۱۳۹۳ دی ۲۹, دوشنبه

مغز انسان



شهاب نجومی
در سال 2014، چند مطلب به قلم برخی از دانشپژوهان و استادان روشنبین در نشریۀ لوموند دیپلماتیک به چاپ رسید که نگرانی عمیق آنان را از سوء استفادۀ سرمایهداری از علم و فنآوری و جا زدن شبه علم و خرافه به جای علم بازتاب میداد. یکی از این مقالات «مغز به تنهایی نمیاندیشد» نام داشت که کار مشترک «اولین کلمان»، «فبریس گی یوم» و «برونو وی وی کرسی» (سه استاد دانشگاههای فرانسه در رشتههای روان شناسی و اعصاب شناسی) بود.
این مقاله نشان میداد که چگونه سرمایهداری برای حفظ شرایط کسب سود (به ویژه در دوران بحران) و طراحی سیاستهای کلان کنترل اجتماعی دست به بسترسازی فکری میزند. مقالۀ «مغز انسان به تنهایی نمیاندیشد» استفادۀ سرمایهداری از به اصطلاح «شواهد علمی» و تدوین تئوریهای شبه علمی را برملا میکرد. موضوع مقاله، پیشرفتهای سریعی است که در زمینۀ فنآوری اسکن مغز و ارائۀ تصویر دقیق و جزء به جزء از لایهها و مناطق مختلف مغز حاصل شده است. همگام با این پیشرفت تکنولوژیک که در اواخر دهۀ 1980 آغاز شده، رشتههای مختلف مربوط به علم اعصاب شناسی نیز به وجود آمده که دانشجویان و پژوهشگران بسیاری را درگیر کرده است. به قول نویسندگان مقاله، از همان مقطع نوشتههای زیادی در نشریات علمی بینالمللی به چاپ میرسید که «این باور را دامن میزد که گویا با تصویر نگاری از مغز میتوان فکر آدمها را خواند؛ تمایلات سیاسی آنها را حدس زد؛ از مهارتهای اجتماعیشان پیشاپیش با خبر شد و شخصیتشان را ترسیم کرد.»
کسانی که این باورها را در قالب مقالات آکنده از اصطلاحات و شواهد علمی و تکنولوژیک منتشر میکردند در واقع ادامه دهندۀ باورها و پیشداوریهایی بودند که از دوران رنسانس به بعد در میان دانشمندان اروپا شکل گرفت. برخی دانشمندان رنسانس معتقد بودند که ذهن انسان جای معینی در مغز دارد. در قرن نوزدهم این ادعا مطرح شد که تواناییهای مختلف بشر از منطقههای مشخصی در مغز سرچشمه میگیرند. بر پایه چنین نظراتی بود که در قرن نوزدهم، یک رشتۀ شبه علمی تحت عنوان «فِرِنولوژی» یا شناخت روان از طریق بررسی جمجمه درست شد و به سرعت در اروپا و آمریکا گسترش یافت. از این طریق علم روان شناسی وارد حیطۀ جرم شناسی و پلیس علمی شد. نظریۀ «جانی بالفطره» در همین چارچوب شکل گرفت و پیشبرد امور قضایی از طریق «سنجش انسان ها» نیز با اتکاء به همین نظریات ابداع شد.
با پیشرفت علم، بخشی از این نظرات کاملا رد شد. مثلا این نظر که هر بخش از مغز به یکی از مهارتهای فکری انسان مربوط میشود: استعداد ریاضی در این گوشه انباشت شده؛ توانایی فلسفی در جای دیگر و.... فنآوری اسکن مغز نیز یک تحول مهم بود و خدمت زیادی به شناخت اختلالات مغز و اعصاب کرد. آسیب شناسی و یافتن غدهها و امثالهم سادهتر شد. اما این تصور که ذهن به اجزایی تفکیک میشود که هر یک به عناصر مشخصی در مغز مربوط است کماکان وجود دارد. بر پایۀ همین تصور است که گروهی میکوشند از تصاویر به دست آمده از اسکن مغز و اعصاب برای شناخت ذهن و یا روان شناسی بر اساس ذهن استفاده کنند. میکوشند فعالیت مناطق مختلف مغز را با روندهای ذهنی مرتبط کنند. اگر در قرن نوزدهم جمجمۀ اعدامیان را سوراخ میکردند و لایههای مغزشان را با تیغ جراحی میکاویدند تا شواهدی از ذهن و روان مجرمانه به دست آورند حالا با همان هدف، فعالیت شیمیایی و سوخت و ساز درون مغز را از روی تصاویر اسکن ردیابی میکنند.
نتیجۀ عملی وارد کردن چنین باورها و پیش داوریهایی به قلمرو علم این است که سرچشمۀ رفتارها و گرایشهای افراد در انتخابهای سیاسی، اقتصادی، اخلاقی در این کارکردهای شیمیایی جست و جو شود. و یا روحیۀ بزهکاری و مشکلات آموزشی افراد هم به همین فعل و انفعالات ربط داده شود. یعنی به چیزهای به اصطلاح «ذاتی» یا «طبیعی» که غیر قابل تغییر است. مثلا بعضی از این نظریه پردازان، با دیدگاهی شبیه به افلاطون که معتقد بود جوهر طبقات مختلف از فلزهای گوناگون درست شده و برخی را از طلا ساختهاند که در راس جامعه مینشینند و برخی را از نقره که سرداران سپاه اولیها میشوند و برخی را از مس و آهن که زحمتکشان و بردگان را تشکیل میدهند، میگویند فعالیت مغزی افراد تهیدست شبیه به مغز بیمارانی است که نیم کرۀ جلوی مغزشان (پشت پیشانی) آسیب دیده است. گروهی دیگر از مدافعان نظرات شبه علمی، عملکرد مغز انسان در دوران بعد از بلوغ را به تربیت خانوادگی ربط میدهند. عدهای هم هستند که دنبال فعالیت یا گرههای ویژهای در مغز کودکان محروم میگردند. واقعا باورها و پیش داوریهایی که تبعیض و نابرابری را توجیه میکنند و محرومیتها و عقب افتادگیها را با «کارکردهای طبیعی و متفاوت» جسم و روان انسانهای مختلف توضیح میدهند، چه فرقی با خرافات مذهبی دارند؟ برای مثال چه فرقی با آیات و احادیث و روایات اسلامی دارند که برتری ذاتی مرد نسبت به زن را اعلام میکند؟
هم سیاستهای سرکوبگرانه و نژادپرستانه، هم تدابیر سرمایهداری در دوران بحران برای تحمیل ریاضت اقتصادی و حذف خدمات اجتماعی، به راحتی میتواند خود را به این «علم» قلابی متکی کند. برای مثال، یک هیئت علمی در دانشگاه حایفای اسرائیل مشغول بررسی «تفاوت» واکنش مغز یهودیان و اعراب در برابر تصاویری است که درد را منعکس میکنند! به قول نویسندگان مقالۀ «مغز به تنهایی نمیاندیشد» با این کار میتوان ریشۀ بروز تخاصم میان اسرائیل و فلسطینیها را با عوامل زیست شناسانه توضیح داد و زحمت تجزیه و تحلیل علل سیاسی و تاریخچۀ اشغالگری و ستم را به خود نداد. اگر دولتهای سرمایهداری از طریق اسکن مغز تودههای تهیدست جامعه بتوانند «اثبات» کنند که مغز اینها توانایی آموزش عالی و مهارتهای فکری و روشنفکری چندانی ندارد، آن وقت حذف هزینههای تحصیل رایگان یا ارزان در مورد تودههای مردم موجه و منطقی جلوه خواهد کرد! اگر دولتهای سرمایهداری، تصاویر اسکن مغز را به عنوان علت و برهان در قوۀ قضائیه به کار بگیرند، دیگر چه کسی میتواند صحبت از فقر و فلاکت و محرومیت به عنوان ریشۀ بزهکاری کند و مبارزه با نابرابری و بی عدالتی و تبعیض را به عنوان راه غلبه بر بزهکاریها و نوسازی قربانیان و طردشدگان جامعۀ طبقاتی معرفی کند؟ در حال حاضر بعضی نهادها و دانشگاهها در آمریکا، انگلستان و فرانسه دارند روی چنین پروژههایی کار میکنند و مطمئنا برای تغییر در قوۀ قضاییه بر این اساس دست به کار خواهند شد.
کل این تئوریها و باورها و پیشداوریهای شبه علمی، موجودیت افراد را در درجۀ اول با مشخصات بیولوژیکشان توضیح میدهد و نقش زندگی و محیط اجتماعی را جانبی جلوه میدهد. هم شرایط اجتماعی و اقتصادی حاکم به جمع را نادیده میگیرد و هم زمینههای فرهنگی و تاریخی در تکامل ذهن جامعه و افرادش را. این تئوریها هیچ بهایی برای تجارب انسانی قائل نیست و عوامل بیولوژیک را تعیین کنندۀ «سرنوشت» انسانها میداند. درک مدافعان شبه علم از مغز با واقعیات علمی خوانایی ندارد. واقعیت این است که فعالیت ذهنی انسانها به شکل سلسلهای از فعالیتهای الکتریکی و شیمیایی و مغناطیسی در مغز اتفاق میافتد.مجموعه سلولها و مناطق و ارتباطی که مغز نام گرفته ظرف انجام این فعالیتهاست. اما این مغز نیست که میاندیشد؛ این انسان است که میاندیشد. محتوای اندیشۀ بشر خارج از مغز تعیین میشود یعنی ریشه در محیطی دارد که او را احاطه کرده است. به یک کلام، اندیشه را نمیتوان اسکن کرد. رفتار اجتماعی و گرایش فکری ربطی به خصوصیات بیولوژیک مغز آدمهای مختلف ندارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر