۱۳۹۳ خرداد ۳۰, جمعه

واقعیت کمونیسم چیست:


باز هم دربارۀ انقلاب اکتبر
ریموند لوتا (اقتصاددان کمونیست)


سوال: اگر ميتواني از انقلاب بلشويکي و شرايط جامعه روسيه هم بگو. اينجا در بيشتر مدارس بورژوائي حتي فاکتهاي پايهاي را هم درس نميدهند.
لوتا: انقلاب روسيه در ميان گرداب جنگ جهاني اول اتفاق افتاد. اين جنگ قدرتهاي بزرگ امپرياليستي بود که روسيه هم را شامل ميشد. آنها براي کسب برتري جهاني با هم ميجنگيدند . به طور خاص بر سر کنترل مستعمرات. اين جنگي هولناک، مکانيزه و مدرن بود که در آن سربازان بوسيله گاز سمي، مين، بمب و البته سلاحهاي اتوماتيک جديد سلاخي شدند. کشتار در مقياسي بيسابقه در تاريخ بشر انجام شد. يعني در عرض چهار سال بيست ميليون نفر کشته و بيست و يک ميليون زخمي شدند.
وقتي که روسيه وارد جنگ شد همة احزاب مهم اين کشور و نيز ساير کشورهاي اروپائي تحت نام ميهن پرستي از جنگ حمايت ميکردند. همه، مگر حزب بلشويک به رهبري لنين. اين حزب يک موضع  انترناسيوناليستي اتخاذ کرد و تلاش کرد به توده ها بياموزد که چنين جنگي خلاف منافع بشريت ستمديده است. در آن دوران اکثريت جامعه روسيه را دهقانان تشکيل ميدادند. آنان صاحب قطعات کوچک زمين بودند و بسياريشان به عنوان سهم بَر روي زمين کار ميکردند. کشور به شدت عقب مانده بود و مردم گرفتار سنت. تا آنجا که حتي بذر پاشي دهقانان نيز بر اساس تقويم مسيحيان انجام ميشد. زنان نيز گرفتار شرايط هولناک ستمگرانه اي بودند.
روسيه يک امپراطوري بود و ملت مسلط روس مناطق مختلف آسياي مرکزي را تحت استعمار خود داشت  و بر مناطق توسعه يافتهاي نظير اوکرائين نيز سلطه اعمال ميکرد. روسيه را زندان ملل ميخواندند. مليتهاي غير روس 45 درصد اهالي را تشکيل ميدادند اما فرهنگ اين اقليت ها به شدت سرکوب ميشد و آموزش زبان هاي اقليت در مدارس ممنوع بود. جنگ جهاني اول باعث مرگ يک و نيم ميليون از اهالي روسيه و زخمي شدن سه ميليون نفر شد. به علاوه مردم گرفتار قحطي شدند. در روسيه بحران مشروعيت شکل گرفت و يک حال و هواي انقلابي بوجود آمد. کارگران سر به شورش و اعتصاب برداشتند. زنان به خيابان آمدند. بسياري از سربازان از دستورات سر پيچي و از جبهه فرار کردند. تزار سرنگون شد. اما حکومت جديدي که بر سر کار آمد در شرايط اساسي توده هاي مردم هيچ تغييري ايجاد نکرد. در عوض مخفيانه با امپرياليستهاي انگليسي و فرانسوي دست به يکي کرد تا روسيه را در جنگ نگهدارد.
سوال: ولي اغلب ميشنويم که بلشويک ها مخفيانه توطئه چيدند و در سال 1917 دست به کودتا زدند.
لوتا: مزخرف است. هيچ نيروي سياسي در جامعه روسيه به اندازة حزب بلشويک تدارک عمل نديده بود و رهبري نقشهمند نداشت. اين حزب در کميتههاي کارخانه، در بين نيروهاي مسلح و نيز در شوراها پاية تودهاي داشت و تشکيلات بوجود آورده بود. شوراها در واقع اجتماع غير قانوني و ضد حکومتي نمايندگان کارگران بودند که در شهرها و شهرکهاي بزرگ قدرت حاکم را به مصاف ميگرفتند و براي به دست آوردن قدرت مبارزه ميکردند.
در جامعه اي که شاهد بحران و تلاطم بود و مردمش دنبال راه ميگشتند برنامه و دورنماي بلشويک ها وسيعاً و عميقاً انعکاس يافت. حزب بلشويک تودههاي مردم را در شناخت مانورهاي رنگارنگ رژيم جديد رهبري کرد و خواستة «زمين، صلح و نان» را فرموله کرد تا نيازهاي عمومي را در آن شرايط هولناک رنج و محروميت اعلام کند. و فقط حزب بلشويک بود که چنين کاري کرد. سرانجام در ماه اکتبر لنين و بلشويکها تودهها را در يک قيام رهبري کردند. اين انقلاب اکتبر بود.
سوال: تصويري که تو جلو گذاشتي در مورد حاميان انقلاب کمونيستي در روسيه صدق ميکند. ولي آيا انقلاب مخالف نداشت؟
لوتا: چرا داشت. جنگ داخلي از سال 1918 تا 1921 انعکاس همين مخالفتها و دخالتها بود. کشور تقريباً در آشوب کامل و در آستانة فروپاشي قرار گرفت. ميدانيد در اکتبر 1918 يعني در اولين سالگرد انقلاب سه چهارم خاک کشور در دست نيروهاي ضد انقلابي بود. فکرش را بکنيد. دولت پرولتري نوين از نظر بينالمللي در انفراد  به سر ميبرد و با کمبود حاد مواد غذائي و تسليحات دست به گريبان بود. اين جاست که شما ميتوانيد نقش حياتي رهبري پيشاهنگ را ببينيد. حزب مسئوليت هماهنگ کردن فعاليت نظامي را به عهده گرفت. حزب سياستهاي اقتصادي معيني را براي رفع نيازهاي اجتماعي و حفظ انسجام جامعه تدوين کرد. حزب فرايند ايجاد نهادهاي اجتماعي نوين را رهبري کرد . مطبوعات انقلابي و ساير ابزار ارتباطي، مارکسيسم و دورنماي سوسياليستي از اقتصاد و سياست و ارزشهاي نوين را انتشار دادند. يک گفتمان رهائيبخش نوين در جامعه طنين انداز شد و اين عاملي بسيار قدرتمند بود که يک جو مثبت به وجود آورد. يعني اين که مردم توانستند متحد شوند، متشکل شوند و به پا خيزند به علت وجود ارگانهاي نوين قدرت سياسي پرولتري بود که عزم و ارادة توده ها را متجلي ميکردند.
سوال: منظورت از ارگانهاي قدرت دولتي پرولتري چيست؟
لوتا: سوال خوبي کردي. مساله مرکزي همين است. ببين در جوامع سرمايهداري، ارتش و دادگاه و پليس و زندان و بالاي همة اينها قوة مجريه همگي در خدمت سرمايهداران هستند. وقتي که مردم به پا ميخيزند توسط اين ارگانها سرکوب ميشوند. مجامع قانونگذاري صرفاً مکاني است براي سر و کله زدن سرمايهداران رقيب بر سر اختلافاتشان و يا ابزار ايجاد چتر ايمني در برابر نارضايتي هاي مردم. خب، اينها ارگانهاي قدرت دولت ارتجاعي يا سرمايهداري هستند. يعني ديکتاتوري بورژوازي يا طبقه سرمايهدار.
کار انقلاب سوسياليستي اين است که ارگانهاي قدرت انقلابي و نوين را که نمايندة پرولتاريا باشد به وجود آورد.   اين ارگان ها بايد مرتباً شمار فزايندهاي از مردم را هم از ستون فقرات جامعه و هم از بخشهاي طبقه مياني درگير کند. اين ارگانهاي قدرت بايد بتوانند ضد انقلاب را سرکوب کند. براي مثال شما به نيروهاي امنيت عمومي نياز داريد اما چنين نيروهايي بايد کاملاً و در اساس متفاوت از نيروهاي امنيتي سرمايهداري باشند و به اهدافي کاملاً متفاوت خدمت کنند. ارگانهاي نوين قدرت همان چيزي هستند که به آن ديکتاتوري پرولتاريا ميگوئيم. توده هاي روسيه در شرايط وخيم جنگ داخلي درگير پراتيکهاي نوين شدند. مثلاً کار تعاوني داوطلبانه. براي حفظ سلامتي و بهداشت شهرها که گرفتار آلودگي وحشتناک بودند مردم آستين بالا زدنند.  مردم آنچه را که ذات بشري پنداشته ميشد تغيير دادند. به هم پيوستند و روابط نويني را بر اساس تعاون شکل دادند. دولت نوين پشتيبان و مشوق اين حرکت بود.
سوال: نتيجه جنگ داخلي براي جامعه چه بود؟
لوتا: جامعه هزينه عظيمي پرداخت تا ضد انقلاب را شکست دهد. طي جنگ داخلي يک ميليون نفر در جبههها کشته شدند و سه ميليون در نتيجه بيماري مردند. نُه دهم مهندسان، پزشکان و معلمان کشور را ترک کردند. بخشي از متعهدترين کارگران کمونيست در جبههها جان باختند. و طبقه کارگر به شدت کم عده شد. حالا مفسران بورژوا طوري جلوه مي دهند که انگار بلشويکها در يک کشور دست نخورده و پاک و پاکيزه اعمال قدرت ميکردند. به هيچ وجه. شرايط روسيه چيزي از ويراني کامل کم نداشت و امپرياليستها و مرتجعين، اين کشور را آماج خود قرار داده بودند. اولين تحريم نفتي دنيا بر دولت نوين شوروي اعمال شد.
سوال: اما بعضيها ميگويند که صحبت از تهديدها و شرايط اضطراري بهانه اي به دست بلشويک داد تا به اميدهاي مردم خيانت کند؟
لوتا: ببين ما با انقلابي مواجه بوديم که درگير نبرد مرگ و زندگي بود اما درعين حال قدرت دولتي همة تلاش خود را ميکرد تا انقلاب اجتماعي به پيش رود. مساله ستم بر زن را درنظر بگير. انقلاب به سرعت دست به اقدامات مهم زد. کل نظام کليسائي ازدواج را که مبنايش اقتدار مرد بر زن و کودکان بود ملغي کرد. طلاق به امري آسان تبديل شد. اين مساله براي اين که زنان بتوانند به آزادي اجتماعي بيشتري دست پيدا کنند بسيار مهم بود. دستمزد يکسان در برابر کار يکسان به اجرا در آمد. خدمات رايگان در زايشگاهها بر قرار شد. اتحاد شوروي نخستين کشور در اروپاي مدرن بود که سقط جنين را قانوني اعلام کرد. اين در حالي بود که در بسياري از کشورهاي سرمايهداري حتي در آنجا که حق طلاق وجود داشت هزار و يک محدوديت مذهبي در موردش اعمال ميشد. در بسياري از اين کشورها زنان حتي هنوز حق راي نداشتند و يا تازه اين حق پايه اي را بدست آورده بودند. يکي از مسائل ديگر، آزاد کردن روابط همجنسگرايان در اتحاد شوروي بود.
در اواسط و اواخر دهة 1920 مبارزاتي عليه سنن پدرسالارانه در برخي جمهوريهاي آسياي ميانه انجام گرفت. بخش بزرگي از اين سنن مرتبط بود با قانون ستمگرانه شريعت اسلامي. زنان اين قوانين را به چالش گرفتند و دولت سوسياليستي از زنان و مردم روشن بيني که درگير اين مبارزه شدند پشتيباني کرد و در واقع خود مشوق اين مبارزات شد. حکومت براي سازمانهاي محلي زنان منابع مالي تهيه کرد. يک کانون عمدة مبارزه عليه ازدواج هاي از پيش ترتيب داده شده و سنت مهريه بود. کمونيستها از شهرها به اين مناطق ميرفتند تا به کارزار مبارزاتي کمک کنند. در مواردي درگيريها بسيار حاد ميشد و سازمانگران مبارز مورد حمله نيروهاي عقب مانده قرار ميگرفتند. زنان فعال محلي قدم جلو گذاشتند. در سال 1927 حمله مهمي عليه حجاب اجباري به راه افتاد. حجاب يک ابزار ستمگرانه در دنيا بوده و هست که کنترل پدرسالاران بر چهره و بدن و هويت انساني زنان را معنا ميدهد. پيش از آن در هيچ جامعه اي چنين براي در هم شکستن ستم بر زن اقدام نشده بود. هرگز برابري جنسي کانون توجه کل جامعه قرار نگرفته بود. بايد از اين نقاط قوت آموخت در عين حال بايد برخي نقاط ضعف رهبران شوروي را باز شناخت و از آن نيز آموخت.
«آتش»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر