آنان که باد می کارند، توفان درو می کنند!
سر سخن _ از نشریه آتش _ شماره 86
اما این توفان چگونه میتواند بساطِ جمهوری اسلامی را در هم پیچیده و چه نظامی باید جایگزین شود؟ این مهمترین سوال است که پاسخ دارد.
در سالگردِ خیزش انقلابی فرودستان در دی ماه 96، مبارزۀ حق طلبانۀ کارگران و استواری برای دستیابی به خواستههای شان همراه با اعتراضات دیگر قشرهای مردم، جامعه را درگیرِ جوش و خروش کم نظیری کرده است. روزمرگیِ همراه با امید بستن به این جناح و آن جناح حکومتی پس از مبارزۀ شورانگیز مردم در دی ماه سال گذشته به طور کیفی از جامعه رخت بسته و امواج نوینی از مبارزه و مقاومت سربلند کرده است. مردم نمیخواهند و نمیتوانند به وضعیت فلاکت بار کنونی تن دهند و به هر شکل و طریقی این را بیان میکنند. ترس و واهمه به میزان زیادی فرو ریخته و تودههای مردم در اعتراضاتشان آشکارا رژیم را به چالش میگیرند و جسورانه برای بانیانِ چهل سال ستمگری و رنج، خط و نشان میکشند.
شعارِ «صدای هر کارگر، مرگ بر ستمگر» که کارگرانِ مبارز فولاد اهواز بیش از یک ماه و نیم است پنج روز در هفته در خیابانهای اهواز سر میدهند، شعارِ «کارگر، دانشجو، اتحاد اتحاد» که بهمناسبت روز دانشجو از سوی کارگران سر داده شد و فراتر از خواستههای صنفی بود، این شهرِ داغ را داغتر از همیشه کرده و اتحاد و همبستگی قشرهای دیگر مردم را برانگیخته. امروز در کوچه و خیابان، در شبکههای اجتماعی کمتر کسی را پیدا میکنید که مشغلهاش «بهای دلار» باشد. در مکانهایی هزاران کیلومتر دورتر از اهواز و شوش، مردم در مورد مبارزات کارگران حرف میزنند و رژیم اسلامی را به خاطر سرکوب و دستگیر کردن کارگران اعتراضی «نفرین» میکنند. اما نه فقط این. بلکه امروز در گوشه و کنار کشور میبینیم که بازنشستگان در اعتراضشان شعار «کارگرانِ فولاد، آزاد باید گردند» را سر میدهند و معلمین شعار «کارگر، معلم زندانی آزاد باید گردند» را فریاد میزنند. دانشجویان دانشگاه جندی شاپور (که نامِ بی مسمای چمران بر دانشگاهی گذاشتهاند که قدمتی تاریخی دارد) دلیرانه اعلام میکنند: «ما دانشجویان در کنار کارگران، کامیونداران، معلمان، کولبران و زنان به قربانیان مشترک این سیاستهای پول پرستانه بدل شدهایم. وقتی صدایی از ما بلند شده است با حملات امنیتی سخت و تعقیب و بازداشت و شکنجه روبرو شدهایم. مقاومتهای به وجود آمده نیز در یک راستای واحد هستند....».
«مقاومت های به وجود آمده نیز در یک راستای واحد هستند». این ادعا سمت و سوی درستی دارد که باید مبارزه در این سمت و سو همگانی شود و هر نیرو و فردی که خواهان رهایی از دستِ این نظامِ ستمگر است و رویای زندگی در جهانی بدون بهره کشی و تبعیض و خرافه را در سر دارد، میتواند از آن یاد بگیرد و برای نبردهای آتی آن را به کار ببرد. «همه با هم در برابر این رژیم هستیم».
توجه قشرهای مختلف مردم به مبارزات کارگران فولاد و هفت تپه بی دلیل نیست. وقتی کارگران شعار «مرگ بر ستمگر»، «مرگ بر این دولتِ مردم فریب» را سر میدهند، کلِ جامعۀ معترض و جان به لب رسیده با این شعارها «هم ذات پنداری» میکند. حس همبستگی و اتحاد پیدا میکند. چون این دولت ستمگر و مردم فریب است که کارگر را معطلِ لقمۀ نان کرده، معلم را به بند کشیده، کولبر زحمتکش را به گلوله بسته، دانشجوی مبارز را به اسارت برده، آزادی سخن گفتن در مورد حقایق را سرکوب کرده، زنان را به جنس دوم و فرودست تبدیل کرده، ستمگری ملی و سرکوب و تبعیض علیه مردم غیر فارس را نهادینه کرده، خرافه و دین را جایگزین علم و دانش کرده، محیط زندگی و زیست مردم را به فنایی هولناک کشیده و با به راه انداختن جنگهای ارتجاعی در منطقه، به قتلِ عامِ تودههای مردم در آن سوی مرزها مشغول است. اینها همه معضلاتیاند که تحتِ حاکمیتِ نظام سرمایه داری اسلامگرای حاکم بر ایران، جنبۀ عمومی دارد و مختص به این قشر و آن طبقه نیست. بلکه همۀ مردم در از میان بردن این رژیم و روابطی که مولدِ چنین فجایعی است، اشتراک منافع عمیق دارند.
مبارزۀ کارگران فولاد اهواز علیه توقف تولید و فقدانِ امنیتِ شغلی و پرداختِ حقوقهای به عقب افتاده شروع شد اما در طول این مبارزۀ خواستهها افزایش یافت. کارگران نه تنها بر مطالباتِ عادلانۀ خود پافشاری کردند که خواهان آزادی کارگران زندانی هفت تپه شدند. در ادامه وقتی مقاماتِ جمهوری اسلامی مستاصل و درمانده دست به یورش علیه کارگران اعتراضی زدند و دهها تن از آنها را دستگیر کردند، بانک ملی که عمده سهام دار فولادِ اهواز است وارد میدان شد و وعدهها داد. اما وعدهها کار نکرد و کارگران از خواستههای صنفی خود فراتر رفته و خواهانِ آزادی دوستانِ دستگیر شدهشان شدند.
اینها عالی است. اما برای واژگونی این نظام و سازماندهی نظامی دیگر که در آن کارگر بندۀ کارخانه نباشد و حاکم بر سرنوشت خود باشد، کافی نیست.
گسترش مبارزات کارگران به بحثهای زیادی دامن زده است. از جمله این که چرا این مبارزات در محدوده شهرهای اهواز و شوش به پیش رفت و تبدیل به یک حرکت سراسری از سوی کارگران همه نقاط کشور نشد.
به این سوال پاسخ های مختلف داده شده است. نیروهایی سیاسی که ما آنها را اکونومیست میدانیم اصلا این سوال برایشان طرح نیست (مانند حزب کمونیست کارگری). این جریان، به میدان آمدن کارگران در هفت تپه یا فولاد اهواز یا هپکو و غیره را مساوی با به میدان آمدن کمونیسم، قلمداد میکند. آنها هم خود را فریب میدهند هم دیگران را. اکونومیستها هیچگاه نفهمیدند که جنبش کارگری، مساوی جنبش کمونیستی نیست و این دو از هم جدا هستند. کمونیسم، علم است و این علم باید آموخته شود و راهنمای مبارزات کارگری و همینطور قشرهای دیگر مردم باشد. این علم و آگاهی کمونیستی از درونِ مبارزاتِ پرولتاریا و تجربۀ مستقیم و فوری خودش بیرون نمیآید. بر عکس است. باید به درون آن برده شود. دامن زدن به این مباحث، بهخصوص در میان محافل کارگری و کارگران مبارز، همه جا و در میانِ همه آنانی که «از استثمار بیزارند»، حیاتی است. وقتی خواستِ رهایی از این نظامِ ستمگر در راس قرار گرفته، درکِ علمی از این مبارزه، فهمِ علم کمونیسم نوین (علمِ رهایی کل بشریت از تمامِ ظلمهایی که سرچشمهاش نظامِ سرمایه داری حاکم بر جهان و ایران است)، ضروری است. اثرِ جاودانۀ لنین «چه باید کرد؟» به همین مساله پرداخته و راه جلو گذاشته است. بی جهت نیست که دونالد رامسفلد، نماینده و سخنگوی نظامِ سرمایه داری امپریالیستی، به طبقۀ بورژوازی هشدار داد که باید چنین افراد و تفکراتی از میان برده میشدند! چرا که همین تفکر و خطِ «چه باید کردی»، بساطِ چندین قرن استثمار و ستم را در سرزمینی که یک ششم خاکِ کرۀ زمین بود از میان برد و روابطی سازمان داد که بشر تا به آن زمان ندیده و تجربه نکرده بود. امروز مطالعه و بحث بر سر این اثر و مطالعه و بحث بر سر اثر «چه باید کرد غنی شده» که توسط باب آواکیان معمار کمونیسم نوین نوشته شده نه فقط برای مبارزاتِ جاری طبقه کارگر که برای پیشبرد مبارزه در سمت و سویی انقلابی و آمادگی برای نبردهای بزرگ آتی، از اهمیتی تعیین کننده تر از همیشه برخور دار شده است.
انقلابیون نسل گذشته در برابر ستم و استثمار نظام پادشاهی شعرگونه شعاری داشتند. میگفتند: «آنان که باد میکارند، توفان درو میکنند». اما طرفِ دیگر داستان این بود: این توفان چه مختصاتی دارد و باید برایش چه تدارکی دید که وقتی آمد و بساط نظامِ پادشاهی را در هم کوبید، بتوان یک نظامِ نوین سوسیالیستی را جایگزین آن کرد. توفانِ سال 57 رژیم شاهنشاهی را برانداخت اما تودههای مردم از آن ثمری نبردند و به دلیل نداشتن یک رهبری کمونیستی، زنجیرهای اسارتشان خشنتر و بیرحمانه تر توسط نظامِ سرمایهدارانه/تئوکراتیک جمهوری اسلامی صیقل خورد و چهار دهه رنج و بینوایی را بر مردم ما تحمیل کرده است.
چرا آن مبارزات پر شور تودهای به چنین فرجام هولناکی رسید؟ چرا مبارزه کارگرانِ اعتصابی صنعت نفت که شیرهای نفت را بستند و شریانِ حیاتی اقتصادِ متکی بر درآمدهای نفتی را قطع کردند و حکومتِ پادشاهی را فلج کردند، به جایی نرسید و سرانجامِ همۀ آن فداکاریها، روی کار آمدنِ نظامِ ضدکارگر و ضد مردمی جمهوری اسلامی بود؟ اینها سوالاتی مهم و عمیقاند که هر فعال کارگری که امروز شجاعانه برای رژیم خط و نشان میکشد و میگوید: «ما کارگران تا آخرش ایستاده ایم» (1) هر کارگر مبارز فولادِ اهواز که امروز در میانۀ مبارزه اعلام میکند: «ممکن است طبقۀ ما ناآگاه بودهایم اما 40 سال ظلم، طبقۀ ما را آگاه کرده است» (2) به این سوالات باید برسد، فکر کند و پاسخ درست بدهد. در غیر این صورت زنجیرای ستم و استثمار به صدا در میآیند، ولی پاره نخواهند شد.
پیام ما در این دورۀ حساس این است: بهپاخاستن، متحد و متشکل شدن و ساختن جنبشی با هدف انقلاب. تدارک برای انقلاب قهرآمیزی که این نظام و طبقۀ حاکمه که منافعاش را با تکیه به نیروی اسلحه و ایدئولوژیهای اسارتبار پیش میبرد، سرنگون کند. پیام ما، دعوت به برافراشتن و گرد آمدن زیر پرچم انقلاب کمونیستی است. این انقلاب را یک طبقۀ جهانی رهبری میکند: پرولتاریا. طبقهای که فقط با رها کردن تمام بشریت رها میشود و هدفش آزادی نوع بشر از زندان جامعۀ طبقاتی است.
پانوشت:
1 – برگرفته از سخنرانی یکی از کارگران اعتصابی فولاد در 26 آذر 97
2 – همان جا