۱۳۹۷ اردیبهشت ۴, سه‌شنبه

واقعیت کمونیسم چیست؟ / همه چیز ریشه در شیوۀ تولید سرمایه‌داری دارد


واقعیت کمونیسم چیست؟

همه چیز ریشه در شیوۀ تولید سرمایه‌داری دارد؛ تنها راه حل انقلاب کمونیستی است!


از نشریه آتش  شماره 78

هر اتفاق و تحول مهم اقتصادي، سياسي و اجتماعي، مانند گسترش حريقوار بيکاري و فقر، تحميل حجاب اجباري و سرکوب زنان، خطر مهلک بيآبي و نابودي محيط زيست، صعود موشکوار قيمت دلار، ورشکستگي صندوقهاي بازنشستگي، دزدي سپردههاي مردم توسط بانکها، اختلاسهاي نجومي اصحاب قدرت، تب برجسازي و سدسازي و کوهخواري و درياخواري و بالاخره جنگ در سوريه و عراق توسط سپاه پاسداران رژيم جمهوري اسلامي و رويارويي آن با اسراييل در سوريه و ... همگي به يک ديگر مرتبط اند. اينها و تحولات سياسي مهم در منطقه و جهان مانند رشد نيروهاي اسلامي فاشيست (که جمهوري اسلامي، پيشقراول آن بود) و امروز، رشد جريانهاي فاشيست در اروپا و آمريکا و ورود آنها به حکومتها، جدي شدن خطر جنگ هستهاي که موجوديت انسان را به خطر خواهد انداخت، بهيکديگر مربوط اند. همة اينها ريشه در شيوة توليد سرمايهداري دارند. نگهبان و مدير اين شيوة توليدي در ايران، امروز جمهوري اسلامي است. اما اين يک شيوة توليدي بينالمللي است که ايران را نيز در شبکة تار عنکبوتي خود بافته است.
زيربناي اين شيوة توليدي، هرچه اجتماعيتر شدن توليد ثروت اما تصاحب و کنترل خصوصي آن توسط قشر قليلي به نام طبقه سرمايهدار در ايران و جهان است. اين تضاد فاحش مرتبا بحرانهاي کوچک و بزرگ براي بشريت ميآفريند و نشانة گنديدگي و منسوخ بودن نظام سرمايهداري است و فرقي نميکند که چه نوع رژيم و حکومتي در راس آن باشد و آيا سرمايهداري «دولتي» باشد يا «نئوليبرال». به قول لنين، «... اجتماعي شدن توليد... و روابط اقتصادي خصوصي و روابط مالکيت خصوصي پوستهاي است که ديگر با هستة خود مطابقت نداشته و اگر دفع آن مصنوعا به تاخير انداخته شود، ناگزير خواهد گنديد.» (لنين. امپرياليسم به مثابه بالاترين مرحلة سرمايهداري. منتخب آثار لنين. ص 439)
 بدون استفاده از علم اقتصاد سياسي مارکسيستي (نه فقط کتاب کاپيتال نوشته مارکس، بلکه همچنين کتاب امپرياليسم، به مثابه بالاترين مرحلة سرمايهداري نوشتة لنين و کتاب آمريکا در سراشيب نوشتة ريموند لوتا بر اساس تزهاي باب آواکيان) هرگز نمي توان به واقعيت شرايط حاکم در جهان کنوني از جمله ايران پي برد و راه تغيير انقلابي آن را دريافت. 
نظام سرمايهداري از اواخر قرن نوزدهم، تبديل به نظام سرمايهداري امپرياليستي شد. يعني، سرمايهداري ديگر در شکل اين فرد و آن فرد سرمايهدار نيست. بلکه اساسا و عمدتا در شکل انحصارات بانکي، مالي، صنعتي، کشاورزي و تجاري سازمان يافته است. اين انحصارات، محدود به اين کشور و آن کشور نيستند. بلکه سرمايه در سطح جهاني انباشت ميکند. سرمايهداري کل جهان را در يک فرآيند واحد درهم تنيده است. در واقع، اجتماعي شدن توليد و شکلگيري بلوکهاي سرمايه، در مقياس جهاني رخ ميدهد. سرمايهداران بزرگ، ديگر صرفا و فقط سرمايهداران اين ملت و آن ملت نيستند. بلکه بود و نبودشان وابسته به فرآيندهاي بينالمللي انباشت سرمايه است. بهطور مثال، در ايران، مراکز قدرت اقتصادي مانند سپاه پاسداران و انواع بانکها و موسسات اعتباري اسلامي و غير اسلامي و پيمانکاران بزرگ مسکن و سد و برج و ... در راس استثمار نيروي کار و غارت منابع ايران قرار دارند. اما، اين استثمار و انباشت سرمايه را در تعامل با سرمايهداري بينالمللي و بر بستر آن و در وابستگي به آن، پيش ميبرند. ايران، سايت اصلي و لنگرگاه اين استثمارگران با سلاح و بيسلاح در تصاحب و کنترل ثروتي است که توسط کارگران و ديگر زحمتکشان ايران بهطور اجتماعي توليد ميشود. اما اينان بخشي از يک نظام اقتصادي و سياسي بينالمللياند. در راس اين نظام بينالمللي سرمايهداري (يا سرمايهداري امپرياليستي) عده قليلي از سرمايهداران بزرگِ ثروتمندترين کشورهاي سرمايهداري امپرياليستي نشستهاند که در نزاع و رقابت دائمي با يکديگرند و دامنة اين رقابت، به عرصة سياست و در ادامه به زور آزماييهاي جنايتکارانة نظامي نيز کشيده ميشود.
سرمايهداران، فقط از طريق استثمار، حاصل کار و زحمت تودههاي مردم را نميمکند. آنان هرگز بهطور «محترمانه» با يکديگر رقابت نميکنند. اينها بر بستري از هرج و مرج و رقابت و توطئهچيني و دغلبازي، ثروت اجتماعا توليد شده را به طرق سياسي و نظامي و همچنين «ابزارهاي مالي» تصاحب و کنترل ميکنند.
بيگاري کشيدن از مردم صرفا با نپرداختن دستمزدهايشان انجام نميشود. ابزارهاي مالي نقش مهمي در اين کار دارند. اثرات کارکرد اين «ابزارهاي مالي» را مردم در زندگي روزمره خود به شکل چپاول سپردههاي مردم توسط بانکها، نوسانات نرخ بهرة بانکها، ورشکستگي صندوق بازنشستگي و نوسانات دلار تجربه ميکنند. صعود قيمت دلار و بيارزش شدن ريال، در واقع دو بار پوست مردم کارکُن را کنده است: يک بار با بيارزش شدن نيروي کار. زيرا، پول نمايندة نيروي کاري است که مردم کارکُن به سرمايهداري فروختهاند (در اين جا، عمل جمعي مد نظر است و نه فردي). و بار ديگر، با بيرون کشيدن پول مردم از جيبهايشان.
ابزارهاي مالي، وسيلة بلعيده شدن سرمايههاي کوچک توسط سرمايههاي بزرگ هم هستند. بانکها در زمرة «ابزارهاي مالي» مهم سرمايهداري هستند. لنين ميگويد، در اين نظام سرمايهداري، «... بانکها ... به صاحبان انحصارات پر قدرتي مبدل ميشوند که تقريبا تمام سرماية پولي جميع سرمايهداران و کارفرمايان کوچک و نيز قسمت اعظمي از وسايل توليد و مواد خام در يک کشور و در يک سلسله از کشورها در اختيار آنان قرار ميگيرد. ...» (همانجا. ص401)
صندوق بازنشستگي يکي ديگر از اين «ابزارهاي مالي» است. اين صندوق صرفا محلي که مردم بيمة بازنشستگي خود را به وديعه گذاردهاند نيست. بلکه نهادي مانند بانکها است. لنين ميگويد: «... سرمايههاي چند ميلياردي صندوقهاي پسانداز در ماهيت امر عملا در اختيار همان سلاطين سرمايه بانکي است و از طرف ديگر انحصار دولتي در جامعة سرمايهداري وسيلهاي است براي افزايش و تحکيم درآمدهاي ميليونرهاي فلان يا بهمان رشتة صنعت که در شرف ورشکستگي است.» (همانجا. ص 404)
حال ببينيم ربط اين چپاولها به زمينخواري شهري چيست: «احتکار قطعه زمينهاي واقع در اطراف شهرهاي بزرگي که به سرعت در حال توسعه هستند نيز يکي از معاملات بسيار پر سود سرمايه مالي است. انحصار بانکها اينجا با انحصار حق الارض و انحصار طرق مواصلاتي توام ميشوند.» (همانجا. ص 411 )
و همة اينها در دست مراکز قدرت اقتصادي است. عملکرد بانکها و «ابزارهاي مالي» کاملا وابسته به «تقسيم مقامات مديريت» است. دعواي ميان مراکز قدرت مختلف بر سر «شهرداري تهران» را بايد در اين ارتباط ديد و فهميد.
بالاخره، همة اينها با جنگ تجاري و جنگ نظامي ميان قدرتهاي بزرگ مرتبط است: «اگر ميبينيم سرمايهداران جهان را تقسيم ميکنند، علتش کينهتوزي خاص آنان نيست. بلکه مرحلة کنونيِ تمرکز آنها را وادار ميکند براي تحصيل سود در اين راه گام گذارند. آنان جهان را "به نسبت سرمايه "به نسبت نيرو" تقسيم ميکنند. زيرا در سيستم توليد کالايي و سرمايهداري شيوة ديگري براي تقسيم نميتواند وجود داشته باشد.  نيرو نيز به نسبت تکامل اقتصادي و سياسي تغيير ميکند.» (همانجا. ص 419)
درک علمي از کارکرد نظام سرمايهداري مستقيما به اين نتيجهگيري ميرسد که: مصائب توليد شده توسط نظام سرمايهداري، بايد يک جا جواب بگيرد. پرولتاريا بايد نقشه جنگي براي سرنگون کردن تمام اين سيستم را پيش بگذارد. مبارزه و فداکاري براي هر چيزي کمتر از انقلابي که اين نظام را ريشهکن کند، دور باطل و به هدر رفتن مبارزات و فداکاريهايي است که ما در مقاومت عليه شرايط ستم و استثمار ميکنيم. لنين، در آستانة جنگ جهاني اول نوشت، «طبقة ستمکشي که براي آموختن طرز استفاده از اسلحه و بهدست آوردن آن نکوشد فقط شايستة آن است که با وي همانند برده رفتار کنند. ... در هر جامعة طبقاتي اعم از اين که بنايش بر بردگي يا سرواژ باشد و يا مانند امروز بر کار مزدوري، در هر حال طبقة ستمگر مسلح است.... شعار ما بايد: تسليح پرولتاريا براي پيروزي بر بورژوازي، سلب مالکيت از آن و خلع سلاح آن باشد.» اين گفتة تيز و تکاندهندة لنين را بايد درک کرد و آگاهي نسبت به آن را در ميان تودههاي مردم دامن زد. 
فروپاشي سياسي، اقتصادي و از هم گسيختگي اجتماعي در ايران، به نقطة عطف خود رسيده است. تحميل جنگي ويرانگر از بيرون و تبديل ايران به صحنة جنگي خونين ميان جنگسالاران ارتجاعي گوناگون، يکي از دورنماهايي است که در مقابل جامعه ظاهر شده است. اما ميتوان و بايد راهي ديگر، راه انقلاب کمونيستي و استقرار جمهوري سوسياليستي نوين در ايران را باز کرد. در اين راه، ما نه تنها با ضرورت سرنگوني جمهوري اسلامي مواجه هستيم بلکه بهطور غيرمستقيم و در شرايطي به طور مستقيم، با قدرتهاي امپرياليستي مواجه خواهيم شد. آگاهي نسبت به اين راه بايد بهطور عاجل به ميان مردم برده شود. تنها از اين طريق ميتوان کاري کرد که تودههاي مردم، بهويژه تحتانيترين و ستمديدهترين آنها، هنگامي که لاجرم پا در صحنة مبارزات سياسي و خونين ميگذارند، نه تنها سربازان انواع و اقسام ارتشهاي ارتجاعي و  امپرياليست نشوند، بلکه تبديل به نقشآفرينان آگاه انقلاب کمونيستي در خدمت به منافع اکثريت مردم ايران و جهان شوند.
همه بايد بپرسند، اين وضعيت از کجا آمده و راه حل آن چيست و جواب آن را در «مانيفست و برنامة انقلاب کمونيستي در ايران» بيابند.


«آتش»


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر