سرسخن
ميوه هاي رسيده و گاه گنديده
خود به خود به زمين نمي افتند. نسيمي يا تندبادي بايد بيايد و کار را يکسره کند.
انجام تحولات مهم سياسي، ايجاد صف بندي ها و ائتلافات نوين، تغيير ساختارها و سلسله
مراتب قدرت در سطوح منطقه اي و جهاني نيز نياز به جرقه و کاتاليزور دارد. آنچه
امروز در صحنة تيره و تار و پُر گرد وغبار عراق مي بينيم اين پتانسيل را دارد که به
يک جرقه و کاتاليزور تبديل شود. کاتاليزور براي انجام بخشي از تغييراتي که روي دست
«تاريخ» مانده است.
نيروي
نظامي نسبتا بزرگي در بخش هاي غربي و مرکزي عراق عرض اندام کرده است. ستون فقرات اين
نيرو را «دولت اسلامي عراق و شام» (يا داعش) تشکيل مي دهد. داعش نيروي متعصب
مرتجع و زن ستيزي است که مقررات قرون وسطايي را در مناطق تحت سلطه اش برقرار مي کند. شواهد خبر از اين
مي دهند که عربستان سعودي
حامي اصلي مالي و تسليحاتي داعش است. در عين حال، سال گذشته گروهي از تحليل گران عرب از وجود تماس هايي ميان جمهوري اسلامي
ايران و اين نيرو خبر دادند. تحليل شان اين بود که «سپاه قدس» از يک سو داعش را تشويق
به حضور در مرزهاي شمال غربي عراق و مقابله با قدرت گيري نيروهاي کُرد مخالف
رژيم سوريه مي کند و از سوي ديگر مي کوشد وحشيگري هاي داعش را دليلي بر حقانيت
حکومت بشار اسد جلوه دهد. اينک داعش در ائتلاف با نيروهاي سني قبايل عراق و بازماندگان
حکومت بعث و بخشي از اهالي استان هاي انبار و صلاح الدين که از سرکوب و فساد دولت
مرکزي و نيروهاي شيعي به تنگ آمده اند، عمليات
نظامي گسترده اي را سازمان داده و در حال پيشروي و تحکيم مواضع خود است.
تسخير سريع چند شهر توسط اين ائتلاف خصلت شکننده و پا در هواي ساختار حکومتي در عراق را بيش از پيش آشکار کرده است. قطب بندي درون طبقة حاکم و
تجزية ساختار سياسي بر اساس مرزهاي مذهبي و مليتي (شيعه و سني و کُرد) آشکارا شتاب
مي گيرد. مهم نيست که اهداف
نظامي داعش و نيروهاي موتلفش واقعا چيست و آيا هجوم و پيشرويشان مي تواند به يک پيروزي پايدار
منجر شود يا نه. آنچه اهميت دارد شکل گيري يک وضعيت جديد و يک بستر جديد براي تباني ها و رقابت هاي ميان قدرت هاي امپرياليستي و دولت ها و نيروهاي مرتجع منطقه
است. رقابت ها عميق تر مي شود و نياز به انجام
تباني ها و ايجاد صف بندي هاي جديد با حدت و شدت
بيشتري خود را تحميل مي کند.
به موضع گيري هاي آشکار مقامات جمهوري اسلامي و سخنگويان رنگارنگ
دولت آمريکا در مورد اين تحولات نگاه کنيد. ببينيد چه بي پرده و فارغ از ملاحظات دست
و پا گير، از امکان و فرصت همکاري ميان دو کشور براي باز گرداندن «ثبات و آرامش» به
عراق و مقابله با «تروريست هاي تکفيري» مي گويند.
حسن روحاني به عنوان رئيس جمهور يک نظام بحران زده و پُر شکاف که با فلاکت و نارضايتي
رو به رشد مردم روبروست، به نرمي گلايه مي کند
که «هنوز که آمريکا عليه داعش دست به کار نشده، هر وقت دست به کار شد مساله همکاري
در اين زمينه را بررسي مي کنيم!»
آمريکايي ها نيز با لحني دو پهلو همين تمايل را بازتاب مي دهند. از يک سو، مقامات وزارت دفاع آمريکا از اينکه «همکاري
با ايران در عراق در دستور کار نيست» مي گويند
و از سوي ديگر، با ژستي معنا دار، يک مقام آمريکايي که به سرسختي در برابر رژيم ايران
شهرت دارد «امکان همکاري نظامي ـ امنيتي با ايران عليه داعش» را مطرح مي کند. بدون شک، در راه اين گونه همکاري ها و نزديکي ها کماکان موانعي وجود دارد که بخشي از آن به اختلافات در هيئت
حاکمة هر دو کشور بر مي گردد؛ اما
اين مسالة اصلي نيست. مساله اصلي، نيروي کششي است که طرفين را جبرا به تسريع تلاش ها و انطباق هر چه بيشتر سياست ها و طرح هاي خود با شرايط بي ثبات
موجود وا مي دارد.
از
نظر امپرياليسم آمريکا، همکاري نظامي ـ امنيتي با جمهوري اسلامي در موضوع عراق مي تواند فرصتي باشد براي
کشاندن طبقة حاکمة ايران زير چتر خود و استفاده از اين مساله به عنوان يک سکوي پرش
تازه براي بسط و تحکيم نفوذ سياسي و اقتصادي و نظامي آمريکا در ايران و کل منطقه. از
نظر جمهوري اسلامي، اين همکاري مي تواند فرصتي باشد براي رفع «نگراني هاي امنيتي ديرينه» از
جانب آمريکا؛ فرصتي براي تثبيت جايگاه نظام ايران در منطقه و فروختن خود به قيمتي بالاتر
در بازار رقابت ها و صف آرايي هاي امپرياليستي. فرصتي
که اگر از آن استفاده نشود مي تواند عواقب جبران ناپذير و متزلزل کننده
اي براي جمهوري اسلامي در پي داشته باشد.
تحت اين شرايط، آيا
جمهوري اسلامي و «سپاه قدس» اش
فرصت خواهند يافت که وظيفة پيشبرد يک جنگ نيابتي جديد را از جانب آمريکا به عهده گيرند؟
آيا مداخلة مستقيم نظامي جمهوري اسلامي در عراق جرقة حضور آشکارتر و پُر دامنه تر قدرت هاي ريز و درشت منطقه اي و امپرياليستي را در آن کشور نخواهد زد؟ و بالاخره
آيا اتخاذ چنين سياستي، در درون هيئت حاکمة ايران با واکنش و ضدحملة جناح ها و باندهاي
سياسي ـ اقتصادي ـ نظامي که پيوند تنگاتنگي با قدرت هاي امپرياليستي رقيب آمريکا (مشخصا روسيه) دارند مواجه نخواهد
شد؟ پرداختن به پرسش هايي از اين
دست و عميق شدن در مورد مفهوم و دامنة چنين احتمالات و دورنماهايي کمک مي کند تا از تضادهايي که صحنة سياسي امروز ايران
و منطقه و دنيا را شکل مي دهند،
جايگاه و تاثير و اهميت هر يک و نتايجي که مي تواند از تاثير متقابل آن ها به دست آيد شناخت بيشتري به دست آوريم.
تحولات جاري يک تاثير مهم ديگر هم دارد و آن شکل و جهت دادن
به افکار عمومي و ذهنيت توده هاست.
رسانه هاي اصلي غرب درگيري هاي عراق را جدال بين نيروهايي که «به هر حال» در جبهة آزادي
و انسانيت و تمدن جاي دارند با نيروهاي جبهة توحش و تعصب و ترور قرون وسطايي معرفي مي کنند. رسانه هايي
که مرتبط يا متحد با قدرت هاي
رقيب آمريکا و اروپا هستند (شبکه هاي
روسي و امثالهم) آمريکا و غرب را براي زاييدن و پرورش نيروهاي توحش و ترور مذهبي نکوهش
مي کنند تا راه نفوذ فکري رقيب را در افکار عمومي
بين المللي ببندند و نقش خود را در ايجاد و تداوم وضعيت فلاکت بار و کشنده اي که بر دنيا حاکم است بپوشانند. در غياب يک قطب قدرتمند فکرساز
در سطح جهاني که مرتبا ايده و استراتژي انقلاب کمونيستي را به مثابه تنها آلترناتيو
واقعي در برابر دنياي امپرياليستي و مصائب ناگزيرش انتشار دهد، تصاوير و تحليل هاي
مغشوش و گمراه کنندة رسانه هاي
امپرياليستي مي تواند خريدار پيدا کند و به طرز تلقي عمومي تبديل
شود.
واقعيت اينست که نيروهاي امپرياليستي و شريکان و کارگزاران شان در به اصطلاح «جبهة دمکراسي و تمدن» و نيروهاي
مرتجع و متعصب بنيادگراي مذهبي در به اصطلاح «جبهة توحش و ترور» نقاط مشترک مهمي دارند.
اول اينکه همگي آن ها عليرغم هر ادعايي که داشته باشند مي خواهند نظام طبقاتي حاکم
بر دنيا را حفظ کنند. آن ها همگي دشمن
انجام يک انقلاب اجتماعي ريشه اي
و مردمي در سياست و اقتصاد و فرهنگ جامعة بشري اند. دوم اينکه همگي شان
به هر وسيله مي کوشند اين دروغ را به ميلياردها انساني که از ستم
و استثمار حاکم در رنجند بقبولانند که راهي جز انتخاب بين اين دو قطب پوسيده و منسوخ
(امپرياليسم و دمکراسي خونين اش از يک سو و بنيادگراي مذهبي با جهل و تعصب خونين اش
از سوي ديگر) وجود ندارد. يعني مردم دنيا مجبورند يا گوشت دم توپ منافع امپرياليست
ها شوند و يا سرباز ارتش هاي انتحاري
مرتجعاني نظير داعش و القاعده و... اين همان دروغي است که مشابهش را نظام ضدمردمي جمهوري
اسلامي براي بيش از سه دهه به خورد مردم مي داد:
«بايد بين ما و آمريکا يکي را انتخاب کنيد! آلترناتيو ديگري وجود ندارد!» اين در شرايطي
است که تشديد ستم و استثمار، گسترش فقر و فلاکت و جهل، و محکم تر شدن بندهاي تبعيض طبقاتي و جنسيتي و ملي و مذهبي،
گلوي دنيا را مي فشرد و اوضاع با فرياد يک تحول ريشه اي را طلب
مي کند.
در اين شرايط، هيچ کاري زيان بارتر از پراکندن بذر ترس و توهم در صفوف مردم نيست. هيچ کاري
خيانت بارتر از جبهه گيري در اين دعواي ارتجاعي در کنار
يکي از اين دو نيروي پوسيده و منسوخ نيست. بايد ريشه هاي ضعف و از هم گسيختگي و بحران هاي گريز ناپذير نظام هاي طبقاتي حاکم بر هر کشور و نظام سرمايه داري امپرياليستي حاکم بر دنيا را از پس قدرت نمايي ها،
کشورگشايي ها و عوامفريبي ها برملا کرد. بايد با صداي بلند به دنيا اعلام کرد که براي
پايان دادن به رنج و آوارگي و عدم امنيتي که هر روز گروه هاي بزرگي از مردم را در کشورهاي مختلف به کام خود مي کشد نياز به پرچمي متفاوت است: پرچمي که سياست
و اقتصاد و فرهنگي کاملا متفاوت از قطب هاي
ضدمردمي موجود را پيش مي گذارد.
بايد با صداي بلند به مردمي که از وضع کنوني در
رنجند و منافع اساسي شان در تضاد با نظام ستم و استثمار طبقاتي است اعلام کرد که
براي حل مشکلات نه مي شود به خداي ناموجود آسماني توکل کرد و نه به خدايان زميني
(از امپرياليست هاي غربي و رقيبان روسي و چيني شان گرفته تا جناح هاي مختلف جمهوري
اسلامي يا گروه هاي کهنه انديش و خونريز مذهبي از قماش داعش). بايد توده هاي مردم را به ضرورت
همبستگي انترناسيوناليستي با همسرنوشتان شان در همة کشورها آگاه کرد و با تکيه
به تجارب گذشته و واقعيات جاري در اين دنياي در هم ادغام شده به همگان نشان داد که
تنگ نظري هاي ناسيوناليستي و مرزکشي هاي مذهبي و ملي و نژادي چقدر پوچ
و بي پايه و مسموم کننده است. هيچ راهي جز ساختن پُر تلاشِ يک آلترناتيو
انقلابي با چشم باز، با اتکاء به نيروي خود، و حول رهبري يک نيروي پيشاهنگ کمونيست
که راه مبارزة امروز را بر جمعبندي و سنتز علمي از تجارب و دستاوردهاي مثبت و منفي
انقلاب ها و جنبش هاي کمونيستي قرن بيستم استوار کرده باشد وجود ندارد.
«آتش»