زن، ايـدئـولوژی، قـدرت
آتش
را اين بار خواست حضور زنان در ورزشگاهها روشن کرد. برگزاري مسابقات ليگ جهاني واليبال در تهران
بهانهاي شد براي مطرح شدن مجدد اين خواسته
از سوي دختراني که از طريق شبکههاي
اجتماعي با هم در ارتباطند و فعالان و مدافعان جنبش زنان در داخل و خارج از کشور. موجي
که برخاست حاکمان اسلامي را مجبور کرد از بلندگوهاي مختلف به دفاع از ارزشهاي قرون وسطايي و شرع مقدس بلند
شوند. ابتدا چند عضو کابينة روحاني حرف از موافقت با «شکل محدود و مناسبي از حضور بانوان»
زده بودند. درست همان حرفي که زمان احمدي نژاد هم زده شده بود. اما اين وعدة بي پايه
فقط به ايجاد يک اميد واهي و موقتي دامن زد؛ آن هم در ميان کساني که هنوز پشت دست خود
را داغ نکردهاند. آنچه به عمل در آمد،
سياست عمومي و ديرينة رژيم بود: زنان بايد از حقوق برابر شهروندي محروم بمانند و اگر
حرف از مقاومت و اعتراض در برابر اين بيدادگري زدند با تهديد و پيگرد و سرکوب روبرو
شوند. امام جمعة بدنام مشهد بر آتش زن ستيزي دميد؛ بر «فحشا و منکرات و بي حجابي» شمشير
کشيد و هشدار داد: «بي حجابي ابزار براندازي دين خدا و افراد بي حجاب پياده نظام دشمنان
خدا هستند و اين زرق و برقهاي بي حجابي امروز خمپارهها و بمب افکني آمريکا و اروپا
براي براندازي جمهوري اسلامي است... بايد بي حجابي را که همانند يک ويروس باعث ايجاد
لامذهبي و بي ديني در قلب جوانان ما ميشود درمان قطعي کرد!» فرمانده پليس جمهوري اسلامي اعلام
کرد که «جلوگيري از حضور زنان در ورزشگاهها وظيفة ذاتي و شرعي پليس است.» مشاور صدا و سيما در امور
زنان گفت «اين خواسته يک اولويت ساختگي و نيازي است که طرح مدام آن باعث ميشود گروهي از زنان گمان کنند حقي
از آنان ضايع شده است و يا از بقيه عقب ماندهاند.» امام جمعة اصفهان در جمع انصار حزب الله نعره زد «مي
گويند چرا زنان در ورزشگاهها نميتوانند بيايند؟! که پا و سينة لخت
مردان را ببينند، آيا مشکل جامعة زنان واقعا اين است؟!»
اين
مرتجعين، مشکل زنان در ايران را خارج از خانه کار کردن و خودسر شدن؛ نماز نخواندن؛
دانشگاه رفتن؛ ماهواره؛ بدحجابي؛ بي شوهري؛ بچة کمتر خواستن و تمکين نکردن؛ سفرة حضرت
عباس نيانداختن؛ در مراسم ايام فاطميه يا مولوديها شرکت نکردن و... ميدانند. شوخي نميکنيم. اينها همه بازتاب دغدغةهاي ايدئولوژيک نظام حاکم است. دغدغههايي برخاسته از بينش معين طبقاتي
و نگاه معين اجتماعي به نقش زن در جامعه و خانواده. از نظر طبقة حاکم، نياز به معاشرت
کردن و درگير فعاليتهاي اجتماعي شدن و دل به
شادي و هيجان دادن و انرژي گرفتن و روحية همبستگي را در خود پرورش دادن، اگر از جانب
يک زن مطرح شود نيازي کاذب است. چرا که با جايگاه و نقش و رسالتي که خدا و قرآن و پيغمبر
و امامان قديم و جديد و هزار و يک متولي و قيم عمامه به سر يا بوروکرات براي زنان تعريف
کردهاند خوانايي ندارد. خلاف فطرت زن
و وظايف زنانه است. مبادا قدمي از اين دايره بيرون گذاشته شود و شرع مبين زير سوال
برود.
اظهارات
مراجع تقليد و نهادهاي سرکوبگر رسمي و غيررسمي نشان مي دهد که نظام ميخواهد با چنگ و دندان از اقتدار
سياسي و ارزشهاي پوسيدهاش دفاع کند. مسئله مثل هميشه مربوط
ميشود به ايدئولوژي حاکم و رابطهاش با قدرت. به نقشي که چسب يا
ملاط ايدئولوژيک در حفظ قدرت سياسي و تحميل آن به يک جامعة پر شکاف طبقاتي بازي ميکند. اين نقش را نبايد دست کم گرفت.
هيچ رژيمي حتي رژيم شديدا امنيتي ـ نظامي حاکم بر ايران نميتواند صرفا به قدرت زندان و شکنجه و اعدام، مردم را مهار
کند و از شر مخالفانش خلاص شود. ايدئولوژي (به مفهوم مجموعهاي در هم تنيده از ارزشها، باورها، توجيهها و قالبهاي فکري) نقشي غير قابل چشم پوشي در اعمال اين سلطة طبقاتي
دارد. ايدئولوژي قادر است لايههاي
مختلف جامعه را که منافعشان در تضاد آشتي ناپذير
با هم قرار دارد زير يک چتر به هم پيوند دهد و آن تضاد منافع واقعي را با همسوييها و سبک وسنگين کردنهاي «ارزشي» بپوشاند.
شايد
اين سوال پيش بيايد که آخر، حضور چند صد يا حداکثر چند هزار زن در يک ورزشگاه براي
تشويق تيم مورد علاقهشان چه ضرر يا خطري براي
جمهوري اسلامي دارد؟ چرا حاکمان با اين سماجت اصرار دارند به نارضايتي دامن بزنند و
مردم را بيشتر با خودشان دشمن کنند؟ چارهاي جز اين ندارند. حداقل در شرايط کنوني، منفعتشان را در
اين کار ميبينند. ارزيابيشان اين است که اگر در اين زمينه
قدمي به عقب بردارند زنان را به مثابه يک نيروي عظيم اجتماعي «پُر رو» يا «زياده خواه»
خواهند کرد و اين يعني پاشيدن بذر بي ثباتي به دست خود. در سيستم عقيدتي و نگرش طبقاتي
جمهوري اسلامي، زن موجودي فرودست و ذاتا ضعيف است که بايد تحت قيموميت و کنترل اقتصادي
ـ اجتماعي ـ فرهنگي مردان باشد. اين حکم خداي ناموجود است. اگر قرار باشد طبقة حاکمهاي در برابر حق طلبي اين نيروي
اجتماعي جا بزند و عقب نشيني کند، سنگ روي سنگ بند نخواهد شد. زنان گام ديگري پيش خواهند
گذاشت و بر سر حقوق ريز و درشتشان
که توسط نظام طبقاتي مردسالار ـ پدرسالار زير پا گذاشته شده دست به مبارزه خواهند زد.
اين حتي ميتواند محرک طبقات و قشرهاي
ديگر براي طرح صريحتر و پيگيرانهتر خواستههايشان شود. ميتواند نقاط ضعف و شکافهاي دستگاه حاکم را بيشتر به نمايش گذارد. ميتواند باعث شود که مردم به امکان
تغييرات بيشتر و اساسيتر بينديشند. ميتواند فکر شورش را در آنان بيدار
کند.
آيا
طبقة حاکم بيهوده تلاش ميکند و تبليغاتش در جامعه
بي پژواک خواهد ماند؟ خير. همان چسب يا ملاط ايدئولوژيک که گفتيم در اين مورد به نظم
موجود خدمت ميکند. در ذهن بسياري از
مردان جامعه (همانها که خود اسير انواع و
اقسام بهرهکشيها و ستمها هستند) حس ترس و نگراني از «پر رو» شدن، از کنترل خارج
شدن، مستقل شدن و «زياده خواهي» زنان وجود دارد. پنهان يا آشکار عمل ميکند. اين حس «عدم راحتي» خود را
در جملات حق به جانبي مثل «وسط اين همه بدبختي، ورزشگاه رفتن زنان کيلويي چند؟!» بازتاب
ميدهد يا با سکوت کردن و بي توجهي
نسبت به مبارزة بر حقي که حول اين خواسته جريان دارد. اينجاست که همان استدلالات فرموله
شده توسط انگلها و دايناسورهايي مانند
آيت الله مکارم شيرازي از زبان اين پدر يا آن برادر يا شوهر به گوش ميرسد: «محيط ورزشگاهها براي زنان نامناسب و ناامن است.
مردان حاضر در ورزشگاه عادت کردهاند
فحشهاي رکيک بدهند و شعرهاي ناجور
بخوانند. براي خودتان است که ميگوييم
ورزشگاه نرويد!» اين واقعيتي است که نفرت و يا بي اعتمادي عميق به حرفهاي مراجع تقليد و مقامات جمهوري
اسلامي باعث ميشود عزم بسياري از زنان
در مبارزه براي احقاق حقوق لگدمال شدهشان جزمتر
شود؛ اما اگر همان حرفها از دهاني آشنا بيرون
آيد و متکي به روابط عاطفي و زنجير نامرئي خانواده باشد موثر ميافتد و قدمها را سست ميکند. چسب يا ملاط ايدئولوژيک اين
گونه کار ميکند.
مبارزه
جاري براي اين که زنان به نيروي خود حصارها را بشکنند و بي هراس از ضرب و شتم و زندان،
بي هراس از تعرض مردسالاران زن ستيز، بي هراس از خشم و غيظ مردان خانواده، در ورزشگاهها حضور پيدا کنند و در اين عرصه
از زندگي اجتماعي شرکت جويند، به جاي خود مبارزهاي مهم است. عقب راندن حکومت مذهبي در هر عرصهاي تاثير روحي، سياسي و متحد کننده
بر روي زنان جامعه و پيامي مهم براي کل مردم خواهد داشت. اما اين تنها موضوع يا مهم
ترين موضوعي نيست که بايد به گرد آن مقاومت و مبارزه سازمان يابد. اين احتمال را نبايد
از نظر دور داشت که بخشي از سياست گذاران رژيم اسلامي با در نظر گرفتن منافع و مصالح
درازمدت حاکميت طبقة خود، با توصية قدرتهاي بينالمللي
و افزايش فشارهاي داخلي، يا در جريان رقابتهاي درون هيئت حاکمه، طرحهايي کج دار و مريز را براي حضور محدود يا نمايشي زنان در
ورزشگاهها اجرايي کنند. پس بايد هم زمان
با دفاع از اين خواست عادلانه و تشويق مبارزه بر سر آن، شعارهاي راديکالتر و ادامه دارتري را جلو گذاشت و
به شعارهاي عمومي براي سرنگوني جمهوري اسلامي و پيروزي يک انقلاب عميق اجتماعي ـ يک
انقلاب سوسياليستي ـ تبديلشان کرد. براي نمونه ميتوان حول حجاب اجباري و شکلهاي مختلف خشونت اعمال شده بر زنان
(توسط نيروهاي سرکوبگر دولتي، توسط قوانين تبعيض آميز و شرع، در خانواده و جامعه)،
حرکتها و کارزارهاي دائمي مبارزاتي
سازمان داد.
اما تبليغ و ترويج انقلابي حول اين موضوعات و تلاش براي سازمان دادن
و تقويت مقاومت و اعتراض زنان و به طور کلي تودههاي
مردم حول اين مسائل به ناگزير ضرورت رويارويي با چارچوبهاي
ايدئولوژيک مسلط و ارزشها و باورهاي
کهنة مذهبي را پيش مينهد. نميشود
در برابر آيات پدرسالارانه و احاديث و روايات زن ستيزانة اسلامي، در برابر تفکر کهنة
مردسالارانهاي که در سنتها
و آيينها و ادبيات و فرهنگ ايراني ـ اسلامي ريشه دوانده سکوت
کرد و انتظار داشت مردمي که از لحظة تولد تا بستر مرگ در معرض اين باورها و ارزشهاي
مسموم قرار دارند خود به خود (يا صرفا در نتيجة نارضاييهاي
روزمره شان) از اينها
گسست کنند. براي فرو ريختن ستونهاي نظم موجود
بايد با پتک آگاهي انقلابي و علم انقلاب، با معرفي و ترويج نگرش ماترياليستي و روش
ديالکتيکي به اين ملاط ايدئولوژيک ضربه زد؛ در آن شکاف انداخت؛
تا حد امکان تکه تکهاش کرد. اتحاد
مردم در جنبشي با هدف انقلاب نيازمند تفرقة جامعه بر سر ايدئولوژي اسارت بار
حاکم است. n