۱۳۹۲ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

غنیمت فتح طبیعت


 
در شهر که زندگی میکنی به آب فکر نمیکنی. انگار همیشه هست. گاهی که قطع میشود فحشی میدهی و صبر میکنی تا دوباره راه بیافتد. معمولا هم بعد از حداکثر یکی دو ساعت راه میافتد. در کوچه یکی ایستاده و شلنگ را گرفته و همۀ پیاده رو را با آب «جارو» میکند، دیگری ماشینش را حمام میکند، همسایۀ من وسواس دارد و برای هر بلوز کثیف پسر بچه بازیگوشش یک بار ماشین لباسشویی را روشن میکند.... فکر میکنیم دیگر آن دورانی که مردم با کوزه از سر چشمه آب میآوردند و دم رودخانه رخت میشستند گذشت. اگر هم روستاهایی هستند که هنوز لولهکشی نشدهاند و با تانکر برایشان آب آشامیدنی میبرند، کم کم به همت سرمایه و تکنولوژی به دنیای مدرن و دغدغههای اگزیستانسیالیستیاش راه خواهند یافت.

ولی شتاب انسان مدرن برای غلبه بر طبیعت با آن قدرت و شکوهی که زمانی تصور میشد پیش نرفته است. توهم به نیروی لایزال بشر در تغییر جهان به اختیار، بی پروا و با کوته نگری، کم کم به کابوس تبدیل میشود. اکوسیستمی که زندگی و از جمله وجود انسان را ممکن کرد تغییر میکند. هر روز تعداد زیادی از گونههای گیاهی و حیوانی از بین میروند، جنگلها نابود میشوند، زمین گرم میشود و طوفانها و سیلها و گردبادهای عظیم خبر از شرایط زیست محیطی نامانوس و متخاصم میدهند. و آب، آبی که زندگی در این کره خاکی به آن وابسته است از قربانیان توسعۀ سرمایهداری است.

در سال 2002 سازمان ملل گزارش داد که منابع آب شیرین جهان در حال نابودیاند ؛ که در دو دهه آینده استفاده جهان از آب شیرین 40% افزایش خواهد داشت؛ که نیاز آب در صنعت، انرژی و کشاورزی نیز با بالا رفتن جمعیت جهان بیشتر خواهد شد؛ که اگر الگوی مصرف کنونی آب در جهان تغییر نکند در سال 2025 دو میلیارد و هفتصد میلیون نفر با مشکل جدی کمبود آب مواجه خواهند شد. در دهسالی که از این گزارش میگذرد هیچ تغییری در الگوی مصرف آب صورت نگرفته است.

هر چند هفتاد در صد کره زمین از آب پوشیده است ولی 5/97% این مقدار را آب شور تشکیل میدهد و فقط 5/2% آن آب شیرین است. از این مقدار آب شیرین هم نزدیک به هفتاد درصدش در دو قطب شمال و جنوب یخ زده که نقشی حیاتی در سیستم آب و هوایی کره زمین بازی میکند. مقادیر زیادی از آب شیرین کره زمین به شکل سفرههای زیرزمینی عمیق (یا «آب فسیل») است که نه به راحتی قابل دسترس است و نه قابل بازگرداندن. مقدار آبی که به شکل رودخانهها، دریاچهها و منابع زیرزمینی کم عمق مرتبا با برف و باران تجدید میشود و به راحتی و به شکل پایدار قابل استفاده است چیزی کمتر از یک در صد آبهای جهان است.

رشد جمعیتی از عوامل منفی معادلۀ آب و زندگی است. بین سالهای 1950 تا 2009 (یعنی از بعد از جنگ دوم که توسعۀ سرمایهدارانه شتابی بی سابقه گرفت) جمعیت کره زمین از 5/2 میلیارد به 8/6 میلیارد رسید. فرایند تولید خوراک برای این جمعیت فزاینده به همراه رشد شهرنشینی، بالا رفتن میانگین سطح زندگی بشر و رشد صنعت، ذخیرۀ آب قابل تجدید برای هر نفر را در عرض این 60 سال به میزان 63% کاهش داده است.

ولی رشد جمعیتی یک علت مجرد برای بروز بیآبی نیست. این روابط اقتصادی و اجتماعی حاکم و چگونگی استفاده از منابع طبیعی در چارچوب این روابط است که ما را به سوی بیآبی میراند: تخلیه زبالههای صنعتی و استفاده بی رویه از کودهای شیمیایی و سموم زراعی در رودخانهها بسیاری از منابع آب جهان را غیر قابل زیست و غیر قابل استفاده کرده است. شیوههای استخراج نفت و نشت نفت به آبها که به طرز هراسناکی متداول شده یکی دیگر از دلایل نابودی آب هاست. در این میان یک عامل مخرب دیگر هم وجود دارد که در اغلب تحقیقات آلودگی به آن اشارهای نمیشود: جنگها و استفاده از سلاحهای شیمیایی و هستهای که علاوه بر زندگی انسانها، طبیعت را نیز نابود میکنند. این جنگها نتیجهای جداییناپذیر از شیوه تولید سرمایهداری و بخشی لاینفک از مناسبات قدرت در ساختار جهانیاند. لطمات جنگها برای حیات و محیط زیست درازمدت است. هیروشیما، ویتنام و عراق فقط چند نمونه از موارد بیشمار است.

در تاریخ مدرن بیش از چند دهه است که در مورد مدیریت آب زیاد صحبت میشود. اما این مسئله در درجه اول به صورت تحت کنترل گرفتن آب و انتقال آن به شهرهای گسترش یابنده و صنایع و مزارع معنا شده است. از سالهای 1950 شماره سدهای بزرگ از 5 هزار به 45 هزار رسیده است. میلیونها چاه عمیق با پمپهای دیزلی و برقی سفرههای آب زیرزمینی را خالی میکنند. همین کار باعث شده که سطح سفره آب در سراسر مناطق شمال چین، هند، پاکستان، ایران، خاورمیانه، مکزیک و غرب ایالات متحده به شدت پائین برود. تعداد رودخانههای شکوهمند و زندگیبخشی که امروز در حال جان کندن هستند تاسف بار است: ماههایی از سال ریو گرانده، کلورادو، ایندوس، کنچ، آمو دریا، نیل... هیچ آبی به دریا نمیریزند.

حاصل این کنترل و غارت آب مثل هر منبع و ثروت دیگر در سرمایهداری به تساوی تقسیم نمیشود. امروز بیش از یک میلیارد نفر به آب آشامیدنی سالم دسترسی ندارند. بی آبی و خشکسالی ناموزون رشد میکند. کشورهای «جنوب» قربانیان اولیه و اصلیاند. به لحاظ جغرافیایی این کشورها بیش از کشورهای شمال از نتایج گرمایش زمین رنج میبرند. ولی مشکل فقط جغرافیایی نیست. جوامع امپریالیستی کارگران ارزان جنوب را در راه تولید فوقسود برای سرمایه هایشان به خدمت میگیرند. استعمار و تقسیم کار ناعادلانه فقط به این خلاصه نمیشود. شمال بخشهای بسیاری از آلودگیها و آلایندههای خود را به جنوب منتقل میکند. جنگلهای آمازون برای کشت سویایی که به کار تغذیۀ گاوهای کمپانی مکدونالد میآید قطع میشوند. کشت گیاههای صنعتی نظیر پنبه برای کمپانیهای فراملیتی به منابع آب هند فشار جدی وارد میکند. تولید سوخت به اصطلاح سبز از روغن نخل که از پروژههای اروپا برای جایگزین کردن نفت است علاوه بر زیانهایی که به اقتصاد و تنوع زیستی کشورهای جنوب شرقی آسیا وارد میکند، باعث تحلیل رفتن منابع آبی و آلوده کردن آن میشود. کمپانی نفتی شِل و شرکتهای مشابه فراملیتی آبهای نیجریه را غیر قابل استفاده و محیط زیستش را نابود کردهاند. دولتهای وابسته و دلال در کشورهای جهان سوم نیز دست این غارتگران بینالمللی را در این آلوده سازی باز گذاشتهاند.

و ما که در یکی از خشکترین مناطق جهان زندگی میکنیم....

خاورمیانه نه تنها از خشکترین مناطق جهان است بلکه بنا به تحقیقات اخیر (از جمله گزارش بهمن 91 سازمان ناسا) حوزۀ دجله و فرات (شامل بخشهایی از ترکیه، سوریه، عراق و ایران) دومین منطقۀ جهان بعد از هند است که به سرعت آبهای زیرزمینیاش را از دست میدهد. گزارش ناسا حاکی از آن است که کمبود آب زندگی میلیونها نفر را در خاورمیانه تهدید میکند (و این میتواند به بروز درگیریهای داخلی و خارجی بیانجامد). مجادلات ترکیه و سوریه یا نپال و هند بر سر آب هنوز به جنگ مستقیم منجر نشده است ولی به شکل آتش زیر خاکستر وجود دارد. در همین زمینه میتوان به درگیریهای بهمن ماه 91 کشاورزان اصفهانی با دولت بر سر کمبود آب کشاورزی اشاره کرد و مجادله و تفرقهای که بین اهالی اصفهان و یزد دامن زد.

در اقلیم خشک ایران میزان سرانه آبی تجدید شونده که در سال 1335 هفت هزار متر مکعب بود، در سال 1375 به دو هزار متر مکعب کاهش یافت. پیش بینی میشود که تا کمتر از ده سال دیگر این میزان سرانه به 800 متر مکعب برسد. این در حالی است که سازمان ملل مرز کم آبی شدید را به لحاظ سرانه 1000 متر مکعب میداند!

اما این آب چگونه مصرف میشود. از مقدار آب به دست آمده از منابع مختلف طبیعی و سدها، 93 در صد به بخش کشاورزی، 5 درصد به مصارف شهری و 2 در صد به صنعت اختصاص مییابد. این تقسیم بندی نشان از عقب ماندگی کشور دارد. (در جوامع سرمایهداری پیشرفته این نسبت برای صنعت 45% و برای کشاورزی نیز همین میزان است). یعنی نه تنها درجۀ توسعه صنعتی در کشور پائین است بلکه کشاورزی عمدتا درگیر شیوههای عقبمانده است که عواقبش را در زمینههای دیگری مثل بالا بودن قیمت تولید داخلی و عدم امکان رقابت با محصولات وارداتی کشاورزی حس میکنیم. میانگین مصرف آب شهری ایران نیز تقریبا دو برابر کشورهای اروپایی است. میزان هدر رفتن آب که از جمله علل آن لولهکشیهای قدیمی و نشت دار و استفاده ثبت نشده از آب است، ایران را در ردیفهای بالای جهانی «هدر رفتِ آب» قرار داده است. مصرف سرانۀ آب شرب (لولهکشی تصفیه شده) در تهران نیز طی سه دهه اخیر مرتبا افزایش یافته است. تا جائی که امروز مصرف متوسط سرانۀ آب در تهران حدودا سه برابر میانگین جهانی است.

علاوه بر عقبماندگی اقتصاد تکمحوری و وابستۀ ایران باید به شیوههای مدیریتی ابن الوقتی و برنامههای از امروز به فردای حاکمان سود جو هم به عنوان عاملی که به وضع نابسامان کنونی پا داده اشاره کرد. نظام مدیریتی سودمحور، انحصاری و غیر نقشه مند آب نه تنها قادر نیست نیازهای غذایی جمعیت رو به افزایش را پاسخ دهد بلکه به تضاد و مناقشه بین مناطق نیز دامن میزند.

یک واقعیت اثبات شده در سطح جهانی در زمینه «مشکل آب» این است که برنامۀ تغییر مسیر رودخانهها و ایجاد پیاپی سدها نتایج مخربی به بار آورده است. با این کار زیستگاههای آبی نابود شدهاند. شیلات از میان رفته، گونهها منقرض شدهاند. در ایران نیز فریاد اعتراض یا توصیههای کارشناسان محیط زیست به جایی نرسیده و سیاست منحرف کردن رودخانهها و سد سازی همچنان دنبال میشود. سفرههای آب پائینتر میروند. چاهها یکی پس از دیگری خشک میشوند. زمینهایی که زمانی محصول میداد اجبارا از دایره تولید خارج میشوند. کشاورزان خرد برای تامین آب زراعی مجبور میشوند به چاههای عمیق متوسل شوند و این امر آنان را به صاحبان و بهره برداران چنین چاههایی وابسته میکند. قشرهای فقیرترِ تولیدکنندگان کشاورزی به علت عدم دسترسی به آب کافی، به حاشیه میروند و ورشکسته میشوند. نمونههایی از این روند مدیریت نابسامان آب در ایران را در مورد زاینده رود میبینیم. آب این رودخانه به قیمت کشاورزی و صنعت و گردشگری اصفهان به 300 کیلومتر آن طرفتر به یزد منحرف میشود. یا حالا با حاد شدن تضادی که بر سر این مسئله پیش آمده، صحبت از انحراف آب کارون به یزد است و یا برنامه انتقال آب زاینده رود به کرمان. برخی مقامات که از انتقال آب شمال به جنوب میگویند.... تاثیر این سیاستها خشک شدن تالابها و آبخیزها و سفرههای آب زیرزمینی است. تا کنون دریاچههای بختگان و طشت در نیریز، دریاچۀ ارژن بین شیراز و بوشهر، دریاچه مهارلو در شیراز، دریاچه جازموریان در غرب ایرانشهر خشک شدهاند. احتضار دریاچۀ رضائیه و یا دریاچه هامون در سیستان که سومین دریاچه بزرگ کشور است عمق فاجعه را برای بسیاری از ما آشکار کرد. به اینها باید سرنوشت تالاب گاوخونی و دریاچه زریوار مریوان، گهر لرستان، اوان قزوین.... را هم افزود.

به علاوه راهکارهای جدی برای جمع آوری و تصفیۀ پسابها هم موجود نیست. فاضلابهای صنعتی و عمومی مستقیما و یا از طریق چاهها به نهر و رودخانه و دریاچه تخلیه میشوند. نشت آب آلوده به آبهای باز و ایجاد حوضچههای فاضلابی هم خاک را زایل میکند و هم آبهای زیرزمینی را.

اغلب پیشنهادات متفاوتی که امروز در ایران و جهان در مورد حل معضل کمبود آب شنیده میشود با پیشفرض ادامۀ وضع موجود مطرح میشود. (در واقع به معنی لنگ انداختن در برابر وضع موجود است): برخی تحلیلگران سازمانهای امپریالیستی میگویند که باید کشاورزی را در مناطق خشک جهان محدود کرد. طرحشان احتمالا وارد کردن مواد اولیه غذایی به این کشورها و وابستگی بیشتر به شمال است. بسیاری پیشنهاد توسل به بازار را میدهند و میگویند آب باید به قیمت واقعی (خرج استخراج، انتقال، تصفیه و...) به دست مردم برسد تا مصرف به اجبار محدود شود. ولی تسلیم کامل آب به بازار نه تنها ناموزونی و نابرابری را تشدید میکند بلکه به نابودی هر چه سریعتر منابع محدود آب زمین منجر خواهد شد. در کشوری که امروز ولی فقیهاش فراخوان افزایش جمعیت تا 150 میلیون نفر را میدهد، مقاماتش برای تامین منافع اقتصادیِ فک و فامیل و پایگاههای سیاسی خود آبها را جابجا میکنند، هیئت حاکمهاش برای دور زدن بحرانها منابع طبیعی را از کیسۀ آیندگان خرج میکند و... حتی اگر طرحهای دقیق و کارشناسی شده برای حل مشکل آب هم تدوین شود به سرانجامی نخواهد رسید.

در این آشفته بازار، پیشنهادهای دوستداران طبیعت و وفاداران به توسعه پایدار که برای مثال احیای سیستم قناتهای خاورمیانه را برای حل مشکل آب مطرح میکنند نمیتواند به جایی برسد. به راه انداختن و تکامل چنین سیستمی نیاز به سازماندهی و همکاری محلی (و از پائین) میان تودههای مناطق روستایی دارد که این با اقتصاد سودمحور و فردگرایی حاکم نمیخواند. لازمۀ برنامهریزی رادیکال در این زمینه بر هم خوردن موازنۀ قدرت و مشارکت مصرف کنندگان آب (تودههای مردم) در فرایند ابتکار عمل و تصمیم گیری است.

به یک کلام مشکل آب در ایران (و جهان) با پمپ و لوله و سد و کانال حل نمیشود. نمیشود با طبیعت سر جنگ داشت و آب را حفظ کرد. الگوی مصرف باید تغییر کند. در جهانی که تحت حاکمیت سود قرار دارد، که تولید کالاهای بی مصرف و یک بار مصرف و زائد بخش اعظمی از انرژی تولید شده را به هدر میدهد، که اهمیت و ارزش طبیعت با سودی که عاید مصرف کنندگانش میکند محاسبه میشود، نمیتوان از آیندۀ پایدار سخن گفت. دغدغههای وجودی را باید در ذهن بشر زنده کرد. باید نشان داد که تواناییهای بشر را میتوان در عرصههایی غیر از نابودی انسانها و محیط زیست به کار گرفت. باید دست به کار شد و برای ادامه زندگی، این نظام جنون آسا و مخرب را نابود کرد.

   سیما توکلی



منابع اصلی:

 Irans Water Crisis; Inducers, Challenges and Counter-Measures; Kaveh Madan Larijani; ERSA 45th Congress of the European Regional Science Association, August 2005, Vrije University, Amsterdam, Netherlands.

مدیریت تقاضای منابع آب در کشور: مسعود تجریشی و احمد ابریشم چی، دانشکده مهندسی عمران، دانشگاه صنعتی شریف

Adapting to a New Normal; Sandra Postel; September 2010 World Rivers Review



 

 








هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر