دولت آزاد جونز
فيلمي دربارهي تاريخ بردهداري در آمريکا
از نشریه آتش – شماره ۶۱
نسترن صداقت
فیلمهای تاریخیِ خوب، ذهنیت تاریخی به تودههای مردم میدهند تا مسیر تاریخیِ شکلگیری
وضعیت امروز را ببینند. فیلم دولت آزاد جونز
Free
State
of
Jones ساختهی
گری راس از آن جمله است. داستان فیلم، واقعی
و روایت فصلی از جنگ داخلی امریکا (1861-1865) است. قیام سازمانیافتهی بردههای
سیاه و دهقانان فقیر سفید علیه ارتش بردهدار
جنوب، موفق به آزاد کردن قلمرویی در یکی از ایالات جنوبی میشود
و چون توسط ارتش شمال (با فرماندهی ژنرال شرمن
و تحت ریاستجمهوری آبراهام لینکلن) به رسمیت شناخته نمیشود، طی بیانیهای که حکم قانون اساسی آن
را دارد، قلمرو آزاد شده را «دولت آزاد جونز» اعلام میکند.1
نیوتن
نایت (نوت) زارع فقیری از ایالت
میسیسیپی آمریکا است که به عنوان پرستار به خدمت ارتش
جنوب بُرده میشود. با بالا گرفتن جنگ و برای تامین نیازهای ارتش،
دولت روی محصول کار زارعین کوچک دست میاندازد.
مزارع بزرگ (پلانتاژها) با نیروی کار بردههای
سیاه پنبه میکارند و به انگلستان صادر میکنند. اما زارعین کوچک که
ذرت میکارند و خوک پرورش میدهند،
صاحب برده نیستند. مردان جوان این زارعین به زور سرنیزه به جبهه فرستاده میشوند اما پسران صاحبان پلانتاژها به ازای داشتن 20 بردهی
سیاه از سربازی معاف میشوند.
برادر کوچکتر نیوتن نیز به همین سبک به سربازی برده میشود و در همان روز اول کشته میشود. نیوتن جنازهی
او را به خانه میبرد. مجازات فرار از جبهه، مرگ است. با این حال،
نیوتن دیگر به جنگ باز نمیگردد و در «جونز» به زنان و کودکان خانوارهای کشاورز
که مردانشان به جنگ برده شده اند، کمک میکند تا اسلحه به دست بگیرند
و در مقابل مامورین مالیاتی دولت که محصول آنها
را برای جنگ مصادره میکنند، بایستند. نیوتون تحت تعقیب قرار میگیرد. به کمک افرادی که برای
نجات جان بردهها آنها
را مخفیانه به شمال میفرستادند در مردابی مخفی میشود. در آن جا یک دستهی مسلح از سیاهان تشکیل میدهد و با پیوستن هرچه بیشتر زارعین سفید جان به لب رسیده، این دسته مسلح که مرکب
از زن و مرد، پیر و جوان است تبدیل به ارتش کوچکی میشود.
نیوتن فقط از «مرگ» فرار نکرده است. او این جنگ را «جنگ ثروتمندان میخواند و از آرمانهای آن فاصله میگیرد
و راهی دیگر در مقابل تودهها باز میکند.
اکثر تودهها یا به جنگ تن دادهاند
و یا با فریب شعارهای «افتخار» و «غیرت» و شعارهای توخالی میهن پرستانه به خود دلداری
میدهند.
نیوتن در جایی میگوید این جنگ، جنگِ پنبه است. در واقع او با این
جمله به محرکهای زیربنایی جنگ اشاره میکند. آن زمان، دو نظام اقتصادی- اجتماعی در آمریکا حاکم بود: یکی در جنوب براساس کشاورزی و روابط تولیدیِ
بردهداری و دیگری در شمال براساس تولید صنعتی و روابط تولیدی سرمایهداری و کارمزدی. رابطه میان اقتصاد
کشاورزی جنوب و صنایع شمال آمریکا
از طریق صنایع نساجی انگلستان برقرار میشد. محصول پنبهی جنوب مواد خام صنایع نساجی انگلستان و رشد سرمایه داری را تامین میکرد و آمریکای شمالی واردکننده
محصولات انگلستان بود. بدین ترتیب، سرمایه داران شمال نیز به طور غیرمستقیم از روابط
برده داری در جنوب آمریکا بهره می بردند. تا اینکه، رشد قدرت اقتصادی و سیاسی جنوب
برده دار و تشدید رقابت میان سرمایهداری شمال آمریکا با سرمایهداری انگلستان، شمال را بر
آن داشت که قدرت ایالات جنوبی را به شدت محدود کند، حاکمیت خود را بر کل آمریکا برقرار
کند و کنترل بازار داخلی را در دست بگیرد. زمانیکه جنگ داخلی امریکا در سال 1861 فرارسید،
این دو نظام اجتماعی بر سر هر مسالهی مهم اقتصادی در حال برخورد بودند.
به طور مثال، دولت برای حمایت از صاحبان صنایع شمال، تعرفه های مالیاتی سنگین بر واردات
محصولات صنایع انگلستان بست اما طبقه ی برده دار جنوب، مخالف این تعرفه های بالا و
خواهان «تجارت آزاد» با
تولیدکنندگان انگلستان بودند.آبراهام لینکلن مرتبا الغای برده داری و پیوستن سیاهان به ارتش شمال را به تاخیر می انداخت
تا اینکه بر وی و طبقات حاکمه شمال معلوم شد بدون لغو برده داری و تبدیل برده ها به
دهقانان آزاد (با وعدهی دادن 40 آکر یا 16 هکتار زمین و یک قاطر به هر
خانوار برده) رسیدن به اهدافشان و مغلوب کردن ارتش جنوب ممکن نیست.
جنگ در سال 1865 با پیروزی شمال تمام شد. بردهداری
ملغی اعلام شد اما مردم سیاه هرگز آزاد نشدند. پس از خاتمهی
جنگ داخلی، دوران «بازسازی» آغاز شد. حق «چهل آکر زمین و یک قاطر» که از سوی لینکلن
به بردهها وعده داده شده بود نیز پس گرفته شد زیرا برای
ادارهی سودآور پلانتاژهای پنبهی
جنوب، نیاز به کار رعیتهای نیمهبرده
بود. فیلم دولت آزاد جونز این شکست و تلخیِ در نیمهی
راه ماندن و لاجرم به عقب بازگشتنِ یک مبارزهی
انقلابی و رهاییبخش را خوب به تصویر میکشد. درواقع، فیلم با صحنهای از جلسهی یک محاکمه در سال 1920 گشوده میشود و به گذشته یعنی به ماجرای دولت آزاد جونز، فلاش بک میزند. در صندلی اتهام، نوهی پسری نیوتن نشسته است. وی متهم است که با وجود
داشتن یک هشتم خون سیاه در رگهایش با یک زن سفید ازدواج کرده و به این ترتیب
بر خلاف قوانین ایالات متحده آمریکا عمل کرده است. در آن زمان، سیاهان حق ورود به محلهها و مجامع سفیدان را نداشتند و حتا دستشوییها
وآبخوریهای سیاهان و سفیدها جدا بود و این وضعیت تا دههی 1960 ادامه یافت. در همان دوران در روسیه در نتیجهی انقلاب سوسیالیستیِ اکتبر 1917 زنجیرهای
ستم ملی درهم شکسته شده بود و همهی ملل از آزادی و برابری برخوردار بودند.
مردابی که نیوتن و سیاهان فراری در آن مخفی بودند، کم کم به پناهگاهی امن برای دهقانان یا زارعین سفید فقیر تبدیل شد که در آن جا
توسط نیوتن برای مقاومت در مقابل ستمهای ارتش جنوب سازماندهی شده و تعلیمات نظامیمیدیدند. دولت برای اعمال فشار بر آنها خانهها و مزارعشان را به آتش میکشید. ارتش کوچک جونز نیز به تلافی، پنبههایی را که آمادهی بار زدن بودند به آتش میکشیدند.
پس از پایان جنگ و شکست، به سیاهان «حق رای» داده شد. همراه با این حق، سیاهان
حتا حق فرستادن فرزندانشان به مدارس مختلط سیاه و سفید را نداشتند (این وضع تا دههی 1960 ادامه یافت). فیلم
به خوبی نشان میدهد که جنگِ سیستم علیه سیاهان ادامه دارد و انداختن
برگهای به درون صندوقهای
رای نمیتواند جوابی برای این جنگ باشد. سیستم حتا رای سیاهان را در شمارش آرا نمیخواند
(در این فیلم، سیاهان به حزب جمهوریخواه یعنی،حزب لینکلن و امروز حزب دونالد ترامپ
رای میدهند). بهطور خلاصه میتوان دید که انقلاب بورژوایی آمریکا
نتوانست و نمیتوانست بردهها را آزاد کند.
میتوان گفت اصلیترین علت شکستِ این قیام و بهطور کلی شکستی که با دوران
«بازسازی» بعد از خاتمهی جنگ داخلی در آمریکا رقم خورد این بود که پرولتاریا
و حزب کمونیست انقلابی آن در صحنهی تاریخ نبود تا قیام بردگان و دیگر ستمدیدگان را
بر بستر انقلاب سوسیالیستی و در اتحاد با آن به ثمر برساند. مقطع تاریخیِ فیلم، زمانی
است که اندیشههای انقلاب پرولتری توسط مارکس و انگلس تازه شکل
گرفته است و جنبش پرولتری هنوز در حال گذراندن مراحل اولیهی خود است. در سال 1848 «مانیفست
کمونیست» یعنی برنامهی انقلاب کمونیستی، توسط مارکس و انگلس نوشتهشدهبود اما در رهبری این قیام
و مبارزات عادلانهی دیگر، نبود. در فیلم میبینیم که نیوتن با تفسیر
دلبخواهی از انجیل و با اتکا به آن تلاش میکند موجه و عادلانه بودن
قیامشان را نشاندهد و با ایدئولوژی انجیل به ارتش خود انسجام و
افق اجتماعی بدهد. چند سال پس از پایان جنگ داخلی آمریکا، کمون پاریس در سال 1871 رخ
میدهد. اندیشههای مارکسیستی توسط کارگران مهاجر آلمانی به آمریکای
شمالی میرسد و خیزش کارگریِ «هی مارکت» که منشا اول ماه
مه روز جهانی کارگر است در سال 1886 در شیکاگو رخ میدهد. به یک معنا میتوان گفت، شکست قیام جونز
به دلیل محدودیتهای تاریخی رهبریش و لاجرم اهدافش، حتمی بود. اما
امروز این محدودیت تاریخی وجود ندارد. هدف انقلاب، راه انقلاب و نیروهای اجتماعی انقلاب
در آمریکا و حتی اینکه چگونه میتوان به لحاظ نظامی دشمن قدرتمند را شکست داد توسط
باب آواکیان ترسیم شده است و حزب کمونیست انقلابی در آمریکا رهبر این انقلاب است. حتا
قانون اساسی جامعهی آینده توسط این رهبری تدوین شده است («قانون اساسی
برای جمهوری سوسیالیستی در امریکای شمالی»).
در این فیلم، در زمینهی شیوههای جنگیدن نیز درسهای آموزندهای هست. فیلم در نشان دادن
تمایز و تفاوت عظیم میان ارتش «جونز» که ارتش بردهها و فقرا است، با ارتش جنوب
بردهدار موفق است. درواقع، تفاوت طبقاتی – اجتماعیِ این دو ارتش را
کاملا میتوان در روابط و اصول هر یک از این ارتشها دید. در جنگ میان ارتش
شمال و جنوب، کم ارزشترین چیز جان سربازان آن است. در مقابل آتشباری یکدیگر صفآرایی کرده و سربازان از
هر دو طرف مانند برگ پاییزی بر زمین میریزند. آدم یاد شیوهی جنگی سپاه پاسداران میافتد که در جنگ ایران و عراق،
سربازان و بسیجیها را روی مین میفرستادند تا با اجساد خود
زمینه را برای پیشروی گروههای الیت سپاه باز کنند.
در ارتش «جونز» همه برابرند. با عقبماندگیهای فکری و فرهنگی سفیدها
مقابله میشود تا فکر و رفتار اجتماعیشان عوض شود. در این
ارتش، شیوهی جنگیدن، دلیرانه است اما با هدف حفظ نیروی خود
به حداکثر ممکن و نابود کردن نیروی دشمن به حداکثر ممکن. اما در این ارتش یا بهتر است بگوییم در این انقلاب،
همه چیز نرم و راحت و ساده و در خط مستقیم نیست. در مقطعی از فیلم میبینیم که نیوتن به فکر عقب
نشینی به مرداب و تمدید قوا برای ادامه جنگ میافتد زیرا ارتش ژنرال شرمن
از کمک به آنها سر باز زده است و همین امر در صف اعضای سفید ارتش جونز تزلزل انداخته
است.
انقلاب، یک واقعیت یک لایه نیست. قشرهای مختلف جامعه در آن حضور دارند که پرولتر
یا «هیچبودگانی» که چیزی برای از دست دادن ندارند، نیستند.
در این فیلم، بردگان همان طبقهی بیچیز جامعه بودند که منافعشان
فقط با نبود سیستم حاکم، محقق میشود اما درکنار اینها کشاورزان فقیر هم هستند. این
اتحاد بر قدرت ارتش جونز میافزاید اما پیچیدگیهای خاص خود را هم دارد.
پیوستن قشر خرده بورژوازی، برای پیروزی انقلاب حیاتی است اما با خود تزلزلهای طبقاتی شان را نیز وارد
میکنند. در طول مبارزه این سیاهان هستند که مدام به ادامهی مبارزه اصرار دارند و دهقانان
گاهی با حسابگری بیشتری نسبت به از دست دادن یا ندادن اموالشان حرکت میکنند.
این فیلم گوشهای از حقیقت حرف مارکس را نشان میدهد که، سرمایهداری در حالی که خون از دستانش
میچکید پا به جهان گذاشت و حرف آواکیان را به تصویر میکشد که: «ایالات متحدهی آمریکا به شکل امروز آن،
بدون برده داری شکل نمیگرفت. این یک حقیقت ساده و اساسی است.»2
n
پانوشت:
1 - نیوتن و افرادش که شمال را مترقیتر از جنوب میدانند برای ادامهی مبارزه و جبران کمبود سلاح
و نفرات خود از ارتش ژنرال شرمن درخواست کمک میکنند اما شمالیها فقط تعدادی
سلاح برایشان میفرستند و آنها را نادیده میگیرند. شمالیها حاضر نیستند به قیمت کسب
حمایت این گروه به طبقه برده دار جنوب پشت کنند زیرا آنان را شریک واقعی خود در دوران
پس از جنگ میدانند. خود آبراهام لینکلن، رئیسجمهور وقت آمریکا نمایندهی سیاسی بورژوازی شمال یعنی
صنعتگران و صاحبان راه آهن و دیگران بود و جنگ داخلی را به نفع آنان هدایت میکرد. چهار قانون دولت آزاد
به این قرار است: اعلام دولت آزاد و محدودهی جغرافیایی آن. همه کسانی
که روی دو پا میایستند با هم برابرهستند. هر کس، مالک چیزی است
که کاشته است. هیچ کس نمیتواند به بهای فقر دیگری، ثروتمند شود.
2 - باب آواکیان. کتاب«پایهها»شماره 1:1
برای مطالعهی بیشتر در این باره به کتاب دموکراسی جفرسونی نوشتهی باب آواکیان رجوع کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر