۱۳۹۴ خرداد ۳۱, یکشنبه

غولـی که به نابرابری دامن مي‌زنـد


 نسيم ستوده

22 خرداد 94، آزمون کنکور سراسري (دانشگاههاي آزاد و دولتي)، در سراسر کشور برگزار شد. داوطلبان بسياري بودند که وقتي با آنان گفتگو ميکردي از سخت بودن غيرعقلاني اين آزمون، از مزخرف بودن سوالات 4 گزينهاي، از پشک انداختن الابختکي براي انتخاب يکي از گزينهها، از سوالات منزجر کنندة ديني و مذهب شيعي در مورد «اين امام و آن امام» حرف ميزدند. از انتخابات ناباورانة گزينهها براي گرفتن نمره. براي ورود به دانشگاه.

سال هاست که جوانان ايراني با استرس بزرگترين مسابقة کشوري روزگار ميگذرانند. در سالهاي اخير اين موج به مقاطع دبستاني هم کشيده شده است. انواع و اقسام آموزشگاههايي که دانشآموزان را براي اين آزمون بزرگ آماده ميکنند، منبع بزرگ کسب سود و سرمايه هستند. در هر شهر و محلهاي شاهد کلاسهايي از اين نوع هستيم. هفتهاي دو بار آزمونهاي آزمايشي، جمعهها را نه به يک روز تعطيل و فراغت از کار خستهکننده که به روزي سرنوشت ساز بدل ميکند. تبليغ براي خريد کتابهايي را شاهد هستيم که هر سال در آنها تجديدنظر ميشود. استفاده از ويرايش قديميتر را به شدت منع ميکنند تا سود کلان موسسات نشر اين نوع کتابها دائما تأمين شود. اگر به نمايشگاه کتاب سر بزنيد از هجوم خريداران کتب کمک آموزشي تعجب خواهيد کرد. تعداد بازديدکنندگان اين غرفهها از تمامي غرفههاي نمايشگاه کتاب بيشتر است. بابت خريدشان به دانش آموزان بُن کتاب ميدهند تا انگيزة خريد را بالاتر ببرند. و امان از نوآوريها در اين عرصه! يک روز کتاب جمعبندي، يک روز کتاب تابستان، کتاب نوروز و... متناسب با هر تعطيلي يک کتاب براي بچهها تهيه ميبينند تا فکر و خلاقيتشان را بکشند و آنها را به آرشيوي از سوالات چهارگزينهاي بدل کنند. در خانة اکثر دانش آموزاني که در اين مرحله قرار دارند کوه عظيمي از اين کتابها ديده ميشود.
پروسة کنکور به گونهاي طراحي ميشود که داوطلبان را به سمت استفاده از اين برنامهها هدايت کند. اگر از پذيرفتهشدگان چند ده سال پيش بخواهيم که با مطالعه به سبک گذشته در آزمون فعلي شرکت کنند نخواهند توانست در دانشگاه قبلي خود پذيرفته شوند؛ حتي ممکن است مجاز به انتخاب رشتة خود هم نشوند. اين مثال يک انتزاع غير قابل قبول به نظر ميآيد اما واقعيت اين است که شکل سوالات آزمونها ظرف ده، پانزده سال اخير به گونهاي شده که اگر دانش آموز امکان حضور در کلاسهاي کنکور و استفاده از کتابهاي ويژة کنکور را نداشته باشد بازندة اين مسابقه خواهد بود. همين واقعيت است که خانوادهها را به تکاپو براي تأمين هزينههاي مربوطه وادار ميکند.
شرايطي که تصوير کرديم دو نوع نتيجه در پي داشته است:
اول، نتايج اقتصادي
در دو دهة اخير آموزش بيش از پيش به پول وابسته شده است. اکثر پذيرفتهشدگان کنکور يا از طبقات بالادست و مرفهاند که ميتوانند هزينههاي هنگفت کلاسها و برنامههاي سيستماتيک کنکوري را تقبل کنند و يا قشرهايي از طبقة متوسط که با رفتن زير بار قرض و قسط وام هزينه ادامة تحصيل فرزندانش را فراهم ميکنند. اين دو دسته براي شکست دادن غول کنکور چنان تلاشي ميکنند که دانشگاه، شهريه و کيفيت آموزشي برايشان نقش درجه چندم يافته و هيجان حاصل از پيروزي، چشمشان را کور کرده است. نتيجه اين ميشود که تنها 24 درصد از ظرفيت دانشگاهها به رشتههاي بدون شهريه اختصاص مييابد. البته نظام آموزشي تدبيري براي از دست ندادن طبقة متوسط انديشيده و با وامهاي ريز و درشتي که ميدهد داوطلبان را به انتخاب رشتههاي شبانه، دانشگاههاي غيرانتفاعي و آزاد تشويق ميکند. آن تعداد اندک دانشجو که به دورههاي رايگان راه مييابند نيز البته تعهد خدمت رايگان دارند. هدف از قوانين و مقرراتي که در اين زمينه وجود دارد ظاهرا ايجاد امکان براي استفاده از تخصص فارغ التحصيلان دانشگاهها توسط دولت است. اما نبود عرصة کاري مناسب سبب ميشود که فارغ التحصيلان مرفه براي کسب مدارک تحصيلي بالاتر در خارج از کشور و يا به طور کلي اقامت در آنجا، تعهد خدمتشان را با پول خريداري کنند.
اين واقعيتي است که اعتراضي نسبت به کاهش سهم رشتههاي رايگان دانشگاهي صورت نگرفت. بگذريم از اينکه، باز هم عمدتا اين فرزندان طبقات مرفه بودند که به علت استفادة بهتر از کلاسهاي کنکور توانستند به رشتههاي رايگان راه يابند. افزايش تقاضا و در بورس بودن برخي رشتههاي دانشگاهي، دولت و مديريت مراکز آموزش عالي کشور را به فکر انداخت که طرح «پرديسهاي خودگردان» را به اجراء گذارند. اين پرديسها، شعباتي از دانشگاههاي مطرح کشور هستند که با دريافت هزينههاي هنگفت در برخي رشتهها دانشجو ميپذيرند. اما فقط در رشتههاي پر طرفدار. مثلا از بين رشتههاي زير مجموعة علوم انساني، فقط رشتة مديريت يا بعضا اقتصاد و حسابداري به پرديسهاي خودگردان راه يافته است. از فلسفه، جامعه شناسي، تاريخ و ادبيات خبري نيست. بقيه پرديسهاي خودگردان به رشتههاي پر طرفدار فني مهندسي و پزشکي اختصاص دارند. در کنار دانشگاههاي علوم پزشکي هر شهر ميتوان ساختمان نوساز پرديس بينالملل را ديد. پرديس کرج دانشگاه تهران، پرديس بينالملل دانشگاه شهيد بهشتي و .... ديگر پرديسهاي خودگردان هستند. هنگام انتخاب رشته به متقاضي هشدار ميدهند که اول به جيبتان نگاه کنيد و ببينيد از پس هزينه هايش بر ميآييد يا نه! وقتي که از منظر اقتصادي به کنکور نگاه ميکنيم، ديگر با يک آزمون روبرو نيستيم بلکه با يک از ابزار و فرايند آگاهانه توليد سود و پول پارو کردن براي دولت و سرمايهداران بخش آموزش عالي روبروييم.
دوم، نتايج اجتماعي
يکي از اين نتايج، افت علمي دانشآموختگان است که به مرور اتفاق افتاده. دانشجويان عادت کردهاند که در دانشگاه هم با سبک کنکوري تحصيل علم کنند که اين ضربات جبران ناپذيري به درک مطلب و جذب دانش وارد کرده، ذهن را از جست و جو و پژوهش و خلاقيت دور ميکند. قبوليهاي کنکور که با مشقت خستگي و هزينة بسيار از هفت خوان رستم گذشتهاند از همان اول به عبور از موانع مرحلة بعدي اين بازي ميانديشند. با همان استرس. هدفشان يادگيري و عميق شدن و افزودن نه فقط بر «دانش شخصي» که بر دانستههاي تاکنوني و گسترش دايرة علوم نيست بلکه کسب معدل مناسب براي پذيرش در مرحلة بعدي است. ديگر کسي معادلات رياضي را اثبات نميکند، حفظ کردن راه حل کافي است. کتابها و کلاسهاي آمادگي کنکور ارشد و دکتري که در گذشته تشريحي بودند، در حال حاضر فرق چنداني با کنکور سراسري ندارد. براي بالاتر قرار گرفتن از بقيه، انواع روشهاي متقلبانه به کار گرفته ميشود. بخشي از استادان نيز به اين بازي کشيده ميشوند و منافعشان را به قيمت سوء استفاده از دانشجو و با سود جستن از موقعيت خود پيش ميبرند. 
پيامد اجتماعي ديگر، تغيير تقاضاي داوطلبان کنکور در گروههاي آزمايشي است. با پرتاب شدن بخشي از جوانان از دايره آموزش و مشخصا آموزش عالي که نتيجة مستقيم فقيرتر شدن جامعه است، تعداد نسبي شرکت کنندگان در کنکور نيز سال به سال کاهش مييابد. به طوري که در سال 94 شاهد کاهش 15 درصدي داوطلبان کنکور بوديم. اما گرايش همين داوطلبان کاهش يافته نيز نسبت به گروههاي آزمايشي در حال تغيير است. اگر قبلا گرايش به گروه آزمايشي رياضي بيشتر بود حالا گروه آزمايشي تجربي به ويژه رشتههاي علوم پزشکي پر طرفدار شده است. در کنکور سال 93 نزديک به نيمي از داوطلبان از مجموع يک ميليون و سي و چهار هزار و هفتصد و پنجاه و سه نفر به اين گروه اختصاص داشتند. در کنکور امسال نيز بالاترين تعداد شرکت کننده در اين گروه بود و تعداد داوطلبان گروههاي رياضي و انساني تقريبا با هم برابري ميکرد. اين گرايش کاملا به وضعيت وخيم اشتغال در حال حاضر و دورنماي اشتغال در شرايط رکود اقتصادي مربوط است. مثلا در زمينة خدمات پزشکي، وضعيت به جايي رسيده بود که جريان اعزام پزشک به مناطق محروم دچار اختلال شده، فارغ التحصيلان دختر داوطلب اعزام نميشدند و نظام پزشکي با معضل روبرو شده بود. افزايش کنوني روز افزون تمايل داوطلبان به رشتههاي علومتجربي، بازتاب افزايش شرکتکنندگان دختر در کنکور با وجود سهمية جنسيتي براي پسران و مردانه بودن بازار کار نيز هست. در مقابل، ورشکستگي و بحران صنايع و عدم ضمانت شغلي در اين بخش، تمايل داوطلبان به رشتههاي فني و مهندسي را کاهش داده است. در شرايطي که دانشآموختة رشتة فني در نهايت بايد به دلال خريد تجهيزات تخصصي وارداتي و يا نگهدارنده و آموزش دهندة استفاده از آن تبديل شود و نقشي در توليد قطعات و لوازم مورد استفادة صنايع ندارد، بسياري از دانشجويان ميکوشند از سرنوشت اينان «عبرت» بگيرند و رشتههاي پردرآمدي مثل پزشکي را انتخاب کنند.

خلاصه کنم، در اين شرايط جامعه اکثر جوانان طبقات محروم، بازندگان از قبل مشخص مسابقة نابرابر کنکور هستند. شکاف عميق طبقاتي در اين عرصه نيز به شکلي عريان به نمايش در ميآيد. ناآگاهي عمومي باعث ميشود که بسياري فريب تبليغ روزانة موسساتي مثل قلمچي را بخورند که دم از بورسيه کردن دانشآموزان مستعد ميزند. مگر در شرايط فوق نابرابر ميتوان معيارهاي برابري براي استعداد تعيين کرد؟ در شرايطي که معيار طراحي سوالات، استفاده از منابع آموزشي در کلاسهاي کنکور به جاي متون اساسي باشد چگونه ميتوان دانشآموز مستعد کم درآمد را تشخيص داد؟ نظام سرمايهداري، استعداد را نيز کالايي کرده است. نام نويسي در اين يا آن کلاس و خريد اين يا آن کتاب، اوج هوشمندي تحت اين نظام آموزشي است. سوالات گول زننده و تله وار است و در کتاب «اشتباهاتمتداول» انواع آن را حفظ ميکنند. نظامي که نابرابريها را توليد و بازتوليد ميکند، جامعه را نيز از شالوده ريزي گسترده و همه جانبة علم محروم ميسازد. آزمونهاي پياپي در دانشگاه و تعيين حجم کمر شکن منابع آموزشي براي دانشجو روشي است بيهوده از نظر بالا بردن کيفيت آموزش و در عين حال روشي است کارآمد براي مشغول نگه داشتن دائمي ذهن دانشجويان و دور کردنشان از توجه و دقت سياسي و پيوستن به عرصههاي مبارزاتي. براي شکستن اين فشارها و محدوديتهاي عيني و زنجيرهاي ذهني که به دور دانشگاه کشيده شده راهي جز تبليغ و ترويج آگاهي کمونيستي ـ انقلابي و ارزشها و باورهاي جمع گرايانهاي که سودجويي و خودخواهي و انگيزههاي برتري طلبانة بورژوايي را به مصاف ميگيرد و به نقد ميکشد وجود ندارد. n     

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر