بلندگوهای مردسالاری
تا حالا اسم «سلین لیتزیو» به گوشتان خورده؟ نه؟ اجازه بدهید یک
سوال سادهتر
مطرح کنم: تا به حال اسم «بی بی سی» بخش فارسی را شنیده اید؟ خب، اینکه پرسیدن
ندارد. بی بی سی را خوب میشناسید:
رسانه مهم امپریالیسم بریتانیا که بخش بینالمللیاش
به زبانهای
گوناگون برنامه پخش میکند.
اگر بر اساس ادعاهای مدرنیستی این رسانۀ ُپر مخاطب جلو بروید در ارزیابی از مضمون
سیاست و ایدئولوژیای
که تبلیغ میکند
گیج و گمراه خواهید شد. اگر بخواهید بی بی سی را بر مبنای حرفهای جمهوری اسلامی بسنجید که آن
را «ابزار تهاجم فرهنگی دشمن» مینامد
نیز به کج راه خواهید رفت. واقعیت اینست که طبقۀ حاکمۀ بریتانیا از طریق رسانهای مثل بی بی سی (بخش فارسی)
منافع روز و درازمدتش را با قهر و آشتیهای حاکمان ایران تنظیم میکند. هر وقت لازم ببیند به اندازه کافی به جمهوری اسلامی
امتیاز سیاسی و ایدئولوژیک میدهد.
هر جا خبری از اعتراض و مبارزه کمونیستها و انقلابیهای راستین علیه رژیم ایران باشد آن را سانسور میکند. در زمینۀ فرهنگی نیز همان
طور که یکی از مسئولان بخش فارسی در برنامۀ «دیدبان» (در توضیح سانسور ترانههای شاهین نجفی) آشکارا اعلام
کرد بی بی سی از انعکاس هر آنچه ممکنست توهین به باورهای مذهبی مردم ایران تلقی
شود جلوگیری میکند
و به این کار افتخار هم میکند!
حالا برگردیم به «سلین لیتزیو» که گزارش زندگی او در بی بی سی فارسی
گواه حرفهای
ماست. هشتم مرداد ماه امسال، آخرین بخش برنامه 60 دقیقه (که پر بینندهترین بخش خبری بی بی سی فارسی
است) به شرح تحول فکری این زن آمریکایی از زبان خودش اختصاص یافت. پیش از پخش
گزارش، مجری برنامه با حرارت خاصی بینندگان را دعوت کرد به حرفهای زنی گوش کنند که رفتارهای
فمینیستی خود را با باورهای اسلامی پیوند زده است. سلین لیتزیو که حالا اسمش به
سلین «آیت» لیتزیو تغییر یافته، استاد مبانی اسلام در دانشگاه بوستون است. گزارشگر
بی بی سی برای بازار گرمی این طور آغاز میکند: مادر نیست که هست، در دانشگاه درس نمیدهد که میدهد، اهل ورزش نیست که هست،
بامزه نیست که هست، از همه مهمتر
مسلمان نیست که هست؟! این تاکید معنادار بر مسلمان بودن (که معلوم نیست چرا باید
از هر چیز دیگری مهمتر
باشد) را از رسانهای
میشنویم
که گردانندگانش قسم حضرت عباس میخورند
که «رسانهای
مستقل و سکولار و غیر ایدئولوژیک» است. دوربین روی چهرۀ «آیت» که حجاب عربی کامل
دارد و حتی یک تار مویش هم بیرون نیست زوم میشود: چهرۀ خندان او قرار است حس
رضایت و آرامش از ذوب شدن در اسلام را القاء کند.
طبق معمولِ این جور برنامههای تبلیغی که نمونهاش را به ویژه در ماه رمضان در
سیمای جمهوری اسلامی زیاد دیده ایم، زن محجبه از روزهایی میگوید که مینی ژوپ میپوشید یا با بیکینی به دریا میرفت. و همیشه یک شخصیت زن
مسلمان در آن روزهای بی خبری از راه میرسد که بذر تحول فکری را در ذهن زن قربانی «انحطاط و
فساد غرب» بکارد. در خوابگاه دانشگاه دختر مسلمانی را میبیند که با چادر سفید نماز میخواند و ابتدا فکر میکند با یک شبح روبرو شده است و
میترسد.
این فقط یک نشانه است؛ یک دریچه کوچک برای اینکه ذهن «سلین» را آمادۀ پذیرش تحولات
بعدی کند. او نخست به سمت بوداییها
و فلسفه و عمل ذن میرود.
سپس به مصر سفر میکند
در حالی که فقط «شکرا» و «یا حبیبی» بلد است. در آنجاست که با اسلام آشنا میشود. میخواهد راز کائنات را بداند؛ میخواهد «هدایت» شود. به دنبال
معنی آیهای
از قرآن به سراغ کتابی از امام محمد غزالی میرود که ناگهان معجزه رخ میدهد! در سطر اول صفحهای که به شکل تصادفی باز کرده همان
آیهای
آمده که «سلین» دنبال معنایش میگردد.
در توهمات «سلین» این نشانۀ آشکاری است که خدا مخصوصا به آدرس او پست کرده است.
همینجا این نکته را توضیح بدهم که غربیهای پرورش یافته در فرهنگ مسیحی زمانی که میخواهند علتی برای مسلمان شدن
خود پیدا کنند بر اساس همان فرهنگ، ادعای وقوع معجزه در مورد شخص خودشان را میکنند. این یک جور نظر کردگی و
خاص شدن نزد خداوند است که اتفاقا با فرهنگ دین جدیدی که به آن گرویدهاند یعنی اسلام خوانایی ندارد.
در اسلام آنقدر مرجع و شیخ بلند مرتبه و آیت الله برای ارتباط اینچنینی با ملائکه
در صف ایستادهاند
که نوبت به آدمهای
عادی مثل «سلین» نمیرسد.
در هر صورت، سلین که دنبال وقوع معجزه میگردد در جا ایمان میآورد و به دانشگاه اسلامی
الازهر میرود
که شهادتین بگوید. همانجاست که شیخ الازهر نام اسلامی «آیت» رویش میگذارند. حرفهای «سلین» در این مورد ترحم
انگیز است. میگوید
از این اسم خوشش نمیآید
ولی دارد سعی میکند
که آن را دوست بدارد. یکی از مقامات مذهبی الازهر به او گفته است: «باید یاد بگیری
با محدودیتهای
خودت زندگی کنی!» اصل قضیه همین است. این تازه اول کار است. «آیت» باید تلاش کند
زندگی انسانی و تمایلات و خواستههای
انسانیاش
را محدود و محدودتر کند و ذهن و عملش را در قفسی که تفکر واپسگرای مذهبی ساخته حبس کند. مهم
ترین نکته در محدودیت و اسارت «سلین» اینست که او یک زن است. تسلیم شدن به تفکر و
ارزشها
و سنتهای
اسلامی در درجۀ اول یعنی گردن گذاشتن به نقش درجۀ دوم و فرودستی که اسلام برای
زنان قائل است و نیمی از نوع بشر را وادار به تبعیت و تمکین از مردان، از
مردسالاری و پدرسالاری، از ستم و تجاوز و خشونت جنسیتی میکند.
برای اینکه «سلین» در قفس اسلام به چارمیخ کشیده شود باز هم توهم خدا
به کمک او میآید.
در رویای خود نجیب محفوظ نویسنده مشهور مصری را دیده است که میخواهد به او راه نشان دهد. از
خواب بر میخیزد
و به سوی مجسمۀ نجیب محفوظ در قاهره میرود. خبری نمیشود. اما کمی آنسوتر چند جوان از روبرو پیش میآیند. یکی از آنان به «سلین» میگوید: آیا راهت را گم کرده ای؟
«سلین» پیغام خدا را از زبان این جوان ورزشکار مصری که احمد نام دارد تشخیص میدهد. سه هفتۀ بعد با احمد
ازدواج میکند.
اینکه تبعیت و تمکین از مرد و مردسالاری را فقط در تئوری قبول کرده باشی فایده
ندارد، باید آن را ـ با تشکیل خانوادۀ پدرسالار ـ عملی کنی.
مگر میشود
«آیت» از همه چیز حرف بزند و از حجاب نگوید: «حجاب محدودیت نیست، بلکه دفاع از
آزادی من در زمینۀ حریم شخصی است.» به همین راحتی! «آیت» مسخ شده است، شاید دارد
خودش را گول میزند،
شاید هم به خاطر خوشامد شوهر و یا از ترس او چنین میگوید. واقعیتی که «آیت» نمیبیند یا آن را به زبان نمیآورد اینست که حجاب، نشانۀ
مایملک بودن زن نزد مرد یا مردان خانواده است. از آن مهم تر، ابزار سرکوب
ایدئولوژیک کل زنان جامعه توسط نظام طبقاتی مردسالار است چه آنان که حجاب سر میکنند و چه آنان که نمیکنند. حجاب بین زنان تفرقه میاندازد و به جای همبستگی زنانه،
هویت آنان را دو پاره میکند.
حجاب به هیچ وجه یک «انتخاب فردی بی آزار» نیست. پرچم یک ایدئولوژی قرون وسطایی
است که میخواهد
بین تودههای
مردم بر اساس باورها و تعصبات کهنه و برتری جویانه مرز بکشد. میخواهد کاری کند که زنان ـ و
مردان ـ هویت خود و آمال و آرمانهایشان را نه با افقهای گستردۀ زمینی، نه با مبارزۀ
مشترک علیه استثمار و ستمگری، نه با تلاش برای بهروزی و رهایی در همه زمینههای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی،
بلکه با خرافات و پندارهای اسارت باری که توجیهگر نابرابری و بی عدالتی و
تبعیض است تعریف کنند. حجاب بر اساس آیات و روایات اسلامی که «آیت» به هر علتی آنها را پذیرفته، وسیلهای برای کنترل «ذات» اغواگر زن
و «فساد»هایی است که در جامعه مردان برمی انگیزد. شک نیست که مهم ترین مفسدۀ ناشی
از زنان از دید اینان، مقاومت و شورش علیه نظام مردسالاری در جامعه و خانواده، در
اقتصاد و سیاست و فرهنگ است.
سرنوشت تلخ «سلین لیتزیو» را با صورت خندانش در گزارش بی بی سی دنبال
میکنیم
و از خود میپرسیم
ربط این حرفها
با فمینیسمی که مجری 60 دقیقه تبلیغش را کرده بود چیست؟ «آیت» خود به زبان میآید: ارزشهای فمینیستی به ارزشهای اسلامی نزدیک است. چون
اسلام بر نقش مادری ـ بر مادریت ـ تاکید زیادی دارد و آن را ارج مینهد. از آنجا که «آیت» مادر
بودن را زنانهترین
چیز میداند،
بنابراین تاکید مطلق و بالاترین ارزش شمردن مادریت در متون اسلامی برای زنان را به
حساب تاکید بر زنانگی میگذارد
و لابد از این زاویه آن را فمینیستی ارزیابی میکند.
اما در واقعیت این تصورات و ارزشها کاملا خلاف جنبش زنان برای
رهایی از تبعیض و نظام مردسالار/ پدرسالار است. حبس کردن نقش زن در قالب یک ماشین
جوجه کشی که برای ادامۀ نظام خانواده، تولید وارث و تامین نیروی کار برای نظام
استثمار فعالیت میکند
نتیجهای
جز فرودست نگهداشتن دائمی زن و زنجیر کردنش به روابط و وظایف محدود و خرفت کننده
خانگی ندارد. این یک «فمینیسم» قلابی است که میخواهد مادریت را کانون توجه
زنان قرار دهد تا نقش و جایگاه اجتماعی و پتانسیل خود را با این مقوله معنی کنند و
پیشرفت و بهبود شرایط خود را حول این محور ببینند.
حالا بهتر میتوانیم
حرفهای
آغازین گزارشگر بی بی سی را بفهمیم که میگفت: «مادر نیست که هست». این یکی از همان ارزشهای مشترکی است که رسانۀ
بریتانیای سرمایهداری
امپریالیستی را به صدا و سیمای جمهوری اسلامی پیوند میدهد.
حمید محصص
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر