درگیری تظاهر کنندگان جنبش «تسخیر» با پلیس پورت لند (آمریکا 20111)
واقعیت کمونیسم
چیست؟
در نشست با ریموند لوتا
«این مردم به
دنبال راه حل ها و فلسفه ها می گردند...»
ریموند لوتا، اقتصاددان کمونیست، به تازگی در یک نشست پرسش و پاسخ اینترنتی با حضور
گروهی از روشنفکران و جوانان علاقمند به امر انقلاب اجتماعی شرکت کرد. در این
نشست، او به پرسش های مهمی در ارتباط با تاریخچۀ کمونیسم علمی و انقلاب های پرولتری از کمون پاریس گرفته تا ساختمان سوسیالیسم در
شوروی و چین پاسخ داد. ریموند لوتا علاوه بر انتشار آثار تئوریک در زمینه های مرتبط با اقتصاد سرمایه داری و بحران دنیای امپریالیستی،
چندین سال است که با برگزاری تورهای سخنرانی تلاش می کند کارزار ایدئولوژیک و
سیاسی بورژوازی بین المللی علیه کمونیسم و تجربۀ انقلاب های سوسیالیستی را به چالش
بگیرد و تصویری واقعی و روشن و مستند از آن تجربۀ عظیم (دستاوردها و نیز خطاها و
شکست ها) در اختیار نسل
جدید مبارزان ضد سیستم قرار دهد. در اینجا، ترجمۀ بخشی از پرسش و پاسخ های آن نشست
را در چارچوب اهداف صفحۀ «واقعیت کمونیسم چیست؟» به شما ارائه می کنیم.
ـــــــــــــ
سوال: خِرَد سنتی درباره انقلابهای سوسیالیستی
قرن بیستم اظهار میکند که آن انقلابها رهایی بخش نبودهاند .
برعکس. به شدت مستبدانه بوده، حقوق مردم را لگدمال کرده و به طور خلاصه اوتوپیهایی بودند که به کابوس تبدیل شدند. در این مورد چه نظری
داری؟
لوتا: بله. البته خِرَد سنتی بر تحریف سیستماتیک و وارونه جلوه دادن واقعیت
استوار است. آن چه در باره آن انقلابها میگویند بر یک چارچوب دروغ استوار شده است. یعنی نه هدف آن
انقلابها را درست تصویر میکند، نه
دستاوردهای واقعی آنها را و نه چالشها و موانعی که به طور واقعی در سطح دنیا وجود داشت و آن
انقلابها با آن مواجه بودند.
خب. حالا بعد از دروغهای سیستماتیکی که برای مثال امپریالیستها در مورد «سلاحهای کشتار
جمعی» گفتند تا بهانه ی جنگ در عراق را داشته باشند مردم تا حدی حواسشان جمع شده است. در این جا بحث ما در مورد این که بعضی از
واقعیتها به طور اتفاقی غلط مطرح شد نیست. این را ببینید که جنگ
عراق به راه افتاد و نتیجهاش مرگ صدها هزار
نفر و آواره شدن میلیونها نفر دیگر بود.
خیلیها هستند
که خود را «صاحب تفکر انتقادی» میدانند اما به شدت
آمادهاند که این «خِرَد سنتی» را در مورد کمونیسم بپذیرند.
بگذارید این نکته را روشن کنم. طبقۀ حاکم و پاسداران فکری وضع موجود درگیر یک
تهاجم خستگی ناپذیر
ایدئولوژیک علیه کمونیسم شدهاند و این کار را
از طریق ژورنالیسم عوام پسندانه، به اصطلاح مطالعات آکادمیک، خاطرات نویسی یا در
واقع پرسه در «مستندات تجربۀ شخصی» و فیلمها و
امثالهم انجام میدهند.
می دانید که من چندین سال است درگیر پروژۀ «سنجش صحیح سوابق» هستم و به این گونه تحریفها میپردازم تا مردم
را با حقیقت آن انقلابها آن گونه که
واقعا بودند آشنا کنم. برای مثال در فاصلۀ سال 2009 تا 2010 من یک تور سخنرانی در
دانشگاهها برگزار کردم. یکی از کارهایی که
ما انجام دادیم درست کردن تابلوهای اطلاع رسانی بود که در آنها از یک تست 4 جوابی هم در مورد واقعیتهای اساسی انقلابهای
کمونیستی استفاده کرده بودیم. نمرههایی که
دانشجویان از انجام این تستها کسب کردند
وحشتناک بود. واقعا شرم آور بود. نه فقط به خاطر این که ما در سطح کسانی که درگیر
آموزش عالی هستند این بی اطلاعی را شاهد بودیم. بلکه مهمتر به این خاطر که مردم از شناخت حیاتی در مورد این که
چگونه میتوان دنیایی واقعا متفاوت داشت و
به جایی واقعا بهتر دست پیدا کرد که نوع بشر در آن واقعا شکوفا شود، محروم ماندهاند .
در این جا ما با خطرات واقعی روبرو هستیم و نیز
اضطرار واقعی و وظایف واقعی.
سوال: منظورت از خطرات چیست؟
لوتا: به وضعیت دنیا نگاه کن. جنگهای ناعادلانه،
فقر و نابرابری وحشیانه، ستم و تحقیر وصف ناپذیر زنان. بحران زیست محیطی شتاب
گرفته و هیچ کاری برای توقف آن انجام نمیشود. طبقۀ
سرمایهدار امپریالیستی صاحب قدرت به این قدرت چنگ انداخته و با خشونت آن را اعمال میکند. این طبقه، اقتصاد دنیا و منابع دنیا را کنترل میکند. این طبقه و نظامی که هدایتاش میکند ما را روی
مسیری انداخته که تعادل اکولوژیک و نظامهای حمایت از حیات کرۀ ارض را تهدید میکند.
مردم، به ویژه نسل جدید، دارند به این وضعیت
عکس العمل نشان میدهند. ما شاهد خیزهای مهمی در
اعتراض و شورش هستیم. از خیزش عظیم 2011 مصر گرفته تا جنبشهای تسخیر، از مصاف طلبی جوانان در یونان و اسپانیا گرفته
تا تلاطمهای اخیر در برزیل و ترکیه. مردم
به پا خاستهاند .
حالا این مردم دنبال راه حلها و فلسفهها میگردند. برنامههای سیاسی و
دیدگاههای گوناگون برای خود نفوذی به دست آوردهاند و پیروانی پیدا کردهاند. منظورم چیزهایی مثل «جنبشهای بدون رهبری»، «دمکراسی واقعی»، «ضد سلسله مراتب»، «ضد
دولت گرایی»، «گرایش به تشکیلات افقی»، «دمکراسی اقتصادی» و امثالهم است.
اما این میان یک راه حل از دسترس دور نگه داشته
میشود و آن انقلاب کمونیستی است. دقیقا به این علت که فقط
انقلاب کمونیستی میتواند به طور
واقعی با مشکلات جامعه و جهان که دغدغۀ مردم است دست و پنجه نرم کند. فقط این
انقلاب است که میتواند عالی ترین چیزهای الهام بخش برای مردمی که پا به خیابانها میگذارند را تحقق
بخشد.
آن چه امروز در برابر چشم ما میگذرد هزینهای است که به
خاطر نبود رهبری، نبود افق و برنامۀ کمونیستی پرداخته میشود.
مورد مصر را در نظر بگیرید. مردم قهرمانانه
رژیم مبارک را سرنگون کردند. یک تغییر تکان دهنده در سطح صورت گرفت. اما ارتش که
نمایندۀ امپریالیسم است در قدرت باقی ماند و مردم اسیر رویارویی و کشاکش دو
آلترناتیو غیر قابل قبول شدند. یک طرف
بنیادگرایی اسلامی و طرف دیگر برخی شکلهای
دمکراسی غربی که در خدمت امپریالیسم قرار دارد. نظریۀ جنبش «بدون رهبری» که بتواند
نوعی تغییر اساسی ایجاد کند نشان داد که چه نظریۀ خطرناکی است و چه توهم و پندار
مرگباری در بر دارد.
سوال: اما مردم میگویند که لنین و
مائو فقط به نفع یک گروه کوچک قدرت را به دست گرفتند. چه پاسخی برای این اتهام
داری؟
لوتا: لنین در سال 1917 در روسیه و بعدها مائو در چین احزابی را رهبری کردند که
به نوبۀ خود میلیونها و در ادامه دهها میلیون نفر را در انقلاب رهبری کردند. آن انقلابها به عمیق ترین مسائل جامعه میپرداختند. لنین و مائو تئوری کمونیسم علمی که نخستین بار
توسط کارل مارکس جلو گذاشته شد را به کار بستند و تکامل دادند. این علم سرچشمۀ
استثمار و فلاکت در جامعه را آشکار میکند. یعنی نشان
میدهد که تقسیم جامعه به طبقات به نحوی که یک گروه کوچک،
انحصار ثروت و بر این پایه کنترل جامعه را به دست دارد، مبنای این وضعیت است. این
علم نشان میدهد که از طریق یک انقلاب که منطبق
بر منافع طبقۀ تحت استثمار امروز یعنی پرولتاریا باشد و این طبقه ستون فقرات چنین
انقلابی باشد میتوان بر وضع موجود به طور اساسی
غلبه و آن را ریشه کن کرد.
احزابی که توسط لنین و مائو ساخته و رهبری شدند
دو کار انجام دادند: نخست، تودهها را در انجام
انقلاب و سرنگونی نظم کهنه رهبری کردند. دوم، تودهها را در امر استقرار ساختارهای نوینی رهبری کردند که میتوانست آنان را در به دوش کشیدن مسئولیت حاکمیت بر جامعه و
متحول کردن آن توانا سازد. تا فرایند نابودی کلیه مناسبات استثمار و ستم و کلیه
نهادها و ایدههای منطبق بر آن و تقویت
کننده آن مناسبات را آغاز کنند.
مارکس امکان سر زدنِ پگاه نوین رهایی و آزادی
را برای نوع بشر آشکار کرده بود. اصرار مارکس بر این بود که این امر نهایتا باید
کار خود تودهها باشد. انقلابهای کمونیستی به این نکتۀ
مارکس جلوه ای واقعی بخشیدند.
در عین حال شما نمیتوانید این کارها را انجام دهید اگر رهبری نداشته
باشید. باید یک رهبری علمی و دوراندیش
داشته باشید.
«آتش»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر