سولماز مرادی
خوزستان نفس نميتواند
بکشد: اين عنوان کارزاري است که در شبکههاي
اجتماعي براي اطلاع رساني درباره آلودگي وخامت بار هوا در خوزستان به راه افتاده
است. غلظت ريزگردها در خوزستان به 66 برابر حد استاندارد رسيده و راه تنفس 5
ميليون نفر را در دهها شهر بسته است.
زندگي عادي کاملا مختل شده است. علاوه بر خوزستان، استانهاي
ايلام، کردستان و آذربايجان شرقي و غربي هم از اين جهت در وضعيت قرمز به سر ميبرند.
«خفه مرگ» شدن اصطلاح تکان دهندهاي است که توسط فعالين
زيست محيطي براي توضيح اين وضعيت به کار رفته است. استاني که عظيم ترين سرچشمة
ثروت مادي جامعه از دل خاکش ميجوشد و منبع سودهاي
سرشار براي طبقة سرمايهدار است، در آرزوي کمي
اکسيژن و هواي پاک دست و پا ميزند. دولتمردان جمهوري
اسلامي رهايش کردهاند؛ به آن اعتنايي
نميکنند. وقتي وخامت اوضاع به درجهاي
رسيد که ديگر نميشد آن را ناديده گرفت،
مقامات به سان اربابان امپرياليستشان که در بحرانهاي
اين چنيني به صدقه متوسل ميشوند و چند کارتن
آسپرين و بيسکويت به سر مردم آسيب ديده ميريزند
«الطاف» خود را در بوق و کرنا کردند. «پخش رايگان» ماسک محافظ و شير و ماست را در
رسانههايشان
به تصوير کشيدند. اما بشنويم که مردم محلي در اين مورد چه ميگويند:
«ماسکهايي که کمترين قابليتي در
برابر حفاظت ما از ريزگردها ندارد را به بهاي 3500 تومان فروختند اما در تلويزيون
تبليغ کردند که رايگان پخش شده است...»؛ «ماسکهايي
که بتواند مقداري در برابر اين وضعيت ما را حفظ کند، 5000 تومان است. اغلب مردم
قدرت خريد چنين ماسکهايي که مرتب بايد
تعويض شود را ندارند»؛ «ما نه شير رايگان ديديم و نه ماست. اينها
دروغهاي رسانهاي
است. زندگي ما به خطر افتاده. مردم دارند کم کم ميميرند».
يکي از مردم شهر اهواز ميگويد: «ما هيچ انتظار
و اميدي از اينها نداريم. فقط حداقل
کاري که ميتوانستند خيلي ساده با
استفاده از تصاوير ماهوارهاي انجام دهند اطلاع
رساني بود که اين کار را هم نکردند. هر چند وضعيت به حدي اسفناک است که داخل خانهها
نيز پر از گرد و خاک شده، اما اطلاع رساني حداقل ميتواند
مانع بيرون رفتن بچههاي ما از خانه بشود و
در موقعيت امن تري قرار گيرند». يکي از پر معناترين حرفها
از زبان يکي از اهالي اهواز شنيده شد که گفت: «حتما نبايد طناب دار به گردن مان
بيفتد تا خفه بشويم....حتما نبايد داعش وارد ايران شود تا امنيت و زندگي ما به خطر
بيفتد... رکود و بيکاري زندگي عادي مان را تعطيل کرد و امروز نفس
کشيدن مان
هم تعطيل شده است...»
در برابر اين فاجعة انساني که از سالها
قبل زنگ خطرش به صدا در آمده بود، جمهوري اسلامي هيچ اقدامي انجام نداده و نميدهد.
فقط پس از اين که مردم در خوزستان در اعتراض به اين وضعيت نفس گير دست به اعتراض و تجمع
زدند، مقامات اسلامي از ترسشان ادعا کردند که
کارگروه براي کارشناسي علت اين وضعيت درست کردهاند
و در حال بررسياند که آيا توفان خاک
و ريزگرد در جنوب و جنوب غربي کشور، منشاء خارجي دارد يا داخلي. آيا از بيابانهاي
عراق ميآيد يا به علت خشک شدن تالابهاي
منطقه است. از همين اکنون آب پاکي روي دست مردم ريختهاند
و ميگويند: «نتايج اوليه بررسيها
نشان ميدهد حل اين معضل تا ده پانزده
سال آينده ميسر نخواهد بود!.... راه حل اين مسئله جهاني است و از دست ما کاري بر
نميآيد و...». برخيشان
علت را بلاي آسماني ميدانند و نماز باران
برگزار ميکنند و يا بيشرمانه مي
گويند: «ريزگردهاي فرهنگي، بدحجابي، از ريزگردهاي خوزستان
بسيار بدتر است». فعلا چيزي که جريان دارد
اينست که مردم بايد به مرور «خفه مرگ» شوند، و در صورت ادامة اين وضعيت (حتي به
صورت دوره اي) طي سالهايي که اينان براي
«حل معضل» برآورد کردهاند ديگر جنبدهاي
در خوزستان زنده نخواهد ماند. از هم اکنون عدهاي
از آن مردمي که دستشان به دهانشان ميرسد،
ترک شهر و کوچ به سوي مناطق ديگر کشور را آغاز کردهاند.
آناني که چارهاي جز ماندن ندارند،
تودههاي فقير و کارگران و
کشاورزان بي چيز هستند. زحمتکشان خلق عرب هستند که قرباني اصلي وضعيتي چنين وخيماند.
جمهوري اسلامي نه ميخواهد و نه در ماهيتاش
حل معضلاتي است که جان مردم را ميگيرد. در خوزستان (مثل
ساير نقاط ايران) جان انسانها ارزشي ندارد. از
ديد هيئت حاکمة ارتجاعي، خوزستان فقط به اين کار ميآيد
که شيرة جانش را بکشند و روانة بازار جهاني کنند و سودهاي سرشار براي طبقهشان
به ارمغان آورند. از ديد اينان هر حرکتي که کوچکترين تهديدي براي اين چرخة مرگبار
به حساب آيد بايد وحشيانه سرکوب شود. مردم عربش بايد ستمهاي
چندگانه را متحمل شوند و جوانان مبارزش سريعا به دار آويخته شوند. نيروي جوانش
بايد در چنان نوميدي و بن بستي قرار گيرد که شهر مسجد سليمان يکي از بالاترين آمار
خودکشي پسران جوانان در ايران را به خود اختصاص دهد.
برعکس تبليغات رسانه اي، بروز چنين وضعيتي فقط ناشي
از خشم طبيعت و يا موقعيت اقليمي ايران نيست. بلکه دستان تخريب گر طبقة حاکم سرمايه دار هم در کار است. بطور مثال
آنها براي استخراج نفت تالاب بزرگ هورالهويزه را تا مرز نابودي خشکاندند و اين امر
اکوسيستم منطقه را به ميزان زيادي دستخوش تغيير کرد. و يا با سد سازي هاي غير
استاندارد و بي حساب و کتاب بر روي رودخانه ها باعث بروز خشکسالي در مناطقي وسيع
شدند.
پژوهشگران و دانش آموختگان دلسوز و مترقي در رشتههاي
جغرافياي اقليمي و زيست محيطي اعتقاد دارند که حداقل ميتوان
ابعاد اين فاجعه را در کوتاه مدت و ميان مدت کم کرد و براي درازمدت برنامه ريزيهاي
راهبردي بيشتري ارائه داد. ميگويند کافي است دو روز
درآمد نفتي اين منطقه به انجام پروژة بالا بردن سطح رطوبت خاک، مالچ پاشي* اختصاص داده شود. کافي است مقداري هزينه براي
کاشت گياهان خشکزاري که آب فراواني هم نميخواهد
در اطراف شهرهايي که در مسير توفانهاي شن قرار دارد
اختصاص داد. ميگويند تنها با تخصيص
دو درصد از درآمدهاي نفتي ميتوان در درازمدت با
ايجاد کمربند سبز گياهي در اطراف شهرهاي اهواز و ماهشهر و آبادان اين معضل را حل
کرد و غيره....
اما در چارچوب اين نظام چنين چيزي ممکن نخواهد بود.
در هر جامعهاي مقابله با قهر
طبيعت، ميزان تلاشي که براي مهار کردن آن ميشود
يا نميشود، هزينهاي
که گذاشته ميشود يا نميشود،
آيا اهالي ساير مناطق به ياري منطقة آسيب رسيده فرا خوانده ميشوند
يا نه، ربط مستقيم به مناسبات اجتماعي سياسي حاکم بر آن جامعه دارد. ربط مستقيم به
اين دارد که آيا قدرت دولتي، قدرت ستمديدگان است يا ستمگران. آيا اقتصاد آن جامعه
بر محوريت سود ميچرخد يا محوريت منافع
مردم. از همين جهت است که جمهوري اسلامي نه ميخواهد
و نه در ماهيتش «حل معضل» وجود دارد. غلبه و مهار طبيعت نيازمند وجود دولت و
مناسباتي از نوع ديگر و کيفيتا متفاوت با نظام جمهوري اسلامي است. خواست و ارادة
مردمي، مهارت و دانش انساني، منابع مالي و مادي و تکنولوژيک براي غلبه و مهار چنين
وضعيتهايي به وفور وجود دارد. اما
مناسبات اجتماعي و توليدي عقب مانده که دولت جمهوري اسلامي نگهبان آن است، سد راه
اين امر است. اين سد بايد درهم شکسته بشود.
خوزستان نفس نميتواند
بکشد. امروز وظيفة هر انسان مترقي و شرافتمند در ساير مناطق کشور است که در
همبستگي با مردم خوزستان به اعتراض و مبارزه عليه اين وضعيت به پا خيزد. همان طور
که با نخستين جرقههاي يک حرکت مردمي در
اهواز و با شعارهايي چون «تنفس، حق مسلم ماست» مقامات حکومتي از ترس به تکاپو
افتادند، ميتوان با اعمال فشار
تودهاي و تظاهرات و تجمعات، رژيم
را وادار ساخت تا اقداماتي حداقلي را صورت بدهد. اين مبارزه و اعتراضي است مربوط
به حق تنفس ميليونها انسان. مبارزهاي
است که در درون آن ميتوان درکها
را بر سر رابطة قهر طبيعت با مناسبات ارتجاعي حاکم بر اين جامعه ارتقا داد و راه
حل اساسي انقلاب اجتماعي براي حل چنين معضلاتي را جلو گذاشت.
*مالچ (MULCH) يا خاکپوش پوششي است که
براي تثبيت شن هاي روان در اراضي بياباني، استفاده مي شود. مالچ پاشي، باعث چسبيده
شدن شنهاي سطح زمين به هم ديگر شده
و نتيجتا هنگام وزش باد، شن در مقياسي کمتري به هوا مي رود و غلظت ريزگردها بسيار
کمتر خواهد شد. طي سال هاي اخير وزات نفت قرار بود 200 هزار هکتار از اراضي
بياباني را مالچ پاشي کند. اما اين کار فقط در کمتر از 8 هزار هکتار صورت گرفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر