چه کسانی مردم سوریه
را سلاخی می کنند؟
و چرا آمال و
آرزوهای آنان به خاک و خون کشیده شد؟
سرسخن ـ از نشریه آتش – شماره ۶۲
شهر حلب، به ميدانِ يکي از جنايتکارانهترين
عملياتِ جنگ داخلي ارتجاعي در سوريه تبديل شده است؛ جنگي که 5 سال است جريان دارد.
پس از چندين هفته بمبارانهاي هوايي و کشتار غير
نظاميان، شهر حلب بهطور عمده از کنترل نيروهاي مخالف رژيم بشار اسد
که طيفي از نيروهاي اسلامگراي تحت رهبري آمريکا
و عربستان و ترکيه هستند، خارج شد و بهدست
نظاميان اسد و روسيه و ايران و نيروهاي اسلامگراي
شيعهي تحت رهبري جمهوري اسلامي افتاد. ارتش رژيم اسد با پشتيباني بمبافکنهاي
روسي و پيادهنظامِ سپاه قدس جمهوري اسلامي و نيروهايي از
حزبالله لبنان از هوا و زمين دهها هزار مردم غيرنظامي
و نيروهاي مخالف رژيم اسد را به زير آتش گرفته و شهر را به گورستاني عظيم تبديل کردند
و «فاتح» شدند. حلب، زماني بزرگترين شهر سوريه بود و
پس از آغاز درگيريها در سال 2011، ميانِ نيروهاي دولت اسد و مخالفان
آن تقسيم شد. بخش شرقي در کنترل مخالفان و بخش غربي در اختيار نيروهاي دولتي قرار گرفت.
هنوز ابعاد کشتاري که صورت گرفته و سرنوشتِ هزاران
انساني که بين آتش دو نيروي متخاصمِ ضد بشري قرار گرفته اند مشخص نيست. اخبار هولناکي
از انتقامگيري و کشتار و سر بريدنها
شنيده ميشود و برخي نهادهاي غير دولتي در مورد «خطر قتل
عام غير نظاميان» هشدار ميدهند. طول عمر آتشبسهاي
طرفينِ متخاصم چند ساعت بيشتر نيست. تضادها و حضور بازيگرانِ بزرگ و کوچک و مطالبات
و منافع هر يک، مرتبا آتشبسها
را بيثمر ميکند. سهشنبه
23 آذر توسط جمهوري اسلامي که پاي ثابت جنگ داخلي ارتجاعي و قتل عام مردم سوريه است،
بهدليل اينکه خواستار تخليهي
زخميهايش از دو روستاي «فوعه» و «کفريا» در ازاي اجازهي
عبور نيروهاي مخالف اسد از شرق حلب بود، آتش بس نقض شد و کشتار تازهاي
را آغاز کردند. نيروهاي مخالف اسد اعلام کردهاند
که هنوز شهر را تخليه نکرده و در برابر، وزير دفاع روسيه صحبت از تخليهي
کامل شهر ميکند.
5 سال گذشته، کشور سوريه در مرکز خاورميانه توسط
يک جنگ ارتجاعي داخلي با بازيگري امپرياليستهاي
آمريکا و روسيه و ديگر قدرتهاي سرکوبگر
در منطقه و جهاديهاي اسلامي که هر يک منافع خود را دنبال ميکنند،
پاره پاره شده است. نتيجهي جنگ ميان گانگسترهاي
بزرگ و کوچک، مرگ و نابودي در ابعادي عظيم بوده است. 400 تا 500 هزار نفر از مردم سوريه
در اين جنگ کشته شدهاند. بيش از يک سوم مردم مجبور به ترک خانه و
کاشانه شدهاند. 4 و نيم ميليون نفر مجبور به ترک سوريه
و اقامت در کمپهاي پناهندگي شدهاند.
6 و نيم ميليون نفر درون خود کشور سوريه جابهجا
شدهاند. شهرها و روستاها، بازارها، خانهها،
ساختمانها، بيمارستانها
و مدارس و... به تلي از خاک تبديل شدهاند. مناطق تاريخي که
ميراث هزاران سالهي بشريت است بهطور
غير قابل بازگشتي ويران شدهاند. نتيجهي
جنگ در حلب در مقطع کنوني، ظاهرا يک پيروزي براي روسيه و دولت اسد و جمهوري اسلامي
بهحساب ميآيد. بشار اسد «آزادي حلب» را نقطهي
عطفي خواند که مانند تولد مسيح، تاريخ به پيش و پسِ از آن تقسيم خواهد شد. حسن روحاني به اسد براي عمليات بازپسگيري
حلب تبريک گفت و آن را «موفقيت بزرگ ملت مقاوم و يکپارچهي
سوريه در برابر تروريستها و حاميان آنها»
دانست. ولاديمير پوتين وعده داد تصاحب حلب آغازِ آتش بس سراسري خواهد بود. جانيها
دستانِ يکديگر را ميفشارند و بابت کشتار و ويرانيهايي
که بهبار آوردهاند به هم تبريک ميگويند.
اما آنچه در سوريه و خاورميانه ميگذرد، بسيار فراتر از
وقايع شهر حلب و نبرد بر سر آن است. تمامي تضادها و عواملي که موجب جاري شدن اين جنگ
ويرانگر در سوريه شد، به شدت و قوت خود برجاست.
در مرکز شکلگيري
اين وضعيت، تضاد و جنگ ميان امپرياليسم و اسلامگرايي
از انواع مختلف قرار دارد. اين دو جريان که هر يک ميخواهند
نظامهاي اجتماعيِ تاريخا منسوخ و پوسيدهي
خود را به مردم اين منطقه تحميل کنند، به واسطهي
تضادهاي پايهاي نظامِ سرمايهداري
جهاني به تخاصم و رويارويي با يکديگر کشيده شدهاند.
از يک سو امپرياليستها که بيش از همه مسئول فجايع و اين جنگهاي
ارتجاعياند و از سوي ديگر نيروهاي بنيادگراي ديني که
خود، حاصل کارکردِ پر تضاد و آنارشيک اين نظاماند.
قربانيانِ اين رويارويي خونين و جنايتکارانه، تودههاي
عظيم مردم در سوريهاند. اما آنچه
صحنه را بهطور تصاعدي پيچيدهتر
و خونينتر کرده و بر شمار قربانيان و ويرانگري بيسابقه
ميافزايد، ترکيبِ اين تضاد با رقابتهاي
آشکار و پنهان ميان قدرتهاي امپرياليستي (ايالات متحده آمريکا، روسيه،
اتحاديه اروپا، چين) براي تجديد تقسيمِ نفوذ اقتصادي، سياسي و جغرافيايي در اين منطقه
است که پيامدهاي بينالمللي نيز دارد. بيثباتيِ
راديکال و گسترشيابندهي
وضع موجود در خاورميانه، معضل همهي اين قدرتهاي
امپرياليستي و قدرتهاي منطقهاي
همدست آنان (جمهوري اسلامي، عربستان، ترکيه و ...) است. اما هر يک از آن ها ميخواهند
اين معضل را بهگونهاي
حل کنند که درنهايت، خودشان جاي پا و نفوذ بيشتر در خاورميانه بهبهاي
ديگري به چنگ آورند.
امپرياليستهاي
غربي تحت رهبري آمريکا بهرغم توافقات موقت با روسيه
بر سر کاهش بحران در خاورميانه و همکاري براي نابودي داعش، اما از دست بالا پيدا کردن
روسيه در جريانِ جنگ در شهر حلب و تقويت موضع بشار اسد، ناراضياند.
اينان که خود از طريق دولتهاي ترکيه و عربستان سعودي
به جنايتهاي بزرگ در سوريه دست زدند، امروز با جملاتي
احساساتي، فهرستي از وقايع چند روز گذشته در شهر حلب ارائه
ميدهند و از «تراژدي انساني»، «نگراني از وضعيت غيرنظاميان» و... دادِ سخن ميدهند.
اولاند، رئيس جمهور فرانسه در اولين واکنش به وقايع حلب، خواهان دخالت دولت فرانسه
در امور از طريق کمکرسانيهاي
«بشر دوستانه» شد. باراک اوباما «نگراني»اش
از اتفاقات حلب را به ضرورت داشتن نيرو در آنجا
مرتبط کرد. آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان در پايان نشست سران کشورهاي عضو اتحاديه اروپا،
روسيه و جمهوري اسلامي را در جنايات جنگي عليه غير نظاميان حلب مقصر دانست و خواستار
آن شد که اتحاديهي اروپا «براي تسکين دردهاي انسانها
در سوريه» از تمامي کانالهاي ديپلماتيک استفاده
کند.
قدرتهاي
امپرياليستي گوناگون و موکلين منطقهايشان
هر يک گوشهاي از خاورميانه را بمباران ميکنند
و بعد براي غير نظاميان کشتهشده و ميليونها
جنگزدهي آواره، اشک تمساح ميريزند.
دهشتها و مصائب بيسابقهي
جهانيِ شدنِ سرمايهداري در ترکيب با جنگهاي
بيپايان خاورميانه، وضع تودههاي مردم در اين منطقه
را تحملناپذير کرده و بر خشم آنان ميافزايد.
از اين وضعيت تا کنون جنگ سالاران اسلامگرا
سود جستهاند تا انتقام خود را از باندهاي حاکم در کشورهاي
مختلف که جا را در ساختار قدرت سياسي براي آنان تنگ کردهاند،
بگيرند. اسلامگرايان، ادعاي مقابله با وضع موجود را ميکنند
اما در عمل، آتش جهنم زميني را تندتر کردهاند.
جمهوري اسلامي که اولين نيروي اسلامگراي اين منطقه و مدعي
الگوي متفاوت اجتماعي از «غرب و شرق» (يعني آمريکا و روسيه) بود اکنون دريوزگي هر دو
را ميکند و قاتلينِ حرفهاياش
در سوريه دست به کشتار تودههاي مردم ميزنند.
در خاورميانه، اتحاد سرمايه و دين و هم زمان، تضاد بنيادگرايي اسلامي و امپرياليسم،
جهنم هولناکي را براي مردم اين منطقه درست کرده است.
دو راه بيشتر در مقابل مردم اين منطقه نيست.
راهي که بازيگران صحنه ي کنوني خاورميانه و جهان
در مقابل مردم مي گذارند، بازسازي نظم ستم و استثمار امپرياليستي
در اتحاد با دستههايي از طبقات استثمارگر بومي هر کشور است. اين
راه، دايره وار و از طريق جنگ هاي
ويران گر دوباره به همان نقطه ي
امروز يعني جوامع و جهاني مملو از تمايزات طبقاتي، فقر و گرسنگي، ستمگري ملي، ستم بر
زن، تاريک انديشي ديني، خواهد رسيد. اما راه ديگري را هم
مي توان گشود و به نتايجي کاملاً متفاوت رسيد: دفن
اين نظام و بازيگران آن از طريق انقلاب هاي
کمونيستي و استقرار سوسياليسم در بيشترين کشورها و مناطق ممکن در اين منطقه و در سراسر
جهان. تودههاي تحت ستم و استثمار در سراسر جهان، مرتبا
عليه سرکوبگري و خفقان رژيمهاي
ارتجاعي، عليه فقر و بيکاري و جنگ و آوارگي که مهاجرت نام گرفته است، عليه زنستيزي
و ستمگري ملي و انواع مصائب ديگر شورش ميکنند
و در آينده بر ابعاد اين مقاومتها افزوده خواهد شد. اما
پيشروي آنها در جهت مثبت و به نفع ستمديدگان يا به هرز
رفتن فداکاريهاي آنان در يک حقيقت فشرده ميشود:
آيا اين شورشها و مقاومتها
تحت رهبري کمونيسم نوين و حزب کمونيستي که استوار بر اين علم است، قرار ميگيرند
يا تحت رهبري انواع نيروهاي سياسي ارتجاعي و امپرياليستي. دو راه و دو نوع رهبري طبقاتي
با دو آيندهي متفاوت در ميان است که محصول نهايي يکي، پاياني
بر دهشتهايي است که گريبانگير
اکثريت مردم اين منطقه و جهان و کل کرهي
زمين شده است و محصول نهايي راه و رهبري ديگر، پاياني دهشتناک است. در هر نقطهي
جهان، اگر در راس مبارزات مردم حزبي قرار نگيرد که با قطبنماي
کمونيسم نوين، مبارزات و مقاومتهاي تودهها
را از پيچ و خمهاي مهلک و تلههاي
مرگبار سياسي رد کرده و هدايت کند، تودههاي
مردم در مقابل اين سيستم جهاني که بر استثمار و ستم و انواع تبعيضها
بنا شده است و در مواجهه با نگهبانان درندهخوي
اين سيستم هيچ شانسي نخواهند داشت. اين تعيينکنندهترين
و تکاندهندهترين درس نابودي سوريه و به خاک و خون کشيده
شدن آمال مردم آن است. n
«آتش»
متأسفانه بنیاد تفکر همانی است که جریان نفوذی بورژوازی جهانی در جنبش چپ ایران - کمونیسم کارگری است. دقت چه نوشته اید: - در مرکز شکلگيري اين وضعيت، تضاد و جنگ ميان امپرياليسم و اسلامگرايي از انواع مختلف قرار دارد"، جنگ امپریالیستی را تبدیل به جنگ بین اسلامیون و امپریالیستها نمودن، همان اسلامی که خود امپریالیستها برای سرکوبی کارگران و زحمتکشان کشف اش نمودند که خود را در روی کار آوردن جمهوری اسلامی در ایران در سال 1357 نشان داد و بیان کرد. منصور حکمت هم در آخرین نوشته های 3 مقاله دارد که جنگ را بین تروریست ها می داند، تروریست های دولتی غربی و اسلام سیاسی!
پاسخحذف