سرمایه داری را به تاریخ بسپارید |
گرد هم آيي اول ماه مه امسال در تهران که توسط «خانة کارگر» سازمان يافت و به گزارش ايلنا بيش از ده هزار نفر در آن شرکت داشتند، چند روزي موضوع بحث نيروهاي چپ و کارگري بود. خبرگزاري ايلنا و مقامات «خانة کارگر» روي اين حضور نسبتا گسترده تاکيد گذاشتند و از «به ميدان آمدن دوبارة کارگران بعد از 8 سال» سخن گفتند. در ميان نيروهاي مخالف رژيم اسلامي اما بحثها حول دو نکته متمرکز شد: يکم، شعارهاي فاشيستي که کارگران و زحمتکشان مهاجر غيرايراني و مشخصا افغانستانيها را نشانه گرفت. دوم، ماهيت ضدمردمي «خانة کارگر» به عنوان يک بازوي نظام جمهوري اسلامي که نقش اصلياش جاسوسي، سرکوب و مهار مبارزات و مبارزان جنبش کارگري بوده و هست. صريح بگوييم اگر آن شعارهاي رسوايي آور «کارفرما حيا کن، افغاني را رها کن» و «کارگر خارجي اخراج بايد گردد»... نبود برگزاري يک مراسم ده هزار نفري کارگري با طرح مطالبات اقتصادي چشم بسياري از نيروها که خود را منتسب به طبقة کارگر ميدانند خيره ميکرد و براي هفتهها و ماهها در موردش تحليل و استنتاج مثبت ارائه ميدادند. رفتار نيروهايي که دهها سال است به ستايش حرکات «غريزي» کارگران مشغولند و به خودرويي کارگري (که از دايرة ايدئولوژي بورژوايي و خريد و فروش «عادلانه تر» نيروي کار فراتر نميرود) کرنش ميکنند نميتوانست جز اين باشد. اينک نيروهاي اکونوميست ـ کارگريست ميخواهند پرانتزي که روز اول ماه مه «خانة کارگر» در جنبش کارگري باز کرد هر چه سريعتر بسته شود و همه چيز برگردد سر جاي اولش و باز هم تکرار همان محدود نگريها و قانوني گراييها و اصلاحطلبيهاي چندين و چند ساله.
نکاتي
که در بحثهاي پيرامون اول ماه مه امسال به
ميان آمده بازتاب معضلات سياسي ـ اجتماعي و ايدئولوژيک عموميتر است. براي مثال، با بحثي روبرو ميشويم که تلويحا «خانة کارگر» را
در برگيرندة بخشي از جنبش کارگري معرفي ميکند؛ گيريم آن را در منتهي اليه راست اين جنبش قرار دهد.
کساني که چنين ديدگاهي دارند مراسم اول ماه مه امسال «خانة کارگر» را چنين گزارش ميکنند که هم در آن بخشي از مطالبات
کارگران ايران مطرح شد و هم شعارهاي ناسيوناليستي. از معرفي شعارهاي ضدافغاني به عنوان
شعارهاي فاشيستي هم ابا دارند و ميخواهند
با واژة ناسيوناليستي به اصطلاح قضيه را تلطيف کنند. يا در گزارش تظاهرات آن روز به
دنبال اين ميگردند که از کدام نقطه
تا کدام خيابان، کارگران خودجوش حرکت کردند و تحت کنترل خانة کارگريها نبودند و شعار معيشتي دادند
و از کجا بود که زير چتر آنها رفتند.1
اين نوع نگاه، نتيجة ديدگاهي است که به خود جرات زير سوال کشيدن افکار و باورهاي کهنه
و عقب ماندگيهاي واقعي در صفوف طبقة کارگر را نميدهد مبادا از «قداست» طبقه کاسته
شود. نتيجة عملياش اين ميشود که در کنار توهم آفريناني از
جنس توده ـ اکثريتيهاي سابق قرار ميگيرد که به دنبال نقطة تماسي با
نظم حاکم مي گردند. به تضادهاي درون
بورژوازي حاکم دل بسته اند. نمي توانند از «فرصت هاي» انتخاباتي ـ قانوني دل بکنند.
معرفي «خانة کارگر» به عنوان بخشي از جنبش کارگري برخاسته از همين رويکرد است.
گرايش
ديگري که در مقالهاي پيرامون مراسم اول ماه
مه «خانة کارگر» بروز کرده، به واقع مصداق وسط دعوا نرخ تعيين کردن است. نويسنده که
به خاطر شعار فاشيستي ضد افغاني به روي «خانة کارگر» تيغ کشيده و با چهرهاي چپ اين شوينيسم ضدمردمي را رهاورد
نئوليبراليسم اقتصادي معرفي ميکند،
ناگهان رگ غيرت مردانه (مردسالارانه) اش بيرون ميزند و اعلام ميکند که فمينيسم هم در رديف همينها قرار دارد و سرنخش همان نئوليبراليسم
است!2 اين نوع موضع گيري در واقع دروازه را
به روي افکار عقب ماندة زن ستيزانه و رفتار ستمگرانه در بين مردان کارگر باز ميگذارد. اين گرايش با همسان جلوه
دادن رابطه و تناسب ناسيوناليسم ارتجاعي و فمينيسم با جنبش طبقة کارگر در حقيقت به
چشم کارگران خاک ميپاشد و آنان را از تشخيص
صف دوست و دشمن باز ميدارد.
کساني
هم هستند که قصد دفاع از کارگران افغاني را دارند. اينان به درستي کارگران افغاني را
بخشي از طبقة کارگر ايران محسوب مي دارند و معتقدند که جدا کردنشان از بقيه به کل جنبش
کارگري ايران لطمه مي زند.3 اما واقعيتي که معمولا به آن نمي پردازند ويژگي هاي بخش هاي مختلف طبقة کارگر و
تضادهاي مشخصي است که بر صفوف طبقه تاثير مي گذارد. کارگران و زحمتکشان
مهاجر افغاني اگر چه توسط کارفرمايان دولتي و بخش خصوصي ايران استثمار ميشوند اما جزيي از کارکرد و حيات
سياسي و اجتماعي و اقتصادي جامعة افغانستان هم هستند. بخشي از دستمزدشان چرخ زندگي
خانواري را در آن سوي مرز ميچرخاند. ماههايي از سال را به ناگزير يا به
خواست خود در جامعهاي ديگر ميگذرانند و به کار کشاورزي يا خدماتي
ميپردازند. ناامني دائمي و خطر اخراج،
قوانين ستمگرانه جمهوري اسلامي عليه کارگران مهاجر، فوق استثمار و بي حقوقي اجتماعي،
تبعيض ملي و رفتارهاي توهين آميز عامه به آنان اجازه نميدهد که حتي يک لحظه خود را شهروند ايران به حساب آورند.
فقط کافي است يک بار در اورژانس بيمارستانهاي دولتي به کارگري افغاني که بر اثر سانحة کاري مصدوم
و معلول شده است برخورد کنيد تا معني بي حقوقي مطلق را بفهميد. موقعيت اين
کارگر را حتي با کارگر پيماني ايراني محروم از بيمة سوانح کاري نميتوان يکي کرد.
ستم
ملي و رفتارهاي فاشيستي بر يک زمينة مادي و واقعي يعني تقسيم بنديهاي ملي و کشوري در عصر سرمايهداري امپرياليستي و سلطة ايدئولوژيهاي برتري جويانه، تنگ نظرانه و خودخواهانة بورژوايي
و فئودالي استوار است. اين مسئله که کارگر افغاني به فوق استثمار تن ميدهد و به طور متوسط نصف کارگران
ايراني دستمزد ميگيرد به ساختار قدرت و
روابط اقتصادي ـ اجتماعي کلاني که بر جامعه و منطقه و دنيا حاکم است مربوط است. چنين
مسئلهاي را نميتوان صرفا و اساسا با تشويق کارگران
افغاني به تقاضاي دستمزد بيشتر، يا فراخواندن کارگران ايراني که از دشمني با افغانيها دست بکشند و خواست دستمزد برابر
براي آنان را جلو بگذارند حل کرد.
تحميل
اين گونه عقب نشينيها در عرصة ساختار دستمزدها
و يا قوانين مربوط به مهاجران به طبقة حاکمه سرمايهدار، آن هم در کشوري تحت ديکتاتوري طبقاتي عريان و خشن که
تشکلهاي کارگري مستقلش از حق موجوديت
و فعاليت آزادانه محرومند و فعالانش تحت فشار و پيگرد دائمي قرار دارند با حرکاتي از
جنس همين جنبش کارگري که ميشناسيم عملي نخواهد شد.
تجربههاي تاريخي نشان ميدهد که فقط در نتيجة پيشرويهاي آگاهانة جنبشي با هدف انقلاب
و ضربه خوردن و به بحران افتادن قدرت سياسي حاکم است که امکان چنين عقب نشينيهاي (موقت يا پايدار) پديد ميآيد. در عين حال، شکل دادن و توانمند
کردن چنين جنبشي فقط ميتواند در ارتباط تنگاتنگ
با گسترش افق ديد کارگران از منافع اساسي و انقلابي طبقة کارگر به مثابه يک طبقة جهاني
و با هدف و آرمان رهايي نوع بشر (و نه فقط اين يا آن بخش از تودة تحت استثمار و ستم،
نه فقط در اين يا آن کشور) از زندان جامعة طبقاتي انجام گيرد.
ارتقاء
افق ديد طبقة کارگر تا آنجا که رسالت خود را به مثابه رهاکنندگان نوع بشر درک کند،
و گسترش افق ديدش تا آنجا که ضرورت و امکان سازماندهي انقلاب اجتماعي و ساختن جنبشي
با هدف کسب قدرت سياسي را بفهمد، فرايندي خودجوش و خودکار نيست. درک انقلاب کمونيستي
و جذب ديدگاه انترناسيوناليستي و پايداري بر آن، نتيجة فعاليت آگاهگرانة پيشاهنگان
کمونيست پرولتاريا بر متن مقاومتها
و مبارزات و مقابله با مسير خود به خودي جنبشهاي اعتراضي است. اين سطح و کيفيت از آگاهي فقط ميتواند از بيرون (بيرون از محدودة
مبارزات خودجوش و روزمره و «به خود معطوف» کارگري) به ميان طبقه برده شود. بايد تاکيد
کنيم که اگر چه پايههاي مادي ديدگاه و سياست
انترناسيوناليستي پرولتارياي جهاني در نظام واحد سرمايهداري امپرياليستي، در استثمار نيروي کار و انباشت ارزش در
شبکة پيچيده و رنگارنگ اما واحد سرمايههاي بينالمللي
استوار است، اما درک و جذب و به عمل در آوردن انترناسيوناليسم امري خود به خودي و ذاتي
کارگران نيست. چنين فرايندي در گرو خلاف جريان شنا کردن کمونيستهاي انقلابي، بحث اقناعي با مردم
و مبارزة ايدئولوژيک ـ سياسي عليه باورها و گرايشهاي نادرست رايج در جامعه و انتقال آگاهي کمونيستي به ميان
توده هاست.
برخلاف
گمان يا آرزوهاي کارگر پرستانه، کارگراني را که شبانه روز درگير معضلات نفس گير اقتصادياند و تحت بمباران دائمي ايدئولوژيک
ناسيوناليستي ـ راسيستي ـ مذهبي ـ مردسالارانه، نميتوان صرفا با تبليغ مطالبات کارگري، حق طلبي اقتصادي و سياسي،
مقاومت در برابر سرکوب، ضرورت متشکل شدن و حتي ضرورت همبستگي با مبارزات جاري کارگران
کشورهاي ديگر به جايگاه رهبران جامعه ارتقاء داد. بي اثر کردن و کنار زدن شعارهاي
زشت و رفتارهاي زهرآگين از صفوف کارگران و مردم، شعارها و رفتارهايي نظير آنچه امسال
در مراسم اول ماه مه «خانة کارگر» ديديم فقط با تبليغ و ترويج انترناسيوناليسم بر متن
تدارک و سازماندهي انقلاب کمونيستي ميسر ميشود. n
حميد محصص
1) «نظريه پردازان بي عمل، کارگران بي سر» ـ غلامحسين حسيني (24 ارديبهشت
94) ـ ر. ک. به سايت افق روشن.
2)
«از تي پارتي و فران ناسيونال تا خانة کارگر» ـ محمد قراگوزلو (14 ارديبهشت 94) ـ ر.
ک. به سايت افق روشن.
3) ر. ک. به اطلاعيه اتحاد بينالمللي در حمايت از کارگران در ايران (3 ماه مه 2015) عليه حملة فاشيستي
خانة کارگر به کارگران افغاني.
*
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر