۱۳۹۹ آبان ۹, جمعه

واقعیت کمونیسم چیست

مرگ بر پول!

اقتصاد سیاسی مارکسیستی- بخش پنجم

در نظام سرمایه داری (و یکی از تبه کارانه ترین نمونه های آن، نظام جمهوری اسلامی) پول سرنوشت انسان ها را تعیین می کند. تا این حد را همه می دانند. حتا در شرایط تحریم و کرونا، دانش آموزی که پول خرید گوشی را دارد می تواند در کلاس های درس حاضر شود و از آموزش علم بهره ببرد اما  محمد موسوی زاد، دانش آموز یازده سالۀ بوشهری پول خرید گوشی نداشت، پس خودش را کشت تا شاید پیام دلخراش اش شنیده شود که در این جامعه ضد انسانیِ، تبعیض گرا و پوسیده، «پول حرف آخر را می زند».

برای رهایی بشریت از این تباهی و شرارت اجتماعی باید جامعه ای ایجاد کنیم که در آن هیچ چیز کالا نباشد، هیچ جنبه از روابط میان انسان ها کالایی نباشد و پول مرده باشد. این یعنی جامعۀ کمونیستی که در آن همه انسان ها داوطلبانه و آگاهانه در تعاون و همکاری با یکدیگر کار و زندگی می کنند و نیازهای همگانی را به یکسان برآورده می کنند. دیگر هیچ کس نمی گوید:«این مال من است. من این را می دهم تو در عوض چه می دهی». هرکس هر چقدر می تواند با میل و علاقه به جامعه می دهد (از انواع کارهای بدنی و مهارت ها تا دانش علمی تا فن آوری) و هر نیازش را از جامعه می گیرد.

 

پول و کالا

در شمارۀ قبل گفتیم که مارکس در کتاب کاپیتال  قوانین حاکم بر شیوۀ تولید سرمایه داری را با تحلیل از «کالا» آغاز می کند. زیرا، سیستم سرمایه داری که سیستمی بسیار پیچیده است، دارای یک هستۀ مرکزی، یک مولفۀ پایه ایِ ساده، یعنی تولید و مبادلۀ کالایی است. سرمایه داری، گسترده ترین و بسط یافته ترین شکلِ تولید و مبادلۀ کالائی است و تولید و مبادلۀ کالایی، رایج ترین رابطۀ میان انسانها در این سیستم است. سرمایه داری همه چیز را کالا می کند و پول، برجسته ترین نماد کالایی کردن همه چیز است. این واقعیت را حتا با نگاهی سریع به آگهی های فروش در روزنامه ها و تابلوهای اعلانات می توان دریافت. حتا آگهی فروش کلیه و چشم! یعنی وجدان هم در کف خیابان و در بازار سرمایه داری خرید و فروش می شود.

همان طور که مارکس در سه فصل اول کتاب کاپیتال نشان می دهد، تاریخ ظهور و دگردیسی پول با تاریخ تولید و مبادلۀ کالایی گره خورده است. کالا، محصول مفیدی است که برای مبادله تولید شده است. اگر محصولی به مصرف شخصی برسد دیگر کالا نیست. مثلا، اگر صیفی کار نیمی از محصولات کدو و بادمجانش را در خانواده مصرف کند و نیم دیگر را در بازار به فروش برساند، آن نیمه اول کالا نیست اما نیمه دوم را که در بازار به فروش رسانده، کالا است. اگر محصولی دارای ارزش مصرف نباشد یعنی اگر چیزی که به درد کسی بخورد نداشته باشد یا کسی طالب آن نباشد، دیگر صحبت از ارزش مبادله بی معناست زیرا مبادله نخواهد شد. اما اگر محصولی دارای ارزش مصرف باشد، می تواند مبادله شود. پس، کالا محصولی است که هم مفید است و هم برای مبادله تولید می شود.

اما جوهر مشترک کالاها چیست که آنها را با یکدیگر مبادله پذیر می کند؟ میزان زمان کار اجتماعا لازم که برای تولید هر کالا مصرف شده است. رفیق آواکیان توضیح می دهد که: «مارکس این درک و تمام نتایج آن را به شکلی منظم تدوین کرده است. توجه کنید که مارکس از عبارت اجتماعا لازم استفاده کرده چون آدم ها با سرعت های مختلفی کار می کنند و نمی شود … صرفا یک کار منفرد را نشان کرد و گفت ارزش مساوی است با زمان کار این یک نفر. وقتی در سطح اجتماعی صحبت می کنیم باید معیاری داشته باشیم. این معیار، کار ضروری برای تولید محصول است.» (آواکیان. کمونیسم نوین. فصل اول)

پول نیز از این قاعده مستثنی نیست، پول خود کالایی است که به مثابه هم ارز عام سایر کالاهای دیگر عمل می کند. و بنا به میزان کار اجتماعا لازمی که در آن نهفته است، دارای ارزش است. منتها ارزشی است که خود معیار سنجش ارزش سایر کالاها می شود. مارکس می گوید، «اولین کار اصلی پول این است که چیزی، ماده ای را در اختیار کالاها قرار دهد تا ارزش‌هایشان را بر حسب آن بیان کنند، به عبارت دیگر از طریق آن به ارزش‌هایشان به صورت مقادیر متجانس، یعنی کیفیتا یکسان و به طور کمی  قابل مقایسه، نمود ببخشند. پول بدین ترتیب کار میزان عام ارزش را انجام مى‌دهد. … این پول نیست که کالاها را متجانس مى‌کند. کاملا برعکس، چون کالاها بمنزله ارزش کار انسانی مادیت یافته‌‌ و لذا ذاتا متجانس‌اند، ارزش‌هایشان مى‌توانند مشترکا بر حسب کالای واحد خاصى سنجیده شوند. و آن کالا نیز مى‌تواند تبدیل به میزان سنجش مشترک ارزش‌های آنها، یعنی پول شود. پول بمنزله میزان ارزش شکلی است که آن میزان ارزش موجود در ذات کالاها، یعنى مدت کار، الزاما باید در آن ظاهر ‌شود….».

اما تا زمانی که سرمایه داری که تولید و مبادلۀ کالایی گسترده است به ظهور نرسیده بود و همراه با آن  کالای منحصر به فردی به نام «نیروی کار» به وجود نیامده بود، محاسبۀ ارزش نهفته در کالاها نیز ممکن نبود. زیرا، ارزش کالاها با کار مجرد انعقاد یافته در کالاها سنجیده میشود که قابل روئیت نیست ولی مادی است و وجود دارد و باید در درون کالا کشف کرد. تنها به این ترتیب است که می توان کالایی مانند پول داشت که «تبدیل به میزان سنجش مشترک ارزش‌ها» یا «هم ارز عام» کالاها می شود.

هنگامی که در این جا صحبت از «پول» به عنوان «هم ارز عام» کالاها می کنیم، منظور همان پولی که در عهد باستان هم وجود داشت نیست. بلکه از دورانی صحبت می کنیم که  گسترش تولید و مبادلۀ کالایی، ضرورت و نیاز به معادل عام که واسطۀ تبادل کالاهای مختلف باشد را به وجود آورد. این معادل همان «پول» است که در طول زمان دچار تغییرات زیادی شد. در ابتدای امر محصولاتی که عمده ترین محصولات مصرفی جوامع بودند نقش معادل را بازی می کردند. اما، گسترش تولید و مبادلۀ کالایی ضرورت یافتن یک معادلِ  چابک تر با قابلیت تقسیم بیشتر را ایجاب کرد. در این هنگام، نقش معادل به فلزاتی مانند طلا و نقره داده شد. اما اینها هم مشکلاتی داشتند، منجمله اینکه هنگام دست به دست شدن، وزن شان کم می شد و بسی مهمتر از آن، اینکه برای خرید مقدارهای متفاوت از محصولات مختلف کسرهای مختلفی از طلا و یا نقره لازم بود که خود طلا و نقره به عنوان «وسیله ی گردش» مشکلاتی را به وجود می آورد. برای مثال در نظر بگیرید که فردی می خواست یک متر پارچه خریداری کند، بنابراین باید طلایش را به مقدار بسیار کوچکی تقسیم می کرد تا معادل یک متر پارچه شود یا یک کیلو گندم شود. بدیهی است که این امر برای خرید محصولات دردسرهای بسیاری را به وجود می آورد. به این ترتیب گسترش تولید و مبادله کالایی در نهایت جامعه را به مسکوکات کم ارزش تر و پول کاغذی ای رساند که نماینده ی مقدار معینی از طلا بودند و بی نهایت نیز تقسیم پذیر بودند از طرف دیگر کهنه شدن پول های کاغذی و ساییده شدن مسکوکات دیگر که نماینده های مقدار معینی از طلا بودند چیزی از ارزش آنها نمی کاست، چرا که اینان نمایندۀ ی مقدار ارزش بودند.

تا اینجا به نقش پول به مثابه «مقیاس ارزش» و «وسیلۀ گردش» اشاره کردیم. علاوه بر این پول نقش «وسیله پرداخت»، «احتکار» و «ارز جهانی» را هم دارد که مارکس در فصل سوم به تفصیل تشریح می کند و در این جا به کند و کاو بیشتر در «قانون ارزش» می پردازیم. زیرا، همانطور که گفتیم،

 مبنای مشترک کالاها که می تواند مبنای محاسبۀ نسبت مبادلاتی کالاها با یکدیگر باشد، ارزش است. زمان کار اجتماعا لازم، به بیان دیگر میانگین اجتماعی برای مدت زمان ضروری برای تولید یک کالای خاص است. پول، هم یک کالا است. کالایی که ارزش مصرف «عام» آن این است که معادل کالاهای مورد مبادله است و محتوای پول هم ارزشی معادل مقدار ساعات به کار (به شکل میانگین اجتماعی) در تولید آن است. به طور مثال، زمانی که طلا، پول بود. یعنی، معادل عام برای مبادله کالاها بود، ارزش آن با مقدار ساعت کار اجتماعا لازم در تولید واحدی از طلا (مثلا، یک مثقال) تعیین می شد.

تمامی این مراحل را مارکس به دقت شرح داده و بالاخره نشان می دهد که نقش «پول» از نقش واسطه و معادلی که مبادله کالایی را تسهیل می کند فراتر رفته و نقشی «مستقل» از کالا و فرآیند تولید و مبادلۀ کالایی پیدا می کند و خودش تبدیل به کالایی می شود که می تواند بدون ورود مستقیم به حوزۀ تولید، می تواند، زیاد شود.  چگونه؟

 

سرمایه، ارزشِ در حال حرکت است. انباشت سرمایه، توسط سرمایه دار از طریق بازگرداندن پول به حوزۀ تولید صورت می گیرد. به این طریق که سرمایه دار، با پول، مواد و ماشین آلات ضروری برای تولید کالای مورد نیاز بازار را می خرد و از همه مهمتر، کارگر استخدام می کند (یعنی، نیروی کار خریداری می کند). کارگر با استفاده از مواد خام و ماشین آلات، محصولی را تولید می کند. سرمایه دار این محصول را می فروشد. در نتیجۀ آن پولی به دست می آورد که بیش از پولی است که سرمایه گذاری کرده بود. زیرا، در نتیجۀ کار کارگر محصولی به دست آمده که ارزش آن بیش از مجموع ارزش عوامل تولید مختلف (از جمله مزد کارگر) است که وارد فرآیند تولید شده بود. این ارزش اضافه را سرمایه دار تصاحب می کند. تا آن جا که به پول مربوط می شود، در این جا، پولِ سرمایه دار با ورود به حوزه تولید و در نتیجۀ «استخراج ارزش اضافه از طریق استثمار» افزایش یافته است.

اما، پول بدون ورود به حوزه تولید هم می تواند خود افزایی کند. یعنی، بدون این که تبدیل به عوامل تولید شده و از طریق استخراج ارزش اضافه، افزایش یابد و خود افزایی کند. مثلا، از طریق معامله در بازار سهام. از طریق وام دادن و بهره گرفتن. در واقع، همان ربای مدرن. در این موارد، پول به خودی خود یک کالای مستقل است و دیگر نمایندۀ کالاهای مختلف نیست. در این جا، بدون ورود دوباره به حوزه تولید و استخراج ارزش اضافه، می تواند از طریق جذب ارزش اضافۀ تولید شده در حیطه های دیگر، خود افزایی کند. این موقعیت پول را تبدیل به یک نیروی قهری در جامعه می کند. زندگی روزانه گروگان پول و نوسانات دیوانه وار آن می شود.

در جامعه ای کالایی که همه چیز در آن دائما به کالا تبدیل می شود؛ همه چیز در مبادلۀ پولی خلاصه می شود و به قول لنین، حتا توده های مردم را وادار می کند که با تنگ چشمی یک حسیس حساب و کتاب کنند و در همه جا، در بازار کار، در دانشگاه و در هر گوشه جامعه با یکدیگر رقابت کنند.

در شماره آینده این مبحث را پی می گیریم. …

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر