۱۳۹۳ بهمن ۲۹, چهارشنبه

ته چاه استثمار





ستاره مهری
این روزها در بسياري از کوچهها و خيابانهاي تهران، کارگراني را ميبيني که مشغول حفر چاه براي شبکه فاضلاب هستند. چشم که بگرداني ميبيني بيشترشان نوجوانان و جوانان افغاني هستند. نيروي کار ارزان جواني که بهخاطر اجبار، با تحمل بدترين شرايط کاري و داشتن کمترين دستمزد، سود کلاني روانة جيب کارفرمايان ميکند. با چند نفرشان همصحبت ميشوم.

1  
خسته نباشي، حالت چطوره؟
- ممنون.
اسمت چيه؟ چند سالته؟
- شيرشاه. 20 سالمه.
اهل کجايي؟
- ولايت هرات افغانستان.
از لهجت نميشه فهميد که افغاني.
- هشت ساله که اينجا زندگي ميکنم. ياد گرفتم.
خونوادهت هم اينجان؟
- آره. ايني که داره اين پايين چاه ميکنه، پدرمه.
چند ساله کار ميکني؟
- از وقتي 12 سالم بود. دستفروشي، جمعکردن ضايعات، کار ساختماني، کندن چاه... هر وقت هر کاري بوده کردم.
چند وقته که داري واسه شبکه فاضلاب کار ميکني؟
- الان يه ماهه که داريم چاه ميکنيم.
کار شما چه جوره، يعني بهتون گفتن چندوقت کار دارين؟
- نه ما اينجا روزمزديم. پيمانکار ما رو استخدام کرده و هستيم تا هر وقت کار باشه يا مشکلي پيش نياد.
يعني ممکنه فردا بهتون بگن ديگه نيايين؟
- اگه مشکلي پيش بياد، آره.
روزي چند ساعت کار ميکني؟
- 10 تا 12 ساعت
درس خوندي؟
- دو کلاس. بعدش بايد کار ميکردم.
اگه خودت ميتونستي شغلتو انتخاب کني، چي انتخاب ميکردي؟
- دوست داشتم افغانستان امن بود و همونجا يه زمين داشتم واسه خودم کشاورزي ميکردم.
کشاورزي دوست داري؟
- هم دوست دارم هم اگه زمين مال خودت باشه واسه خودت کار ميکني و مجبور نيستي به کسي جواب بدي. کسي که چيزي واسه خودش داره خوشبخته.
ميدوني تمام چيزهايي که اونا دارن درواقع مال من و توئه مال هممونه. اگه بتونيم شرايط رو تغيير بديم هممون ميتونيم يه جور متفاوت زندگي کنيم.
- با بقيه کاري ندارم اگه زرنگ باشم ميتونم زندگي خودمو راحتتر کنم.
آخه اگه هرکي بهفکر خودش باشه که هيچي تغيير نميکنه.
پدرش از توي چاه ميآد بيرون. بهش خسته نباشيد ميگم. کنار پسرش ميشينه و يه ليوان چاي واسه خودش ميريزه و به منم تعارف ميکنه. ميگه:
- حرفاتونو شنيدم. حرف که فايده نداره. کاش يکي بود يه کاري واسه ما ميکرد. همين پسر رو ميبيني؟ دو ماه ديگه عروسيشه. ميدوني خرج عروسي چقدر ميشه؟ الان مادرش تو خونه افتاده چون کمرش عمل ميخواد. ميدوني خرج عمل چقدر ميشه؟ همين که قيمت نون بالا رفته شايد براي شما مهم نباشه ولي براي من که بايد براي 10 نفر نون ببرم خيلي فرق ميکنه. ديگه زانوم نميکشه کار کنم ولي مجبورم کار کنم. درد که يکي دوتا نيست.
منم ميدونم درد زياده. الان داشتم به پسرت ميگفتم امکان اين هست که کاري کرد همه چيز عوض شه ولي بايد همه با هم باشن و بدونن چرا اوضاع چهجوره و چرا اينجوره.
- اي خانم اوضاع بهتر نميشه مگه اين افغانستان ما نيست، اول که طالبان زندگي همه رو سياه کردن بعدشم آمريکا اومد که مثلا درستش کنه ولي بدتر شد که بهتر نشد.
درسته بهتر نشد ولي آخه اصلا اونها نيومدن که اوضاع من و شما رو درست کنن. اومدن دنبال منافع خودشون.
- شما الان جواني وقتي به سن من برسي ميبيني که کار زيادي از دستت برنميآد.
بله. بهتنهايي از دست هيچکس کاري برنميآد.

2
عزيزجوان 24 سالهاي است. کار حفاري اين کوچه تمام شده است و او مشغول باز کردن داربستها است.
خسته نباشي. چند ساله کار ميکني؟
- از وقتي يادمه.
اوضاع زندگي چطوره؟
ـ معمولا در خانوادههاي افغاني ساکن ايران چند نفر کار ميکنن تا خرجي رو در بيارن. پدرم، من و دو برادرم کارگري ميکنيم تا بتونيم خرج غذا، اجارهخونه، آبوبرق و کرايه ماشين در بياريم. براي اين که يکي از برادرهام بتونه بره مدرسه بايد هر سال کلي پول بديم. تازه خرجهاي ديگهاي هم هست.
روزي چند ساعت کار ميکني؟
- با رفتوبرگشت حدود 13 يا 14 ساعت ميشه.
راهت دوره؟ از کجا ميآي؟
- از باقرآباد.
از کاري که ميکني راضي هستي؟
- نه حقوق درست بهم ميدن، نه بيمه، از صبح تا شب هم بايد کار کنم. اگه بلايي تو کار سرم بياد، پول دوا درمون ندارم بايد يه گوشه بميرم. منم دوست دارم کمتر کار کنم يا حداقل کارم راحتتر باشه.
وقتهايي که کار نداري يا شايد تعطيلي چه کار ميکني؟
- ما زياد تفريح نداريم چون تفريح کردن پول ميخواد. سرگرمي من و دوستام اينه که جمع ميشيم و نزديک محلهمون يه زمين فوتبال اجاره ميگيريم و دو ساعت فوتبال بازي ميکنيم.
اجارة دو ساعت چند ميشه؟
ـ فرق داره براي روزها يا ساعتهاي مختلف. بين سي تا شصت هزارتومن ميشه كه قسمتش ميكنيم به تعداد نفر. ايراني هم هست ولي بيشترشون افغانن.
رفتارشون با افغانيها چطوره؟
- تو اين محل زياد مشکل نداريم ولي قبلا يه جاي ديگه بوديم که نزديک همين خونهمونه ولي اونجا همسايهها اذيتمون ميکردن ميگفتن نبايد افغاني تو اين محل زندگي کنه. هميشه باهامون دعوا ميکردن تا اينکه مجبور شديم بياييم اينجا.
همسايههاي افغان چي؟ به هم کمک ميکنن، رابطهشون چهجوره؟
- بيشترشون با هم خوب هستن و به هم کمک ميکنن. اگه ببينن يکي مثلا غذا نداره بهش غذا ميدن يا اگه بچة يکي لباس نداشته باشه بهش لباس ميدن مثلا اگه بچة خودشون دو تا لباس داشته باشه يکي رو ميدن.
فکر ميکني اوضاع افغانستان چطوره؟ فکر ميکني بهتر بشه؟
- خيال ميکنم يه رييس جديد اومده اوضاع کشور رو جور کنه تا بتونيم برگرديم کشورمون. براش دعا ميکنيم.
فکر ميکني چطور ميشه اوضاع افغانستان رو بهتر کرد؟
ـ بايد امنيت رو بيشتر کنه بايد حقوق نظاميها رو ببره بالا تا بيشتر کار کنن. بايد براي ما کار جديد درست کنه تا بتونيم برگرديم.

3
کار امروزش تمام شده و ميخواهد برود. چند قدمي با او همراه ميشوم و با او صحبت ميکنم. ميگويد اسمش بصير است 21 ساله است.
خسته نباشي. امروزچند ساعت کار کردي؟
- 11 ساعت.
چند وقته براي طرح فاضلاب کار ميکني؟
- سه ماه.   
چند ساله که اومدي ايران؟
- سه سال. البته دو بار پليس ايران اخراجم کرده و برگردونده به افغانستان ولي دوباره برگشتم.
چرا اخراج شدي؟ چرا برگشتي؟
- مدرک و کارت اقامت ندارم چون قاچاقي اومدم ايران تو خيابون گرفتنم و اخراجم کردن. يه بار هم چون دعوا کرده بودم دوباره اخراجم کردن.
چرا دعوا کردي؟
- با دوستم توي پارک بوديم. دو تا پسر از کنارمون رد شدن و بهمون گفتن افغانيهاي کثيف از اينجا گم شين. اينجا جاي شما نيست. گفتيم ما نشستيم و کاري با کسي نداريم ولي شروع کردن به فحش دادن با صداي بلند و بهطرفمون حمله کردن. خلاصه دعوا شد و پليس اومد ما رو گرفت و اون دو تا فرار کردن. پليس ما رو جريمه کرد و دوباره اخراج.
جاي ديگهاي هم شده کسي باهات بد برخورد کنه؟
- آره زياد. بيشتر ايرانيها وقتي بخوان حتي يکي از خودشون رو تحقير کنن، بهش ميگن افغاني.
چرا برگشتي؟
- من مجبورم کار کنم تا براي مادر و خواهرم توي افغانستان پول بفرستم. پدرم و برادرم زمان جنگ توي يه انفجار توي افغانستان کشته شدن. الان من بايد خرج اونها رو بدم. پس اگه ده بار ديگه هم اخراجم کنن باز برميگردم. تمام وسايل زندگي من توي يه بقچه جا ميشه. هرچي در ميآرم ميفرستم براي مادر و خواهرم.
يعني تو اينجا تنهايي؟ کجا زندگي ميکني؟
- بله. پسر خالهام نگهبان يه ساختمون نيمهکارهس. شبها ميرم پيش اون. يه اتاق شش متري داريم که توش زندگي ميکنيم.  
از اوضاع افغانستان خبر داري؟ ميدوني خانوادهت چهجوري زندگي ميکنن؟ کدوم ولايت هستن؟
- يه روستا در ولايت بدخشان. زندگي سخته، کار نيست و مردم پول ندارن. امنيت کمه. خلاصه، مردم زندگي راحتي ندارن.
فکر ميکني چرا اوضاع اينجوره؟
ـ بهخاطر طالبانه. اگه طالبان نباشه درست ميشه.

نارضايتي، فصل مشترک تمام حرفهايشان است. نارضايتي از کار، همسايه، کشور، مهاجرت، سياست، تبعيض، فقر و... از همه چيز ناراضي هستند ولي نميدانند دليل اين همه نارضايتي چيست. هر کدام به روش خودش با آن برخورد ميکند. يکي با نااميدي، يکي با دعا و... زحمتكشان متحد نيستند. نياز به آگاهي و تشکل انقلابي از گوشه گوشة زندگي و کارشان، از تک تک حرفهايشان، فرياد ميشود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر