آخرين خبرها از شروع دور جديدي از حملات «دولت اسلامي» (داعش) به مواضع پيشمرگان
کرد سوريه در شهر کوباني حکايت ميکند. از قول فرماندهان نظامي کرد ميخوانيم که حلقة محاصرة
شهر تنگتر
شده و نيروهاي مرتجع مذهبي با استفاده از تسليحات سنگين منجمله تانک، مناطق مرکزي کوباني
را هدف قرار دادهاند. در چند ماه اخير که موضوع پيشرويهاي داعش در عراق و سوريه
بر سر زبانهاست،
بسياري از نيروهاي سياسي و ناظران تحولات منطقه به بررسي مقاومت پيشمرگان بهويژه پيشمرگان زن در
کوباني و قهرماني و ارادة آنان در صحنة نبرد پرداختهاند. بسياري رزم اين نيروها را الگويي براي همة زنان
مبارز منطقه و دنيا و خط مقدم جبهة فمينيستهاي امروزين معرفي ميکنند.
براي اينکه تصويري کلي از صحنة نبرد کوباني و مشخصاً سياستها
و جهت گيري مبارزة زنان پيشمرگه داشته باشيم مفيد ديديم گزيدة مقالهاي
که رفيق سيامک صبوري در نقد نظرات مراد فرهادپور و منصور تيفوري پيرامون مقاومت مسلحانه
و تودهاي
در کوباني نوشته و در سايتهاي مختلف انتشار يافته را باز تکثير ميکنيم.
ـ «آتش»
....هر آنچه در کوباني و روژئاوا ميگذرد تحت رهبري يک خط سياسي ـ ايدئولوژيک سازمان يافته
و حزبي به نام PYD است که در واقع شاخه
روژئاوايي کنگره خلق کردستان (KCK) و طرفدار انديشههاي عبدالله اوجالان
است. هرگونه جداسازي عمدي يا سهوي پراتيک سياسي و نظامي نيروي مسلح درگير در جنگ روژئاوا
از PYD و شاخه نظامي آن يعني YPG و خط سياسي ـ ايدئولوژيک
اوجالان، فقط مخدوش کردن واقعيت است و چشم بستن بر آنچه در واقعيت ميگذرد. هيچ ميليشياي خودجوش
و مردمياي
در روژئاوا بدون رهبري و تسليح و سازماندهي YPG تشکيل نشد و نميشد. هم فراخوان علني رهبري پ ک ک و هم تصاوير منتشر شده از
درگيريهاي روژئاوا نشان ميدهد که بخش مهمي از نيروي
مسلح اين منطقه و بهويژه رهبري آن از چريکهاي پ ک ک هستند. نه فقط در روژئاوا بلکه در هيچ جاي
ديگري بدون رهبري حزبي و تشکيلات نظامي حزبي، هيچ مقاومت تأثيرگذار و پيروزمندي رخ
نميداد و نخواهد داد.....
واقعيت را به همان شکلي که هست بايد گفت. اولاً رهبري پ.ک.ک بنا به اسناد رسمي
تاريخي اين حزب، طي دهه 80 تا اواسط دهه 90 ميلادي روابط نزديک و دوستانهاي با حزب بعث سوريه داشته است و عبدالله اوجالان
سالها در کوباني ساکن بود.
اين ارتباط نه از سر علاقه خاندان پان عربيست اسد به کردها و يا بالعکس بلکه از تضاد
ميان سوريه با دولت ترکيه بر ميآمد و خط همکاري اوجالان با دشمنان منطقهاي ترکيه. ديگر اينکه
پس از حاد شدن جنگ داخلي در سوريه، نيروهاي بشار اسد مناطق کرد نشين شمال، شمال شرقي
و شمال غربي سوريه را ترک کردند و منطقه بدون هيچ درگيري و خون ريزي با نيروهاي اسد
به دست YPG افتاد. اين مسئله نيز نه از علاقه بشار به کردها بلکه
به دليل استراتژي نظامي ارتش سوريه مبني بر تمرکز نيرو در مناطق مرکزي و استانهاي مهمتر بر ميآمد. اين دو فاکتور به
قوت گيري گمانه و فرضيهاي منجر ميشود که ميان رژيم بشار و YPG نوعي توافق نانوشته وجود دارد مبني بر اينکه تا اطلاع ثانوي نوعي از خودمختاري
و خودگرداني به کردها داده شود. اين مسئله نيز نه به معناي انکار تضاد ميان کردها و
رژيم اسد است و نه انکار درگيريهاي نظامي ميان آنها در برخي مناطق. فقط ناظر به تاکتيکها و مواضع سياسي شناور
ميان نيروهاي مختلف درگير در صحنه جنگ داخلي سوريه است.
اما فاکتور سومي که اين گمانه را تقويت ميکند؛ خط و استراتژي سياسي و راهبردي اوجالان و پ ک
ک است. آنها
مدتها است که بهصراحت مسئله حق تعيين
سرنوشت ملت کرد و تشکيل دولت کردي را وانهاده و به احقاق حقوق شهروندي همراه با نوعي
خودگرداني منطقهاي در چارچوب دولتهاي موجود و همزيستي با دولتهاي موجود در هر چهار
پارچه کردستان عقب نشستهاند . البته اوجالان اين عقب نشيني استراتژيک و سياسي را
پشت واژگان پرطمطراقي چون «مدرنيته دمکراتيک» و «کنفدراليسم دمکراتيک» پنهان کرده است.... به زبان ساده نيروي YPG و ايضاً پژاک و پ ک ک در هيچ کجا خواهان نابودي دولت موجود و مناسبات حاکم بر
آن نيستند. و دقيقاً همين خط سياسي است که بر ارتش و بر جنگ YPG در روژئاوا حاکم است و آنها حتي با چنين افقي ميليشياي مردمي تشکيل دادهاند .... آنچه ماهيت
يک جنگ و يک ارتش را تعيين ميکند فرم آن و حتي ميزان حضور مردم در آن نيست، بلکه خط سياسي
و ايدئولوژيک حاکم بر رهبري آن جنگ است که ماهيت آن را مشخص ميکند. اين خط است که هدف
جنگ و چشم انداز
جانبازي و فداکاري تودههاي مردم درگير در آن جنگ را تعيين ميکند. حال بايد اين پرسش
را طرح کرد که آيا خط سياسيـ ايدئولوژيک حاکم بر رهبري جنگ روژئاوا به رهايي انسانها و حتي به رهايي مردم
کردستان منجر ميشود يا نه؟ آيا بدون نابود کردن دولت کهن و مناسبات حاکم
بر آن ميتوان
پديدهاي نو و مناسبات جديدي
را خلق کرد؟ آيا ميتوان جامعه از بنياد متفاوتي را در همزيستي با دولتهاي موجود ايجاد کرد؟.....
مسئله اين نيست که مقاومت روژئاواييها در مقابل داعش يا اسد جنگي عادلانه است، مسئله
اين نيست که نبايد از مقاومت کردهاي کوباني عليه جنايتکاران داعش يا اسد دفاع کرد،
مسئله اين نيست که تصوير زنان و مردان مسلح کوباني اميد بخش نيست، مسئله اين است که
سمپاتي و دفاع از مقاومت روژئاواييها و حتي YPG در مقابل داعش يک چيز است و تجليل از آن به عنوان «نوع جديدي از حيات جمعي»
يا «سياست راديکال رهايي بخش» چيز ديگري است. مسئله اين است که آيا اين شور و اميد
و جسارت تودههاي
مردم با خط سياسي و طبقاتي فعلي حاکم بر رهبري آن به واقع به کار تغيير انقلابي و راديکال
جهان و کردستان خواهد آمد؟ آيا با انديشههاي اوجالان ميتوان تضادهاي مهم و اساسي حاکم بر جهان را حل کرد
و سنتز و روابط جديدي را جايگزين آن کرد؟ مادامي که خط سياسي – ايدئولوژيک راديکال، کمونيستي و انقلابي در رهبري
اين جنگها و جنبشها و از جمله جنبش سال 88 ايران يا بهار عربي و غيره تثبيت نشود، با هر ميزان از حضور
مردمي يا شور و اميد و ازخودگذشتگياي نميتوان جهان نوين و مناسبات و روابط از بنياد متفاوتي
را ساخت و خلق کرد. نه فرم تودهاي و نه کميت مردمي شرط کافي براي پيروزي در انقلاب و جنگ
نيست، اگر چه شرط لازم و ضروري آن است. بدون خط سياسي – ايدئولوژيک انقلابي
و بدون رهبري کمونيستي هيچ انقلاب راديکال به پيروزي نخواهد رسيد و قادر به پيشروي
نخواهد بود.
تصوير واقعي کوباني و روژئاوا.....بيش از هر چيز حاوي يک واقعيت است و آن اينکه
مردم هنوز يارا و سوداي در دست گرفتن سلاح براي تغيير جهان را دارند. درست در وضعيتي
که در دل طوفانهاي مهلک و تيره و تار خاورميانه اشکال اوليه
و قسمي از پتانسيل تودهها آن هم تحت رهبري بورژوازي کرد اين چنين شور
و اميد به رهايي را در دلها بر ميانگيزد، پس
ميتوان و بايد که اين اميد و شور را حول يک خط
و رهبري و تشکيلات کمونيستي و انقلابي به صورت آگاهانه سازمان داد و مسلح کرد. فقط
آن هنگام است که کوباني، روژئاوا و کل کردستان به منطقه پايگاهي سرخ براي گسترش انقلاب
و کمونيسم در سراسر منطقه تبديل خواهند شد....