مناقشۀ قره باغ راه حل ملی گرایانه ندارد
سیامک صبوری
شعله ور شدن مجدد آتش جنگ میان جمهوری های آذربایجان و ارمنستان بر سر حاکمیت بر منطقۀ ناگورنو کاراباخ (قره باغ کوهستانی) طی دو هفتۀ اخیر، ناکارآمدی نظم سیاسی سرمایه داری و ایدئولوژی ملی گرایی در زمانۀ ما را برای هزارمین بار عیان کرد. برخاستن صدای مارشهای نظامی و سرودهای ناسیونالیستی، ورم کردن رگ گردن میهن پرستان ارمنی و ترک، هدف قرار گرفتن شهرهای مسکونی استپاناکِرت و گنجه با موشک و راکت و گلوله، چهره های وحشت زدۀ غیر نظامیان و اجساد کودکان، دهان کف کردۀ رهبران باکو و ایروان و آنکارا در دفاع از کشتار و آدمکشی و وطن، همۀ بیانگر چهرۀ زشت، جنایتکار و بیهودۀ نظامها و دولتهای دیکتاتوری سرمایه داری و ایدئولوژی ملی گرایانۀ آن است.
گِره کورِ مناقشۀ قره باغ با مرزکشی های ملی و اتنیکی و تلاش برای اثبات «قدیمی تر» بودن این یا آن ملت، حل نخواهد شد. این جنگ، توده های مردم ارمنی و ترک را از مبارزه با دشمن اصلی شان (دولتهای حاکم بر کشور خودشان) دور کرده و به زیر پرچم جنگ افروزی ها و توسعه طلبی های حاکمان باکو و ایروان می کشاند. جنگی عبث، به درازای تاریخ. راه حل، مثل هر نقطۀ دیگر از سیارۀ ما یک چیز است: «انقلاب کمونیستی و نه چیزی کمتر از آن». فرایندی که شامل سرنگون کردن دولت سرمایه داران و روابط سرمایه داری، استقرار دولت دیکتاتوری پرولتاریا و روابط اجتماعی سوسیالیستی نوین و برافراشتن پرچم انترناسیونالیسم کمونیستی است. بگذارید صراحتا به کسانی که از ما «راه حل واقعی در چارچوبۀ وضعیت موجود» میطلبند بگوییم که این مناقشه در محدودۀ دولتهای سرمایه داری و ایدئولوژی های ملی گرایانه، هیچ پاسخی جز کورتر شدن گره بحران و تدارک خونریزی ها، نسل کشی و آواره سازی های اتنیکی و قومی آتی ندارد. اگر هنوز باور به این حقیقت ندارید، به تاریخ صد و بیست سالۀ اخیر این منطقه نگاه کنید.
سابقۀ یک مناقشۀ ارضی
جمهوری خودمختار آرتساخ (قره باغ کوهستانی) در قفقاز جنوبی و میان دو جمهوری ارمنستان و آذربایجان قرار دارد. قفقاز سرزمینهای بین دریاچۀ خزر و دریای سیاه متشکل از دو ناحیۀ شمالی[۱] و جنوبی[۲] است و هزاران سال محل زندگی و مقصد مهاجرت مردمانی از خلقها، فرهنگها و زبانهای مختلف بوده است. تنوع ملی، دینی و فرهنگی قفقاز و قرار گرفتنش در میانۀ امپراتوری های بزرگ اشکانی، روم، عثمانی و روسیۀ تزاری باعث مناقشات، کشمکشها و جنگهای درازدامن و دیرپا شد.
تاریخچۀ حیات انسانی در قره باغ (به ارمنی آرتساخ) به تمدن اورارتور (۹۰۰ پ.م) بازمیگردد و کلمۀ آرتساخ از سنگ نوشته های این تمدن گرفته شد[۳] و در برخی از آثار مورخین یونانی قدیم با نام اُرخیستِنا ذکر شده است.(زارع شاهمرسی ۱۳۸۹: ۲۱) این ناحیه از دوران سلطنت ایلخانان مغول (قرن ۱۳ میلادی) در قفقاز و آسیای مرکزی به نام ترکی قره باغ (باغ بزرگ) مرسوم شد(سرداری نیا ۱۳۸۴: ۵) و از سال ۱۸۱۳ که طی معاهدۀ گلستان میان ایران و روسیه رسما به قلمروی خاندان رومانفهای روس ضمیمه شد، تا امروز در اسناد سیاست بین الملل با نام روسی ناگورنو کارباخ (Nagorno Karabakh) معرفی میشود.
قره باغ در طول تاریخش بارها میان اقوام و گروه های اتنیکی و مذهبی مختلف – سکاها، ارمنی ها، اقوام ترک و ترکمن کوچنده از آسیای مرکزی و غیره – و سلطنتها و دولتهای گوناگون دست به دست شد و هر بار در جریان این دگرگونی ها و جنگها، ترکیب جمعیتی و اتنیکی ساکنان آن تغییر کرد. پس عبث ترین کار ممکن، تلاش برای اثبات مالکیت تاریخی آن به یک ملت و فرهنگ و دین خاص است.
پیشینۀ تبدیل شدن قره باغ به یک مناقشۀ ارضی میان ارامنه و ترکان آذربایجان، به اوایل قرن بیستم و شکلگیری اندیشه ها و جنبشهای ناسیونالیستی پس از رشد و گسترش مناسبات سرمایه داری در روسیۀ تزاری باز میگردد. نخستین درگیری های سیاسی و نظامی با اهداف مشخص هویت گرایانۀ ملی و ادعای حاکمیت ارضی در سالهای ۱۹۰۵ و ۱۹۰۶ روی داد. این تخاصم بعدها و متأثر از رویارویی عثمانی و روسیه در جنگ جهانی اول و تحریکات این دو قدرت در منطقه، نفرت قومی و مذهبی ناشی از فاجعۀ نسلکشی ارامنه[۴] به دست ترکان عثمانی و فعالیت گروه های سیاسی و شبه نظامی تندروی ارمنی و ترک – به ویژه حزب داشناکسوتیون[۵] و حزب مساوات[۶] – به یک کینۀ ملی-مذهبی تبدیل شد.
با سقوط امپراتوری تزار و تشکیل جمهوری های ارمنستان و آذربایجان در اواخر ماه مه سال ۱۹۱۸، اختلاف بر سر منطقۀ قره باغ ادامه یافت. به ویژه آنکه احزاب بورژوا ناسیونالیست حاکم بر هر دو حکومت (داشناکها در ارمنستان و مساواتی ها در آذربایجان) اهداف توسعه طلبانۀ ارضی در منطقه داشتند. در این مقطع اکثریت مردم ساکن قره باغ کوهستانی را ارامنه تشکیل میدادند که خواهان استقلال و یا پیوستن به جمهوری ارمنستان بودند. اما این خواست آنها با مخالفت مساواتی ها و دولت حامی شان یعنی عثمانی روبرو شد. مساواتی ها با تأیید امپریالیسم بریتانیا –که جای عثمانیِ شکست خورده در جنگ اول را در منطقه گرفته بود – در ژانویه ۱۹۱۹ قره باغ را بخشی از خاک آذربایجان اعلام کردند که با اعتراض و مقاومت جمهوری ارمنستان و «شورای ارامنۀ قره باغ» روبرو شد. ادعای حاکمیت باکو بر قره باغ حتی با سرنگون شدن حکومت مساوات و استقرار جمهوری شوروی آذربایجان هم ادامه پیدا کرد.
بنا بر این برخلاف ادعای تمام تاریخ پژوهان ضدکمونیست و ضد شوروی[۷]، سرآغاز مسالۀ قره باغ به عنوان یک مناقشۀ ارضی نه با استقرار قدرت شوراها در قفقاز بلکه دستکم پانزده سال پیش از آن شروع شده بود. از قضا انقلاب کمونیستی به درجه ای توانست آب بر آتش این اختلاف بریزد و به مدت چند دهه زمینۀ همزیستی برابر و مسالمت آمیز خلقهای ارمنی و ترک در کنار یکدیگر را فراهم کند. هر چند اتحاد شوروی سوسیالیستی (۱۹۱۷-۱۹۵۶) به دلایل مختلف، فرصت نیافت تا اختلافات ملی و ارضی در قره باغ را حل و ریشه کن کند.
انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و بلشویکها
حکومت حزب مساوات در ۲۸ آوریل ۱۹۲۰ سقوط کرد و «جمهوری سوسیالیستی آذربایجان» توسط بلشویکهای ترک و با کمک ارتش سرخ اتحاد شوروی تأسیس شد. در این مقطع بلشویکهای روسیه و آذربایجان متحدا علیه داشناکهای حاکم بر ارمنستان میجنگیدند و لشگر یازدهم ارتش سرخ در ماه مه ۱۹۲۰ قره باغ را بخشی از خاک آذربایجان اعلام کرد.(باغداسیان ۴۶) هر چند گئورگی چیچرین کمیسر امور خارجۀ دولت شوراها در ۱۹ جون ۱۹۲۰ در تلگرافی نوشت مناطق محل مناقشه و اختلافات ارضی مثل قره باغ… نباید به هیچکدام از جمهوری های آذربایجانِ سوسیالیستی و ارمنستانِ داشناکها داده شود. بلکه باید تحت نظارت روسیه بلشویک بوده و شوراهای کارگران و دهقانان در آنها مستقر شده تا «چنان شرایطی ایجاد شود که جو و محیط مناسب را برای بررسی بی طرفانه و آرام مسائل و اختلافات ارضی فراهم خواهد ساخت».(به نقل از باغداسیان ۴۹)
حکومت داشناکها در ۲۸ نوامبر همان سال سقوط کرد و بلشویکهای ارمنی قدرت شوراها را در ایروان مستقر کردند. دفتر سیاسی حزب کمونیست آذربایجان در ۳۰ نوامبر ۱۹۲۰ در نامه ای خطاب به بلشویکهای ارمنی نوشت: «دولت کارگران و کشاورزان آذربایجان با دریافت خبر مسرت بخش اعلام جمهوری شوروی سوسیالیستی ارمنستان به نام کارگران و روستاییان قیامگر به این پیروزی خلق برادر درود میفرستند. از امروز اختلافات ارضی میان ارمنستان و آذربایجان خاتمه یافته اعلام میشوند. قراباغ کوهستانی، زانگزور و نخجوان به عنوان بخشی از جمهوری شوروی سوسیالیستی ارمنستان به شمار میروند».(شاهمرسی ۳۳۱)
اما اندکی بعد بار دیگر ادعای حاکمیت باکو بر این منطقه توسط نریمانف تکرار شد و سرانجام واحد قفقاز حزب کمونیست شوروی تصمیم گرفت قره باغ کوهستانی با یک خودمختاری وسیع در چارچوبۀ مرزهای جمهوری آذربایجان باقی بماند. مساله ای که همزیستی مسالمت آمیز دو خلق ارمنی و ترک آذری را به دنبال داشت و البته همراه بود با نارضایتی ضمنی و پنهان بورژوا-ناسیونالیستهای دو طرف را و جدال پنهانی که مترصد فرصت جهت احیا شدن بود.
اتحاد شوروی سوسیالیستی (۱۹۱۷-۱۹۵۶)
سیاست رسمی حزب کمونیست شوروی از آغاز استقرار قدرت شوراها در قفقاز، تلاش برای خنثی کردن گرایشات ملی افراطی و جلوگیری از رشد نفرت پراکنی میان خلقهای منطقه بود. اما در این مورد عملکرد و اهداف برخی از رهبران محلی بلشویک در قفقاز خالی از اشکال نبود و عناصری از فشار و تحمیل اراده به برخی از جریانات ناسیونالیست ارمنی و گرجی وجود داشت. از این همین رو چیچرین در ۲۹ جون ۱۹۲۰ خطاب به لنین نوشت: «روند جدید امور… باید ما را بر آن دارد تا در قبال برنامه های تجاوزگرانۀ ارجنیکیدزه، مدیوانی و نریمانف محتاطانه عمل کنیم. این رفقا در ابتدا مترصد بودند با توسل به زور اسلحه نظام شوروی را در گرجستان و ارمنستان برقرار کنند… نمیتوان بخشی از قلمروی ارمنستان را اشغال کرده و آن را به آذربایجان ملحق ساخت…»(باغداساریان ۵۰) این برخورد از سوی استالین هم دیده شد و در ادامه لنین به آن انتقاد کرد.(لنین ۱۹۲۲: ۱۷-۲۳)
نکتۀ دیگر این بود که گرایشات ناسیونالیستی مختلف (روسی، ترک، ارمنی، گرجی و غیره) در میان تعدادی از رهبران حزب کمونیست اتحاد شوروی وجود داشت. بسیاری از آنها بورژواناسیونالیستهایی بودند که خواهان رشد و پیشرفت جمهوری «ملت خودشان» در درون اتحاد جماهیر شوروی بودند. پاسخ استالین و رهبری وقت حزب کمونیست شوروی طی سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۳۶ به وجود گرایشات ناسیونالیستی در میان توده ها و رهبران بورژواناسیونالیست، ترکیبی از روشهای صحیح و روشهای مکانیکی و نادرست بود. وجه صحیح آن با مبارزۀ فکری با تأکید بر انترناسیونالیسم پرولتری صورت میگرفت و جنبۀ نادرست و مکانیکی اش از طریق سرکوب، دستگیری و اعدام رهبران و روشنفکران ناسیونالیست و تقسیمات جغرافیایی جدید با هدف تغییر ترکیب جمعیتی مناطق بود. اما سیاست استالین و حزب کمونیست در قبال احساسات ملی گرایانه در آستانۀ حملۀ آلمان نازی به اتحاد شوروی و در طول سالهای جنگ جهانی دوم به سمت سازش با ملی گرایی و سیاست «دفاع از سرزمینهای پدری» تغییر کرد.(آواکیان ۱۳۹۸ و لوتا ۱۳۹۴) خط و مشی پراگماتیستی که به تقویت ناسیونالیسم در میان جمهوری های مختلف اتحاد شوروی منجر شد و در کنار دیگر گردش به راستهای سیاسی، به قدرت گرفتن هر چه بیشتر خطوط بورژوایی یاری رساند.
شوروی سوسیال-امپریالیست (۱۹۵۶-۱۹۹۱)
سوسیالیسم در سالهای میانی دهۀ ۱۹۵۰ و مشخصا از کنگرۀ بیستم حزب (۱۹۵۶) در شوروی شکت خورد و این کشور ابتدا به یک سرمایه داری دولتی و بعدها به قدرتی امپریالیستی تبدیل شد. اتحاد شوروی از این مقطع تا لحظه سرنگونی در سال ۱۹۹۱ در حرف و ادعا «سوسیالیست» بود و در عمل و واقعیت، یک قدرت سرمایه داری امپریالیستی.
با حاکم شدن اقتصاد سرمایه داری و روابط تولیدی سرمایه دارانه در شوروی، جمهوری های مختلف و احزاب مدعی «کمونیسم» در هر کدام از آنها، به مثابۀ قدرتهای سیاسی حامی سرمایه های رقیب عمل می کردند. آنها دیگر نه تبارزات سیاسی و ایدئولوژیک انترناسیونالیسم کمونیستی و روابط سوسیالیستی، که احزاب رقیب در جذب سرمایه و بودجه و گسترش مرز و بازارهای شان بودند. این دورانی است که نمادهای ملی و گرایشات توسعه طلبانۀ ارضی در تمامی مناطق و جماهیر شوروی گسترش پیدا کرد.(شاهمرسی ۳۴۲-۳۴۴) روندی که در ادامه به جداسری های سیاسی و اتنیکی و حتی احساسات دیگری ستیز تبدیل شد. تا آنجا که از سال ۱۹۸۸ به بعد، بیم وقوع مجدد جنگهای فرقه ای و مذهبی میان «ارامنۀ مسیحی» و «مسلمانان ترک» ایجاد شد. پس از چندی درگیری و زد و خوردهای منجر به مرگ در مناطق مختلف قره باغ و برخی از شهرهای جمهوری آذربایجان همچون سومگائیت صورت گرفت که در ادامه به دخالت ارتش شوروی و اعلام حالت فوق العاده در منطقه منتهی شد.
در ۱۰ دسامبر ۱۹۹۱ طی یک همه پرسی با نظارت برخی از جمهوری ها از جمله اوکرائین، ۸۲ درصد واجدین رأی در آن شرکت کردند و ۹۹ درصد شرکت کنندگان به استقلال قره باغ رأی دادند و نام آن را «جمهوری خودمختار آرتساخ» گذاشتند. از این مقطع به بعد درگیری ها بین نظامیان آذربایجان و شبه نظامیان ارمنی قره باغ که مورد حمایت ارتش ارمنستان بودند، به یک جنگ تمام عیار تبدیل شد. جنگی که تا دسامبر ۱۹۹۴ ادامه پیدا کرد و به فجایع بسیاری از جمله قتل عام شهر خوجالی[۸]، کشته شدن بیش از سی هزار نفر و آواره شدن یک میلیون غیر نظامی منتهی شد. ارتش آرتساخ در ادامه موفق با تسخیر هفت شهرستان[۹] دیگر از مناطق تحت حاکمیت آذربایجان شد که از آنها به عنوان منطقۀ حایل و دژ تدافعی در مقابل حملات ارتش آذربایجان استفاده میکند. از زمان آتش بس سال ۱۹۹۴ تا به امروز مذاکرات موسوم به «گروه مینسک[۱۰]» برای رفع اختلاف میان طرفین و درگیری های نظامی پراکنده در جریان بوده است. مناقشۀ ناگورنی کاراباخ به مرور به صحنۀ رقابتها و ائتلافهای دیپلماتیک میان قدرتهای جهانی و منطقه ای و حتی اسرائیل و جمهوری اسلامی تبدیل شد.
منابع
- آواکیان، باب (۱۳۹۸) گسست از ایده های کهنه. ترجمۀ منیر امیری. انتشارات آتش. چاپ دوم
- باغداساریان، ادیک (۱۳۸۰) تاریخ آرتساخ. تهران. ناشر مولف
- زارع شاهمرسی، پرویز (۱۳۸۹) قره باغ نامه. تهران. نشر شیرازه
- سرداری نیا، صمد (۱۳۸۴) قره باغ در گذرگاه تاریخ. تبریز. ندای شمس
- لنین (۱۹۲۲) درباره مسالۀ ملیتها یا دربارۀ «خودمختاری». در دربارۀ دگرگون ساختن جامعه؛ مقاله ها و نامه های دسامبر ۱۹۲۲ و مارس ۱۹۲۳. مسکو. بنگاه نشر پروگرس
- لوتا، ریموند (۱۳۹۴) تاریخ واقعی کمونیسم. ترجمه منیر امیری. انتشارات حزب کمونیست ایران (م ل م)
[۱] قفقار شمالی متشکل از جمهوری های خودمختار عضو فدراسیون روسیه است. جمهوری های داغستان، اوستای شمالی، چچن، چرکس، اینگوشتیا و غیره.
[۲] قفقاز جنوبی شامل جمهوری های گرجستان، ارمنستان، آذربایجان و نواحی شمال غربی ایران و شمال شرقی ترکیه است.
[۳] اتخاذ این نام به معنی بازگشت ریشه های تاریخی کشور ارمنستان فعلی به تمدن اورارتور نیست. کما اینکه تمدنهای سومر، آشور، بابل، ماد و هخامنشی به معنای پیشینۀ تاریخی آذربایجان، ایران، ترکیه، کردستان، عراق و سوریه امروزی ربطی ندارد.
[۴] عملیات نسل کشی نزدیک به یک و نیم میلیون ارمنی ساکن سرزمینهای شرقی امپراتوری عثمانی طی سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۷ توسط دولت عثمانی و نظامیان طرفدار جنبش ترکان جوان.
[۵] «فدراسیون انقلابی ارمنی» با نام اختصاری داشناکسوتیون در ۱۸۹۰ در شهر تفلیس گرجستان و با اهداف ناسیونالیستی و توسعه طلبانۀ ارمنی ساخته شد.
[۶] «حزب مساوات دمکراتیک مسلمانان» با نام اختصاری مساوات در ۱۹۱۱ در شهر باکوی آذربایجان و با اهداف ناسیونالیستی ترکی و ضد روسی ساخته شد.
[۷] برای نمونه به نوشته ها و ادعاهای تورج اتابکی رجوع کنید.
[۸] قتل عام غیر نظامیان ترک در اطراف شهر خوجالی توسط شبه نظامیان ارمنی در فوریه ۱۹۹۲. برآورد میشود حداقل ۱۶۰ نفر و حداکثر ۶۳۱ نفر در این جنایت کشته شده باشند.
[۹] آغدام، فضولی، جبرائیل، زنگلان، قبادلی، کلبجر و لاچین
[۱۰] به ریاست مشترک فرانسه، آمریکا و روسیه و با حضور ارمنستان، آذربایجان، ترکیه، بلاروس، فنلاند، آلمان، پرتغال، ایتالیا، سوئد و هلند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر