رضا شاه و تشکيل دولت متمرکز نيمه مستعمراتي در ايران
بخش اول:
از رضا پالاني تا رضا شاه
سيامک صبوري – نشریه آتش – شماره 79
چند سالی است افسانه های عجیب و غریبی در مورد
عملکرد و نقش تاریخی رضا شاه در میان بخشهایی از جامعه ایران و خصوصا در بعضی
کانالهای ماهواره ای و فضای مجازی منتشر و تبلیغ می شود. اینکه چرا بخشهایی از جامعه بعد از 120 سال مبارزه و جنبش و انقلاب برای دست یافتن به
رهایی، به تقدیس شخصیتی مانند رضا شاه می پردازند موضوعی است قابل تأمل و البته
قابل تأسف. علل مختلفی باعث
چنین رویکردی به رضاخان و تأثیرش در تاریخ ایران شده است؛ از شکست انقلاب 1357 و وضعیت فلاکت بار اقتصادی و سیاسی که جمهوری
جهل و جنایت اسلامی در این چهل سال برای اکثریت مردم به وجود آورده تا تبلیغات
دروغین سفارشی مانند مستند رضا شاه از شبکۀ من و تو، از احساسات کور ناسیونالیستی
و حس تحقیرشدگی ملی در منطقه و جهان تا ناآگاهی تاریخی و رواج یاوه های عوام
فریبانه و همه پسند در فضای مجازی. ما در مورد رضا
شاه نیز مانند کورش هخامنشی و علی بن ابی طالب با یک تصویر غیر تاریخی، اغراق آمیز
و تحریف شده روبرو هستیم که بدون در نظر گرفتن واقعیتهای اوضاع جهان، منطقه و
ایران در آن مقطع تاریخی و بدون توجه به پیامدهای بلند مدت و تاریخی سیاستها و
اقدامات رضاخان به افسانه بافی در مورد سیمای «با شکوه رضا شاه کبیر» مشغول است.
در این سلسله مقالات سعی میکنیم با استناد به
منابع دسته اول و مأخذ و پژوهشهای تاریخی و با به کار بردن روش علمی مطالعۀ تاریخ
جامعه (ماتریالیسم تاریخی) به تحلیل و تشریح
اوضاع و احوال بین المللی و داخلی که به برآمدن و قدرت گرفتن رضا شاه منجر شد و به
تحلیل ماهیت تاریخی دولت او و عملکردش بپردازیم.
****
کارل مارکس دربارۀ لوئی ناپلئون بناپارت (ناپلئون سوم 1808-1873) که پس از انقلاب فرانسه ابتدا رئیس جمهور و بعد
امپراتوری شد، نوشت: «نشان می دهم که مبارزۀ طبقاتی در فرانسه چگونه
اوضاع و احوال و وضعیتی به وجود آورد که در نتیجۀ آن، آدم کم مایۀ دلقک مأبی
توانست قیافۀ قهرمان به خود بگیرد» (1). چنین تعبیری در
مورد عروج رضاخان و روندی که منجر به قدرت گرفتن او شد را نیز می توانیم به کار
ببریم.
رضا خان میرپنج بر ویرانه های شکست انقلاب
مشروطه و سرخوردگی اجتماعی ناشی از آن به قدرت رسید. انقلاب ضد استبدادی و ضد استعماری مشروطه، توسط ائتلاف ارتجاعی روحانیون و
فئودالهای داخلی و امپریالیسم روسیه تزاری سرکوب شد و به بن بست کشانده شد. آرزوهای مردم برای آزادی، حکومت قانون و برابری اجتماعی با کشتار، خلع سلاح و
نا امید کردن جناح انقلابی مشروطه خواهان و بازگشت مجدد فئودالها و سرمایه داران
فرصت طلب به مجلس و به قدرت، به نا امیدی تبدیل شد. جنگ جهانی اول (1914-1918 / 1293-1297 ش) به ایران نیز
کشیده شد و دو قدرت امپریالیستی انگلستان و روسیه تزاری کشور را به مناطق تحت نفوذ
خود تبدیل کردند. حاصل این وضعیت،
فروپاشی اقتصادی جامعه و نا امنی وسیع و قحطی گسترده ای بود که به مرگ تعداد زیادی
از مردم (بنا به روایاتی یک چهارم جمعیت) منجر شد. جمعی از مشروطه خواهان و مبارزان به صورت خودجوش در کرمانشاه، تبریز، گیلان و
خراسان به این وضعیت واکنش نشان داده و دست به مقاومتهای سیاسی و نظامی علیه
انگلستان و روسیه و مجریان داخلی آنها زدند که معروفترین آنها قیام شیخ محمد
خیابانی در تبریز (فروردین تا شهریور 1299) و جنبش میرزا کوچک خان در گیلان (1293- 1300) بود. در سال 1917 در روسیه امپراتوری تزار طی دو انقلاب فوریه و
اکتبر سرنگون شد. سقوط امپریالیسم
روس و روی کار آمدن یک دولت انقلابی سوسیالیستی در روسیه، بر سیاست و جامعه ایران
تأثیرات عمیقی گذاشت. دولت تازه تأسیس
شوروی، کلیۀ معاهدات استعماری میان روسیه تزاری و ایران را لغو کرد و پیروزی
انقلاب بلشویکی باعث خیزش جنبشهای انقلابی و سوسیالیستی در نقاط مختلف جهان از
جمله ایران شد. میرزا کوچک خان که
جنبشش تا پیش از این ماهیتی ضد استعماری، رفرمیستی و مشروطه خواهانه داشت با
انقلابیون چپگرای ایران متحد شد و به یک جنبش انقلابی، ضد امپریالیستی و
سوسیالیستی تبدیل شد. اتحاد جنگلی ها و
کمونیستهای ایرانی در خرداد 1299 با حمایت و کمکهای مستقیم دولت تازه تأسیس
شوروی، جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران را اعلام کردند.
تا پیش از انقلاب اکتبر، توازن قوا میان روس و
انگلیس ساختار قدرت در ایران را شکل می داد و با از بین رفتن روسیه تزاری، این
موازنه به طور کامل به نفع بریتانیا تغییر کرد. لندن تصمیم گرفت با قرداد 1919 (1298) رسما ایران را به مستعمرۀ خود تبدیل کند. اما این قرارداد با مخالفت شدید اکثریت مردم ایران، دولت تازه تأسیس شوروی و
حتی قدرت امپریالیستیِ در حال عروج یعنی ایالات متحده آمریکا روبرو شد و انگلستان
ناچار شد راه دیگری پیدا کند. در سوم اسفند 1299 با طراحی ژنرال انگلیسی ادموند آیرونساید، چهار
هزار نیروی مسلح قزاق به فرماندهی سرهنگ گمنام رضاخان وارد تهران شدند و ضمن انجام
یک کودتا، سید ضاء الدین طباطبایی را به نخست وزیری نشاندند. رضا خان به مقام وزارت جنگ کابینۀ سید ضیاء رسید. در قسمت بعدی این سلسله مقالات بیشتر به ماهیت رابطۀ رضاخان و انگلستان طی این
سالها تا تشکیل سلسله پهلوی خواهیم پرداخت اما فعلا به ذکر این بسنده می کنیم که
امپریالیسم انگلیس از این مقطع به بعد به تدریج به این نتیجه رسید که رضاخان و
تشکیل یک دولت متمرکز نیمه مستعمراتی، بهترین حافظ منافع آنها در ایران هستند. مهمترین وظیفۀ دولت کودتا و شخص رضاخان، سرکوب جنبشهای ضد انگلیسی مانند جنبش
جنگل و قیام کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان (1300) و کودتای ابوالقاسم لاهوتی در تبریز (1300)، جلوگیری از قدرت گرفتن جنبشهای کمونیستی و انقلابی در سایر نقاط
و حفظ ساختار دولت و نظام فئودالی در ایران بود. او با این هدف، دو نیروی نظامی قزاق و ژاندرمری را با یکدیگر ترکیب کرد و یک
ارتش واحد ساخت و بعدها با رسیدن به مقام فرماندهی کل قوا نفوذ معنوی و سیاسی خود
را در آن تثبیت کرد. رضا خان که در
اسفند 1256 در آلاشت سوادکوه
و در ایل پالانی به دنیا آمده بود، در جوانی به فوج قزاق پیوست و به مرور به مراتب
بالای نظامی رسید و توانست نظر مساعد آیرونساید برای فرماندهی نظامی کودتای 1299 را جلب کند. اوضاع ویژۀ سیاسی و مبارزه طبقاتی در ایران ما بین سالهای 1293 تا 1304 و سه عامل ارتش، امپریالیسم انگلیس و مجلس
شورای ملی شرایط را برای صعود او از نرده بان قدرت و تثبیت موقعیتش فراهم کردند.
مبارزه طبقاتی در ایران و جدال قدرت پس از شروع
جنگ جهانی اول، در دو سطح جریان داشت: نخست جدال میان دو
قطب انقلابی و ارتجاعی که در چندین نقطه و مشخصا در جنگ میان جنبش جنگل و جمهوری
شوروی ایران با حکومت مرکزی تبارز داشت و دوم رقابت میان شخصیتها و جناحهای طبقات
حاکمه یعنی فئودالهای با نفوذ پیشین و بزرگ مالکان و سرمایه داران جدید و وابسته
به نظام جهانی سرمایه داری که به دنبال کسب موقعیت بیشتر در اقتصاد و ساختار قدرت
بودند. توازن قوای جهانی
و داخلی به شکلی بود که هیچکدام از این قدرتها قادر به حذف طرف مقابل و برتری کامل
بر دیگران نبودند. نه انگلستان
توانست با قرارداد 1919 ایران را مستعمرۀ خود کرده و به این جدال قدرت
خاتمه دهد و نه اتحاد شوروی به علت درگیری در جنگ داخلی(1918-1923) و محاصرۀ اقتصادی و سیاسی امپریالیستها قادر
بود انقلاب جنگل در ایران را تا فتح تهران و سپس حفظ آن یاری کند. جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران به علت چندین رشته از اشتباهات و کمبودهای
سیاسی و تشکیلاتی (و بیش از همه فقدان یک خط سیاسی انقلابیِ روشن و استراتژی و رهبری واحد) قادر به گسترش انقلاب، فتح تهران و متحد کردن سایر جنبشهای ضد انگلیسی مانند
قیام خیابانی و کلنل پسیان نشد و نهایتا با بروز جدایی در دو جناح راست (به رهبری میرزا کوچک) و چپ (به رهبری کمونیستهای ایرانی) و قطع حمایت شوروی
، تضعیف شد و در آتش گلوله های قزاقان رضا خان و امپریالیسم انگلیس در خون غرق شد. (2) شکست جنبش جنگل، نقطۀ عطف چرخش توازن قوا به
ضرر قطب انقلابی و مردمی جامعه و به نفع سران قدیم و جدید طبقات حاکمه بود. بدون حمایت انگلستان رضا خان قادر به شکست نظامی جنبش جنگل نبود. (3) شکست جمهوری سوسیالیستی ایران و وقایع بعدی که
به شکلگیری دیکتاتوری استبدادی رضا خان منجر شد بیانگر آن است که اگر کمونیستها
قادر به انجام وظایف تاریخی خود برای سازماندهی مردم و رهبری انقلاب و کسب قدرت
نباشند، نیروهای مرتجع و وابسته به امپریالیسم از دل فرصتها و تضادهای اجتماعی
برخواهند آمد و یک فقرۀ دیگر فاجعه و وحشت را به مردم و جامعه تحمیل می کنند. همچنین به مدافعین امروزی رضا خان که مدعی اند برآمدن او «بهترین رویداد ممکن» در آن مقطع تاریخی
بود، باید یادآوری کرد که هرگونه مقایسه میان عملکرد و قانون اساسی جمهوری
سوسیالیستی ایران با آنچه که رضا شاه طی سالهای سلطنتش بر سر مردم آورد، نشان می
دهد که ظرفیتهای سیاسی و اجتماعی جامعۀ ایران در همان مقطع و برای بنای یک جامعۀ
بهتر بسا بیشتر از استبداد رضا خانی و دولت نظامی و نیمه مستعمراتی او بود.
این بن بست سیاسی در جدال قدرت به همراه تضعیف
اقتصادی و سیاسی دولت مرکزی باعث عروج و قدرت گرفتن خانها و شورشیان محلی مانند
شیخ خزعل (1242-1315) متحد انگلستان و حاکم محلی مُحَمَره (خرمشهر امروزی) و اسماعیل آقا
سمکو(1266-1309) رئیس ایل کُرد
شکاک در مناطق شمال کردستان شد. رضا خان با کمک
انگلیسی ها توانست شورش شیخ خزعل در 1303 را خاموش کند. مقابله با راهزنان در معدود جاده های برخی شهرهای ایران و خروج از وضعیت بحران
مطلق، به شهرت و محبوبیت نسبی رضا خان در میان جامعه منجر شد. فروپاشی اقتصادی و سیاسی و نا کار آمدی دربار احمد شاه قاجار و نخست وزیران
مختلف، مردم را نسبت به هر فرد یا جریانی که می توانست قدرت را در دست گرفته و نظم
و ثبات اجتماعی و اقتصادی ایجاد کند، خوشبین و همدل می کرد. رضا خان با حمایت ارتش، تبلیغات احزاب روزنامه های طرفدارش (مانند حزب تجدد) توانست این
خوشبینی را هم در میان جامعه و هم رجال جناح های مختلف سیاسی آن وقت ایجاد کند. تا آنجا که از سید حسن مدرسِ محافظه کار و محمد مصدقِ لیبرال تا سلیمان میرزا
اسکندری سوسیال دمکرات و بسیاری دیگر از روشنفکران وقت قائل به نقش خدمات او در
دادن نظم و امنیت به کشور بودند. احساس یأس و
سرخوردگی پس از شکست انقلاب مشروطه و جنبش جنگل و ناامنی و فروپاشی اجتماعی،
شرایطی را ایجاد کرده بود که گویی این شعر مهدی اخوان ثالث که «کاوه ای پیدا نخواهد شد امید/ کاشکی اسکندری
پیدا شود» شرح حال بسیاری از
افکار و نظرات در جامعه ایران بود و آنها در چکمه های رضاخان، سیمای یک رهبر مقتدر
که قادر به خاتمه دادن به هرج و مرج است را می دیدند.
رضا خان در آبان 1302 با حکم احمد شاه به مقام نخست وزیری رسید و با
سفر شاه به اروپا، هر چه بیشتر بر نفوذش افزود. یک گرایش جمهوری خواهانۀ قوی نیز در این مقطع در میان نخبگان سیاسی و
روشنفکران ایران وجود داشت که بسیار متأثر از تغییر رژیم سلطنت عثمانی به جمهوری
ترکیه (1923/1302) بود. (4) رضاخان و احزاب و روزنامه های طرفدارش برای
مقطعی طرفدار این گرایش بودند و بحث ریاست جمهوری مادام العمر او مطرح بود. مسالۀ جمهوری خواهی حتی باعث خوشبینی مقامات سفارت و دولت اتحاد شوروی نسبت به
نقش و ماهیت او شد. دربارۀ اینکه رضا
خان به واقع خواهان جمهوری بود یا فرصت طلبانه برای متحد کردن روشنفکران جمهوری
خواه به همسویی با آن تظاهر کرد، هنوز میان مورخین و محققین اختلاف نظر وجود دارد. اما هر چه بود روحانیون شیعه و در رأس آنها سید حسن مدرس و حتی برخی روشنفکران
مانند میرزاده عشقی و ملک الشعرای بهار به ضدیت با جمهوری خواهی پرداختند و
توانستند در تهران تظاهرات بر علیه جمهوری و در دفاع از سلطنت به راه بیاندازند. از این مقطع به بعد رضا خان به مخالفت با جمهوری خواهی پرداخت و خواهان متوقف
کردن تبلیغات جمهوری خواهانه از سوی هوادارانش شد و در عوض با سفر به قم و دیدار
با مراجع شیعه، از تعهد خود به دیانت و اسلام سخن گفت. به این ترتیب رضا خان که توانسته بود در میان ستیزهای محافظه کاران و
رادیکالهای مجلس چهارم طرفدارانی از هر دو جناح پیدا کند، با ضدیت با جمهوری خواهی
و وفاداری به اسلام و مرجعیت توانست روحانیون شیعه را نیز با خود متحد کند.
آخرین خیز سردار سپه برای قبضۀ کامل قدرت با یک
استعفای تاکتیکی و نمایشی در فروردین 1303 صورت گرفت. فرماندهان ارتش که در دوران ریاست و وزارت او به نان و مکانی رسیده بودند با
ارسال تلگرامهای تهدید آمیز مجلس را در فشار گذاشتند. (5) رضا خان که از چندی پیش مقدمات رسیدنش به سلطنت
را با تهدید و ترور برخی مخالفان مانند میرزاد عشقی و تهدید ولی عهد قاجار فراهم
کرده بود، نهایتا با تصویب نمایندگان مجلس پنجم در 9 آبان 1304 و بعد از انقراض سلسلۀ قاجار توسط مجلس به
سلطنت رسید. به این ترتیب
دیکتاتوری مستبدانۀ رضا خان نه با تعطیلی پارلمان بلکه با تلفیقی از تهدید و سرکوب
مخالفین، عوام فریبی و متحد کردن نمایندگان مجلس و جلب توافق امپریالیسم انگلیس
تثبیت شده و به سلطنت او منجر شد.
پانوشتها
1.
هجدهم برومر لوئی بناپارت. کارل مارکس. ترجمه باقر پرهام. تهران. نشر مرکز. چاپ دوم 1378. ص 4
2.
در مورد فرار و فرود جنبش جنگل و جمهوری شوروی
سوسیالیستی ایران نگاه کنید به: میلاد زخم. خسرو شاکری. ترجمه شهریار
خواجیان. تهران. نشر اختران 1386
3.
تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران (جلد اول). ملک الشعرا بهار. تهران. نشر امیرکبیر. 1327. ص 123
4.
در مورد جنبش جمهوری خواهی نگاه کنید به: چالش جمهوری و سلطنت در ایران. داریوش رحمانیان. تهران. نشر مرکز 1379
5.
تاریخ بیست ساله ایران (جلد سوم). حسین مکی. تهران. انتشارات امیرکبیر. 1357. ص 526
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر