ذهن زیبای
استیفن جی گولد و مساله تکامل و جهش
آر. دی. رومپا چه لو
استیفن جی گولد
برای دانش پژوهان سراسر دنیا و به ویژه کسانی که به علم زیست شناسی و نظریههای مربوط به تکامل
علاقمندند، نامی آشناست. او در سال 2002 بعد از سالها مبارزه با بیماری سرطان
به سن 60 سالگی درگذشت. گولد دانشمندی خوش فکر و روشنفکری مردمی بود
که به گسترش و تدقیق تئوری تکامل داروین، فسیل شناسی و تاریخ علم خدمات گرانبهایی
کرد. نظریات نو و تحریک آمیزش جدل و جوشش فکری پر شور و سالمی را در محیطهای علمی برانگیخت. گولد به
مدت 30 سال در دانشگاه هاروارد آمریکا تدریس کرد اما نفوذ او از دیوار آمفی
تئاترها و محافل آکادمیک عبور کرد و به شکل کتاب و مقاله و مصاحبه به ذهن بسیاری
از مردم به ویژه جوانان نواندیش راه یافت. او علیه بنیادگرایان مذهبی راست گرا در
آمریکا که مدتهاست کارزار ضدعلمی مرتجعانهای را علیه نظریه علمی و
اثبات شده تکامل به پیش میبرند، مبارزه کرد.
نظریه تکامل بیش از یک قرن است که بر ذهن بشر پرتو انداخته و
افسانه آدم و حوا و آفرینش انسان از گِل یا خون بسته به دست خدای ناموجود را
قاطعانه کنار زده است. بر مبنای نظریه تکامل، انواع موجودات زنده (از باكتری تك
سلولی تا پیشرفتهترین حیوانات منجمله انسان) محصول میلیاردها سال تكاملند.
انواع موجودات زنده همگی از موجودات دیگر منشعب شدهاند و همگی دارای اسلاف
مشترك هستند. گولد، به دفاع از این نظریه برخاست و در عین حال به تکامل آن یاری
رساند.
وقتی که در سال
1991 خبردار شد مقامات وزارت آموزش و پرورش در ایالت تگزاس میخواهند آموزش تئوری تكامل
داروین را از برنامه درسی حذف كند، در مقابل این حرکت عقب گرا ایستاد و به افشاگری
پرداخت. گولد میگفت كه «حذف تئوری تكامل از درس زیست شناسی مانند حذف دستور
زبان از آموزش زبان است.» یکی دیگر از خدمات گولد، مبارزه با تئوریهای شبه علمی نژادپرستانه بود
که برای سیاستهای اجتماعی ضدمردمی و
برتری طلبیهای نژادی و امپریالیستی پشتوانه و توجیه فراهم میکرد. گولد از مخالفان سرسخت
دترمینیسم بیولوژیک (جبرگرایی زیستی) بود كه همه رفتارها و فعالیتهای بشر را وابسته به
عملكرد ژنها میكند. كتاب او به نام "اندازه گیری غلط انسان" که در
سال 1981 منتشر شد جوابیهای بود به تئوری بافانی كه
مدعیاند میان گروههای مختلف انسانها، به خصوص میان سیاهان و
سفیدها، تفاوت ذاتی و غیر قابل تغییری از نظر هوش و ذكاوت موجود است. گولد نشان
داد که این افراد نژادپرست برخلاف ادعاهایشان نه علمیاند و نه بی طرف. و انتشار
این قبیل آثار ربط مستقیم دارد با نگرانیهای نیروهای صاحب قدرت از
اعتراضات تودههای تحتانی سیاه و مهاجر، و توجیهی است برای برخی تدابیر
ضدمردمی مانند قطع بودجه خدمات اجتماعی از سوی دولت.
یکی از تواناییهای برجسته گولد، قدرت
فراگیر كردن علم در میان تودههای عادی و به یک معنا
«عامه فهم» کردن تئوریهای علمی بود بی آنکه تئوریها را رقیق، سطحی و مبتذل
کند. برای این کار، گولد مباحث علمی را با استفاده از مثالهای تاریخی و رجوع به
معماری و هنر و ورزش و ادبیات با زبانی نقادانه و جدلی مطرح میکرد. گولد با این روش موفق
به تولید مقالات و كتابهای جذابی شد که هم حاوی حقایق علمی مهم بود و هم به مخاطب
عام اصول و متد علمی را میآموخت. بسیاری از مقالات او
بر آثار دانشمندان دوران گذشته متمركز است. گولد این افراد و افکارشان را زنده میکرد و به تشریح زیر و بم
نظریات آنان در چارچوب تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دورانشان میپرداخت. گولد این مقالات را
تحت عنوان «بیوگرافی موجز تفكر» دسته بندی کرد.
در سال 1917 گولد
که استادی جوان در دانشگاه هاروارد محسوب میشد به همراه استادی دیگر به
نام نیل الدریج، مقاله «شاخه شاخه شدن انواع جدید موجودات و تعادل منقطع» را منتشر
كردند. این مقاله به عنوان سرفصلی برجسته در تئوری تكامل جای خود را باز کرد. در
آنجا گولد و همکارش از سنت چارلز داروین که بنیانگذار علم تكامل بود قاطعانه دفاع
کردند اما تصحیحاتی را نیز در مورد بخشی از نظریه داروین كه به سرعت تغییرات
تكاملی و به وجود آمدن انواع جدید موجودات مربوط میشد مطرح کردند. داروین
تكامل بیولوژیك را نتیجه یك تكامل آهسته و تدریجی میدانست، اما گولد و الدریج
اطلاعات به دست آمده از روی فسیلها را مجددا مورد بررسی
قرار دادند و به یك تفسیر جدید رسیدند. از دید آنان، فرایند تكامل در بر گیرندۀ
دورههای طولانی سكون (یا تعادل) است كه بر اثر دورههای كوتاه تغییرات سریع
(كوتاه بر حسب زمان زمین شناسی) منقطع میشود. تغییر در دورههای طولانی نسبتا كم است.
اما در دورههای كوتاه منقطع، تغییرات نسبتا سریع اتفاق میافتد. آنان نام این فرایند
را "تعادل منقطع" یا "تعادل همراه با گسست" گذاشتند. اما گولد
در اینجا توقف نکرد و بعدها كمبودهای تئوری «تعادل منقطع» را هم نقد كرد.
داروینیسم نیز همانند هر تئوری علمی دیگر باید در پرتو كشفیات و شناختهای جدید، تكامل مییافت و تصحیح میشد. طبیعتا داروین نمیتوانست تنوع و پیچیدگی
مقولاتی كه 120 سال بعد از مرگش در بیولوژی تكاملی بروز کرده بود را پیش بینی كند. آنچه به گولد
انگیزه و توان شناخت و نقد محدودیتهای نظریه داروین را داد
رویكرد غیر جزمیاش به علم بود. او به دانش نگاهی مذهبی نداشت و میدانست که هیچ شناختی نمیتواند ایستا و راکد و یک
بار برای همیشه باشد. میدانست که دانش را باید تکامل داد. میدانست که تئوری علمی فقط در
صورتی میتواند واقعا علمی و معتبر باقی بماند که با مسائل نوین دست و
پنجه نرم كند، اطلاعات نوین را جذب كند، و روشهای جدید اتخاذ كند.
آخرین اثر استیفن
جی گولد که در سال 2002 درست چند ماه قبل از مرگش منتشر شد، «ساختار تئوری تكامل»
نام دارد. این اثر مهم در واقع جمعبندی کل فعالیتهای وی در زمینه بیولوژی
تكاملی است که به گفته خودش سنتز شناخت تاکنونی ما از ساختار تئوری تكامل به حساب
میآید. شناختی كه در منطق داروینی ریشه دارد و هیچ بخش از منطق
مركزی داروین را کنار نمیگذارد اما خطوط اولیه تئوری
داروین را متحول میکند و چیزی غنی تر، كاملتر و متفاوتتر را به عنوان راهنمای
شناخت طبیعت در اختیار ما قرار میدهد. گولد بیولوژی تکاملی
را مسالهای بزرگ و مهم میدانست که برای درک جهان
باید آن را فهمید. اما او تاکید داشت که از ساده انگاری و رفتار مکانیکی و تقلیل
گرایانه به علم باید پرهیز کرد و غنا و تنوع بیکران حیات را مد نظر قرار داد. گولد
میگفت معتقد نیست که «بیولوژی سرنوشت را رقم میزند». او به توان انسانها در ساختن خود و جامعه
باور داشت.
بگذارید این
نوشته را با دورنما و ارزشهایی که تلاش علمی و
اجتماعی استیفن جی گولد را جهت میداد خاتمه دهیم: «ما تنها
یك بار گذرمان به این دنیا میافتد. هیچ تراژدی بزرگتر از
آن نیست كه زندگی را از تکامل محروم کنند. هیچ بی عدالتی عمیقتر از آن نیست
كه از بیرون حصاری گرداگرد فرصت پیشرفت یا حتی آرزوی پیشرفت بکشند و به دروغ
بگویند كه این حصار چیزی در درون خود انسان هاست.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر