چهاردهم ارديبهشت ماه، فريناز خسروي
از طبقة چهارم هتل تاراي مهاباد که محل کارش بود به محوطة خلوت پشت هتل سقوط کرد و
جان باخت. کمي قبل از سقوط در تماس تلفني با يکي از دوستانش با اضطراب گفته بود: به
دادم برسيد. فريناز براي فرار از دست يک اطلاعاتي متجاوز که مسئول ارزشيابي و امتيازگذاري
روي هتل ها و مراکز گردشگري است به بالکن طبقة چهارم رفت. مشخص نيست
که تنها راه فرار را در خودکشي ديد يا در جريان گريز پايش لغزيد. خبر مرگ فريناز اما
مثل برق در شهر پيچيد. اين خبر تکان دهنده دل اهالي شهر را به آتش کشيد. آنچه هتل تارا
را سوزاند و مدير سرمايه دار ـ اطلاعاتي اش را فراري
ديد همين آتش بود. رژيم که از گسترش اعتراضات مردمي در مهاباد و ديگر شهرها هراس داشت
مثل هميشه مزدورانش را به سرکوب اعتراضات و دستگيري گستردة جوانان شهر گماشت. هم زمان،
فريبکارانه قول پيگيري فوري و دقيق ماجرا را کرد. به خانوادة فريناز تسليت گفت. و حتي
از مردم شهر دل جويي کرد!
درگيري هاي شهر مهاباد
بار ديگر بحث بر سر شيوه هاي مبارزاتي گوناگوني را که مردم به
ناچار يا به اختيار در پيش مي گيرند به ميان آورده است. جامعة ما
مدت هاست که مبارزات تعرضي توده اي را عليه
قواي سرکوبگر يا نمادهاي سرکوب و ستم شاهد نبوده است. اگر هم برخي درگيري ها با مزدوران
حکومت به خشونت کشيده شده مردم معمولا در آن نقش قرباني داشته اند و يا فقط
از خود دفاع کرده اند. از مقطع خرداد 1376 نگرش اصلاح طلبانه و به
همراه آن روش هاي قانوني بر بخش موثري از جمعيت فعال و جوان شهري تاثير گذاشته
و به يک مانع سياسي ـ ايدئولوژيک جدي در برابر راديکاليزه شدن حرکات توده اي و انديشه
کردن در مفهوم قهر و راه و استراتژي انقلابي تبديل شده است. البته ناکامي ها و نتايج
مرگباري که «انتخاب ميان بد و بدتر» و راه مسالمت آميز ببار
آورده باعث شک و ترديد در جوانان عاصي شده، اما خط اصلاح طلبي کماکان
ادامة حيات مي دهد و هر بار به شکلي عرض اندام مي کند. سراسر
مبارزات سال 88 را چنين افق و سمت و سويي رقم زد. حتي مبارزة شورانگيز ششم دي ماه
88 (روز عاشورا) که تصويري متفاوت از راهپيمايي هاي مسالمت
آميز «راي من کو» و سکوت و... به خيابان هاي تهران
بخشيد نيز به خودي خود نمي توانست از منگنة اهداف سياسي و تفکر
«سبز» حاکم بر فضاي عمومي خيزش خارج شود. گرايش مبارزات توده اي خودجوش
حتي در حضور هسته هاي کوچک انقلابي و راديکال، رفتن زير
پرچم سياست و تفکر مسلط بر جنبش هاي طبقاتي و يا اجتماعي در هر مقطع
معين است. مبارزات توده اي فقط در صورتي سمت و سوي انقلابي
پيدا مي کنند که يک قطب و نيروي پيشاهنگ انقلابي شکل گرفته و نسبتا توانمند
شده باشد. سمت و سوي انقلابي پيدا کردن توده هاي معترض
در درجة اول وابسته است به مطرح شدن اهداف و برنامة عمومي يک انقلاب اجتماعي و پا گرفتن
شعارهاي تاکتيکي جهت دهنده و متحد کننده اي که براي
هر مرحله از مبارزه پيش مي گذارد. اين توهم بزرگي است اگر گمان
کنيم وقايعي نظير مهاباد (حتي اگر اينجا و آنجا تکرار شود) خود به خود شيپور شروع يک
انقلاب پيروزمند را به صدا در خواهد آورد. اما اين نيز خطاي بزرگي است اگر فکر کنيم
بدون اين جرات کردن ها، بدون پا بيرون گذاشتن از دايرة
تدافع، بدون اين گوشمالي دادن ها، مردم مي توانند در
فرايند طولاني و پيچيده و دشوار انقلاب اجتماعي حضوري پيگير داشته باشند؛ اگر فکر کنيم
بدون بپاخاستن در برابر ستمگري ها، مردم مي توانند براي
افق، اهداف، برنامه کمونيستي و استراتژي انقلاب قهرآميز گوش شنوا داشته باشند.
n
رويدادهاي مهاباد دو رشته از تضادهاي
پايه اي جامعة ما را در خود فشرده داشت: تضاد جنسيتي و تضاد ملي.
مرگ فريناز خسروي به خاطر زن بودنش بود. اين که او مجبور شد براي فرار از دست مردي
که قصد تجاوز داشت به بالکن اتاق هتل برود و در اين تلاش پايش بلغزد و سقوط کند، يا
آگاهانه براي فرار از تجاوز خودش را پايين بيندازد، کاملا به نقش زن در اين نظام مردسالار
ـ پدرسالار و فرهنگ ستمگرانه و کثيف حاکم مربوط است؛ نظامي که زن را فرودست، ابزار
جنسي و ماشين جوجه کشي مي خواهد. اين روابط زن ستيزانه و
تجاوزگرانه مسلط در جمهوري اسلامي است که فريناز و فرينازها را به قعر فرو مي اندازد و
جان شان را مي گيرد. يکي
را مثل ريحانه به جرم دفاع از خود و مجازات تجاوزگر به دار مي کشد، يکي
را به خودسوزي وا مي دارد و ديگري را محکوم به فروپاشي
روحي در زندان زندگي مي کند. داستان هايي که مقامات
رژيم در مورد نحوة مرگ فريناز ارائه مي کنند نيز
بر ديدگاه کهنه و زن ستيزانه اي متکي است که بنيانش «گناه آلوده»
و مقصر دانستن زن در هر گونه تماس با جنس مخالف است. هدف از اين سناريو نويسي ها، خواباندن
خشم محقانه مردم از طريق ايجاد شک در مورد اصل قضيه، با توجه به ارزش هاي کهنة
اخلاقي ـ مذهبي شايع در جامعه است.
فوران خشم مردم مهاباد که در آتش زدن هتل تارا منعکس شد
عکس العمل به ستم ملي ادامه
داري که بر کردستان اعمال مي شود
هم بود. انتشار سريع اين خبر که يک فرد اطلاعاتي تجاوزگر به مثابه نماد حکومت مرکزي
ستمگر باعث مرگ فريناز شده کافي بود تا جرقه زده شود. همان گونه که تا به حال کردستان
بارها در مواجهه با موارد تکان دهندة جنايت و ستمگري شاهد انفجار توده ها
بوده است. جمهوري اسلامي که مدت هاست
با دردسري به نام کردستان دست به گريبان است در مورد وقايع مهاباد نيز تبليغات فريبکارانه
و تهديدآميزي را در سه محور پيش بُرد. اولين محور اتکاء به تفکر رايج مردسالارانه بود
که بالاتر گفتيم. دومين محور، طرح اين مسئله بود که اطلاعاتي بودن مسافر هتل و قصد
تجاوز به فريناز، دروغي است که احزاب سياسي اپوزيسيون انتشار داده اند
تا مردم را تحريک کنند و آرامش شهر را بر هم زنند. سومين محور، تهديد اهالي مهاباد
و منطقه بود به قطع سرمايه گذاري ها
از مرکز به علت ناامني. به طور مشخص، فرماندار مهاباد سر مردم منت گذاشت که «گردشگري
را در اينجا رشد داده ايم
و براي شما کار ايجاد کرده ايم؛
اما اين وقايع گردشگران را فراري مي دهد
و هتل داران غير بومي هم بساط شان
را جمع مي کنند و مي روند.»
در جريان مبارزة بر حق و به موقع مردم
مهاباد، مثل هر مبارزة توده اي ديگري، رفتارها و نگرش هاي گوناگوني
بروز پيدا کرد که بار ديگر ضرورت مبارزة ايدئولوژيک ـ سياسي پيگير عليه ايده هاي کهنه در
ميان توده ها را به فعالان آگاه انقلابي و همة عناصر پيشرويي که اهميت حرکت
خلاف جريان را درک کرده اند گوشزد مي کند. براي
اينکه سنگ بناي جنبشي آگاهانه براي انقلاب در دل جامعه گذاشته شو د، بايد ايده ها و ارزش ها و روابط
نوين بي وقفه تبليغ و ترويج شود و براي خود جا باز کند. اين کار فقط با
نقد بيرحمانه و اقناع و تلاش به حداکثر براي کنار زدن ايده هاي کهن از
ذهن کنشگران و بدنة جنبش اجتماعي در جريان مبارزات گوناگون عليه قدرت سياسي حاکم ممکن
مي شود. نمي توان عليه اين نظام طبقاتي که مردسالاري
ـ پدرسالاري يکي از ستون هاي موجوديت و دوام آن است شوريد و
پيگيرانه براي پيروزي (که چيزي کمتر از دگرگوني ريشه اي اقتصاد
و سياست و فرهنگ جامعه نيست) جنگيد اگر اعتراضات مردم رنگ «ناموس پرستي» به خود بگيرد.
اگر انگيزه هاي شايع پدرانه، برادرانه يا همسرانه (يعني خود را مالک يا قيم
زنان خانواده دانستن) بر شعار و سنگ و گلوله سايه انداخته باشد. و نمي توان عليه
نظامي که برتري طلبي و ستمگري ملي يکي از پايه هاي شکل گيري تاريخي
و حيات آن است يک انقلاب عميق و واقعي را پيش برد و ستمگري ملي را به هر شکل و در مورد هر مليت ستمديده اي از ريشه
برانداخت اگر بينش بورژوا ناسيوناليستي سمت و سوي مبارزات مردم را تعيين کند و ارزش
مبارزات برحق مردم در مناطق ديگر و ضرورت متحد شدن همة مردم عليه نظم حاکم را (مثل
نگرشي که در شعار «کردستان اصفهان نيست» بازتاب پيدا کرد) انکار کند. بايد افق گستردة
انترناسيوناليستي را جلو گذاشت و به جاي محدود
کردن اهداف و مبارزات مردم به چارچوب هاي تنگ هويتي
به رهايي همة توده هاي تحت ستم و استثمار و سامان دهي اتحادي
انقلابي انديشيد.
n
عمليات اخير «پژاک» در منطقة بانه
که به کشته شدن يک افسر و يک سرباز وظيفه منجر شد، بحث هاي زيادي
را به ويژه در شبکه هاي اجتماعي دامن زده است. بحث ها بيشتر
از اينکه در مورد اهداف سياسي «پژاک» از اين گونه عمليات باشد در مورد تاثيرات سياسي و اجتماعي آن است. در جريان اين بحث ها شاهد بروز
گرايش نادرستي هستيم که به بهانه هاي مختلف
مخالفت خود را با شکل هاي قهرآميز مبارزه ابراز مي کند. استدلال
مي کنند که عمليات کوچک نظامي هيچ فايده اي ندارد
و ضربه اي به رژيم نمي زند. اما
تجربه جنبش ها و جنگ هاي انقلابي گوناگون خلاف اين را نشان
مي دهد. کساني که چنين استدلالي مي آورند معمولا
به الگوهاي از پيش تعيين شده «اعتصاب عمومي و سپس در يک نقطه قيام سهل الوصول» مي انديشند.
حال آن که پروسة کسب قدرت سياسي، پيچيده تر، پر افت
و خيزتر، متنوع تر و طولاني تر از اين
هاست. چه بسا شرايط، زمينة از نيروي کوچک به نيروي بزرگ تبديل شدن يک حزب را اتفاقا
بر متن مبارزات مسلحانة کوچکي که به ابتکار خود به راه مي اندازد ايجاد
کند. نيرويي که چنين شرايطي را درک نکند و ظرفيت موجود در بطن جامعه را نبيند، از قافله
عقب خواهد ماند.
استدلال نادرست ديگري که اين روزها مطرح مي شود
اينست که مبارزة مسلحانة «جدا از توده ها» فقط و فقط بهانه دست رژيم مي دهد
تا فضا را نظامي کند و به سرکوب مردم کردستان بپردازد. مي گويند
که مردم با به ميدان آمدن و اعتراض توده اي
راديکال پاسخ رژيم را در مهاباد داده اند
و انجام عمليات مسلحانه در اين شرايط به ضرر مردم کردستان است چون باعث مي شود
که با تشديد فشارهاي رژيم به خانه برگردند. انگار جمهوري اسلامي تا به حال براي سرکوب
و اعمال فشار نياز به بهانه و توجيه داشته است. انگار در سال 88 که مردم در تظاهرات
مسالمت آميز آن هم با شعارهايي
که به هيچ وجه برانداز نبود به خيابان آمدند، مزدوران مسلح براي به گلوله بستن جمعيت
معطل بهانه ماندند. آيا چنين استدلالي آتش خشم توده هاي
راديکالي را که خواهان مبارزة موثر و تعرضي عليه جنايتکاران و ستمگران حاکمند فرو نمي نشاند؟
اما مبناي يک رويکرد صحيح و انقلابي
به «پژاک» و عمل مسلحانه يا غيرمسلحانه اش چيست؟ معياري که بايد در دست گرفته شود محتواي اهداف و جهت گيري سياسي اين نيرو است. اساس اسناد
پايه اي و موضع گيري هاي سياسي «پژاک» در مورد مسائل عمدة
مبارزة طبقاتي ـ اجتماعي نشان دهندة اهداف رفرميستي و سمت و سوي بورژوا ناسيوناليستي اين نيرو است. پژاک به
دنبال انجام انقلاب اجتماعي ريشه اي و ساختن سوسياليسم نيست. ايدئولوژي «پژاک» به تبعيت از خط ايدئولوژيک عبدالله
اوجالان نگرش رنگ و لعاب خورده اي از ناسيوناليسم کُرد است در شرايط دنياي امپرياليستي گلوباليزة امروز و به
لرزه افتادن ساختارهاي قدرت منطقه اي و بي ثبات شدن مرزهايي که بعد از جنگ جهاني دوم برقرار شده بود. «پژاک» در
اطلاعيه ها يا پيام هايي که روي سخنش با طبقة حاکمة ايران
است (از جمله در اطلاعيه اي که به تازگي در مورد رويدادهاي مهاباد منتشر کرده) درهاي مذاکره و سازش را
با هدف امتياز گرفتن و نهايتا شريک شدن در ساختار قدرت باز مي گذارد. اين نيرو در مقاطع مختلف عمليات
مسلحانة محدودي را به اجراء درآورده که با توجه به اهداف کلي اش فقط مي تواند نقش اهرم فشار داشته باشد. اما
تاثير همين حد از مبارزة مسلحانه با وجود چارچوب کلي رفرميستي اش جذب نيروهاي تازه نفس از صفوف مختلف
مردم و ايجاد يک فضاي مثبت به نفع «پژاک» بوده است. اين مسئله نتيجه و بازتاب ظرفيت
مبارزاتي توده ها و تضادهاي حادي
است که در کردستان گره خورده است. اين واقعيتي
است که بخشي از نيروهاي سياسي مخالف «پژاک» نمي توانند تشخيص دهند، و يا از زاوية ديد يک رقيب سياسي، مصلحت را در انکارش مي بينند. n
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر