۱۳۹۱ بهمن ۳۰, دوشنبه

دعوا بر سر چیست؟


دعوا بر سر چیست؟

در روزهایی که صدای شکستن استخوان کارگران، زنان، جوانان و زحمتکشان به گوش میرسد، حاکمان محکمتر بر طبل دعواهای درونی خود میکوبند. انگار میخواهند آن صدا در این رُپ رُپه گم شود. دارند تنور انتخابات را گرم میکنند: با صحنههای کمدی ـ تراژیک مجلس اسلامی، مراسم 22 بهمن قم، تحریکات احمدی نژاد و تهدیدات توخالی ولی فقیه و آخوندهای فسیل و سرداران خونریز. این وقایع بازتاب تضادها و شکافهای واقعی در میان باندهای رقیب است و نیز ترفندی برای کشاندن دوبارۀ مردم به انتخاب از بین «بد و بدتر».
درگیریهای جناحی جمهوری اسلامی بر سر منافع کلان و استراتژیک سیاسی و اقتصادی آنها است. تفاوتهای ایدئولوژیک و تعابیر مختلفی که از خرافههای مذهبی و مهدویت دارند فقط رنگ و لعاب نازکی است بر آن منافع. به علاوه، طبقۀ حاکمه ایران تا مغز استخوان وابسته به نظام جهانی سرمایه داری امپریالیستی است. سیاستها و منافع و رقابتهای منطقهای قدرتهای جهانی مستقیما در صف بندیهای جمهوری اسلامی منعکس میشود و برتناسب قوای درونی واپس گرایان حاکم تاثیر میگذارد. اینان ناگزیرند ساعتهایشان را با اربابان بین المللی تنظیم کنند و نهایتا به ساز قطبهای جهانی برقصند. رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری سال 1392 از این قاعده مستثنی نیست، درست همانطور که انتخابات سال 88 نبود. در حال حاضر مساله مرکزی برای کل طبقۀ حاکمۀ ایران چگونگی تنظیم و تعدیل روابط با دولت آمریکا است. این کاری نیست که به سرعت و بدون پیچیدگی انجام شود، اما برداشتن گامهای تازه و موثر دراین جهت برای هردو طرف اجتناب ناپذیر شده است.
طبقۀ حاکمۀ آمریکا که در آغاز دهۀ 1990 به علت فروپاشی بلوک شوروی سرمایه داری (با نقاب سوسیالیسم) سرمست از پیروزی بود و خواب دنیای تک قطبیِ تحت رهبری بلامنازع خود را میدید، به تدریج متوجه شد که سقوط بلوک شرق فقط یک پرده از نمایش بزرگ بحران ساختاری نظام جهانی است و در نتیجۀ آن واقعه کل روابط قدرت بین المللی باید دستخوش تغییر شود. با ادامۀ بحران ساختاری و رشد ناموزون سرمایههای امپریالیستی، صف آراییها و رقابت جویی روسیه و چین و اروپا شکل و شمایل تازهای به خود گرفته است. آمریکا تنها ابرقدرتی است که در پایان جنگ سرد در صحنه باقی مانده، اما جایگاه برترش در سلسله مراتب جهانی توسط تضادها و نیروهای جدیدی به چالش کشیده شده. حالا دیگر این واقعیت را بسیاری از نخبگان و استراتژیستهای طبقۀ حاکمۀ آمریکا (ازبرژنسکی گرفته تا کیسینجر و هیلاری کلینتون و دیگران) به زبان میآورند و برای پیشگیری از سقوط جایگاه آمریکا پیشنهاد و تحلیل ارائه میکنند. یکی از نقاط مهم دراین پیشنهادها و تحلیل ها، رویکرد و استراتژی آمریکا در قبال منطقۀ خاورمیانه و مشخصا ایران است. دردرون هیئت حاکمۀ آمریکا بحث از ضرورت سازماندهی «یک توافق بزرگ» با ایران به طور جدی مطرح میشود. این تحلیل گران انتظار دارند که باب روابط دوستانه و نزدیک آمریکا با ایران گشوده شود و درهمه زمینهها بسط پیدا کند. دورنمایشان اینست که ایران را به بخشی پایداراز شبکۀ بین المللیِ «دوستان» (وابستگان) آمریکا تبدیل کنند چون این تحول میتواند به حفظ جایگاه برتر آمریکا در نظام جهانی امپریالیستی کمک کند و چرخشی مهم در صحنۀ خاورمیانه و شمال آفریقا به نفع آمریکا به وجود بیاورد.
استراتژیستهای آمریکایی همیشه بحث از مناسبات میان «آمریکا ـ ایران» میکنند و نه «آمریکا ـ جمهوری اسلامی». این را به خودی خود نباید به حساب این گذاشت که جهت گیریشان «تغییر رژیم» است. اما بدون شک، خواهان «اصلاح و تغییر» رویکردی هستند که امروز توسط جمهوری اسلامی درمنطقه نمایندگی میشود. دعوای آمریکا با جمهوری اسلامی کماکان بر سر موضع و رفتارش در قبال اسرائیل به عنوان پایگاه منطقهای آمریکا، مداخله و نفوذش دراوضاع لبنان و سوریه و عراق، بهره برداریاش از مساله فلسطین، حمایت مادی و معنویاش از جریانات بنیادگرای اسلامی از شمال آفریقا و خاورمیانه تا شرق دور، مانورهای سیاسیاش درآمریکای لاتین و راه دادن به نفوذ فزاینده روسیه و چین درسیاست و اقتصاد ایران است. جمهوری اسلامی همۀ این کارها را میکند تا در سلسله مراتب نوکران منطقهای سرمایۀ جهانی مقامی بالاتر به دست بیاورد.
آمریکا برای اصلاح و تغییر رویکرد ایران، موضوع فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی را بهانه کرده است. همانطور که ادعای وجود «تسلیحات کشتار جمعی»  درعراق صدام حسین بهانهای برای پیشبرد سیاست تجاوز نظامی و کشتار مردم و اشغال امپریالیستی عراق بود. در حال حاضر اقداماتی نظیر تحریمهای فزایندۀ اقتصادی یا انگشت گذاشتن بر موارد نقض حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی و تهدیدِ گاه به گاه به «گزینۀ نظامی» وسیلهای است برای «حک و اصلاح» ساختار و سیاستهای جمهوری اسلامی. حتی آلترناتیوسازیهای طرفدار یا مرتبط با امپریالیسم (با ترکیبها و ائتلافهای گوناگون از سلطنت طلبان و بورژوا لیبرالها گرفته تا اصلاح طلبان سبز حکومتی، احزاب ناسیونالیست منطقهای و یا مجاهدین خلق) نقش اهرم فشار بر جمهوری اسلامی را بازی میکنند؛ تا ساختار و سیاستهایش آنگونه شکل بگیرند که آمریکا میخواهد. اگر امروز درون طبقۀ حاکمۀ آمریکا اختلاف نظری وجود دارد بر سر این نیست که آیا باید از بی ثباتی خطرناک اوضاع در ایران پرهیز کرد یا نه؟ یا باید مانع بروز جنبشهای مستقل مردمی و خیزشهای خارج از کنترل شد یا نه؟ محافل حکومتی آمریکا با توجه به تجربۀ عراق متفق القولاند که باید تواناییها و مهارتهای دستگاه سرکوبگر انتظامی و امنیتی ایران را که طی 43 سال کشتار و سرکوب مداوم به دست آمده حفظ کرد و برای تضمین نظم و ثبات به آن متکی شد. اختلافی اگر بینشان هست بر سر اینست که کدامیک از بخشهای درون جمهوری اسلامی را با کدامیک از نیروهای اپوزیسیون بورژوایی و ضدمردمی خارج حکومت میتوان و باید موتلف کرد؟ مهمتر از آن، کدام بخشها و نهادهای جمهوری اسلامی حتما باید مشمول حک و اصلاح شوند تا اهداف آمریکا در منطقه پیش برود. آمریکا تضادها و دعواهای جاری درون جمهوری اسلامی را از همین زاویه پیگیری میکند؛ تلاش میکند بر آنها تاثیر بگذارد و سمت و سویشان را تعیین کند. از این رو، نتایج انتخابات خرداد 92 برای آمریکا مهم است.
این چیزها را مقامات ایران هم خوب میدانند. این جور مسائل بارها در مذاکرات دوجانبۀ و چندجانبۀ آشکار و پنهانی که با آمریکاییها و دیگر دولتهای غربی و منطقهای دارند به طبقۀ حاکمه اسلامی گوشزد شده است. دارو دستۀ خامنه ای، باند احمدی نژاد و فرماندهان سپاه با استفاده از تمام امکانات و «کارتهای برندۀ» خود تلاش میکنند بر سرمیز بازی باقی بمانند. هر یک تلاش میکنند به امپریالیستهای غربی و به ویژه آمریکا اثبات کنند که درتحولات آتی منطقه میتوانند شریک و مهرۀ خوبی برایشان باشند. هر یک تلاش میکنند گاهی با در باغ سبز نشان دادن و گاهی با اخم و قهر اثبات کنند که آمریكا نمیتواند و نباید از آنها چشم پوشی کند؛ نباید دُمشان را بچیند و یا حذفشان کند. مساله مرکزی انتخابات خرداد 92 و دورهای که بعد از آن آغاز میشود اینست که چه نیرویی (چه ائتلافی) سرنخ ارتباط با آمریکا را در دست بگیرد و این روابط را گسترش دهد. اگر اصلاح طلبان جمهوری اسلامی هم توان حضور در صحنه را داشتند و میتوانستند در عرصۀ رقابت انتخاباتی عرض اندام کنند همین هدف را دنبال میکردند. اینکه بعضی از چهرههای سبز در خارج از کشور چندی پیش نامۀ سرگشادهای خطاب به سران رژیمهای ایران و آمریکا نوشتند و در آن خواستار شروع سریع و بی بهانۀ مذاکرات دوجانبه شدند فقط با این هدف انجام شد که بگویند ما هم میخواهیم در این بازی شرکت داده شویم. 
این بازی اما هیچ نفعی به حال محرومان و ستمدیدگان جامعه، همانها که صدای شکستن استخوانهایشان به گوش میرسد، ندارد. دعوا و کشمکش درونی حاکمان اسلامی و اربابان امپریالیست نهایتا بر سر اینست که چطور شرایط مساعدتری برای کشیدن شیرۀ جان مردم و غارت منابع کشور و منطقه به دست آورند. اعتماد کردن به این یا آن جناح، این یا آن قدرت جهانی، این یا آن بازی انتخاباتی، معنا و نتیجهای جز ادامۀ وضع موجود ندارد. ادامۀ وضع موجود یعنی ادامۀ استبداد و خفقان و فقر و فلاکت. یعنی ادامۀ بردگی و ستم. یعنی ادامۀ مردسالاری و زن ستیزی، ادامۀ تحقیر و تبعیض ملی و مذهبی، ادامۀ سرکوب و بی آیندگی جوانان. یعنی ادامۀ بیکارسازی، عدم پرداخت دستمزدها و ریاضت کشی اقتصادی. یعنی ادامه و تشدید «قانون هدفمند کردن یارانه ها» که تا همین جا هم اکثریت مردم را به خاک سیاه نشانده است و نه  فقط  دست پخت باند احمدی نژاد که سیاست کل جمهوری اسلامی اعم از اصول گرا و اصلاح طلب بر مبنای دستورات سرمایه جهانی است.
بخشی از طبقۀ متوسط ایران، بخشی از آنان که هنوز دستشان به دهانشان میرسد، علیرغم همۀ بی اعتمادیها و نارضایتی هایی که از جمهوری اسلامی دارند و علیرغم همۀ زخمهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی که از این رژیم خوردهاند، نسبت به مسالۀ مرکزی انتخابات 92 بی اعتماد نیستند! یعنی راه حل مشکلات و نابسامانیهای خود را در بهبود روابط ایران ـ آمریکا میبینند. معتقدند که این تنها راه «نجات ایران» از فروپاشی اقتصادی و فقر و سقوط تاریخی و تجزیه است. این کوته نظری و خوش باوری و توهم طبقۀ متوسط میتواند به جناحهای جمهوری اسلامی در گرم کردن تنور انتخابات کمک کند. به همین ترتیب، «چرخش»های دقیقۀ نودی گروهها و شخصیتهای اصلاح طلب یا به ظاهر دمکراتی که «کل پروسۀ انتخابات در ایران را آزاد ارزیابی نمیکنند ولی...!» و نیز جوسازی مثبت رسانههای فارسی زبان غرب در مورد «ضرورت استفاده از حق رای» و «راههای مسالمت آمیز مدنی» میتواند به یاری صحنه گردانان این نمایش عوامفریبانه بیاید.  
برای اینکه افقی متفاوت در برابر جامعه تصویر شود، برای اینکه مقاومت و اعتراض خودجوش و پراکندۀ محرومان و ستمدیدگان روی نقطۀ معینی متمرکز شود و رژیم جمهوری اسلامی را با فشار و ضربهای موثر آماج قرار دهد، برای اینکه روحیۀ اعتماد به نفس و اتکاء به نیروی خود در مردم دمیده شود، برای اینکه با توهمات و خوشخیالیها و فرصت طلبیهای طبقۀ متوسط مبارزه شود، برای اینکه سرنوشت مان را مرتجعان حاکم و اربابان امپریالیستشان در پشت میز مذاکره و یا در جریان فشارها و تحریمها و دعواهای درونی خود تعیین نکنند، باید از همین امروز، درهرعرصه و به هر طریق مناسب، کارزاری متحدانه از هر گرایش مردمی و ترقیخواه و انقلابی را علیه بازی فریبکارانۀ انتخابات خرداد 92 سازمان دهیم. باید در هر فرصت مبارزاتی، در هر تجمع اعتراضی، در محافل و گروههای کارگران و زنان و جوانان و دانشجویان اعلام کنیم که این انتخابات ربطی به منافع واقعی مردم ندارد. اعلام کنیم که این «رقابت انتخاباتی» بین جناح هایی است که خون مردم را در شیشه کردهاند و به منابع کشور چوب حراج زدهاند اعلام کنیم که حاکمان ضدمردمی و قدرتهای جهانی چه با هم درگیر شوند و چه سازش کنند، زنجیر بهره کشی و اسارت و ستم همچنان بر دست و پای مردم باقی میماند. تنها راهِ گسستن این زنجیر سازماندهی مقاومت و اعتراض مردم در راستای تدارک یک انقلاب رادیکال اجتماعی است.
«آتش»

درآستانۀ هشتم مارس روز جهانی زن



درآستانۀ هشتم مارس روز جهانی زن

دردها و چاره های یک جنبش
معلوم نیست چرا دراین یکی دو سال اخیر اینقدر درمورد مرگ جنبش زنان حرف میزنند. انگار در کشوری که تعداد زنانِ درجستجوی دانش از مردان پیشی گرفته ولی دولتش مرتبا درصدد کوتاه کردن دست زنان از رشتههای متعدد تحصیلی است، میشود از خاموشی سخن گفت. انگار در کشوری که«رهبرش» فرمان زاییدن میدهد و مجلسش برای سلب اجازه سفر از زنان لایحه تصویب میکند ولی زنانش بیش از پیش و به طرق مختلف ازدواجهای سنتی را عقب میاندازند و در جستجوی روابطی برابرند، میشود از مرگ جنبش زنان صحبت کرد. جنبش زنان ایران هیچ گاه به چند فعال سیاسی و یکی دو تشکل و کمپین محدود نشده بود که امروز با دستگیری عدهای و ورشکستگی راهکارهایی از نفس بیافتد. جنبش زنان ایران یک جنبش وسیع و اجتماعی است که انرژیاش را از تقابل خشن و آشتی ناپذیر آرزوهای نیمی از جامعه با یک حاکمیت مذهبی مردسالار (و متنفر از زن) میگیرد. این نیمۀ جامعه در روند تحولات اجتماعی اقتصادی 07 سال اخیر به دانش دسترسی پیدا کردهاند، به بازار کار یافتهاند و استقلال و آزادی خود را تجربه کردهاند. بندهای پوسیده روابط سنتی خانواده با همه خشونتش دیگر جلودارشان نیست و حاکمیت با هر تعرض خصومتشان را تشدید میکند.
مسلم است که آن چه در سال 88 گذشت، به میدان آمدن میلیونی و پرامید مردم تحت شعارهایی به غایت محدود و توهم زا و حتی «سکوت!» و سرکوب وحشیانهای که توسط این «سکوت!» به شدت تسهیل شد و ناامیدی و رعبی که کل جامعه را به چنگال گرفت، زنان را مبری نکرد. ولی آن چه گذشت مرگ نبود، سلطه خفقان آور یک نگرش سازشکار و در مقابل حاکمیت سر به زیر بود که بعد از چندین سال تلاش بی ثمر برای تغییر قانونی چند در چارچوب نظام، باز هم مردم را به پشتیبانی از یک نماینده فرا خواندند و در شرایطی که مردم در اعتراض به وضع موجود به خیابان ریخته بودند دعوایشان بر سر این بود که در کنار یکی دو نماینده منتخب نظام (که هیچکدام زن ستیزیشان را کتمان نکردند) فراکسیون زنان ایجاد کنیم یا نه؟ بعد رهنمود دادند كه فعلا به احترام اتحاد، خواستههای زنان را فراموش کنیم. هیچ شک نکنید که سیاست اصلاح طلبانه و غیر انقلابی حاکم بر جنبش به طور کلی و در جنبش زنان نقش مهمی در به وجود آمدن اوضاع كنونی داشت. چرا که اگر ارتجاع همواره برای حفظ خود از هر چه دارد (و به ویژه از انحصارش بر نیروهای قهر) بهره میگیرد، ولی مردمی که با توهم به گشاده دستی حاکمان (وامکان پیروزیهای سهل الوصول) بدون تشکل و برنامه به خیابان میآیند نه به ابزار مبارزهای کارا مجهزند و نه توان مقابله با شکست را دارند.
خیال ندارم غصه این را این بخورم که اگر حرکت مان انقلابیتر بود (و اگر انقلابی ترها قویتر بودند و برنامههای مشخص تری داشتند) چه میشد. خیال ندارم در مورد این که اگر فلان طور میشد الان کجا بودیم رویا پردازی کنم. مسئله پیدا کردن راهکارهایی برای مبارزات بعدی است. این كار با فراموش كردن تجربه گذشته میسر نیست. مسئله این است که امروز غبار ناامیدی را کنار بزنیم و ارزش این اعتراض و خشم و استیصالی را که زیر هر سقفی و در هر کلاس و اتوبوس و رهگذری میجوشد بدانیم و به نیروی نهفته در آن ارج بگذاریم و اشکال سازمانیابیاش را بجوئیم. در دوران خفقان بهتر از هر وقتی امکان بحث و جدل و بررسی سوالات و مشکلات فراهم است چرا که وقتی فضا بازتر است شوق به خیابان آمدن حوصلهای برای مطالعه نمیگذارد. هنوز چقدر چیز هست كه میشود آموخت و آموزش داد و به بحث گذاشت.... گسترد و آماده شد. در این دوران میتوان پایههای محکم تشکلاتی را ریخت که به هنگام، توان گسترش سریع داشته باشند.
جنبش زنان جنبشی محدود نیست. حتی اگر در مقاطعی در تاریخ، پیشرفت و پیروزیاش با مبارزه حول خواستهای مشخص (ازحق آموزش تا حق رای و حق سقط جنین و....) گره خورده، این فقط برآیندی متحد کننده و متمرکز از مبارزاتی به مراتب وسیعتر بوده است. مسائلی که زنان با آن درگیرند یکی دو تا نیست:
حجاب اجباری و جداسازیها و سایر قوانین بیمارگونۀ حاکمیت اسلامی که به کار سرکوب روزمره زنان و کل جامعه میآیند و مروج افکار کهنه پرستانهاند، قتلهای ناموسی و ناقص سازی جنسی و ازدواجهای اجباری که پس مانده روابط ماقبل سرمایهداری و هنوز در جای جای مملکت رایجاند، خشونت خانگی و استثمار خانگی و مشکلات زنان سرپرست خانواده که به واسطه افزایش طلاق روز به روز بیشتر میشود، حق طلاق و حق سرپرستی فرزندان، آزار در محیط کار و خیابان که پدیدهای جهانی است، حق کار و حق امنیت شغلی و اقتصادی و شرایط برابر کار که در تمام نظامهای سرمایهداری از زنان دریغ میشود، زیر پا گذاشتن حق تشکل و آزادی بیان که فضای تنفس و امکان حرکتمان را محدود میکند. همۀ اینها برزندگی همۀ زنان سنگینی میکند. جنبش زنان ایران بردی وسیع وعمیق دارد. مطالبات بسیارند و با آگاهی  رسانی وسازمان دهی برای کسب شان مسلما پیشرفتهای مهمی حاصل خواهد شد. ولی جنبش را نمیتوان به گفتمان مطالبه محور محدود کرد. تقریبا تمامی مطالبات در مقابل نظام ایدئولوژیک اسلامی قرار میگیرند و جدایی دین و دولت را لازم میكنند. رهایی زنان راه حل سیاسی میطلبد یعنی سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و تغییر رادیكال تمام بنای سیاسی، ایدئولوژیك، اقتصادی و فرهنگی جامعه. این تحول كلان به نوبۀ خود در گرو پیشروی جنبش رهایی زنان است.
مبارزه با نابرابری جنسیتی که بر کهن ترین تقسیم نابرابر جوامع بشری استوار است از «جزئی ترین» مسائل زندگی روزمره تا «کلی» ترین مسائل اقتصاد و سیاست و ایدئولوژی را به هم متصل میکند. نیرویی که این تقسیم کار نابرابر برای تغییر انقلابی آزاد میکند به این سادگیها پایان نمیگیرد. جنبش گاهی نیروی خود را از هزاران هزاری که به خیابان میآیند میگیرد و گاهی از افراد پر دغدغهای که در درزهای بی شمار جامعه بذر آینده را میکارند. جنبش زنان نیز عرصه ها، شکلها و ضرباهنگ گوناگون دارد. روی یک پا راه نمیرود، بر دو پا میرقصد، ضرب میگیرد، میچرخد و پیش میرود.
سیما توکلی