نامه ها و برنامه ها
روزنامه وال استریت جورنال چاپ آمریكا به تاریخ 6 نوامبر (16 آبان)
نکات نامۀ اوباما به خامنهای را منتشر کرد. در این متن تاكید شده بود كه هر گونه همكاری آمریکا
با ایران در مبارزه با داعش (دولت اسلامی) تا حد زیادی مشروط است به دستیابی طرفین
به یك توافق جامع هسته ای. مهلتی که تا زمان
نگارش این مقاله برای رسیدن به توافق تعیین شده 24 نوامبر (4 آذر 93) است. اوباما تاکید
کرد که ایران به عنوان یك نیروی بالقوه مهم میتواند در قبال برنامههای نظامی که در دستور کار آمریكا قرار دارد و در كارزار دیپلماتیكی
که برای عقب راندن داعش از مناطق نفوذش به راه افتاده نقشی سازنده و یا مخرب بازی
کند. انتشار اخبار مربوط به نامه نگاری اوباما همراه شد با مذاکرۀ مستقیم و فشردۀ
جان كری وزیر امور خارجۀ آمریكا با محمد جواد ظریف در مسقط پایتخت عمان. موضوع رسمی
این مذاکره، مسئلۀ هستهای بود اما طرفین در واقع میخواستند یک بار دیگر در مورد مناسبات سیاسی و اقتصادی و نظامی جمهوری
اسلامی و آمریکا و جایگاه ایران در آیندۀ منطقه به بحث و چانه زنی بپردازند.
رسانههای جمهوری اسلامی و آمریکا بر سر نامۀ اوباما سر و صدای زیادی به راه
انداختند و کوشیدند افکار عمومی را سمت و سو دهند. کوشیدند کاری کنند که مردم ایران
و منطقه سرنوشت خود را در دست ستمگران ببینند و به قهر و آشتیهای اینان امید ببندند. کوشیدند وانمود
کنند چیز جدیدی اتفاق افتاده است. این در حالی است که بین طرفین مدت هاست مذاکرات پنهانی انجام میشود و نامه نگاری صورت میگیرد. درست همان موقع که بلندگوهای جمهوری اسلامی شعار مرگ بر آمریکا
میدادند و رسانههای آمریکا رژیم ایران را به عنوان دشمن شمارۀ یک جهانی معرفی میکردند، نشست و برخاستها در کشورهای مختلف از جمله در همین عمان
انجام میشد.
آنچه جدید است اما جهشی است که در رقابتها و درگیریهای بینالمللی به ویژه در منطقۀ خاورمیانه صورت گرفته و به روند جنگهای نیابتی شدت بخشیده است. کل ساختار سیاسی و سلسله مراتب قدرت در این
منطقه به لرزه افتاده و مرزهای ترسیم شده در قرن بیستم زیر سوال رفته است. خاورمیانه
به بازار مکارهای تبدیل شده که در آن منابع اقتصادی، نیروهای
انسانی، ارتشها و ایدئولوژیهای رنگارنگ را تاخت میزنند یا به حراج میگذارند. خریداران، قدرتهای بزرگ سرمایهداری امپریالیستیاند و دلالان، رژیمهای ضدمردمی نظیر جمهوری اسلامی و حاکمان کشورهای عربی و نیروهای واپسگرایی مثل داعش. در این بازار شلوغ، سگ صاحبش را نمیشناسد و هیچکس نمیداند و مطمئن نیست که دست آخر چه چیزهایی به چنگ
خواهد آورد و به چه قیمتی.
آنچه امروز جمهوری اسلامی در جریان مذاکرات
آشکار و پنهان بر سرش بازارگرمی میکند منابع عظیم انرژی (نفت و گاز)، نیروی انسانی قابل توجه 76 میلیونی و
جغرافیای سیاسی ویژه ایران به عنوان یک چهارراه منطقهای است. اما فقط این نیست.
جمهوری اسلامی نفوذ سیاسی و اقتصادیش در کشورهایی
مثل عراق و لبنان و سوریه و تا حدی افغانستان را روی میز گذاشته است؛ نیروی گسترده
و نسبتا مجهز نظامی و امنیتیاش را در سطح
منطقه؛ توان ایدئولوژیکش را به مثابه اولین رژیم تئوکراتیک اسلامی و پایگاه مهم
اسلام سیاسی؛ قدرت سرکوب و حفظ نظم داخلیاش را نسبت به نظامهای بی ثبات و در
حال فروپاشی خاورمیانه. تک تک این امتیازات، از دید قدرتهای امپریالیستی پنهان نیست. اوباما با در نظر داشتن برنامههای استراتژیک آمریکا برای کسب هژمونی جهانی، وضعیت دنیای
امروز و ظرفیتهای جمهوری اسلامی است که به خامنهای نامه مینویسد.
هر چند به نظر میرسد که ایران و آمریکا در این دور از مذاکرات با 1+5 به توافق نزدیک
شدهاند اما دستیابی به چنین توافقی میتواند برای آمریکا و رقبای اروپایی، روسی
و چینیاش نتایج متناقضی در بر داشته باشد. به این
معنی که دست یک امپریالیست را ناگهان قویتر کند و رشتههایی که دیگران طی سالها بافتهاند را یک مرتبه پنبه کند.
تناقض دیگر، به جایگاه سایر کارگزاران و مهرههای منطقهای سرمایهداری جهانی (از ترکیه گرفته تا عربستان) مربوط میشود. توافق آمریکا با ایران بدون شک بر
منافع این دولتها تاثیر خواهد گذاشت و میتواند باعث نگرانی، عصبانیت و حتی چرخش اینها به سمت رقیبان آمریکا شود.
نه امپریالیسم آمریکا میتواند نسبت به این احتمالات بی تفاوت بماند و نه جمهوری اسلامی میتواند فارغ از فشارها و تدابیر احتمالی رقیبان
آمریکا خود را به آغوش آمریکا اندازد. اختلاف نظرها و بدبینیهایی که امروز در صفوف هیئت حاکمۀ آمریکا
و جمهوری اسلامی نسبت به «توافق جامع» بین دو دولت مشاهده میشود به این چنین احتمالاتی نیز مربوط است.
بنابراین به احتمال زیاد فشارها بر جمهوری اسلامی و باج گیریها از سوی مراکز گوناگون قدرت امپریالیستی
ادامه خواهد یافت و با عقد قراردادهای اسارت بار اقتصادی و بسط روابط دیپلماتیک و
سیاسی بین ایران و آمریکا و غرب همراه خواهد شد. اظهارات و اقدامات نه چندان
دوستانۀ مقامات کنگرۀ آمریکا علیه جمهوری اسلامی (که بازتاب سیاست گذاریهای عمومی طبقۀ حاکمۀ آمریکا است) و توسعۀ
تجارت خارجی و از سر گیری سرمایهگذاریهای غربی در شرکتهای خودروسازی ایران نشانههای فوری همین روند است. اما جدیت و نیاز طرفین به نزدیکی بیشتر و تغییر
کیفی در روابط فی مابین زمانی مشخص خواهد شد که قراردادهای پایدار و پُر دامنه در
زمینۀ نفت و گاز و برقراری روابط دیپلماتیک کامل و رسمی شکل عملی به خود بگیرد.
سران و باندهای اصلی جمهوری اسلامی بدون شک خواهان پیشرفت چنین روندی
هستند و به واقع ادامۀ حیات نظام و حفظ و گسترش منافع و قدرت خود را وابسته به آن
میدانند. آنها ملزم به دادن تضمین و جلب اعتمادند. بخشی از این تضمینها همراهی عملی و موثر جمهوری اسلامی با
برنامههای آمریکا برای کنترل بحران منطقهای و شرکت در جنگهای نظامی و امنیتی علیه نیروهایی مثل داعش است. بخش دیگر، قدر قدرتی
در داخل و برقراری ثبات و سکوت قبرستانی در جامعۀ ایران با چماق سرکوب. اگر جمهوری
اسلامی نتواند چهرهای با ثبات از خود ارائه دهد، قدرتهای امپریالیستی اعتماد لازم را به او نخواهند کرد و پشتش را نخواهند
گرفت. تشدید سرکوب سیاسی و اجتماعی و فرهنگی که امروز شاهدش هستیم و به صورت افزایش
اعدامها، اسیدپاشی بر زنان، تصویب قوانین
سرکوبگرانه و مهار کننده به ویژه علیه زنان و جوانان، و گسترش تبلیغات ایدئولوژیک
مذهبی بروز میکند کاملا به اعتماد سازی جمهوری اسلامی در بارگاه آمریکا و غرب ربط
دارد.
استخوانهای مردم زیر فشار استثمار و فقر خرد میشود، جسمشان توسط ماشین سرکوب به خون کشیده میشود، روحشان زیر چماق ایدئولوژی مذهبی و شلاق پدرسالاری
و زن ستیزی تکه تکه میشود تا قدرتهای امپریالیستی به جمهوری اسلامی اعتماد پیدا کنند. از دید امپریالیستها این رژیم پوسیده زمانی ارزش حمایت و دوستی پایدار دارد که بتواند مقاومت
و اعتراض تودههای مردم را مهار یا محدود کند؛ محیطی امن و
مناسب برای فعالیت سرمایه و کسب سودهای کلان از خون و عرق زحمتکشان و غارت منابع
کشور تامین کند، شرایط بازتولید و استفاده از نیروی کار ارزان میلیونها زن و مرد و بازار مصرف گسترده ایران را برای سرمایۀ جهانی فراهم کند.
واقعیت جز این نیست. دل بستن به بهبود روابط جمهوری اسلامی و آمریکا و مهیا
شدن زمینه برای فعالیت بیشتر سرمایههای امپریالیستی در ایران، توهم مسمومی است که حاکمان ستمگر اسلامی و
اربابان سلطه گر دنیای امپریالیستی رواج میدهند. این جور خواب و خیالها محصول تبلیغات رسانههای فریبکار داخلی و
بینالمللی است. باید با افق یک انقلاب ریشه ای، با برنامه و
استراتژی و تشکیلات رهبری کنندۀ کمونیستی که جامعه و دنیایی کاملا متفاوت را نمایندگی
میکند، این توهم را پاک کرد و این خواب و خیالها را به هم زد. باید فضایی ایجاد کرد که این دو نیروی منسوخ
تاریخی (قدرتهای امپریالیستی و مرتجعان بنیادگرای مذهبی چه در
قدرت باشند چه نباشند) نتوانند تنها صحنه گردانان تحولات خاورمیانه باشند. نه فقط
مردم ایران و منطقه که کل انسانهای تحت استثمار و
ستم هیچ نیازی به هیچکدام از این دو منسوخ ندارند. برای خلاص شدن از کشتار و فقر و
فلاکت و بردگی، برای رسیدن به رهایی و بهروزی و رفاه، باید تکلیف همینها را یکسره کرد.