۱۳۹۵ آذر ۲, سه‌شنبه

سرسخن

از آمريکا تا ايران
 انقلاب راه چاره است

سرسخن ـ از نشریه آتش  ـ شماره ۶۱

روز 8 نوامبر ( 18 آبان) هنوز خبر انتخاب دونالد ترامپ به ریاست جمهوری امریکا به همه جا مخابره نشده بود که امواج بلند مبارزه و مقاومت علیه این فاشیست تمام عیار، سرتاسر آمریکا را فرا گرفت. دهها هزار زن و مرد، پیر و جوان، سیاه و لاتین، دانش آموز و دانشجو به خیابان ریختند و خشم و انزجارشان را به این انتخاب نشان دادند. این نخستین بار در تاریخ انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا است که مردم نتیجه را نه تنها نمی پذیرند بلکه علیه آن دست به مبارزه می زنند. همزمان حزب کمونیست انقلابی آمریکا (آر سی پی) در فراخوانی بسیار مهم با عنوان: «به نام بشریت، تن به یک آمریکای فاشیست نخواهیم داد»1 از مردم خواست که برخیزند، به خیابانها بیایند، توقف نکنند، سازش نکنند، خود را منطبق بر وضعیت نکنند، با سیستم همکاری نکنند و با یکدیگر متحد شده و مقاومت را سازمان دهند. این مقاومت و مبارزه شورانگیز و عالی است.
در ایران به دلایل و با انگیزههای متفاوت تعداد زیادی از مردم کارزارهای انتخاباتی در آمریکا را دنبال کرده و در موردش نظر میدادند. به واقع هر آن کسی که مقداری حس عدالت و بشردوستی در او وجود داشت از اینکه این «مردک پلید» انتخاب شد، کفری و آزرده شد. البته روشنفکران سازشکار و بزدلی هم هستند که برای معترضین و مردمی که در خیابانهای آمریکا علیه ترامپ و فاشیسم مبارزه میکنند، نسخههای از تاریخ مصرف افتاده، پیچیده و میگویند: «تقصیر» خودشان است که نرفتند رای بدهند و «انتخاب» کنند و نتیجتا جاده برای ترامپ باز شد! و از هم اکنون برای انتخابات سال آتی ریاست جمهوری و ضرورت شرکت فعال در آن زمینهسازی میکنند تا به قول خودشان مانع از روند «ترامپیزاسیون» در ایران بشوند. مقصودشان هم از «ترامپیزاسیون» عبارت است از: پوپولیسم، نظامیگری، تفرقه افکنی های «قومی» و مذهبی، تعصب ورزی و تهدید و تشدید روند سرکوب نهادهای مدنی و حقوق بشری و غیره (بی بی سی مرتضی کاظمیان).
به این تحلیل که قصدشان مانند همیشه ایجاد سازش طبقاتی میان تودههای مردم و مرتجعین حاکم است نباید گوش کرد. واقعیت جامعه ایران این است که «ترامپیزاسیون» از زمان روی کار آمدن جمهوری اسلامی به صورت «خمینیسم» با روابط سیاسی و اجتماعی ضدبشری، بنیادگرایی دینی، تحقیر زنان، سرکوب اقلیتهای ملی و مذهبی و ایدئولوژی «ملت شماره 1 فارس. مذهب شماره 1 شیعه»  بر این جامعه حکمفرمایی کرده است.
اما برپایی امواج مبارزه برای بسیاری از مردم به ویژه جوانان یادآور روزهای پس از انتخابات سال 88 و خیزش آن سال است. آنها از مبارزات مردم در آمریکا خوشحالند و وجوه مشترک میان مبارزات خود با مبارزات جاری در آمریکا را جستجو کرده و نتیجه گیری میکنند. این درست است که از نقطه نظر اعتراض و سربلند کردن جنبش به نتایج یک انتخابات تشابهاتی میان امروز آمریکا و آن روز ایران موجود است، اما تفاوتهای مهمی وجود دارد که بیشتر از تشابهاتش است و باید از آن درس گرفت.
1 - در راس خیزش سال 88 جناحی از ارتجاع به نمایندگی موسوی قرار داشت که سیستماتیک و سازمان یافته به توهم و سازشکاری دامن میزد، تلاش بر کنترل و مهار حرکت مردم در چارچوب دعواهای درون جناحی و تبدیل کردن توده ها به سیاهی لشگر خود داشت. نتیجتا از درون آن خیزش قطب بندی مساعدی با مرز تمایز نسبتا روشن میان مردم و ارتجاع شکل نگرفت و این خود عامل عینی مهمی در فروکش خیزش 88 و دامن زدن به یاس و نومیدی و انفعال بسیاری از فعالین درون آن بود. در مبارزات جاری مردم در آمریکا علیه انتخاب ترامپ، حداقل فعلا، در یک طرف برنده و بازنده انتخابات قرار دارند (یعنی هیئت حاکمه آمریکا) و در طرف دیگر تودههای مردم و روشنفکران مترقی. جناح شکست خورده در این انتخابات (دمکراتها)  به مردم هشدار میدهند که انتخابات تمام شد و اگر از نتایج آن ناراضیاند میتوانند 4 سال صبر کنند و یکی دیگر را انتخاب کنند. اوباما در کتفرانس مطبوعاتی پس از انتخابات دو نکته را طرح کرد: یکم اینکه او قدرت و پرستیژ خود و حزبش را برای انتقال قدرت به رئیس جمهور جدید به کار خواهد برد؛ و دوم بر یک حقیقت عمیق تاکید گذاشت و اعلام کرد: ما همه اعضای «یک تیم» هستیم. این وضعیت (که در راس جنبش مردم جناحی از حاکمیت قرار ندارد)، منجر به شکل گیری پولاریزاسیون (قطب بندی) و صفآرایی ای شده که زمینه را برای فعالیت آگاهگرانه انقلابیون کمونیست و ساختن یک جنبش برای انقلاب در میان تودههایی که بیشتر از همه نیاز به تغییرات اساسی دارند، مساعدتر میکند. هرچند که بیشک مرتجعین تلاش خواهند کرد تا به این طریق و آن طریق کنترل خود را بر این مبارزات اعمال کنند و خشم مردم را با شمشیر دوگانه سرکوب و فریب، خاموش کنند.
2 - تفاوت اساسی دیگر در ایناست که در آمریکا یک حزب کمونیست انقلابی وجود دارد که نه تنها در چنین اوضاعی غافلگیر نشد بلکه از سالها قبل بر پایه مشاهده و سنتز صحیح و علمی از تضادهای پایه ای جهان، درون جامعه آمریکا  و تضادهای تاریخا حل نشده درون هیئت حاکمه آمریکا، عروج فاشیسم و چنین صف آرایی را تحلیل کرده و برای چنین دورانی که مشروعیت حکومت از هم میپاشد تدارک سیاسی ایدئولوژیک دیده و تودههای مردم را بر اساس گسلهای بزرگ درون جامعه بهخصوص ستم بر سیاهان، آگاه و متشکل میکرده است. وجود چنین حزبی کمونیست در اینکه از درون این مبارزات و بحران سیاسی جامعه آمریکا چه چیزی بیرون بیاید و چطور به جهشهای بیشتر در مبارزه برای سرنگون کردن کل نظام سرمایه داری امپریالیستی در آمریکا منجر شود، تعیین کننده است.
انتخاب عنصر فاشیست و فرومایه ای چون ترامپ به ریاست بزرگترین قدرت امپریالیستی جهان و این که وی دهها میلیون رای آورد علاوه بر اینکه عمق منجلاب جامعه آمریکا را نشان میدهد به دو باور غیرعلمی نیز ضربه محکمی زد:
اول: این واقعیت که اکثریت کسانی که به ترامپ و برنامههای تبهکارانهاش رای دادند کارگران سفید پوست بودند ضربه ای است بر نگرشهای نادرستی که در جهان و در میان بسیاری از فعالین کارگری در ایران وجود دارد. نگرشی غیرعلمی که مدعی است کارگران به صرف کارگر بودن، منافع طبقاتی خود را تشخیص میدهند و راه درست را پی میگیرند. اما این واقعیت ندارد. طبقه کارگر به صرف کارگر بودن نمیتواند بفهمد که برای جانوری مانند ترامپ پشیزی هم مهم نیست که او شغل دارد یا ندارد و هرگز نمیتواند «شغلهای از دست رفته» را برای او پس بیاورد چون منافع طبقه حاکم، حکم میکند که کارگران بیکار شوند و یا امنیت شغلی نداشته باشند. به صرف کارگر بودن نمیتواند درک کند که ترامپ یک نژاد پرست و تاریک اندیش است و علم و دانش را به سخره گرفته و فاکتهای واقعی در مورد گرمایش زمین را انکار میکند. به صرف کارگر بودن نخواهد فهمید که ترامپ زن را موضوع آزار جنسی، کالایی برای بهره جویی مرد میداند و مروج فرهنگ تجاوز به زن است. نه کارگران و نه هیچ قشر ستمدیده دیگری را نباید جسمیت بخشید2. در میان زنانی که در انتخابات شرکت کردند 42 درصدشان به کسی رای دادن که زن ستیزترین رئیس جمهور تاریخ آمریکاست. از میان مهاجرین لاتین 29 درصد به کسی رای دادند که کریه ترین حرف ها را در مورد مهاجرین به زبان آورده و اعلام کرده میان آمریکا و مکزیک دیوار میکشد و مهاجرین غیرقانونی را به غل و زنجیر خواهد کشید. زمانی که هیتلر در آلمان به قدرت رسید چندین میلیون زن (کارگر و غیرکارگر) را در تشکیلات زنان حزب نازی با شعار «فرزند، آشپزخانه، کلیسا»3 متشکل و همدست سیاستهای زن ستیزانه بورژوازی امپریالیستی آلمان کرد. همین واقعیت را در زمان به روی کار آمدن جمهوری اسلامی مشاهده میکنیم. وقتی خمینی به قدرت رسید اول از همه زنان را مورد حمله قرار داد ولی لشگری از زنان را در خدمت این رژیم ضد زن بسیج کرد. از زحمتکش تا روشنفکر.
نتیجه این‌‌که اگر توده های تحت استثمار و ستم آگاه نشوند و توسط کمونیستهای انقلابی رهبری نشوند، بیشک پشت دشمنان خود و کل بشریت صف خواهند کشید.
دوم: از فعالان سیاسی عرصههای مختلف فعالیت و روشنفکران مترقی زیاد میشنویم که علت بسیاری معضلات جامعه ایران (اقتصادی، سیاسی و اجتماعی) را تاریخا به نبود دمکراسی و نهادهای دمکراتیک که از حقوق اولیه مردم دفاع کنند و در برابر اقدامات مستبدانه حکومت بایستند، تحلیل میکنند. اما میبینیم که شکلِ «دمکراسی بورژوایی» قادر نیست مانع سربلند کردن و به قدرت رسیدن نیروهایی شود که هر گونه حقوق دموکراتیک سنتی منعقد توسط سیستم خود را نیز میتواند ملغی کند. ترامپ از طریق فرآیند انتخابات به عنوان کاندیدای موجه این سیستم غسل تعمید یافت و رئیس جمهور شد. هیتلر نیز از طریق پروسههای دمکراتیک مانند انتخابات به قدرت رسید و به رغم ادعاهای کوتهبینانه خرده بورژوایی، به صورت فردی عمل نمیکرد بلکه رهبر تیمی از بورژوازی امپریالیستی بود و اعمال ضدبشریاش را از طریق نهادهای دولتی و «حاکمیت قانون» پیش میبرد. اوباما اعلام کرد «با ترامپ اختلاف نظر دارم اما دمکراسی در آمریکا بزرگتر از نظرات یک نفر است». آنجلا مرکل صدر اعظم آلمان در اولین واکنش به انتخاب ترامپ سخنرانی اش را با «احترام به دمکراسی» و ارزشهای دمکراتیک مشترک میان آلمان و آمریکا، آغاز کرد. دمکراسی و فاشیسم دو شکلِ حکومتی هستند که نظام سیاسی بورژوازی در عصر سرمایهداری امپریالیستی اتخاذ میکند. امروزه طبقه بورژوازی آمریکا در برابر تضادها و چالشهای عظیم داخلی و جهانی به این رویکرد فاشیستی روی آورده است. بدیل مقابلِ آن بازگشت به وضعیت سابق نیست. بدیل این اوضاع، انقلاب و سوسیالیسم با هدف نهایی استقرار کمونیسم در سراسر جهان است. این راه حلی است منطبق بر خواست و نیاز چند میلیارد انسان روی کره زمین و خودِ کره زمین.
این تجربهها باید درس عبرتی باشد برای آنانی که توهم دمکراسی امپریالیستی مغز استخوانشان را هم دریده است. به قول رفیق باب آواکیان صدر حزب کمونیست انقلابی آمریکا:
«دموکراسی تحت این سیستم نه فقط یک فریب و حقه بلکه بدتر از آن است چون این توهم را تولید می کند که گویا "اراده ی مردم" توسط آن بیان می شود، در حالی که مردم را درگیرِ "موجه" کردن حاکمیت یک طبقهی  درنده و جنایتکار سرمایهداری - امپریالیستی می کند. این طبقه کاملا بر فرآیند انتخاباتی و تصمیم گیری سیاسی سلطه دارد و حاکمیت آن در واقع یک دیکتاتوری است و این دیکتاتوری را اساسا با تکیه بر نیروی سرکوب و خشونت پیش می برد.»
انتخاب ترامپ نشان از اوضاع بسیار خطرناک و هم زمان بسیار مساعد دارد. امپریالیسم آمریکا دستخوش از هم گسیختگی شدیدی شده است و هرچند انتخابات «تمام» شد اما اختلافات درون هیئت حاکمه آمریکا بیسابقه است و این سیستم را با چالشهای جدی روبهرو و درگیر بحران کرده است. بحران سیاسی در آمریکا این بزرگترین قدرت امپریالیستی که پنجه هایش بر هر گوشه جهان فرو رفته، در منطقه و در حکومتهای منطقه (از جمله جمهوری اسلامی) تاثیرات عمیق خواهد گذاشت و تضادهایی که پیشاپیش حاد و در هم تنیده است، چند برابر تشدید خواهد شد.
این اوضاع پتانسیل گشایشها و فرصتهای بزرگ برای مبارزه مردم و ایجاد یک جهان و یک دولت بنیادا متفاوت و جدید در بر دارد. جامعه ای که راه را برای محو کلیه شکلهای حاکمیت سرکوبگرانه و ستمگرانه و روابط سلطه و استثمار در سراسر جهان باز کرده و آن را متحقق خواهد کرد. در این شرایط ما کمونیستها باید کمونیسم رهاییبخش را به افق و جنبش سیاسی تودههای مردم در ایران و منطقه تبدیل کنیم و قطب قدرتمندی حول این افق و برای سرنگونی نظم ارتجاعی در ایران و منطقه به وجود بیاوریم. اینگونه است که میتوانیم به یاری جنبشی که امروز در آمریکا سربلند کرده برویم و تاثیر مثبت بگذاریم که تقویت کننده نیروی انقلابی کمونیستی باشد و برعکس این جنبش میتواند با گرفتن سمت انقلابی تاثیرات تعیین کننده بر اوضاع جهان، منطقه و ایران نیز بگذارد. n
«آتش»


پانوشت ها:
1. متن این بیانیه را در سایت
www.cpimlm.com بخوانید.
2. جسمیت بخشیدن یعنی منافع تاریخی- جهانی یک طبقه را به خصوصیات و مواضع یا خواستهای یک گروه از اعضای آن طبقه نسبت دادن. منافع تاریخی - جهانی پرولتاریا به مثابه یک طبقه مترادف با منافع یا مواضع این یا آن بخش از پرولتاریا نیست.

3. در زبان آلمانی این سه واژه با حرف «K» نوشته میشود که به « K3» هیتلر و حزب او برای زنان معروف شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر