۱۳۹۲ خرداد ۳۱, جمعه

از اخلاق بگوئیم


از اخلاق بگوئیم

یک گفت و گوی شنیدنی

در آخرین شب تبلیغات انتخاباتی میدانهای بزرگ شهر شاهد حضور طرفداران کاندیداهای مختلف بود. هواداران حسن روحانی عموما دختران و پسرانی بودند که برخیشان در مبارزات خیابانی سال 88 شرکت داشتند. دختری با هِد بند که نام حسن روحانی بر آن حک شده بود در گوشهای از میدان عکسهای روحانی را پخش میکرد. پسری وارد گفتوگو و نقد او شد. پسر به تجربۀ چندین انتخابات در جمهوری اسلامی اشاره میکرد و نتیجه میگرفت که انتخابات و شرکت در آن دردی از جامعه درمان نمیکند و این نوع فعالیتها بیثمر است و باید به فکر چارهای اساسی بود. دختر این را نفی میکرد و نظریۀ بد و بدتر را پیش میکشید. او میگفت هر چه باشد روحانی با اخلاق است، از آزادی سخن گفته است، حتی حق اقلیتهای دینی را به رسمیت شناخته و اینها نشانه با اخلاق بودن است. پسر افشاگریهای خوبی از روحانی میکرد. میگفت اگر کسی به دنبال آزادی است باید ماهیت این کاندیداها را بهتر بشناسد. میگفت چطور ممکن است فردی (حسن روحانی) که افتخارش اینست که برای نخستین بار فکر امام نامیدن خمینی را در زمستان 65 به میان مردم برده، و یا خود را سرسپردۀ کامل خامنهای میداند میتواند مدافع آزادی باشد؟ چطور کسی که در تبلیغاتش به روی حکومت دینی و احیای اخلاق اسلامی تاکید داشته میتواند مجری عدالت و آزادی باشد؟ میگفت حسن روحانی وقتی از اخلاقیات حرف میزند منظورش بی ادبی و با ادبی نیست بلکه منظورش اخلاقیات دینی و محکم کردن آنست. میگفت اخلاق یک سلسله افکار و روابط و عملکردها ست که کارنامۀ جمهوری اسلامی در این مورد بسیار زننده است. پسر تلاش میکرد دختر را قانع کند که مسئله این کاندید و آن کاندید و شعارهایشان بر سر آزادی و اخلاق نیست بلکه مسئله کلیت این نظام است و این کاندیداها نگهبان ارزشهای زشت آن هستند. دختر متزلزل شده بود اما از تک و تا نمیافتاد و روی نظریه «بد و بدتر» پافشاری میکرد. این گفتوگوی خیابانی با جمع شدن عدهای از مردم و نتیجتا پیدا شدن سر و کلۀ امنیتیها بریده شد و به پایان رسید.

هشت کاندیدای این دوره از انتخابات وجوه اشتراک بسیاری داشتند. اما از نظر ایدئولوژیک دو وجه مشترکشان بارزتر بود. اولی، اعلام بندگی به خامنهای و دومی، دینگراییشان. آنها مشکلات جامعه را به خاطر زاویه گرفتن دولتمردان با رهبر و دور افتادن از اخلاق دینی تحلیل میکردند و به طور مشمئز کنندهای در رقابت بر سر این بودند که چه کسی با اخلاقتر است و اسلام واقعی را میتواند پیاده کند و در نتیجه کاندیدای اصلح است.


اخلاقیات دینی، اخلاقیات کمونیستی

آیا این سخن نادرست بود که روحانی (مانند هر عنصر دیگری از یک طبقۀ اجتماعی) با اخلاق است؟ خیر. آیا این پاسخ نادرست بود که اخلاق یک سلسله افکار و روابط و عملکردهاست که کارنامۀ جمهوری اسلامی در این مورد بسیار زننده است؟ خیر. اما سوال اصلی اینست که اخلاق چیست و آیا مثل هر مفهوم و عملکرد دیگری در جامعۀ طبقاتی مهر و نشانی تعریف شده و پراتیک شده بر آن خورده است یا نه؟ دین به این سوال این طور پاسخ میدهد که خداوند اخلاق انسان را طراحی کرده و از لحظۀ آفرینش این را در ذات او تعبیه کرده است. این پاسخی دروغین است و فقط توجیهی است کارآمد در خدمت نیاز نظامهای ستم و استثمار. عوامفریبی است برای اعمال ستمهای شنیع بر اکثریت مردم جهان و به بردگی کشاندن آنان در خدمت نظام سود و سرمایه و ادامه دار کردن نظم طبقاتی. هیچ چیز، از جمله اخلاق در ذات انسان جاسازی نشده است. ماتریالیسم تاریخی به ما میآموزد که اخلاقیات مانند هر پدیدهای دیگر مقولهای ابدی و ازلی نبوده و در دورههای مختلف تاریخ اجتماعی بشر بر اساس اینکه چه نظام تولیدیای غلبه داشته و بر اساس آن چه روابط و ایدهها و افکاری شکل گرفته، اخلاقیات جامعه نیز دستخوش تغییر شده است. در دورههایی از تاریخ بشر پدیدۀ مالکیت خصوصی و بهرهکشی فرد از فرد وجود نداشت و انسانها در نوعی از تعاون با یکدیگر به رفع نیازهای مادی خویش مشغول بودند. زنان موقعیت و نقش فرودست نداشتند، مورد احترام جامعه بودند و بردۀ مردان نبودند. این وضعیت با شکلگیری جامعۀ طبقاتی دگرگون شد و منطبق بر مناسبات تولیدی استثمارگرانه، افکار و اخلاقیات دیگری به ظهور رسید. استثمار و ستم طبقاتی جایگزین تعاون جمعی شد. زنان بردۀ مردان شدند و نگاه جامعه این شد که زنان فقط به درد تولید بچه و رفع نیازهای جنسی مردان میخورند. این رویکرد بیان اخلاقیاتی معین بود که مهر نظام طبقاتی بر خود داشت. در جوامع واقعا سوسیالیستی قرن بیستم بسیاری از مردم به خدا اعتقاد نداشتند و باورهای دینی را نشانۀ جهل میدانستند و تحت یک دولت انقلابی بیخدا زندگی میکردند. برعکس موعظههای دینی که «انسان بدون خدا نمیتواند خوب باشد»، این انسانها  مانند میلیونها انسان بیخدای دیگر در جهان کنونی برای خوب بودن نیازی به خدا و پیغمبر نداشتند. حاکمیت سوسیالیسم انقلابی، و مبارزه در حیطههای مختلف فکری و فرهنگی و به طور کلی اجتماعی، نوع دیگری از اخلاقیات را در جامعه شکل داده و ضربات مهمی بر اخلاقیات ضد زن، خودخواهانه، فردگرایانه، به هر قیمت خود را بالا کشیدن و.... وارد کرده بود. انسانها بدون حضور خدا از هر موقعی خوبتر بودند.

به تجربههای نزدیکتر نگاه کنیم. مردم هنگام مبارزه علیه دشمن مشترک، «به ناگهان» اخلاقشان عوض میشود. خودخواهیها کنار میرود، برای یاری رساندن به هم خطر میکنند. مردان وقتی که زنان را دوشادوش هم در مبارزه میبینند رفتارهای ضد زنشان کمرنگ میشود، متحد میشوند. ظهور رفتار و اخلاقی متفاوت از آن چه در شرایط دیگر دیدهایم هر قدر هم که عمق نیافته باشد نشانگر این واقعیت است که چطور اخلاقیات حتی در شرایطی کوتاه و موقتی میتواند تغییر کند.

اخلاق مقولهای فراطبقاتی نیست. صحبت کردن از اخلاق بدون روشن کردن محتوای آن عبارتپردازی پوچ است. دین اسلام چند همسری را سنت محمد میداند و مسلمانان مایهدار این سنت را متبرک دانسته، نشانۀ با اخلاق بودن محمد میدانند که برای حمایت از زنان این قانون را آورده و خودشان این سنت را ادامه میدهند. دین اسلام زنان را غنیمت جنگی میداند و به مثابۀ یک کالا به آنان برخورد میکند و اخلاقیاتاش به آن اجازه میدهد که به این «کالا» هر طور که دوست دارد برخورد کند و اگر تمکین نکرد، بزند، بکشد، تجاوز کند و..... این آموزههای اخلاقی بارها در کتب دینی (تورات، انجیل، قرآن) تاکید شده است. اخلاق دینی بدن زن را کنترل میکند و سقط جنین را گناه کبیره میداند. نوع اسلامی این اخلاقیات علاوه بر اینها به منظور تحکیم ارزشهای عقبماندهاش دهها حدیث و روایت برای نوع پوشش زنان و تحمیل حجاب یدک میکشد و نیمی از جامعه را در خفت و سرکوب مداوم نگه میدارد.

اخلاق کمونیستی همۀ اینها را نشانۀ استثمار، ستم پدرسالارانه، وجود مناسبات و افکار پس مانده و ارتجاعی میداند که نقشی کلیدی در حفظ نظام طبقاتی دارد. بر مبنای دیدگاه کمونیستی مبارزه برای رهایی زنان از هر شکل از ستم و استثمار، تحقیر و فرودستی، خشونت دولتی و خانوادگی، ستمگری پورنوگرافیک و ستمگری قرآنی یا مربوط به هر دین دیگر را، بخشی لاینفک از مبارزه برای از میان بردن نظام سلطه طبقاتی است که بدون رفع آنها دست یابی به جامعۀ کمونیستی ممکن نخواهد بود. این جنبهای تعیین کننده از اخلاق کمونیستی است.

اخلاق دینی پاره کردن انسانها به دست یکدیگر را نه تنها محکوم نمیکند بلکه عین صواب میداند. ستمگری ملی و مذهبی، تفرقه افکنی میان مردمی که عقاید متفاوت دارند از شاخصههای مهم اخلاق دینی است. این اخلاقیات انسانها را به جان هم میاندازد، فرمان جهاد علیه «هر که با من نیست» میدهد. اخلاق دینی به طرفدارانش اجازه میدهد بر سر مردم جهان بمب بریزند و هنگام کشتار مردم دست به آسمان برند و صلیب بر سینه بکشند و خدا را شکر کنند. نتیجۀ این اخلاق نابودی بسیاری از زندگیهاست و ایجاد محیط و جامعهای هولناک با انسانهایی که باید مطیع یک عقیده خاص، یک مذهب خاص و یک ملت خاص و «برگزیده» باشند والا خونشان حلال است. همان چیزی که سی و اندی سال است که در ایران مشاهده میکنیم. در این جا باید مسلمان باشی، شیعه مذهب باشی، فارس باشی، وگرنه شامل درجهبندیها میشوی و بر حسب حال و هوای سیاسی جامعه مشمول دستگیری، اعدام، و بمباران شهرهای مناطق غیرفارس و قتل عامها خواهی شد.

اخلاق کمونیستی علیه ستمگری ملی و هر شکل از تبعیض مبارزه میکند، انسانها را بر اساس جنسیت و ملت و مذهب درجهبندی نمیکند. اصول کمونیستی نه تنها وجود عقاید گوناگون را بد نمیداند بلکه آن را مثبت میداند که انسانها در یک نظام انقلابی با عقاید گوناگون و کنش با یکدیگر جامعه را پویا و شکوفا میکنند، تضارب آرایشان کمک به کشف حقیقت میکند و راه را برای تکامل جامعه در مسیری انقلابی هموارتر میسازد.

بر خلاف اخلاق کمونیستی که صداقت، حقیقتجویی و صراحت را اصلی انقلابی و شایسته بشر مترقی میداند و آن را تبلیغ میکند، اخلاق دینی مروج دورویی، دروغ، تزویر و ریا است. اصل تقیه در دین اسلام تمام این صفات را در خود جمع کرده است. آیت اللههای سرمایهدار و عوامل فریبکارشان با استناد به قرآن که خدا را «بهترینِ مکر کنندگان» (سورۀ آل عمران) میداند این صفت را پسندیدهترین خصوصیت میدانند. علمای اخلاق اسلامی به صراحت از این صحبت میکنند که نیرنگ، آسیب رساندن به دیگری وقتی انتظارش را ندارد (یعنی در واقع خنجر از پشت زدن) خصلتی شایسته و خداگونه است. تازه به این هم کفایت نمیکنند و طبق آیات قرآنی میگویند گناه کسی که فکر کند میتواند از نیرنگ خدا در امان باشد، بعد از کفر دومین گناه کبیره است! بر این اساس نه تنها خود حامل این صفتاند بلکه آن را به انحای مختلف رواج میدهند، جامعه را به انحطاط میکشانند و لجنزاری به وجود میآورند. چرا که تنها در این صورت قادر به ادامه حیاتاند.

اخلاق کمونیستی اصل را بر آگاهی انسانها، تلاش و مبارزه برای دست یافتن به شناخت علمی از قوانین حاکم بر طبیعت و جامعه و دگرگونی انقلابی جهان و خود انسان میگذارد. زیرا بدون انسانهای آگاه نمیتوان جامعهای انقلابی و بدون ستم و استثمار را بنا گذاشت. اخلاق دینی، برعکس، اصل را بر جهل و نادانی، خرافه و تعصب میگذارد زیرا فقط با وجود انسانهایی ناآگاه و خرافه پرست و قدرگرا که ورد زبانشان «هر چه قسمت باشد» است میتوان تداوم نظم ارتجاعی و ستمگر را تضمین کرد. آگاهی و معرفتیابی انسانها برای اخلاق دینی به آن اندازه مضر و خطرناک است که پایهایترین و اولترین اصل دین بر نفی و گناه دانستن آن گذاشته شده است. طبق افسانههای کتب مقدس آدم و حوا پس از هزاران سال زندگی حیوانی و بدون شعور در باغ عدن (بهشت) از آن جهت از بهشت رانده شدند که «از درخت معرفت» میوه خوردند و چشمشان باز شد و مغزشان به کار افتاد و به این ترتیب بزرگترین گناه را مرتکب و دارای خصوصیتی شدند که فقط میتوانست از آن خدا باشد. بنابراین هستۀ اصلی اخلاق دینی گناه دانستن شناخت و آگاهی است.

اخلاق یک سری دستورالعملها و نصایح «نیکی بکن»، «زنا مکن» و امثالهم نیست. بلکه در پیوست عمیق با ایدئولوژی قرار دارد و خوب و بد بودنش با این محک میخورد که آیا به کار رهایی بشر از زندان نظام طبقاتی با تمام جنبههای زشت آن (استثمار، پدرسالاری، جهل و.....) میآید یا بالعکس در خدمت حفظ آنست. نباید دچار نافهمی نسبت به شعارهای بیمایه شد. نباید هیچ احترامی برای آن اخلاقیاتی که نام دین و اسلام را یدک میکشد قائل شد. مهم نیست که میلیونها نفر به این مهملات باور دارند. مهم این است که این اخلاقیات مستقیما ضد منافع همین میلیونها نفر است. رئیسجمهور کنونی ایران پیشاپیش با این عیارها محک خورده است.


سولماز مرادی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر