۱۳۹۴ خرداد ۱, جمعه

رايـانه عليـه مارکس؟

 در چهار دهة اخير، صنعت کامپيوتر و دانش ارتباطات در پيوند با هم گسترشي چشمگير داشتهاند. رايانه و اتوماتيزاسيون نه فقط بر ابزار و خطوط توليدي و وسائل مصرفي تاثيري غير قابل انکار گذاشته بلکه تغييراتي را در ذهنيت انسانها و نحوة سازمانيابي و ايجاد رابطه ميان مردم ايجاد کرده است. شايد ملموسترين نتيجة اين فرايند براي اکثريت مردم، تعطيل برخي از رشتههاي توليدي و خدماتي و حذف برخي مشاغل باشد که روند بيکارسازي و اخراج در جاي جاي نظام جهاني سرمايهداري را تشديد کرده است. يکي از تاثيرات ذهني تغييراتي که بدان اشاره کرديم، آغاز دور نويني از تجديدنظرطلبي يا زير سوال بردن تئوريهاي پايهاي مارکسيستي در زمينة چگونگي کارکرد نظام سرمايهداري و رابطة ميان نيروهاي توليدي و روابط توليد در اين نظام است. نتيجة تحليلي ـ طبقاتي مشخصي که از بحثها گرفته ميشود نفي مقولة ارزش مبادله است؛ آن گونه که مارکس تبييناش کرد.
واقعيت چيست؟ آيا تحولات انکار ناپذير و ملموسي که در برابر چشممان ميگذرد و در جريان کار و زندگي روزمره هر لحظه احساسش ميکنيم، تئوريهاي پايهاي مارکسيسم را کهنه کرده است؟
ببينيم حرف مارکس چه بود. مارکس تئوري ارزش کار را فرموله کرد تا چگونگي مبادلة کالاهاي مختلف با هم را توضيح دهد. تا نشان دهد که مثلا با چه معيار و به چه ميزاني ميتوان طلا داد و نفت گرفت. مارکس به شکل علمي نشان داد و اثبات کرد که قيمت هر کالا حول ارزش مبادلهاش نوسان ميکند. قيمتش در بازار بر مبناي اين ارزش که معادل مقدار زمان کار اجتماعا لازم براي توليد آن کالا است تعيين ميشود. تجديدنظر طلبان امروز در اقتصاد سياسي مارکسيستي معتقدند که در عصر رايانه و ارتباطات سايبري ما با پديدة «کار غيرمادي» روبروييم که خصوصياتي متفاوت از کار مولدِ مورد نظر مارکس (و مسلط بر توليد سرمايهداري تا اواخر قرن بيستم) دارد و شرايط و روابط اجتماعي متفاوتي را شکل ميدهد. مثال مشخصي که ميآورند خصوصيت کار برنامه نويسان نرم افزارها و نتيجة استفاده از نرم افزار کامپيوتري بر برخي مشاغل است. ميگويند يک نمونهاش حذف شغل تايپيست در فعاليت رسانهاي است. مدتهاست که خبرنگاران گزارشها و مقالاتشان را به شکل فايل کامپيوتري از گوشه و کنار دنيا تحويل ميدهند. به علاوه توسعة ارتباطات سايبري باعث شده که برخي مشاغل را بتوان از زير يک سقف مشترک و از زير نگاه مدير و اقتدار سلسله مراتبي خارج کرد و در فضايي اختياري انجام داد. حتي ميتوان براي انجام اين کارها همزمان از خلاقيت، اظهار نظر و نقد افراد ديگري که الزاما با ما پيوند شغلي و موسسهاي ندارند سود جست.
بر پاية چنين نمونههايي است که معتقدند نيروي کار ديگر مثل دوراني که مارکس يا لنين و يا حتي مائو زنده بودند بردة سرمايه نيست. معتقدند که مقولة مالکيت خصوصي نيز با توجه به گسترش مالکيت سهامي، سياليت و دست به دست شدن دائمي بنگاهها و پا گرفتن شکلهاي تعاوني سازماندهي توليد در برخي عرصهها، کمرنگ شده و گرايش به محو شدن دارد. واقعيتي که در تصوير تجديدنظر طلبان از فرايند کار در جامعة معاصر غايب است و نکتهاي اساسي که بي پاسخ گذاشته شده اينست که جمعيت شاغل (خواه کارگر ساده باشد، خواه برنامه نويس نرم افزار، خواه مهندس و پزشک) در برابر کارشان دستمزد ميگيرند؛ دستمزد خود را به بازار ميبرند و با محصولات مصرفي مورد نياز خود مبادله ميکنند؛ و اين چرخه به شکل نسبتا منظم و ادامهدار در حرکت است و دچار از هم گسيختگي و فروپاشي نميشود. بدون شک، چنين کارکرد منظمي از سر اتفاق و شانس نيست. اين کارکرد بايد از معيارها و قوانيني پيروي کند. بايد حساب و کتابي در کار باشد که دستمزد مهندس و پزشک و مدير بانک به او نه فقط اجازه مصرف بيشتر و با کيفيتتر مواد غذايي و پوشاک را نسبت به يک کارگر سادة ساختماني يا يک پرستار بدهد بلکه امکان پسانداز کردن، مسافرت رفتن و ارضاي خواستههاي فرهنگي و هنري را هم در اختيارشان بگذارد. يعني چيزهايي که براي بخشهايي از جامعه ناشناخته يا خواب و خيال است.
واقعيت اينست که کماکان در جامعة سرمايهداري امپرياليستي معاصر همه چيز با هم قابل مبادله است. يعني همه چيز از جمله نيروي کار، کالا است و ارزشِ قابل محاسبه و قابل مبادله دارد. معيار تعيين اين ارزش، به طور اجتماعي ـ در بطن کارکرد يک نظام توليدي واحد، و هر روز بيش از گذشته در سطحي جهاني ـ تعيين ميشود. هيچ شاخصي جز زمان متوسط براي توليد هر کالا (اعم از صنعتي، کشاورزي يا خدماتي ـ فکري) وجود ندارد. اين شاخص را بايد در چارچوب شرايط متغير حاکم بر توليد، توسعة دائمي تکنولوژي، شانه به شانه رفتنها و پيش افتادنهاي سرمايههاي رقيب در جريان تلاش براي کاهش زمان کار لازم براي توليد کالاها، تمرکز و تراکم سرمايهها در نظر گرفت.
کار غيرماديِ مورد نظر تجديدنظرطلبان، «تافتهاي جدا بافته» و آزاد از اين خصلت کالايي (يعني قابل خريد و فروش بودن) نيست. هر چقدر هم اين کار در «چارديواري اختياري» انجام شود، هر چقدر هم که افراد به شکل کلکتيو و در فضايي دمکراتيک افکار و خلاقيتهايشان را روي هم بريزند و به اشتراک بگذارند، اگر محصول کارشان ارزش مصرف داشته باشد، به محض اينکه بخواهد در يک سطح کلان وارد زندگي مردم شود، تابع مقولات واقعي مسلط بر اقتصاد مثل بازار، قيمت، انحصار و رقابت ميشود. بر آن قيمتگذاري ميشود. خود را به مثابه کالا مينماياند و مبادله ميشود.
سرمايهداري جهاني از طريق حکومتها و نهادهاي قانونگذاري و کنترلش فرايند توليد ارزش مبادله و انداختن هر توليد مادي و فکري و دانش انباشت شده توسط انسانها حتي در هزاران سال پيش را روي «ريل کالايي» هدايت ميکند. مثلا همين مقولة «حق مالکيت بر توليدات فکري» را که به صورت يک قانون درآمده و به زور در بازارهاي بينالمللي اعمال ميشود ـ و البته در بعضي کشورها به موضوع اعتراض و مقاومت مردم تبديل شده ـ در نظر بگيريد. در گوشهاي از فلان کشور آسيا، آفريقا يا آمريکاي لاتين، تودههاي بومي نسل اندر نسل بر اساس دانش طب سنتي خود از اين يا آن گياه براي درمان موثر بيماريهاي معين استفاده کردهاند. حالا يک شرکت بزرگ دارويي امپرياليستي از راه ميرسد و مواد موجود در آن گياه را تجزيه و تحليل ميکند و فرمولش را مينويسد و آن را تحت عنوان دانش انحصاري قابل فروش خود در نهادهاي بينالمللي ثبت ميکند. از اين پس مردم سراسر دنيا از جمله همان بوميان آشنا به خواص دارويي اين گياه، که خودشان دنيا را از آن آگاه کرده بودند، حق کاشتن و استفاده کردن از آنچه اينک مايملک کمپاني داروسازي است را ندارد. اگر احتياج داشتند بايد از بازار و طبق قيمتي که برايش تعيين شده خريداري کنند. اما اين قيمت چگونه تعيين شده است؟ شاخص، باز هم ارزشي است که تحت برنامه و کنترل شرکت دارويي براي خريد زمينها و جنگلهايي که منبع آن گياه دارويي است، براي حصارکشي و محافظت از آن، براي تحقيقات آزمايشگاهي و بسته بندي و بازاريابي محصول، هزينه شده است. بخشي از اين هزينهها به استخدام نيروي کار ضروري براي انجام همة اين کارها از جمله حمل و نقل برمي گردد. و البته يک عامل ديگر هم در قيمت گذاري دخالت ميکند و آن عامل انحصار و مخفي نگهداشتن فرمولها از شرکتهاي دارويي رقيب است. عامل انحصار ميتواند در بالا بردن قيمت حول ارزش مبادلة نهفته در کالا (زمان کار اجتماعا لازم براي توليد آن) نقش بازي کند.
مي گويند که کار غير مادي به صورت دانش و ابتکار و نوآوري انسانها، بي حد و مرزتر و شکوفاتر از کار مولدي است که مارکس تبيين کرد. ميگويند اين نوع کار را نميتوان بر حسب واحدهاي زماني ثابت اندازهگيري کرد بنابراين غير قابل اندازهگيري است و هميشه از ميزاني که سرمايه ميتواند از آن استخراج کند بيشتر است. سرمايه نميتواند همة جوانب آن را کنترل کند. بنابراين رابطة ميان کار و ارزش در جامعة معاصر در حال دگرگوني است و ارزش مبادله در مورد اين نوع کار صادق نيست.
بياييد به يک نمونة دم دست در عرصة برنامهريزي نرم افزار رجوع کنيم. در ميان مهندسان و برنامهريزاني که درک غيرانحصاري و به يک معني «غير کالايي» از دانش رايانهاي داشتند از سالها پيش جنبشي به راه افتاد که «کُد منبع» يعني مجموعة دستورالعملهايي که يک برنامة کامپيوتري را تشکيل ميدهد و به زبان برنامهاي روي کاغذ آمده است را بدون کپي رايت در اختيار همگان قرار دهند. کمپانيهاي عظيمي مثل مايکروسافت به شدت تلاش کردند جلو اين کار را بگيرند. اما شرکتهاي کوچکتر نرمافزاري هم بودند که دقيقا از اين فرصت استفاده کردند و محصول «کار غيرمادي» و خلاقيت برنامهريزان ديگر را تصاحب کردند و نرم افزار ساختند و فروختند و سود بردند. يعني محصول کار و خلاقيت آن برنامهريزان عليرغم ميل و حتي اقدام عمليشان توسط سرمايهداري به کالا تبديل شد و در چرخة کسب سود افتاد. يعني نظام سرمايهداري فقط از طريق مسکوت گذاشتن و در کشوي ميز حبس کردن طرحهاي نوآورانه (نظير آنچه لنين در رسالة امپرياليسم در مورد طرح اختراع لامپ با عمر طولاني و بايگاني کردن آن توسط انحصارات توليد لامپ مثال زد) نيست که شرايط استخراج ارزش و کسب سودهاي کلان را ايجاد ميکند؛ سرمايه ميتواند روي تلاش خيرخواهانه براي دور زدن و کنار گذاشتن امتياز انحصاري هم سوار شود و سودش را ببرد.  
اين واقعيت نظام سرمايهداري و کارکردهاي پايهاي آن است. بنابراين به جاي تجديدنظر در تئوريهاي اساسي مارکسيستي در مورد مناسبات کار و ارزش بايد به شناخت عميقتر از تضادها و تناقضات اين نظام جهاني در شرايط کنوني دست يافت؛ به سازماندهي پرولتاريا به مثابه نيروي رهبري کنندة انقلاب اجتماعي انديشيد و نيروهايي که ظرفيت متحد شدن حول پرچم انقلاب کمونيستي دارند را تشخيص داد. و در انديشة تدوين استراتژي پيروزمند براي رها کردن نوع بشر از زندان جامعة طبقاتي بود.               

   «آتش»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر