انگشتان دست تجاوز نميکند. ازدواج اجباري در بلوچستان رسم غالب است و اجبار دختران براي ازدواج با مرداني که چندين زن و فرزند دارند امري عادي و «سرنوشت گريز ناپذير» دختر به حساب ميآيد. در بلوچستان بسياري از زنان حتي از حق داشتن شناسنامه محروماند. زيرا از نگاه سنت و رواج در اين منطقه زن اصلا هويت مستقلي ندارد که نياز به اوراق شناسايي داشته باشد.
بلوچستان، منطقه اي است دور افتاده از مرکز فارس نشين و شيعه مذهب. گرفتار و منکوب شده در چارچوب مناسبات طبقاتي استثمارگرانه حاکم که ستم ملي و مذهبي افزوده بر آن است و بيداد مي کند. بلوچستان، محروم ترين بخش کشور است. با طبيعتي خشن و هم زمان پُر ظرفيت. منطقه اي حاصلخيز و پر از مواد معدني که به معناي واقعي کلمه خاک آن به توبره کشيده شده و صادر مي شود. حتي پستة مرغوب بلوچستان زير فشار خاندان رفسنجاني که انحصار صادرات پسته را دارند، با مُهر و نام پستة رفسنجان صادر مي شود تا امتياز مرغوب بودن آن نصيب کشاورزان بلوچ نشود. خاک، خرما، گندم، ماهي، صدف، مرجان.... و مهمتر از همه جوانان اين منطقه صادر ميشوند و اين منطقه مستمرا از نيروي جوان خالي ميشود. جوانان با تقبل ريسک و به اميد کسب درآمد و روزي راهي شيخ نشينهاي مجاور ميشوند. در رسانههاي جمعي مرتبا شاهد قرباني شدن مردمي هستيم که به اميد زندگي بهتر راهي کشورهاي امپرياليستي شدهاند. اما قرباني شدن جوانان بلوچ را در درياي کنار گوشمان، کمتر دنبال کردهايم. همان شرايطي که جوانان شمال آفريقا را راهي درياهاي بيرحم ميکند و آنها را به سواحل کشوري امپرياليستي ميرساند ـ يا نميرساند و در ميانة راه طعمة خشم دريا و کوسه ها ميکند ـ در برابر جوان بلوچ قرار دارد. در شهرهاي بزرگ فارس نشين بيشتر از هميشه شاهد کودکان کار و تهيدستاني هستيم که اغلب آحاد طبقة متوسط شهري آنان را «هندي ـ پاکستاني» ميدانند و شعورشان نميرسد که مردم ستمديدة «همين جا» هستند. بلوچ ها هستند.
نقاطي از بلوچستان به خاطر ظرفيتهايش تبديل به «منطقة آزاد تجاري» شده است. هر چند در ميان رقابت و باند بازيهاي حکومتيها، اين منطقه گاه طرد ميشود و گاه عزيز دردانه. در بلوچستان اميد به عمر متوسط، شاخص سواد، دسترسي به آب و بهداشت مناسب، و مرگ و مير كودكان و نوزادان از همة نقاط ديگر ايران وضعيت بدتري دارد. بيشتر از هر منطقه اي از ايران، زنان تحت سلطة نظام عرف و شرع اسلامي قرار دارند. از حق تحصيل، دسترسي به بهداشت و مراقبت پزشکي، از حق انتخاب محروم اند. قانون و شرع اجازه ميدهد که دخترکهاي 10 ساله به ازدواج مردهايي در بيايند که جاي پدر بزرگشان است. در بلوچستان همان جهنمي وجود دارد که «خدا و قرآن» در موردش حرف زدهاند.
جواني بلوچ ميگويد: «يك بلوچ اگر بخواهد مغازهاي باز كند، بايد اول به سراغ حكومت برود و پاسداران و سرويسهاي امنيتي عقايد سياسي او را كاملا بررسي كنند. آنها ميپرسند: "شما براي جمهوري اسلامي كاري كردهايد؟ در جنگ ايران و عراق شركت كرديد؟ به ولايت فقيه اعتقاد داريد؟....". اما سنيها ولايت فقيه را قبول ندارند - اين مساله با اعتقادات ما در تضاد است و چون ما به تقيه كه آن را دروغگويي ميدانيم اعتقاد نداريم بايد راست بگوييم. نتيجه اين كه به سنيها جواز باز كردن مغازه داده نميشود، به آنها كار نميدهند، به دانشگاه راه نمي يابند. مگر اين كه آنها قول دهند كه براي نيروهاي امنيتي خبرچيني كنند. ....آنها با ما همانطور رفتار ميكنند که با نجس ها در هند رفتار مي شود.»
دولت جمهوري اسلامي ـ مانند نظام سلطنتي سابق ـ آگاهانه از به کار گيري نيروهاي با تجربه و تحصيل کرده بلوچ در پست هاي حکومتي خودداري مي کند و اين پست ها را به غيربلوچ ها واگذار مي کند. مردم بلوچ که ساکنين اصلي استان هستند، شهروند درجة دو به حساب مي آيند. جمهوري اسلامي سياست «بلوچ زدائي» را به کار مي برد. درست مانند رژيم اشغالگر اسرائيل، اينها نيز خانههاي مردم را تخريب ميکنند. بلوچها آواره شده و خانه شان توسط غيربلوچها اشغال ميشود. و ذره ذره انهدام و نابودي يک ملت شکل ميگيرد. در بندر چابهار ـ مکاني جديدا کشف شده براي گردشگري طبقة متوسط مرفه و سرمايهگذاري براي آناني که سرمايهاش را دارند ـ اين حرکت غير انساني شتاب گرفته است. مردم را به زور از خانههايشان بيرون ميرانند و مسکنشان را در اختيار نيروهاي امنيتي و يا طبقة متوسطالحال فارس قرار ميدهند. بارها اين جريان با اعتراضات مردم بلوچ و درگيري با نيروهاي مجري تخلية اجباري و تخريب خانهها روبرو شده است.
ستم طبقاتي و ملي و مذهبي در بلوچستان و در شرايط فقدان يک بديل راهگشا و انقلابي، موجب پا گيري نيروهاي ارتجاعي از نوع ديگر شده است. جريانات سني مذهبي که عنوان جندالله يا نامهاي ديگري را دارند با حمايت مالي و نظامي نيروها و حکومتهاي مرتجع در منطقه، در رقابتي ارتجاعي با جمهوري اسلامي، فعالتر از پيش شده و با حمايت مولويهايي در بلوچستان گروهي از جوانان را جلب و جذب ميکنند. جواناني سرخورده از وعدهها، مستاصل در برابر استثمار طبقاتي و ستم و تبعيض ملي و مذهبي. در انتخابات رياست جمهوري سال گذشته، بلوچ ها به اميد وعدههايي که روحاني ميداد ـ و تحت هدايت مولويهايشان ـ بيشترين آراء را در سبد روحاني انداختند. اما چيزي تغيير نکرد به جز افزايش حلقه دار بر گردن جوانان بلوچ.
جوانان کمونيست در زمان شاه به اين منطقه سفر ميکردند. پژوهش ميکردند و چهرة تلخ ستم و استثمار را به تصوير ميکشيدند. بلوچستان منطقهاي بود که هر کسي ميخواست نمونهاي از خدمت به خلق باشد به  آنجا سفر ميکرد، با تودههاي مردم آميخته ميشد و تلاش ميکرد تا آگاهي انقلابي را به ميان مردم برد.
سنتهاي کمونيستي نسل قديم انقلابي را پاس بداريم و ادامه بدهيم. به بلوچستان و توده هاي بلوچ بيانديشيم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر