کارگران معادن از ستمديدهترين بخشهاي طبقه کارگر محسوب
ميشوند. در محيطي آلوده،
سمي و تاريک کار ميکنند. معادن کاوي عمدتاً از طريق انفجار صورت ميگيرد. در کشوري مثل ايران
که امکانات کم است و استانداردهاي بينالمللي کار رعايت نميشود، خطر جاني دائماً معدنچيان را تهديد ميکند. در سر تا سر کشور
پنج هزار معدن وجود دارد که بيش از 11 درصد منابع معدني دنيا را شامل ميشود و بيش از هشتاد و
پنج هزار کارگر در آنها به کار مشغولند.
شهر کوچک بافق با جمعيتي بيش از
چهل هزار نفر از محرومترين مناطق کشور است و اساساً ترکيب کارگري دارد. در اين
شهر حدود سه هزار کارگر بازنشسته زندگي ميکنند و تعداد کارکنان شرکت سنگ آهن (غير از 5000 معدنچي)
به بيش از هزار نفر بالغ ميشود.
*
پنجاه و پنج روز اعتصاب؛ ايستادگي 5000 کارگر؛ مشارکت هزاران زن و کودک؛ همبستگي
و حمايت يک شهر؛ اين بيلان اعتصاب کارگران معدن سنگ آهن بافق ـ يکي از طولانيترين اعتصابات در تاريخ جنبش کارگري
ايران ـ است.
اولين مرحله
مرحله اول اعتصاب از تاريخ 27 ارديبهشت تا 4 تير ماه به طول انجاميد. خواستة
مرکزي کارگران لغو واگذاري 5/28 در صد از سهام معدن بود که توسط سازمان خصوصي سازي
که تحت پوشش دولت قرار دارد از طريق فرابورس در ارديبهشت ماه جاري به فروش قطعي رسيده
بود. به دنبال آگاهي کارگران از اين موضوع و در مخالفت با فروش سهام و خصوصي سازي شرکت
اعتراضات آغاز شد. کارگران نگران عواقب اين واگذاري بودند و ميدانستند که تعديل نيروي انساني، کاهش
دستمزدها، ناامني شغلي و افزايش شدت کار انتظارشان را ميکشد. پس بهحق طبيعي خود يعني اعتصاب چنگ زدند تا کارفرمايان را عقب بنشانند.
ايستادگي و سازش ناپذيري آنان بر خواستههايشان منجر به حضور استاندار يزد و نماينده دولت در جمع اعتصابيون شد. اين نماينده
اعلام موافقت کتبي دولت با «لغو موقت» واگذاري سهام معدن را به کارگران نشان داد و
اعلام کرد که تصميم نهايي در اين خصوص به عهده استاندار است. مقرر شد که در يک مهلت
دوماهه به بقيه خواستههاي کارگران (شامل تضمين کامل امنيت شغلي، ارتقاء موقعيت شغلي و افزايش دستمزد،
تبديل قراردادهاي سفيدامضاء به قراردادهاي رسمي، ايمني محل کار، حق اعتصاب و تشکل،
و مقابله با آلودگي هوا در بافق) رسيدگي شود. پس از اين قول و قرارها بود که کارگران
به سر کار برگشتند.
دومين مرحله
موفقيتي که کارگران
در به عقب راندن دولت و نمايندگان محلياش در بافق به دست آوردند،
مديرعامل شرکت را به دسيسه چيني عليه کارگران واداشت؛ عليه فعالين و نمايندگان کارگران
شکوائيهاي تنظيم کرد که با حمايت و موافقت مقامات قضائي
روبرو شد و به دستگيري 9 نفر از فعالين اعتصاب انجاميد. بدين ترتيب دور دوم اعتصاب
کارگران از تاريخ 27 مرداد در اعتراض به دستگيري نمايندگان خود و براي پيگيري مطالبات
تحقق نيافتهشان از جمله لغو خصوصي سازي معدن شروع شد. نيروهاي
ويژه سرکوب وارد معدن شدند تا فضاي امنيتي و مرعوب کننده برقرار کنند. با دستگيري تعدادي
ديگر از نمايندگان کارگران، فضا پر تنشتر و روحية کارگران رزمندهتر
شد. کارگران نه تنها عقب نشيني نکردند بلکه قاطعتر به اعتصاب خود ادامه
دادند . در حمايت از کارگران، تحصن خانوادههاي بازداشت شدگان در
مقابل فرمانداري بافق آغاز شد که پشتيباني اهالي شهر را به دنبال داشت. رژيم نه تنها
موفق به مهار و سرکوب اين حرکت نشد بلکه فضاي متشنج شهر، نگراني و هراس نيروهاي امنيتي
را بيشتر کرد. مقامات قضائي به منظور فيصله دادن به ماجرا و زهر چشم گرفتن از کارگران
اعلام کردند که دستگيرشدگان ميتوانند به ازاي وثيقههاي چند ميليوني آزاد
شوند. ولي خانوادهها اعلام کردند که کارگران مجرم نيستند و حاضر نيستند
وثيقه بگذارند و تا آزادي بدون قيد و شرط آنها به تحصن ادامه ميدهند.
بنابراين نه خانوادهها کوتاه آمدند و نه اعتصاب کارگران خاتمه يافت.
در همين دوره، نشست هائي با حضور کارفرما و مقامات دولتي با نمايندگان کارگران صورت
گرفت و توافقاتي به دست آمد. بدين ترتيب در 12 شهريور، مرحلة دوم اعتصاب پس از 16 روز
با آزادي دستگيرشدگان، اعلام «لغو واگذاري»معدن از جانب مقامات دولتي و امنيتي، و وعدة
تأمين ديگر خواستههاي کارگران خاتمه يافت. ماشينهاي
بهرهکشي
و بردگي در معدن سنگ بافق که سوختش را خون و عرق کارگران مهيا ميکند
دوباره به کار افتاد تا جريان کسب سودهاي کلان از سر گرفته شود.
تأثيرات و دستاوردهاي اعتصاب
اين اعتصاب به لحاظ
تداوم و پايداري بر خواستهها يک پيروزي براي کارگران سنگ معدن و همة زحمتکشان
محسوب ميشود. اين اعتصاب روحيه اتحاد و همبستگي را در ميان
کارگران و مردم شهر تقويت کرده است. رژيم در مقابل خود کارگران متحدي را ميبيند
که بر سر دستيابي به خواستههايشان جدي هستند و با پافشاري
بر خواستهاي خود يک مبارزة فراگير مردمي را دامن زدهاند
. نه تنها خانوادهها بلکه مردم شهر به موج همبستگي و حمايت فعال از
اعتصابيون برخاستهاند . مبارزه کارگران سنگ معدن بافق براي لغو قطعي
خصوصي سازي و دستيابي به بسياري از خواستههايشان هنوز پايان نيافته
است.
همگي اينها
نکات مثبت و وجه تمايز اين اعتصاب با ديگر حرکتهاي کارگري در چند سال
اخير است. اين اعتصاب، اين مبارزة اصيل در عکسالعمل به مصائب نظام
سرمايهداري،
به رکود و آرامش ظاهري ضربه زد. گوشهاي از ظرفيتهاي
مردم در همبستگي و در مقابله با وضع موجود را به نمايش گذاشت. که اگر چنين مبارزاتي
رخ ندهد و چنين عکسالعملهايي را شاهد نباشيم،
مردم متوجه تواناييهاي خود نميشوند و بيشک
توانايي سر بلند کردن و درگير شدن در نبردهاي بزرگتر را هم به دست نخواهند آورد.
ضعفها و محدوديتها
اما در جريان اين مبارزه
اشکالات، نقاط ضعف و محدوديتهايي را هم شاهد بوديم. حضور و ابراز حمايت برخي
از مقامات عوامفريب جمهوري اسلامي در جمع کارگران اعتصابي بدون شک بر ذهنيت عمومي تودههاي
معترض تأثيراتي منفي بر جاي گذاشت. نگاهشان را به روي وعدههاي
ستمگراني چرخاند که خود باعث و باني بدبختيهايشان
هستند. تحت تأثير همينها بود که بعضي از خواستههاي
بر حق کارگران تعديل و کاناليزه شد. حمايت و دخالت افرادي نظير امام جمعه، صباغيان
شهردار سابق بافق و تشکري رئيس شوراي اسلامي که نماينده کارگران و يکي از افراد دستگيرشده
هم بود در واقع به اتخاذ سياستهايي از طرف مقامات دولتي کمک کرد که به نفع يک باند
محلي معين است. علي طالبي معاون سياسي امنيتي استاندار يزد در روز دهم شهريور و در
آستانة خاتمة اعتصاب به خبرگزاري ايلنا گفت: «مهمترين موضوع اين نشست
{ با حضور معاون امنيتي وزير کشور، معاون فرمانده ناجا} منتفي شدن واگذاري 5/28 در
صد از سهام سنگ آهن در فرابورس بود. مقرر شد در صورت آمادگي مردم، نهادها و شرکتهاي
خصوصي بومي شهرستان تا سقف 28 در صد و نيم در چارچوب برنامههاي
خصوصي سازي به آنها واگذار شود» او با اين حرف در واقع کاناليزه و
کنترل کردن اعتصاب، محدود کردن آن به يک خواستة انحرافي و در واقع برنامه ريزي و تدارک
فروش سهام به مقامات محلي را اعلام ميکرد.
مهمترين
نقطة ضعف اعتصاب بافق که البته در جريان ديگر مبارزات کارگري دور و نزديک هم بروز کرده،
همين تداخل سياستها و رقابتهاي دروني باندهاي حکومتي
با حرکت حقطلبانة کارگران است. حکومتيها
براي پيشبرد سياستهايشان اهرمهاي
خود را دارند. «اعلام همبستگي» و «رنگ عوض کردن» و توهم آفريدن يک اهرم است و فعال
کردن و جلو انداختن عناصر و وابستگانشان
در صفوف خودِ کارگران يک اهرم ديگر. کار اين عناصر در گامهاي بعدي، زماني که موج
اول بحران و تنش و حرارت اعتصاب فرو نشست، تفرقه انداختن در ميان کارگران
و دعوت آنان به مصلحت جويي و «واقع بيني» و تلاش براي منفرد کردن کارگران مبارزه جو
و سازش ناپذير است. بنابراين يک مسئله اين است که کارگران در ادامة راه چه رفتاري با
وابستگان رژيم و توطئه چينيهايشان خواهند داشت. کوتاه
خواهند آمد و يا براي پيشروي آنان را کنار خواهند زد.
در اين اعتصاب يک نقطة ضعف مهم ديگر هم بروز يافت که اساساً برخاسته از سطح
آگاهي عمومي جنبش کارگري، مستأصل شدن در برابر فقر و فلاکت گسترده، و البته کم توقعي
و محدودنگري سايه افکنده بر فعالان و فکرسازان اين جنبش است. بخشي از اين فعالان خيال
ميکنند که يکي از راههاي ممکن براي تخفيف دشواريهاي اقتصادي کارگران در اين اقتصاد
بحران زده و راکد، مشارکت کارگران در مديريت واحدهاي توليدي و شريک شدنشان در مالکيت شرکتها از کانال تعاونيهاي کارگري است. آنچه تحت عنوان «واگذاري
بخشي از سهام به مردم، نهادها و شرکتهاي خصوصي بومي شهرستان» از سوي مقامات محلي تدوين شده، با
آن خيال و توهم رفرميستي نقطة مشترک پيدا ميکند. انتشار اين توهمات، به گسترش رفرميسم و سهم خواهي از سرمايهداري با قبول ادامة حيات اين نظام
ميانجامد. اين خيالات چه عملي شود، چه
روي هوا باقي بماند، از نظر انديشه و افق ديد و هدف، کارگر سنگ معدن بافق را از کارگران
ساير واحدها جدا ميکند؛ کارگران عضو تعاوني و نمايندگان طرف معامله با کارفرما
و دولت را از بقية کارگران و کارکناني که خارج از تعاوني قرار ميگيرند و درگير مشاغل موقتياند جدا ميکند؛ خانوارهاي کارگران معدن را از
ساير اهالي شهر، و در يک مقياس کلانتر بخش کوچکي از طبقة کارگر را از کل طبقه و متحدان واقعياش جدا ميکند.
براي پيروزيهاي ماندگار بايد افقهاي
گسترده داشت
توهم «گليم خود را از
آب بيرون کشيدن» راه پيروزي و تغيير شرايط و رهايي واقعي را سد ميکند.
چرا که پيروزي و تغيير و رهايي، امر جمعي است. نتيجة از حال هم با خبر شدن، به مسائل
هم توجه کردن، همسو شدن و به هم پيوستن جويبارها و رودهاي مبارزاتي گوناگون زير پرچم
انقلاب اجتماعي است. انقلابي که نه فقط کارگران پراکنده در واحدهاي سراسر کشور بلکه
همة کساني که از ستم طبقاتي و جنسيتي و ملي و مذهبي در رنجند را متحد ميکند.
اين اتحاد در گام اول براي برانداختن بساط سرمايهداري در ايران به مثابه
کارگزار نظام جهاني امپرياليستي و سرنگوني قهرآميز دولت سرکوبگر مذهبي است.
مبارزات روزمره براي بهبود وضع معيشت، عليه بيکاري،
دستمزدهاي معوقه، لغو خصوصي سازي و... همگي مبارزاتي عادلانه و ضرورياند
. اين مبارزات کارگران را مستقيماً در برابر دولت و نمايندگان آن يعني عامل اصلي استثمار،
فلاکت و تيره روزيهايشان قرار
ميدهد.
اما اعتصاب نميتواند ريشة
مشکلات را بخشکاند چرا که حيات نظام سرمايهداري
در گرو بهرهکشي و ستم بر اکثريت جامعه است بنابراين
آنجا که پاي منافع اساسي مردم در ميان است اين نظام اصلاح ناپذير است. رژيم حاکم نيز
با اعتصاب يا حتي با تظاهرات گستردة تودهها
سرنگون نخواهد شد. کارگران و زحمتکشان و به طور کلي همة ستمديدگان با دشمني بيرحم روبرويند
که ستادهاي فرماندهي سياسي، ايدئولوژيک و اجرائي خود را دارد. ماشين کشتار و رسانههاي
کنترل کنندة جامعه را دارد. اربابان و متحدان بينالمللي
و منطقهاي خود را دارد. براي برانداختن اين
نظام و مقابله با توطئهها و فريبکاريهايش
نياز به يک مرکز رهبري کننده سياسي و تشکيلاتي است. به يک حزب انقلابي کمونيستي که
براي کسب پيروزي، برنامه و استراتژي و تاکتيکهاي
مبارزاتي مشخص و متکي بر شناخت علمي از جامعه و جهان دارد. n
ن. طلوعي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر