۱۳۹۹ آبان ۹, جمعه

سر سخن

 مغلوب کردن دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی، ضرورت عاجل کلیۀ جنبش های اجتماعی

انفجار شورش های توده ای در دی ۹۶ و آبان ۹۸ چشم انداز مهلکی را در مقابل دیدگان فاشیست ها که با تکیه بر طناب دار و زندان و شکنجه حکومت می کنند، به نمایش درآورد. این شورش های عادلانه و حق طلبانه و الهام بخش که به کل جامعه اکسیژن رسانی کردند، باید تبدیل به جنبشی سازمان یافته شوند تا هر بار که با سرکوب مواجه می شوند با قدرت و شتابی مضاعف رژیم پلیسی را به چالش گرفته و به عقب برانند. در واقع مغلوب کردن این دولت پلیسی، ضرورت حیاتی و درجه اول کلیۀ جنبش های اجتماعی است. چرا که با تداوم این وضع هر حرکت عدالت خواهانه بی درنگ و بی وقفه سرکوب شده و کلیت جنبش های اجتماعی را با خطر نابودی مواجه می کند. بنابراین مساله ای است مربوط به بود و نبود.

دولت پلیسی جمهوری اسلامی حتا «قوانین» نوشته شدۀ خودش را لگدمال می کند تا زنده بماند. حتا وکلای مدافع مردم را محکوم به سالیان دراز زندان و شکنجه می کند. کارگران را به صرف تجمع برای کار و حقوق به جرائم سنگین «توطئه علیه امنیت کشور» و «براندازی» متهم کرده و از طریق شکنجه تا حد مرگ «عدالت اسلامی» را در موردشان اجرا می کند. دولت پلیسی جمهوری اسلامی، به کوچکترین معیارهای کنوانسیون های حقوق بشر پای بند نیست و وزیر خارجه اش که نقاب دیپلماسی به چهره می زند و دست کش های سفید می پوشد تا دستان خونین اش را پنهان کند علیه این معیارها می گوید جمهوری اسلامی «روش زندگی دیگری را» را انتخاب کرده است. در مقابل بیشرمیِ شان باید بگوییم: روش زندگی ما هم مبارزه علیه این روش زندگی فاشیستی است و مصمم هستیم که متحدانه در جبهه ای وسیع در داخل و خارج کشور این مبارزه را به پیش ببریم. مبارزه علیه دولت پلیسی، مبارزه برای حق موجودیت برای کلیۀ جنبش های اجتماعی است. واقعیت این است که یک وجه اشتراک بزرگ و مهم میان همۀ جنبش های اجتماعی اعم از جنبش عدالت خواهی، کارگری، زنان و دانشجویی و غیره وجود دارد و آنهم ضرورت مبارزه برای عقب راندن این دولت پلیسی است.

جمهوری اسلامی یکی از مرتجع ترین رژیم های جهان سرمایه داری است و آن چه را دیگران تک تک دارد، یک جا دارد. رژیمی که شورش و اعتراض علیه فقر و بیکاری، علیه سرکوب آزادی اندیشه و تجمع، علیه بردگی زنان و حجاب اجباری، علیه ستم ملی و نابودی محیط زیست، را «توطئه علیه امنیت کشور» خوانده و ممنوعه و غیرقانونی می کند و با داغ و درفش و زندان جزا می دهد. فاشیست های حاکم در ایران، کار و استعدادها و خلاقیت های مردم و تمام ظرفیت های این کشور را به تاراج می برند و با استفاده از آن زندان ها را بزرگ تر و دیوار زندان هایشان را مستحکم تر می کنند. این رژیمی است که خرافه ضد علمی و جهالت دینی را به مردم تحمیل می کنند ولی پیشرفته ترین ابزار جاسوسی علیه مردم و سرکوب را از چین و روسیه و آلمان و فرانسه و دیگر سوداگران شکنجه و سرکوب خریداری می کند. آنها فقر و محرومیت طاقت فرسا را به مردم تحمیل می کنند و  با استفاده از فقر و محرومیت بر لشگر بسیجی هایشان می افزایند و عده ای قلیل را به زندگی انگل وار و تبهکاری علیه مردم عادت می دهند تا با تیر و تفنگ در مقابل مردم صف آرایی کنند. حکومتی که با ارعاب و تطمیع، عده ای از هنرمندان و نویسندگان و خبرنگاران و ورزشکاران را دور خود جمع کرده که به کاسه لیسی فاشیست ها مفتخرند و کارشان این است که الگویی از انگل وارگی برای قشر روشنفکران بسازند. هنرمندان و نویسندگان و ورزشکارانی که صدای مردم و در کنار مردم هستند، برای پیشبرد این مبارزه علیه دولت پلیسی اهمیتی فوق العاده دارند

تحت اوضاعی که جمهوری اسلامی نمی تواند به خواست ها و مطالبات عاجل اکثریت مردم حتا پاسخی حداقلی بدهد، به اعتراضاتشان هم نمی تواند جز با گلوله پاسخ دهد. بحران مشروعیت و ناتوانی، حداقل در میان مدت، راهی جز سرکوب را پیش پای این رژیم نمی گذارد.

سرکوب و شکنجه فعالین سیاسی و اجتماعی عرصه های مختلف در جمهوری اسلامی امر تازه ای نیست. اما آنچه مشخصا این دوره از تشدید سرکوب ها را ویژه می کند، پیش برد فزاینده و هم زمان دو مسیر سرکوب است: از یک سو دستگیری، شکنجه و کشتار توده های معترض که در این دور ازمبارزات توده ای با نام نوید  نمادین شد و از سوی دیگر تعقیب، ارعاب و دستگیری فعالین سیاسی- اجتماعی.

این دو مسیر اساسا منفک از یکدیگر نیستند، اما هراس جمهوری اسلامی از پیوند و اتصال این مسیرها است. رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی (توجه: فاشیستی صفتی جهت سیاه نمایی نیست، بلکه مفهومی است که معرف شکل حکومت گری این دیکتاتوری سرمایه دارانه است) تحت فشار مجموع بحران های داخلی و خارجی، به خوبی می داند که در این شرایط، حتی توان به تعویق انداختن بحران هایش را ندارد . این دولت در میانه بحران است: بحران اقتصادی، بحران اجتماعی، بحران سیاسی، بحران ایدئولوژیک. همه این بحران ها در پیوند با هم است که پایه های مشروعیت این دولت را در ذهن بخش بزرگی از توده ها نابود کرده است.

جناح های مختلف قدرت به خوبی می دانند که در بزنگاهی که تمامی تضادها به حادترین شکل در هم گره خورده اند، اعتراضات خودبه خودی مردم، لاجرم، در این جا و آنجا سربلند خواهد کرد. شاهد این مسئله اعتصابات مختلف کارگران، معلمان، پرستاران، بازنشستگان و اعتراضات آشکار و پنهان زنان، ملل تحت ستم، اقلیت های مذهبی در مناطق مختلف است. در کنار این ها فوران های خشم بی کاران و حاشیه نشینان مراکز مختلف قرار دارد.

بنابراین پاسخ جمهوری اسلامی به توده ها معترض وضوح تمام دارد. اما آنچه جمهوری اسلامی را در کنترل اعتراضات دچار دردسر می کند، سازماندهی و پیوند این اعتراضات است. بنابراین اگر این دولت بخواهد اعتراضات و سرکوب معترضین را کنترل کند، مجبور است که بر سرکوب فعالین و مبارزان سیاسی و اجتماعی ای که  به صورت بالقوه، توان سازماندهی و پیوند این مبارزات را دارند بیافزاید.

سرکوب و کشتار گسترده توده ها از سویی و فعالین سیاسی از سوی دیگر، به فضای رعب و ناامیدی در جامعه دامن می زند: رعب از حکومت و ناامیدی از تغییر ریشه ای وضعیت یعنی ناامیدی از انقلاب. تحلیل دقیق و علمی نداشتن از شرایط و بسنده کردن به درک های سطحی و شهودی از وقایع، اقشار وسیعی از مردم از توده های عادی گرفته تا روشنفکران را مایوس و منفعل می کند. به هیچ وجه نباید به چنین فضایی تن داد. در مقابل باید تمام تضادهای وضعیت را در تمامیت فضای موجود تحلیل کرد و از فرصت ها و تهدیدها تحلیلی درست به دست داد.

بله! درست است که سرکوب ها گسترده است. اما می توان و باید چنین سرکوب هایی را به ضد خود برگرداند و مبارزه سیاسی علیه جمهوری جنایت را پر خروش تر کرد. اگر دولت سرمایه دار-دینمدار جمهوری اسلامی با ارعاب، دستگیری و کشتار گسترده فعالین سیاسی در پی آزادی عمل هر چه بیشتر در کشتار گسترده توده ها و کنترل اعتراضات است، ضروری است ما با مبارزه گسترده و مداوم علیه هر شکل سرکوب سیاسی عرصه را بر این دولت تنگ کرده و فضای آزادی و ابتکار عمل خود را گسترش دهیم. به این معنا است که رفیق آواکیان از مبارزه علیه «حملات قدرت های حاکم برای نابود کردن جنبش برای انقلاب و رهبری آن… به مثابه قسمت تعیین کننده ای» از مبارزات و فعالیت ها یاد می کند. وی همچنین در این خصوص تاکید می کند که : «مقابله با این حملات را تبدیل به عاملی برای پیشروی بیشتر انقلاب کنیم. زیرا به موازات افشا شدن ماهیت دیکتاتوری بی رحمانه ی حاکمیت شان می توان این حملات را به ضد خود تبدیل کرد و شمار روزافزونی از مردم را مجاب کرد که باید توهمات خود را در مورد ماهیت این نظام و طبقه ی حاکمه ی آن بیرون بریزند و در مقابل ستم و سرکوب آن وارد مقاومت شوند.» (آواکیان؛۱۳۹۸:۵۴)

لازم به تاکید است که وانهادن مبارزه علیه سرکوب سیاسی، به معنای دست شستن از کل مبارزه خواهد بود.

منابع

آواکیان، باب؛ (۱۳۹۸)، چرا به یک انقلاب واقعی نیاز داریم و چگونه واقعا می توانیم انقلاب کنیم؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر