۱۳۹۲ آذر ۲۹, جمعه

خشک شدن سرچشمه های حیات




هیوا کمالی
در آذربایجان غربی دریاچه ارومیه در بحران به سر میبرد و آب آن بسیار کم شده است. کاهش سطح آب این دریاچه، استفاده بی رویه از منابع آبهای زیر زمینی باعث خشکی زمینهای زیر کشت در اطراف دریاچه ارومیه شده و کشاورزان زیادی را متضرر کرده است. پرندگان زیادی که سالانه به این دریاچه کوچ میکردند دیگر پناهگاه و ایستگاهی برای خود نمییابند و به دام انقراض میافتند. در خوزستان، آب رودخانه کارون روز به روز کمتر میشود و برنامه جدید حکومت برای انتقال آب از کارون به زاینده رود، باعث اعتراضات زیادی از جانب مردم خوزستان شده است. یکی از نتایج کم آبی رودخانههای کارون، جراحی و کرخه و دز خشک شدن تالابهای استان خوزستان است که این خود یکی از عوامل تاثیر گذار در بروز توفانهای شن و وسعت تخریب محیط پیرامونی توسط آن است. اینکه شهر اهواز در حال حاضر به آلودهترین شهر جهان مبدل شده چیزی جدا از این مساله نیست. بنا بر نتایج تحقیقاتی در دانشگاه علوم پزشکی اهواز در سال 89، 20 درصد از مرگ و میرهای استان خوزستان به خاطر مسمومیت از ذرات آلاینده در غبار هوا است. در اصفهان، بیشترین میزان آب رودخانه زاینده رود برای صنایع استفاده میشود و یا به بیرون از حوزه زاینده رود انتقال مییابد. در نتیجه هر سال برای مدت زیادی رودخانه کاملا بی آب میماند و تبدیل به زمین خشک و محل بازی فوتبال جوانان میشود. در استان سیستان و بلوچستان، دریاچه هامون سومین دریاچه بزرگ ایران پس از دریاچه خزر و دریاچه ارومیه، کاملا خشک شده و این باعث بروز توفانهایی شده که بعضی مواقع تا 120 روز طول میکشد. بسیاری از مردم آن منطقه به خاطر نبود آب و وخامت اوضاع، کارشان را از دست داده و مجبور به مهاجرت شدهاند . خشک شدن هامون یک گونۀ جانوری منحصر به فرد که تمساح پوزه کوتاه نام دارد را در معرض انقراض قرار داده است.
اینها بخشی از اوضاع اسف بار منابع آبی و زیست محیطی ایران است. در شهر اهواز تعداد کثیری علیه طرحهای خانمان برانداز دولت برای انتقال آب رودخانه کارون تا به حال چند بار تجمع کرده و به شکل نمادین در حاشیۀ رودخانه زنجیرۀ انسانی تشکیل دادهاند . کشاورزان در اصفهان در اعتراض به این وضعیت و انتقال آب رودخانه زاینده رود به یزد در سال 91  با نیروهای سرکوبگر درگیر شدند، ماشینهای دولتی را به آنش کشیدند و تعدادی دستگیری دادند. برخی مواقع متاسفانه مردم این دو منطقه در جریان اعتراضات خود در مقابل هم قرار میگیرند و یکدیگر را باعث نابسامانیهای موجود قلمداد میکنند. دامن زدن به این خصومت مصنوعی که البته بر تنگنظریها و منفعتجوییهای محلی گرایانه سوار میشود ریشه اصلی و مسبب واقعی وضع موجود را مخفی نگه میدارد. معلوم نمیشود که چرا زندگی کشاورزان خوزستان و اصفهان این چنین تحت تاثیر کم آبی قرار گرفته و خیلی از آنها مجبورند کشاورزی را رها کنند؟ یا اینکه چرا مردم مناطق مختلف با قحطی آب روبرو میشوند. در خوزستان چرا آب شور شده است؟ چه کسی مسئول جاری شدن پساب کارخانهها در رودخانه هاست؟ سیاست سد سازی و نحوۀ استفاده از سدها بر مبنای چه اهدافی انجام میشود و تاثیر مستقیمش بر زندگی این مردم محروم چیست؟
اگر از مسئولین حکومتی در مورد این وضعیت مرگبار بپرسید معمولا با این جواب روبرو میشوید که تقصیر از جغرافیای ایران است. خدا خواسته که این مردم بیفتند در این فلات خشک و نیمه خشک. بنابراین هر اندازه هم که زور بزنیم از پس کم آبی و خشکسالی بر نمیآییم. بهترین کار اینست که هر سال دست به دعا برداریم که رحمت الهی بر سرمان ببارد. این هم حرفی است البته حرف مفت! افرادی هم از درون نهادهای دولتی و بیرون حکومت هستند که معضل را به «عدم کارشناسی صحیح» و «بی کفایتی و کم سوادی تصمیمگیرندگان» ربط میدهند.
خیر. مسئله اصلی نه جغرافیای ایران است و نه بیسوادی این یا آن فرد. علت اصلی و مرکزی این مصائب اهداف سودجویانۀ نظام سرمایهداری و سیاستهای دولت سرمایهدار است که منافع و جان مردم، محیط زیست انسانها و سایر موجودات زنده را به خطر میاندازد. هزاران گونۀ حیوانی و گیاهی که وجود آنها برای چرخۀ اکوسیستم حیاتی است در معرض نابودی سریع قرار گرفتهاند . تحت نظامی که سود در مقام فرماندهیاش قرار دارد طرحهایی به اجراء در میآید که طراحانش از نوک دماغشان آن طرفتر را نمیبینند. یعنی فقط و فقط به کسب حداکثر سود در کمترین زمان ممکن به هر قیمت (و در بیشتر موارد بر اساس منافع این یا آن باند حکومتی و کارگزارانشان در این یا آن منطقه) فکر میکنند. هنگام تصویب این پروژهها کسی به این مساله اهمیتی نمیدهد که مثلا احداث فلان سد آیا باعث نابودی کشاورزی منطقه و یا تخریب میراث فرهنگی در جایی دیگر میشود یا نه؟ کسی به این فکر نمیکند که اصلا چرا باید کشور از صنایعی (مثل راکتورهای هسته ای) استفاده کند که نیاز به حجم بی حسابی از آب دارد؛ یا چرا چرخ کارخانهها باید بچرخند بی آنکه راهکار و روشهای مناسب برای حل مساله پسابهای مسموم آنها اندیشیده شده باشد. طراحان و تصویب کنندگان پروژهها که در راس همهشان بنگاههای اقتصادی سپاه پاسداران قرار دارند ذهنشان مشغول میلیارد میلیاردی است که از طریق مناقصههای انحصاری و بیزنسهای «عمرانی» و پورسانت گرفتن از طرفهای معاملۀ خارجی نصیبشان میشود؛ یا آنچه نیاز صنایع متعلق به خودشان در حول و حوش این سدها است. البته این تصویر واقعی را کسانی که جلوی صحنه ایستادهاند از نظرها پنهان میدارند. رئیسجمهورها، استاندارها و مقامات که هنگام افتتاح پروژهها در میدان حاضرند و داد از پیشرفتهای دشمن شکن نظام اسلامی میدهند. در چارچوب این نظام، اگر کارشناسانی هم باشند که از نظر دانش تئوریک یا حتی دوراندیشی، از قبل به نتایج مرگبار این پروژهها آگاه باشند و نظرشان را هم بگویند، معلوم است که مقابل موج سنگین سرمایه و دورنمای کسب سود صدایشان به جایی نخواهد رسید. بعد از چند سال هم که گند قضیه در آمد، باز حکومتیها جلوی دوربین و میکروفن قرار میگیرند و همه چیز را به گردن «قبلی ها» میاندازند و هم زمان خودشان در گوشهای دیگر از کشور پروژههای مخرب دیگری را کلنگ میزنند. یادمان نرفته آن روزهایی که داشتند بخشی از آب زاینده رود را به قم و یزد و کرمان و بخشی را به پشت سد جدید کارون 4 منتقل میکردند و تلویزیون در مورد پروژه کارون 4 کلیپ تبلیغی همراه با مارش پخش میکرد. حالا پشت و جلوی سد، کوهی از مشکلات انبار شده است. مشکل آب آشامیدنی، آب زراعی و آب صنعتی و تخریب محیط زیست به شکلهای مختلف و ادامه دار. حالا میخواهند گند قبلی را با انتقال آب از کارون به زاینده رود جبران کنند یعنی گند بزرگتری بزنند.
هنوز رودهای زیادی هست که میتوان از آب آنها در ایران با همین موقعیت جغرافیایی خشک و نیمه خشک استفادۀ بهینه کرد. میتوان سیستمهایی مثل کشت گلخانهای یا آبیاری قطرهای را در کشاورزی به کار گرفت؛ حفر چاههای عمیق و نیمه عمیق را به طور جدی کنترل کرد؛ کشت محصولات را بر مبنای میزان آب مورد نیاز هر محصول بین مناطق مختلف تقسیم کرد؛ مصرف بی رویۀ آب در صنایع را مهار کرد و به سیستمهای تصفیه و بازیافت آب دست یافت. میتوان با اتکاء به انرژی و ابتکار تودههای مردم در هر منطقه، البته در شرایطی که امکان آزادی و شکوفایی فکر و انگیزۀ تحول در سطح گسترده ایجاد شده باشد، در همۀ زمینهها معجزه کرد. اما در نظام سرمایهداری، طرحهای اقتصادی و منابع بر مبنای منافع عمومی اکثریت جامعه تعیین نمیشود. تا زمانی که همین مناسبات و همین دولتها وجود داشته باشند وضع بر همین منوال است. بنابراین در درجۀ اول برای خلاص شدن از شر این نظام و حافظانش است که باید کارِ کارشناسی انجام شود و پروژهای علمی جلو گذاشته شود. که این هیچ نیست جز یک انقلاب اجتماعی و ساختن یک دولت نوین انقلابی که سود را از مقام فرماندهی اقتصاد و سیاست جامعه پایین میکشد و در راه برچیدن هر شکل از بهرهکشی انسان از انسان و تمایزات طبقاتی و جنسیتی و ملی و مذهبی و نژادی، در راه سوسیالیسم و کمونیسم جهانی گام میزند. دل خوش کردن به اظهار تاسفهای مکارانۀ حسن روحانی یا طرحهای معصومه ابتکار برای رفع نابسامانیهای موجود، فقط و فقط مردم را از این پروژۀ واقعی رهایی بخش و از کارشناسان و طراحانش دور میکند و همچنان گرفتار این مرگ تدریجی نگه میدارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر