۱۳۹۹ بهمن ۵, یکشنبه

فاشیسم طنابهای دارش را بر پا کرد

 فاشیسم طنابهای دارش را بر پا کرد

(در مورد واقعه ۶ ژانویه و عینیت یک جهان بینی)

مقدمه

چهارشنبه ششم ژانویه، ترامپ به هوادارن و پایه های توده ایش فراخوان حضور در خیابان های واشنگتن را داد. این که این فراخوان برای ششم ژانویه بود، یعنی روزی که مقرر شده بود کنگره رسما ریاست جمهوری بایدن را تایید کند،  اتفاقی نبود. ترامپ رسما فرایندهای قانونی دموکراسی بورژوایی را به چالش کشید. او نه تنها پایه هایش را به پایتخت کشاند، بلکه آن ها را برای حمله به کنگره نیز برانگیخت.

آنچه در حمله به کنگره روی داد از جهات مختلف قابل تامل است. اما رژه ی هوادارن ترامپ رژه ی یک جهان بینی بود که در مقابل دموکراسی بورژوایی صف آرایی می کرد: جهان بینی فاشیستی که خود از دل دموکراسی بورژوایی در آمده بود، ظواهر  آن را به چالش می کشید و خواستار شکل دگرگونه ای از اعمال دیکتاتوری بورژوازی بود، شکل عریان اعمال دیکتاتوری طبقه ی مسلط، که به فرایندهای قانونی معمول دهن کجی می کند.

فاشیسم به عنوان یک جهان بینی

جهان بینی فاشیستی در آمریکا ریشه های تنومندی در تاریخ آن دوانده است. ایالات جنوبی آمریکا که با برده داری، مردسالاری، نژادپرستی، برتری طلبی آمریکایی و سایر ارزش ها و روابط سنتی تعریف می شد، با اتحادش با شمال هیچگاه ارزش های سنتی اش را وا ننهاد. حتی پس از جنگ داخلی و تاسیس ایالات متحده، نیرو و توان ایالات جنوبی به قدری  بود که نمایندگان بورژوازی ایالات شمال وادار به «سازش های اصولی» (عبارتی که بورژوازی آمریکا برای توجیه متحد کردن ایالات بر مبنای ارزش های برده دارانه از آن استفاده می کند) کنند. «در قبول برده داری و نوشتن این بند در قانون اساسی که برده ها سه پنجم یک انسان کامل تلقی می شوند، یک مثال شنیع و تبه کارانه از «سازش های اصولی» است که توسط بنیان گذاران این کشور انجام شد… این قانون اساسی، همراه با برده داری، تجاوز فراگیر را نیز نهادینه کرد» (گشایش ها؛۸:۱۳۹۸)[۱]

بورژوازی در آمریکا و سراسر جهان تحت شرایط مشخص و پیچیده ای وادار شد، برخی از حقوق را که پیش از این به رسمیت نمی شناخت، به رسمیت بشناسد و برخی از حقوق را نیز وسعت دهد. جنبش «حقوق مدنی» در آمریکا و مجموع جنبش های اجتماعی مترقی در دهه ی ۶۰، در کنار اوضاع سیاسی، اجتماعی جدیدی که پس از جنگ جهانی دوم حاکم شده بود، بورژوازی آمریکا را مجبور کرد، به صورت قسمی حقوقی را برای زنان، همجنسگرایان و سیاهان به رسمیت بشناسد. اما بین رسمیت بخشی حقوقی و رسمیت یابی اجتماعی فاصله است. سیستم سرمایه داری که خود مدام تضادهای اجتماعی را تقویت می کند، نمی تواند به واسطه ی اصلاحات قانونی و آن هم قسمی این تضادها را به صورت اجتماعی محو کند. اگر چه به زنان و سیاهان حقوقی اعطا شد، اما همین امر دیدگاه های فاشیستی را به تحرکی جهت انتقام واداشت. فضایی که بر جنبش های دهه ی ۶۰ حاکم بود کاملا در تقابل با جهان بینی فاشیستی بود که مدام داشت از سیستم ارتزاق می کرد و به دنبال فضایی برای بروز خود می گشت. چارچوب تضادهای حاد امپریالیستی و تقویت شکاف ها و تضادهای داخلی، جامعه ی آمریکا را به سمت یک دوقطبی هر دم تشدید شونده هدایت می کرد. آواکیان از نیمه ی دوم دهه ی نود این جریان را ردیابی و تحلیل کرد. او با بررسی تاریخ ایالات متحده عنوان کرد که «یک خط مستقیم «کنفدراسی» (ایالت های برده دارِ جنوب آمریکا) را به فاشیست های امروز وصل می کند»[۲] و از آنجایی که دینامیک های توده ای و «غیررسمی»(جدای از سیاست های رسمی جمهوری خواه و دموکرات) این جهان بینی را مد نظر داشت، دینامیسم این جریان را فراتر از حزب جمهوری خواه ارزیابی کرد: «فاشیسم مسیحی (عنصر فاشیسم مسیحی در درون هیئت حاکمه و به طور کلی در جامعه) یک نیروی قدرتمند است و… مساوی با کلیت حزب جمهوری خواه نیست و صرفا دنباله روی برنامه های دیگر در آن حزب نخواهد بود… فاشیسم مسیحی یک نیروی واقعی است و دارای دینامیک خودش درون طبقه حاکمه و کل جامعه می باشد»[۳]

به هر ترتیب همانگونه که بالاتر اشاره شد، شکاف های جامعه ی آمریکا که از دهه ی هشتاد هر چه بیشتر شدید شده بود ، حاد شدن تضادهای امپریالیستی بین چین و آمریکا که صدرنشینی آمریکا در روابط امپریالیستی را تهدید می کرد و در پی آن سیالیتی که بر فضای سیاست جهان حاکم شده بود، به همراه ریشه های عمیق جهان بینی فاشیستی که در تاریخ آمریکا ریشه دوانده بود، برنامه ی فاشیستی را به عنوان یک بدیل ممکن در چاچوبه های سیستم بورژوایی پیش کشید. این برنامه ی فاشیستی در سال ۲۰۱۶ دارای یک رهبر رسمی شد. اما متاسفانه بخش عمده ی توده ها و همچنین اکثریت عظیم تحلیل گران به خصلت های فاشیستی گفتمان و برنامه ی ترامپ توجهی نشان نمی دادند، و صرفا او را به عنوان یک سیاستمدار «غیرمعمول» در نظر گرفتند. هنگامی که، در آستانه ی انتخابات دور پیشین، ویدئویی از ترامپ منتشر شد که در آن به شکل شنیعی به زنان اهانت می کرد و می گفت «آنها (زنان) را از واژن شان بگیری…»، بسیاری از تحلیل گران این ویدئو را به مثابه میخی بر گور انتخاب شدن ترامپ خواندند. این تحلیل گران زن ستیزی و مردسالاری همبسته با جهان بینی فاشیستی و پایه های توده ای فاشیست ترامپ را نادیده گرفته بودند. آنها فراموش کرده بودند که « میان زن ستیزی پدرسالارانۀ این فاشیسم (انزجار از زنان و تحقیر آنان) و برتری طلبی تهاجمی نژادپرستانۀ سفیدِ آن رابطۀ مستقیم و حلقۀ اتصال قدرتمندی وجود دارد»[۴]

 آواکیان در «گشایش ها» عنوان می کند که «مرتبا از دهن تحلیل گران بورژوازی می شنویم که «طبقه ی کارگر به ترامپ رای داد چون وضعشان از نظر اقتصادی خیلی خوب نیست» ( و این تحلیل گران اغلب فراموش می کنند کلمه ی «سفید پوست» را در کنارش بگذارند در حالی که روشن است منظورشان همین است.) » همچنین او در ادامه تاکید می کند که بسیاری از آنهایی که به ترامپ رای دادند و  مفسران بورژوازی، آن ها را از طبقه ی کارگر می دانند، در واقع، به لحاظ جایگاه طبقاتی خرده بورژوازی آمریکایی هستند که با ارزش هایی که ترامپ نمایندگی می کند، متحد شده اند.( گشایش ها؛۱۵:۱۳۹۸) او در تحلیل هایش، علاوه بر توجه به عوامل اقتصادی در عرصه ی داخلی و جهانی به عنوان «عامل تعیین کننده در وهله ی نهایی»، هیچ وقت تعین های روابط اجتماعی و ارزش های سیاسی را از نظر دور نمی کند. اگر چه فاشیسم و امکانات تحقق یک برنامه ی فاشیستی نهایتا توسط عوامل اقتصادی تعیین می شود، اما تحلیل دیالکتیکی از روابط بین زیربنا و روبنا، و در نظر گرفتن فاشیسم به مثابه یک جهان بینی ما را از یک جانبه نگری و تقلیلگرایی اقتصادی ،در مورد فرایند برآمدن فاشیسم، بر حذر می دارد.

رژه ی جهان بینی فاشیستی در روز حمله به کنگره

ششم ژانویه تصاویری در ذهن مردم جهان ثبت شد که به لحاظ سیاسی اهمیت بسیاری داشتند. نشریه «انقلاب» در یادداشتی برخی از این تصاویر که تظاهراتی از برخی ارزش های فاشیستی بودند را توضیح می دهد. به صورت کوتاه به آن ها اشاره می کنیم. 

فاشیست ها در روز چهار شنبه یک دار عظیم در مقابل ساختمان کنگره برپا کردند .«این دار اشاره ای است به واقعۀ «روز طناب ها» در رمان نژادپرستانۀ «روزنگارهای ترنر» The Turner Diaries  . در این واقعه، فاشیست ها، سیاهان و هر کسی را که «دشمن» می دانند، از جمله «سیاستمدارانِ» جریان اصلی را لینچ می کنند (به دار می کشند). به عبارت دیگر، برپا کردن این دار عظیم در آن روز تهدیدِ آشکار همه مخالفان فاشیست ها به خون ریزی و قتل بود.»[۵]

 

 

«بسیاری از فاشیست ها پرچم کنفدراسیون را حمل می کردند. این پرچم نماد ایالت های جنوب برده دار در جنگ داخلی در دفاع از نظام برده داری است.»[۶] برافراشتن پرچم ایالت های جنوب، در روز حمله به کنگره آمریکا، معنایی جز اهتزاز ارزش های پوسیده ی برده دارنه نخواهد داشت.

 

«هنگام حمله، اعضای گروه فاشیستی «پسران مغرور» صلیب عظیمی را برافراشته کردند. هستۀ اصلی جنبش فاشیستی امروز در آمریکا، فاشیسم مسیحی است… مسیحیت اینها یک تعصب مذهبی افراطی، قساوتمندانه و ضد علمی است که کاملاً هم جهت است با نژادپرستی عریان ترامپ، مردسالاری، عظمت طلبی پرخاشگرانه آمریکایی و بیگانه هراسی (نفرت از مهاجران) و می خواهند اگر لازم شد این ها را با استفاده از زور به جامعه تحمیل کنند.»[۷]

ارزش های فاشیستی مثل حلقه های زنجیر در هم گره خورده اند و یکدیگر را تقویت می کنند. «ارتباط مستقیمی میان همۀ عوامل زیر وجود دارد: برتری طلبیِ سفید، انزجار آشکار و نفرت از ال.جی.بی.تی (دگرباشان جنسی) و زنان، رد خودسرانه و عمدیِ علم، شوونیسمِ نخراشیدۀ «آمریکا اول از همه» و در بوق و کرنا کردن «برتری تمدن غربی»، به کارگیریِ جنگ طلبانۀ قدرت نظامی، از جمله اعلام آمادگی و اشتیاق و تهدیدهای عریان به استفاده از سلاح های هسته ای برای نابود کردن کشورها»[۸]

همه ی این عوامل با یکدیگر جهان بینی و چارچوبه ای را شکل داده اند که نه تنها در آمریکا بلکه در اقصی نقاط جهان در حال گسترش است. فاشیسم اگر زمانه ای پشت در سیاست برخی از کشورها در حال انتظار بود، امروزه، اگر نه میزبان، یکی از مهمانان اصلی ضیافت سیاست جهان سرمایه داری است.

«تغییری رادیکال در راه است»

در هر حال، دستان مرتعش تضادهای امپریالیستی و تشدید شکاف های داخلی غول فاشیسم در آمریکا را بیدار کرده است. جریان فاشیسم در آمریکا نه نقطه مبداش پیروزی انتخاباتی ترامپ بود و نه با شکست انتخاباتی ترامپ از بین می رود. بیش از ۷۰ میلیون نفری که با نظم موجود نمی توانستند کنار بیایند و از ترامپ حمایت کردند، نه نارضایتی شان رفع شده و نه از حمایتشان از برنامه های فاشیستی ترامپ کاسته شده است.

 پایه های اجتماعی (برنامه فاشیستی) و رهبران سیاسی این پایه ها، برای گرفتن چند کرسی نمایندگی یا حتی تصاحب صندلی کاخ سفید چانه نمی زنند، آن ها به دنبال تحکیم و تثبیت برنامه و جهان بینی شان بر جهان هستند. و نمایندگی و ریاست جمهوری را تنها وسایلی برای تحقق اهدافشان می دانند. بنابراین، حال که این برنامه در حال اشاعه است و موفقیت هایی نیز کسب کرده، به راحتی و به واسطه ی انتخابات پارلمان بورژوایی از پای نخواهد نشست. در این اوضاع مشدد و دو قطبی، نمایندگان معمول بورژوازی نمی توانند، حتی با دادن امتیازهایی به فاشیست ها، آن ها را آرام کنند (برنامه ی فاشیستی برای سلطه بر جهان آمده)، از طرفی آن ها (سیاستمداران معمول یا «مترقی» بورژوازی) نمی توانند به واسطه ی سیاست هایشان فاشیسسم را از صحنه ی سیاست جهان اخراج کنند. در این بین تنها سیاست انقلابی در صورتی که تبدیل به نیروی مادی سازمان یافته تحت رهبری کمونیستی شود، می تواند فاشیسم را،که لایه هایی از طبقه ی حاکمه و بخش هایی از مردم را با خودش متحد کرده ، شکست دهد.

در غیر این صورت غول برخاسته ی فاشیسم در مقابل سیاست های نرمال بورژوازی هیچ گاه کرنش نخواهد کرد. در این معناست که آواکیان به روشنی تمام می نویسد:« تغییر رادیکال در راه است: این تغییر رهایی بخش خواهد بود یا برده کننده: انقلابی خواهد بود یا ارتجاعی»

[۱] آواکیان، باب؛ گشایش ها (۱۳۹۸)، ترجمه: گروه مترجمین حزب کمونیست ایران(م ل م)

[۲] آواکیان، باب؛ پدرسالاری و مردسالاری یا انقلاب و پایان دادن به همه ی ستم ها

[۳] آواکیان، باب، فاشیسم در آمریکا؛ نشریه حقیقت (شماره ۸۲)

[۴] آواکیان، باب؛ فاشیسم ترامپ هر روز وقیحتر و خطرناکتر میشود: چگونه میتوان با بسیج توده ای مغلوبش کرد

[۵] رجوع کنید به: https://revcom.us/a/682/fascist-mob-at-the-capitol-en.html

[۶] ibid

[۷] ibid

[۸] آواکیان، باب؛ پدرسالاری و مردسالاری یا انقلاب و پایان دادن به همه ی ستم ها

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر