۱۳۹۴ دی ۳۰, چهارشنبه

سرسخن

 
 
 
1 - انتخابات
بار ديگر جمهوري اسلامي كارزار انتخاباتياش را به راه انداخته تا مردم را به انتخاب از ميان ستمگران وادار كند. بار ديگر جدال هاي لفظي، افشاگري هاي جناحي و شخصي، وعده و وعيدها و تهديد ها در فضاي پرتنش جامعه پراكنده ميشود. «فتنهگر، همکارِ فتنه، عامل استکبار، نفوذي، فاسد، دزدِ بيت المال، عنصرِ مشکوک، غارتگر، زمينخوار و.....» واژه هايي است که اين روزها مقامات جمهوري اسلامي از هر جناحي مثل نقل و نبات نثار يکديگر ميکنند، عنوان بزرگ رسانه هايشان ميشود و دست بر قضا اين بار همه‌‌شان درست ميگويند. اين روز ها لطيفه اي در ميان مردم رد و بدل ميشود. اين لطيفه ميگويد: «اگر طبق اين واژه ها تمام مقاماتِ کليدي جمهوري اسلامي از ابتداي سال 57 تا به امروز مزدور بوده اند، فتنه گر و عامل استکبار، فاسد و مال اندوز، انحرافي و مشکوک، پس اين انقلابي که ميگويند نبايد بگذاريم به دست نا اهلان بيفتد اساسا چه زماني دست اهلش بوده که ما بايد آن را نگه داريم؟!» حقيقتي در اين لطيفه وجود دارد. اين انقلاب از همان زماني که به دستِ نيروي ارتجاعي و عقب مانده اي که نامِ جمهوري اسلامي بر خود گذاشت، سقط شد و آمال و آرزوهاي مردم براي رهايي را به مسلخ برد، حتا براي يک روز لياقت نگه داري را نداشت و تنها ميبايست با انقلابي ديگر، با يک انقلاب واقعي اين گندابِ به وجود آمده را پاکسازي کرد و راه پيشرفت جامعه را در جهت منافع توده هاي مردم بازگشايي نمود.
انتخابات اين دورة مجلس اسلامي و خبرگان رهبري از اهميت بسيار بالايي براي جمهوري اسلامي برخوردار است. دولت هاي امپرياليستي به ويژه امپرياليسم آمريکا روند اين انتخابات را از نزديک نظاره ميکنند به حدي که برخي مراجع  بزرگ ديني هشدار ميدهند که: «آمريکا ميخواهد در مجلس شوراي اسلامي و اگر بتواند در مجلس خبرگان نفوذ کند......در اين شرايط اگر کسي آماده شود و نداي هل من ناصر قرآن را پاسخ دهد بسيار ارزشمند است.» (موحدي کرماني). اما جريان رويدادها به گونه اي است که به نظر نميآيد نداي «هل من ناصر» تاثيري بالفعل داشته داشته باشد. رفت و آمدهاي مقامات دولت هاي غربي مانند سفر اخير گرهارد شرودر صدراعظم سابق آلمان هرچند که به عنوان سفري اقتصادي و براي بررسي اوضاع به منظور سرمايه گذاري هاي آتي مطرح شد اما گفتگوهاي صورت گرفته با بالاترين مقامات ايراني نشان از اهداف سياسي، تائيد جناح حاکم در به سرانجام رساندن «برجام» و دغدغه هاي امپرياليست هاي آلماني از روندِ انتخابات آتي و نقش ايران در چالش هاي خاورميانه داشت. 
اين انتخابات در شرايطي برگزار ميشود که با توافق هسته اي ميان جمهوري اسلامي و امپرياليست ها، جمهوري اسلامي وارد دوران جديدي شده که مشخصه اش تلاش بخش بزرگي از هيئت حاکمه براي ايجاد تغييرات مهم در روبناي سياسي و ايدئولوژيک کشور و اتحادهاي بين المللي آن است. همة قدرتهاي امپرياليستي و همچنين مراکز قدرت در جمهوري اسلامي تلاش دارند تا روندي که به جريان افتاده است با مسالمت، با دردسرِ کمتر، بدون دامن زدن به اشتياق مردم براي مبارزه عليه جمهوري اسلامي و «زياده خواهي» و مهار شده به جلو برود. به طوري که کمترين اخلالي در کارکرد دولت به وجود نيايد. اما در عين وجود يک اجماع کلي ميان جناح هاي مختلف درون هيئت حاکمة ايران، دامنة تغييرات مورد نظر امپرياليستها و موقعيت هايي که به ناگزير تغيير ميکنند به نزاع و رقابت هاي حادي ميان جناح هاي حاکميت منجر شده است. يک نمونة مهم اخير اتفاقاتي است که در روابط ميان جمهوري اسلامي و عربستان سعودي رخ داد و به روشني چالش شديد ميان جناحين را به نمايش گذاشت. اين انتخابات براي جمهوري اسلامي مهم است زيرا قرارست روابط قدرت ميان جناح هاي حکومتي و ميان کليت جمهوري اسلامي و قدرت هاي امپرياليستي در دورة «پسا برجام» را تعيين کند. اينکه کداميک از جناحين در مجلس قانون گذار و در مجلس تعيين رهبري (خبرگان) دست بالاتر داشته باشد، طبق روش و سليقة خودش قوانين را نوشته و اجرا کند، اعتبارات مالي و قراردادهاي اقتصادي چگونه و در راستاي منافع کدامشان واگذار شود، در صورت بروز اعتراضات توده اي به چه سياقي پاسخ داده شود و غيره، تماما اهميت اين انتخابات «پسا برجام» را براي هيئت حاکمه نشان ميدهند. بي جهت نيست که طبقِ گفتة خودشان اين انتخابات «رقابتي ترين انتخابات تاريخ جمهوري اسلامي است» و با وجود ردِ صلاحيت هاي گسترده توسط شوراي نگهبان کماکان «براي هر کرسي مجلس 13 نفر رقابت ميکنند». (روزنامة جوان - 27 دي)
جمهوري اسلامي براي پيشبرد اهدافش نيازِ مبرم دارد تا مردم را به پاي صندوق هاي راي بکشاند. با اين کار براي خود نزد امپرياليست ها اعتبار ميخرند و «همبستگي ملي» را به نمايش ميگذارند. ميخواهند «گرما و نشاط» را به فضاي انتخاباتي بدمند و اين را مهمترين نيازِ کنوني کشور ميدانند. اما هر زمان اين مرتجعين از «نياز کشور، ما، ملت و...» صحبت ميکنند منظور خودشان، طبقة بورژوازي در قدرت و پايه هاي اجتماعيشان است و ربطي به اکثريت مردم ستمديده ندارد. گرما و نشاط واقعي تنها زماني به اين جامعه باز  مي گردد که اين طبقة  صاحب  قدرت استثمارگر در جريان يک انقلاب واقعي به زير کشيده شود و جامعه اي نوين که در آن مردم حاکم بر سرنوشت خويش اند و بازيچة دستان سود و سرمايه نيستند، بر ويرانه هاي جهنمِ جمهوري اسلامي بنا شود. ميگويند: «با توجه به تنش ها و تهديدات به وجود آمده در روابط خارجي، رقابتي شدن و مشارکت بالاي مردم در انتخابات ميتواند امنيت کشور را تضمين کند.» (محسن هاشمي در گفتگو با روزنامة آرمان - 24 دي). عاجزانه ميگويند: «اگر با من و نظام هم مخالف هستيد بيائيد به خاطر کشور راي بدهيد» (خامنه اي - سخنراني در قم). بار ديگر ميخواهند با توسل به توهماتِ سياسي، نظامشان را تثبيت شده و منسجم نشان دهند و مردم را وثيقة اين هدف قرار بدهند. نظريه پردازانِ مرتجع و هم يارشان، دستگاه رسانه اي گستردهشان، امام جماعتهاي فاسدشان و از هر جناحي، سخت در تکاپو براي اقناع مردم به راي دادن هستند.
اين درست است که مهمترين عامل بقاء و استمرار اين حکومت، سرکوب قهرآميز مبارزات مردمي بوده و هست اما جهل و خرافه، توهمات سياسي، ناسيوناليسم ارتجاعي، تفکرِ مرگبار انتخاب ميان «بد و بدتر» که منشاء همهشان ايدئولوژي و فرهنگ و سياست حاکمانِ در قدرت است، در تداوم وضعيت غير قابل تحمل امروز نقش تعيين کننده اي داشته است. فريبکاري جمهوري اسلامي يک طرف، اما خودفريبي نيز تبديل به ايدئولوژي بخش هايي از مردم شده است. روحية تسليم طلبي در عين ضديت با نظام جمهوري اسلامي و قناعت پيشگي روحية مخربي است که بدون به چالش گرفتن و کنار زدن آن، هيچ تغييري که به نفع مردم باشد حاصل نخواهد شد. روي صحبت ما با آن دسته از مردم است که  عينا هيچ منفعتي در اين نظام و حفظ آن ندارند و تنها چوب توهمات و ناآگاهي خود را مي‌‌خورند و در دقيقة نود به قول خودشان از خوف مار به اژدها پناه ميبرند!
بايد پرسيد اين چه نظامي است که نزديک به چهار دهه جولانگاه گروه هاي زالو صفت سرمايه دار بوده و همواره حافظ منافع قشري نازک در راس سلسله مراتب اقتصادي و سياسي؟ اين چه نظامي است که همواره رو در روي مقاومت و نارضايتي اکثريت چند ده ميليوني کارگران و زنان و جوانان و ملل ستمديدة اين جامعه قرار گرفته است؟ بايد پرسيد چرا اين طبقة استثمارگر و اين عناصر حکومتي که يکديگر را فاسد و دزد و قالتاق خطاب ميکنند و با زور اسلحه، بند و زندان و اعدام شرايط سرپا ماندن و پر کردنِ حساب هاي بانکي خود و عواملشان را مهيا ساخته و مردم را در بيکاري و فقر و اسارت فرو برده اند، بايد هم چنان بر مسند قدرت باشند؟ آيا در کارنامة اين جمهوري نکبت بار جز اعمال خشونت و سرکوب و خونريزي عليه مردم و کارگران چيز ديگري مي توان يافت؟
تجربه چند سال پيش را دست كم نگيريم. شماري از توده هاي مردم در آن روزها فريب «تدبير و اميد» را خوردند و گروهي از روشنفکران نوميد و تسليم طلب نيز با توجيهات «تاکتيکي» بر بوقِ کليد و پرچم بنفش آنان دميدند. در آن دوره نارضايتي اجتماعي و خشم سياسي رو به گسترش مردم، پا به پاي بحران اقتصادي در حال ريشه دواندن بود و فشارها و كشمکش هاي جمهوري اسلامي با قدرت هاي غربي نيز داشت بالا مي گرفت. حالا به نظر ميآيد اکثريت مردم طعم وعده هاي دولت «تدبير و اميد» را چشيده اند. تورم و بيكاري و فقر و دروغ و سركوب بيشتر! و وقاحت بيشتر! وضعيت فرقي نکرد و در اين ميان فقط شور و شوق و انرژي و اميد شمار زيادي از مردم و مشخصاً جوانان به هرز رفت.
حالا باز هم عده اي از روشنفکران مذبذب و مصلحت طلب تلاش ميکنند تا تجربة خودفريبي بزرگ در خرداد 92 را به عنوان «تنها راه ممکن» به مردم تحميل کنند. مي گويند كه مردم بايد توقعاتشان را تا حد مطالباتي كه بتوان آنها را عملي كرد پايين بياورند. درست در اوضاعي كه دنياي سرمايه داري امپرياليستي، نظام طبقاتي اسلامي و دولت ستمگرش، وحشيانه ترين تهاجمات سياسي، اقتصادي را عليه كارگران و زحمتكشان تدارك مي بيننند و از هر ابزاري اعم از سياسي ايدئولوژيک و قهر ارتجاعي سازمانيافته براي حفظ قدرت خود بهره ميبرند اينان مردم را به اميد بستن «واقع بينانه» (يعني تسليم) به جناحي از همين نظام دعوت ميکنند.
اين انتخابات به هر صورتي که پايان پبدا کند، کدام جناح حکومتي کرسي هاي بيشتري را از آنِ خود کند، کدام مرتجع صلاحيتِ مرجعيت اش براي حضور در مجلس خبرگان رهبري تائيد شود يا نشود، کوچکترين تفاوتي براي اکثريت مردم ندارد. ميخواهند باز هم مردم را بازيچة دست خود قرار دهند و اشتهاي سياسي آنان براي تغيير را در مجراهاي تعيين شده توسط جمهوري اسلامي هدايت و کنترل کننند. اين انتخابات را نه فقط بايد فعالانه تحريم کرد بلکه بايد افق هاي ديگري را روياروي جامعه گشود.
اگر ميخواهيم اين نکبت 37 ساله ادامه پيدا نکند و باز هم يک اقليت مرتجع بر اکثريت جامعه مسلط نباشد، اگر ميخواهيم مغز ها با خرافه و فريب مذهبي شستشو نشود، اگر ميخواهيم نيروي کار ديگر استثمار نشود، اگر ميخواهيم زنان بردة اين نظام پدرسالار نباشند، اگر ميخواهيم تبعيعض و ستمگري ملي از اين جامعه رخت ببندد، اگر ميخواهيم منابع و ثروت هاي کشور به يغما  نرود و در خدمت سرمايه داري امپرياليستي جهاني به حراج گذاشته نشود، اگر ميخواهيم از دست باندهاي سرمايه دار آخوند و سردار فاسد خلاص شويم، اگر ميخواهيم  از اعدام و شكنجه و تجاوز عليه دختران و پسران رهايي يابيم، اگر ميخواهيم باز فريب رنگ و کليد تکرار نشود، بايد راهي ديگر را به سوي يک آينده درخشان و عاري از ستم و استثمار نظام جمهوري اسلامي در برابر جامعه بگذاريم. وقتي كه ساختار حاكم جسم و روح مردم را به بند ميكشد و از هم مي دَرَد اين ساختار را بايد در هم شکست. اين منطقي ترين و صحيح ترين كاري است كه ميتوان و بايد انجام داد. وقتي كه قوانين حاكم ضامن استثمار و ستمگري است، بازتاب جهل و ارزش هاي كهنه و حقير است، بايد اصل و فرع اين قوانين را زير سوال برد و از آن پيروي نكرد. وقتي كه حفظ نظام ضد مردمي جمهوري اسلامي و تبعيت از قانون اساسي آن هدف مشترك همة مرتجعين به اصطلاح اصولگرا يا اصلاح طلبي است كه بر سر منافع و دورنما هاي امروز و فرداي خود به جان هم افتاده اند، بايد صف مردم را به دقت و با قاطعيت از صف مرتجعين رنگارنگ جمهوري اسلامي جدا كرد و در درياي توفاني سياست خلاف همه اين جريان ها شنا كرد.
 
2 - تنش هاي منطقه اي
رويارويي جديد ميان دولت هاي عربستان سعودي و جمهوري اسلامي را بايد در چارچوب اوضاع کنوني خاورميانه و سياست امپرياليستها براي برون رفت از بحران تشديد يابنده اي ديد که امروز گريبانگير اين منطقه شده است. محرک اين رويارويي تضادهاي نظام سرمايهداري امپرياليستي و سياست هايي است که قدرت هاي امپرياليستي براي حفظ ثبات و کنترل بر خاورميانه ناگزير به اتخاذ و اجراي آنها هستند. اما خودِ اين سياستها به عامل تشديد کنندة همان تضادها و يا تخاصمات غيرقابل پيش بيني ديگري تبديل ميشوند.
شنبه 12 دي دولت عربستان سعودي 47 نفر از جمله يک شيخ شيعه مذهب به نام «نمر باقر النمر» را اعدام کرد. اين شيخ سالها در حوزه علميه قم زندگي کرده و جزو اقلام صادراتي جمهوري اسلامي براي ترويج مذهب شيعه به سوريه و سپس عربستان بود. اعدام اين شخص واکنش تند جمهوري اسلامي و حمله به سفارت و کنسولگري عربستان در ايران را به همراه داشت. متعاقب آن عربستان و چند کشور متحد آن روابط ديپلماتيک و اقتصادي خود را با ايران قطع کردند. براي چندين روز فضاي سياسي جامعه را جنجال «شهادت شيخ نمر» پر کرد و حجم عظيمي سرمايه براي برگزاري مراسم بزرگداشت وي، هزينه شد. اين ماجرا همچنين محرک دورِ نويني از نزاع هاي درون هيئت حاکمة جمهوري اسلامي گشت. جناحِ منتسب به دولت و وزارت امور خارجه فورا به تکاپو براي جمع کردن اين جنجال افتاده و از مجازات عوامل حمله به سفارت عربستان خبر دادند و آن را کارِ عده اي «نفوذي» که قصد خرابکاري در اجراي «برجام» دارند اعلام کردند. در مقابل جناحِ رقيب به افشاگري از بند و بست هاي تاريخي خاندان رفسنجاني با خاندان آل سعود دست زد و انتقام گيري از سعودي ها را جهاد دانسته و طرفِ مقابل را «نفوذي دشمن» ناميد.
اعتراض جمهوري اسلامي به اعدام شيخ، اعتراض به قوانين وحشيانه اي که در عربستان سعودي اعمال ميشود، نبود. چرا که جمهوري اسلامي به همراه عربستان و چين سه کشوري هستند که بيشترين رتبة اعدام در جهان را دارند. ايران با رقم رسمي بيش از 700 اعدام در سال گذشته، به نسبت جمعيت اش از چين پيشي گرفت و در جايگاه نخست قرار گرفت. دو کشور عربستان و ايران بر اساس قوانين دين و شريعت اداره ميشوند و از اين جهت همگوني دارند و در زمينة اجراي قوانين غيرانساني ديني نه تفاوتي با هم دارند و نه اعتراض و انتقادي به يکديگر. خاندان سعود با اتکا به درآمدهاي سرشار نفتي، با نگهباني از «خانة خدا» آن چنان دم و دستگاهي از سرکوب و جهل و خرافه به پا کرده که در منطقه دولت جمهوري اسلامي با آنان شانه ميسايد. درست مانند دولت جمهوري اسلامي، آنان نيز براي حفظ نظم کهنه شان هر صداي مخالفي را با شمشير الهي پاسخ ميدهند، شکنجه و اعدام ميکنند. سرکوب و تحقيرِ زنان در عربستان هرچند به دلايل ساختاري تفاوت هايي با جمهوري اسلامي دارد، اما آبشخورش همان ايدئولوژي ارتجاعي و عقب ماندة ديني است که جمهوري اسلامي از آن پيروي کرده و طبق آن عمل ميکند. در عربستان سعودي «آسيب زدن به وجهه خاندان پادشاهي»، اخلال در امنيت ملي و مصداق تروريسم است و اشد مجازات را ميتواند داشته باشد. در ايران اعتراض و مخالفت و انتقاد به نهاد رهبري و مقامات بالامرتبة حکومتي، مدعي العموم دارد و سلب امنيت ملي تلقي شده و مجازات حبس تا اعدام را به همراه دارد.
جدالِ ميان جمهوري اسلامي و عربستان سعودي، نزاع ميان دو دولت ارتجاعي، عقب مانده، ديني و نفتي است که جاه طلبي هايشان براي قدرت منطقه اي بودن سال هاست اين دو را در يک چالش پيچيده قرار داده است. اين دو دولت امروز در سوريه و يمن روي در روي هم قرار گرفته و درگير جنگي کثيف اند که ثمره اش رنج و فلاکت و آوارگي ميليون ها انسان است. عربستان سعودي از متحدين کليدي امپرياليسم آمريکا در خاورميانه است. اما بي ثباتي اين منطقه و رشد جريان سلفي گري اسلامي به معضل بزرگي مقابل روي کاخ  سفيد و امپرياليست هاي ديگر تبديل شده است. اين وضعيت ضرورت تغيير رژيم هايي در خاورميانه را مقابل روي امپرياليست ها قرار داده است. امپرياليسم آمريکا، جمهوري اسلامي را تکيه گاهي براي کمک به ايجاد ثبات دلخواه خود در اين منطقه ميبيند. توافق هسته اي ميان ايران و امپرياليستها و آغاز دور جديدي از گشايش هاي ميان آنها نقطه آغاز اين تغييرات بود. اما چنين وضعيتي مرتب به ظهور لايه هاي جديدي از تضادهاي غيرقابل پيشبيني دامن ميزند که بي ثباتي و آشوب را به وجه مشخصة اين منطقه تبديل ميکند. تشديد تنش ميان جمهوري اسلامي ايران با عربستان و عربستان با آمريکا يک نمونه از اين وضعيت است.
تنها راه براي تغيير اين وضعيت تيره و پر از رنج و ارتجاع، به ميدان آوردن يک قطب انقلابي کمونيستي است که توده هاي مردم را در نبرد عليه دولت هاي مرتجع منطقه و حاکمان امپرياليست جهان، به سوي جامعه و آينده اي نوين رهبري کند. 
اما در هنگامة جنجال ارتجاعي برپا شده حول تنش اخير ميان جمهوري اسلامي و عربستان سعودي، رسانه هاي ايران بر طبل شيعه گري و ناسيوناليسم ارتجاعي و برتري طلبانه ايراني کوبيدند و بخش هايي از مردم را با خود همراه کردند. عليه مردمِ عرب و کشورهاي کوچکي که با عربستان همراهي کرده بودند (مانند کشور جيبوتي)، جوک هاي تهوع آور ساختند و از تخت جمشيد و معبد آناهيتا حرف زدند. يعني اينکه: «ما اينيم!». عکس ها و کليپ هايي در شبکه هاي مجازي به اشتراک گذاشته شد که در آنها نشان داده ميشد برج ميلاد در تهران توسط جنگندههاي سعودي مانند برجهاي دوقلو در آمريکا از وسط دو نيم شده است و در مقابل سپاه پاسداران کليپي ساخت که در آن نشان داده ميشد موشکهاي ايران يکروزه عربستان سعودي را از روي نقشة جهان محو کرده اند. در شهرهايي جواناني به خيابان ريختند و جشن قطع رابطه با «عرب ها» را برپا کردند. ادعاهايي مانند اينکه «به جوانان خُرده نبايد گرفت چون دنبال بهانه براي جشن و پايکوبي اند»، مزخرف و خطرناک است. چون اين يک ايدئولوژي ارتجاعي، شووينيستي و تفرقه افکنانه است که هدايت گر اين نوع رفتارها است و نقطه اشتراک بين مردم و جمهوري اسلامي برقرار ميکند. جشن و پايکوبي اي که بُن مايه اش برتري جويي ايراني/آريايي، تحقير ملل ديگر و همسويي با حکام جنايتکار جمهوري اسلامي است، جشن نيست. بلکه يک درامِ زشت ارتجاعي است که دود آن به چشم توده هاي مردم از جمله همان کساني خواهد رفت که به خيابان ريختند و «عقده هاي آريايي» شان را با تحقير و توهين به مردمِ عرب، باز گشودند. توده هاي مردم در ايران و در کشورهاي عربي اگر دشمنان مشترک شان را به درستي نشناسند و در يک اتحاد انترناسيوليستي با هم به مبارزه عليه اين دشمنان بلند نشوند، هرگز روي رهايي و يک زندگي شرافتمندانه را به خود نخواهند ديد. n
  «آتش»

این نظام آموزشی فرزندان مردم را به کشتن می دهد

 
 
- برخي حوادث چهره نماي مصائب و مشكلات جامعه هستند. فقط در دو ماه گذشته داستان خودکشي، پايان دادن به زندگي در ميان جوانان (دانش آموزان نوجوان) در شهرها و روستاها، چهرة زشت و پليد فرهنگ استبداد مذهبي جامعه ايران را نشان مي دهد. خودکشي دانش آموز 15 ساله در روستاي «کهنه جلگه» از توابع شهرستان مانه و سملقان در استان خراسان شمالي پس از اخراج از مدرسه، خودکشي هاوري قادرشوان، دانش آموز 11 ساله در شهرستان اشنويه در استان آذربايجان غربي، حلق آويز شدن دانش آموز 10 ساله تهراني با روسري از حلقه بارفيکس، پايان دادن فرشاد به زندگي اش در «رستم کلا» واقع در استان مازندران،  مرگ مشکوک دختر 15 سالة هنرستاني در رباط کريم به خاطر داشتن تلفن همراه در مدرسه که مورد «لطف» مدير مدرسه اش قرار گرفت و در خانه خود جان باخت... اينها تصاويري از انحطاط فرهنگي يک جامعة ارتجاعي ديني است. آنچه در مقابل چشم جامعه مي گذرد فکر نکنيد حرف های زيادي بد بينانه و يا حدس و گمان هايي بعيد است. اينها نمونه ها و نشانه هايي از نوعي خشونت متکي برآموزه هاي ديني و پدرسالارانه است که مرتب در مدارس و موسسات آموزشي کشور اعمال ميشود.
- بعد از گذشت سي و هفت سال از شکل گيري نظام آموزشي جمهوري اسلامي از يک سو عقب رفت انديشه و تفکر علمي و تلاش روز افزون نظام براي انتشار نگرش خرافي و ضد علمي و از سوي ديگر دلزدگي نسبت به مطالعه آکادميک و درس خواندن به خاطر فضاي بسته و تاريک حاکم بر محيط هاي آموزشي را شاهد هستيم. اين نظام آموزشي متکي به شيوة مکتبي و عاري از هرگونه نقد و تفکرخلاقانه است. رابطة معلم و دانش آموز، مبتني بر دستور و اطاعت بوده و روحيه تسليم در شاگردان تقويت مي شود. اين سبک آموزش از هر گونه تفکر علمي و ايده هاي جايگزين محروم است. در مقابل، قطب آموزش ديني به طور مداوم تقويت مي شود. مغزشويي، ترويج افکار کهنه و سياست هاي مرتجعانه در مدارس از طريق مراسمي نظير جشن تکليف و نماز جماعت و کلاس قرآن پيگيرانه دنبال مي شود.
نظام اسلامي از روز اول تولدش تلاش کرد حجاب را اجباري کند و سياست تفکيک جنسيتي را در اماکن عمومي پيش ببرد. تلاش رژيم در تقويت مردسالاري بود و سرکوب مستقيم نيمي از جامعه و علي الخصوص زنان انقلابي. اين تلاش درحوزة آموزش نيز بازتاب يافت. تفکيک جنسيتي، تعيين شکل و رنگ پوشش زنان، کنترل ساعات رفت و آمد دختران دانشجو، تفتيش کيف دختران دانش آموز و ... از جمله اقدامات دهة اول زندگي جمهوري اسلامي بود.
امروز نظام حاکم شيوه هاي ديگري را بر شيوه هاي قبلي سرکوب و کنترل دختران دانش آموز و دانشجو افزوده است: گسترش موارد تفکيک جنسيتي در دانشگاه ها، بومي گزيني، سهميه بندي جنسيتي رشته ها، تأسيس دانشگاه هاي تک جنسيتي و جنسيتي کردن محتواي دروس آموزشي. امسال نيز در پي سند تحول بنيادين (حذف علوم انساني) که در دوره احمدي نژاد کليد خورد و دولت روحاني آنرا اعلام کرده، نقشه براي تأسيس مدارس «خاص» علوم انساني دارند. اينها دانش آموزي را ميخواهند که تاريخ و ايدئولوژي اسلامي را بشناسد؛ در حقيقت بحث پرورشي است نه آموزشي. اکنون اصلاح محتواي متون درسي بايد براساس علوم ديني و به دست حوزه علميه قم انجام گيرد. همچنين رژيم ميخواهد با آزمون ورودي نخبگان را گزينش و هدايت کند، پرورششان دهد تا وفادار به نظام ارزشي حکومت باشند.
اين اقدامات، نگاهي جدي و برخوردي جدي را از جانب همه ما مي طلبد. عاجل ترين كاري كه بايد انجام شود افشاء و محكوم كردن هر چه وسيعتر اين رفتارهاي خشونت آميز و وحشيانه عليه دانش آموزان و نوجوانان و توضيح ريشه هاي چنين رفتاري در ميان زحمتکشان و به طور كلي در سطح جامعه است. همپاي اين بايد مبارزه و اعتراض عليه اين نوع خشونت را در همکاري با معلمين و کارکنان دلسوز و مردمي نظام آموزشي سازمان داد.
 
رويکرد نظام  سوسياليستي  به آموزش و پرورش
در هر جامعه اي، سياست آموزشي، سياست طبقه اي است که بر آن جامعه حکم مي راند و در خدمت به حفاظت و باز توليد منافع و ارزشهاي آن طبقه است. بنابراين آموزش و پرورش بخش بسيار مهمي از روبناي جامعه را تشكيل مي دهد و نقشي قاطع در حفظ و تقويت مناسبات طبقاتي حاكم بازي مي كند. آموزش و پرورش در جامعه كنوني، توده ها را با جهان بيني و اصول طبقات ارتجاعي تعليم مي دهد. اين نظام آموزشي، تاريخ را ساخته و پرداخته نخبگان و "پيامبران" و آيت الله ها و شاهان نشان مي دهد و توده ها را تنها بصورت دنباله روان كور تصوير مي كند. اين آموزش و پرورش، بينش ايده آليستي و متافيزيكي و جهل و خرافه را در مغز توده ها مي كند. از ميان بردن كامل اين نظام آموزشي براي ساختن جامعه نوين، اهميتي حياتي دارد.
دامن زدن به انديشه و بحث و جدل جمعي بر سر معناي جامعه نوين (سوسياليستي) و دگرگونيهايي که بايد در هر عرصه اي انجام گيرد، از وظايف نظام آموزشي در جامعة انقلابي است. ما اصول و عملکردهاي دولت نوين در عرصه هاي گوناگون و مشخصاً در نظام آموزشي را با رويکرد علمي تبليغ ميکنيم، روحيه انتقادي و تفکر مبتني بر خِرد را بر مي انگيزانيم تا انسان ها در جست و جوي حقيقت باشند. ما معيار حقيقت را همخواني شناخت و ايده ها با واقعيت عيني مي دانيم.
در نظام آموزشي جامعه نوين، باورها و مناسک مذهبي از نقطه نظر محتوا و نقش اجتماعي و فرهنگي و نيز ريشه ها و سير تکامل تاريخي شان مورد تجزيه و تحليل و مباحثه قرار مي گيرند. به همين ترتيب، و بر حسب همين رويکردها و معيارها، تمامي پديده هاي اجتماعي و تاريخي ديگر نيز تجزيه و تحليل ميشوند و موضوع بحث و جدل قرار مي گيرند.
در جامعه نوين رابطه معلم و شاگرد به كلي تغيير مي كند. اقتدار مطلق معلم و مدير بر شاگردان و اقتدار مطلق سلسله مراتب آموزشي بر معلمان ملغي مي شود. اين برخلاف جامعه ارتجاعي كنوني است كه مي خواهد از دانش آموز يك عروسك كوكي سر به راه بسازد. از نظر مرتجعين، همه پاسخ هاي صحيح نزد معلم و كتاب است و كار محصلين فقط تكرار طوطي وار همين ها با اشاره و دستور بزرگترها است. از نظر مرتجعين، جوانان توانائي و حق قضاوت كردن را ندارند. اما در جامعه انقلابي، جوانان حق انتقاد از بزرگترها و مقامات و حق انتقاد از مهمترين و تعيين كننده ترين سياست هاي آموزشي و ساير حيطه ها را دارند. انضباط مطلق و يكطرفه وجود ندارد. به جاي مجازات و توبيخ ، روش بحث و مبارزه و اقناع حاكم مي شود. برخلاف نظام ارتجاعي كه آموزش را جرياني يك سويه "از استاد به شاگرد" مي داند و براي شاگردان نقشي منفعل و پذيرنده قائل است، آموزش نوين بر پايه اي كاملا متفاوت استوار است. توده ها سازنده تاريخند و قادرند با شركت مستقيم در عرصه تئوري و پراتيك، بر قوانين حاكم بر طبيعت و مبارزه طبقاتي آگاه شوند.
شناخت جهان تنها با شركت در فرايند تغيير آن بدست مي آيد. تصحيح و تعميق اين شناخت، از طريق تحليل نقادانه پديده ها و مبارزه ناگزير با تئوريهاي نادرست و برداشت هاي كهنه شده و سنتي ممكن مي شود. در اين مبارزه نه فقط معلم، بلكه شاگردان و كل توده ها درگيرند. وظيفه معلم در نظام آموزشي نوين، خدمت به دانش آموزان، آموختن از آنها و تحقيق دوشادوش آنهاست. اين نظام به دنبال پر كردن شكافي است كه بين معلمان و مقامات از يك سو و محصلين و بطور كلي توده ها از سوي ديگر وجود دارد.
ما دروغ ها و تحريفات نظام آموزشي کنوني در مورد زنان و ملل مختلف در ايران و جهان را نقد و افشاء ميکنيم. در نظام آموزشي نوين، محتواي طبقاتي و منافع طبقاتي نهفته در پشت مردسالاري و شووينيسم ملي بطور همه جانبه نقد و افشاء خواهد شد و نشان داده خواهد شد كه چگونه همه اينها بمثابه زرادخانه ايدئولوژيك طبقات ارتجاعي، به حفظ مناسبات ستمگرانه خدمت مي کنند. اما اين آموزش، از طريق مطالعه و بحث عمومي در كلاسها، برگزاري كلاس هاي درس مخصوص براي يادگيري تاريخ ستم بر زن در جامعه طبقاتي، تاريخ واقعي خلقها و ملل مختلف در ايران و در سراسر جهان، به پيش خواهد رفت. نمايندگان توده هاي تهيدست و ستمديده به كلاس هاي درس رفته و درك زنده اي از جنايات جامعه طبقاتي، به دانش آموزان خواهند داد.
در نظام آموزشي نوين، اصول كمونيستي و انترناسيوناليسم پرولتري راهنماي توده ها خواهد بود. جوانان با روحيه خدمت به خلق پرورش خواهند يافت و با روش و روحيه اي انقلابي و نوگرايانه تربيت مي شوند تا با سنت و "نيروي عادت" به نبرد برخيزند. جرات شورش عليه قدرت ها و اتوريته هاي ارتجاعي، حتي آنها كه ادعا و ظاهر كمونيستي دارند را به خود بدهند و بطور علمي و نقادانه از حقيقت دفاع كنند. دولت سوسياليستي با اتكاء به توان و انرژي و خصوصيات ويژه جوانان، مبارزه براي انقلابي كردن مداوم حزب و دولت و جامعه را به پيش برده و از تبديل ايدئولوژي كمونيستي به مذهب و متون ماركسيستي به آيه جلوگيري مي كند. در اين كار، نظام آموزشي نوين نقش مهمي به عهده خواهد داشت. n
 
فواد کعبي


دانشکدۀ علمی - کاربردی مداحی!

 
 
   طنز  نيست. در کشورمان دانشکده هاي مداحي تشکيل ميشود. دانشجو ميپذيرد. مداح تربيت مي‌‌کند. ليسانس و فوق ليسانس ميدهد و استانداردهاي مداحي را تنظيم ميکند. طنز نيست و جاي خنده هم ندارد. 57 هم طنز نبود. ضدانقلابي که با ايدئولوژي اسلامي توده ها را با خود همراه کرد و سياست خود را تا انتها پيش برد. سياستي که روابط سرمايه دارانه را در قالب ديني تحکيم بخشيد و راه  فوق استثمار را بيش از پيش هموار کرد. مهم نيست که چقدر به آمريکا فحش داد. مهم نيست که چه اندازه با روضة رشادت حسين و مبارزه اش، نهضت راه انداخت. جمهوري اسلامي در همه اين سالها ياد گرفت چگونه روي دو پا راه برود. روابط سرمايه دارانه و ارتجاع ديني.
اسلام سياسي که در سالهاي اول جمهوري اسلامي شکل عوامفريبانه و دروغين عدالت خواهي و رزمندگي داشت، اکنون با شعار  اطاعت و تسليم جلو ميرود. اين اطاعت و ولايت در همه حوزه ها عميقا مورد تاکيد قرار ميگيرد. اطاعت کوچک از بزرگ، زن از مرد، مردم از ولي فقيه و  ولي از خدا. البته اين موارد خلق الساعه نيست و پيشاپيش درون انديشة مذهبي وجود و قوام دارد. مسئله اصلي دقت به پروسه هاي مختلفي است که گاه اين و گاه آن سويه ارتجاع ديني را عمده کرده و سياست کلانش را بر آن اساس پي ريزي ميکند. بي نتيجه نيست اگر به صورت کلي نگاهي به ادبيات مُحرم و صفر در کل اين سي و چند سال حاکميت رژيم اسلامي بياندازيم.
امروز ادبيات رزمندهي ديني تبديل به  ادبيات زبون و حقير مطيع شده است. روزي براي رشادت و رزمندگي عباس ميخواندند امروز براي برادري و حمايتي که او تا به آخر از برادرش داشته. روزي براي زينبي ميخواندند که پرچم علي را زنده نگه داشت و پيام عاشورا را در محضر يزيد فرياد زد و  اکنون براي زينبي که يتيمانِ برادر را زير چادر عفت خود در امان داشته و شِکوه تنها به خدا ميبرد. اين تحولات هر چند در کليت خود درون متني ارتجاعي و با هدف تخدير و تحميق توده هاي ميليوني صورت ميگيرد، در دل خود عناصري از ضرورت هاي عيني پيش پاي حاکمين را نيز آشکار ميکند.
جناح هاي مختلف درون رژيم نيز از همين فضا براي بهره گيري هرچه بيشترِ سياسي استفاده ميکنند. مخالفين و حذف شده ها و دردانه هاي «دورة طلايي امام» که اکنون مورد غضب قرار گرفته اند ياد اسلام رزمنده و مبارزه و جهاد و زينب قهرمان را زنده ميکنند. و دارودسته هايي که در دوره آشکار شدن کثافت هاي رژيم ساخته شده اند و از آن ارتزاق کرده اند اطاعت و تسليم و زينب عفيفه را تبليغ ميکنند. دانشکده مداحي طنز نيست. ضرورتي است براي پاسخ گفتن به سياست هاي روز و دعواهاي روز. اگر قرار است مُحرم و صفر اسلام را نگه دارد لازم است که مراقب باشند کدام روايت از آن ارائه ميشود. دوره، دوره جنگ و جهاد نيست. پس روايتي بايد بازگو شود که مشکلات و معضلات امروز را پاسخ گويد. دانشجوهاي اين مراکز که هنوز باز نشده حدود بيست هزار نفر تخمين زده شده است. قرار است قرائت رسمي و کارآمدي از ارتجاع مذهبي را تبليغ کنند تا سيستم کمتر با خودش در  تضاد قرار گيرد.
فرقي نميکند کجاي دنيا زير لواي کدام دين زندگي ميکنيم. کارکرد دين بازتوليدِ نظام اقتصادي حاکم بر جامعه و روابط حقوقي و سياسي و فرهنگي آن است. با تحولات اخير منطقه خاورميانه و ظهور بنيادگراياني مانند داعش هم چيز جديدي ظاهر نشده است. صرفا بازارِ رقابت مارک هاي مختلف اسلام گرايي داغ شده است. جمهوري اسلامي در اين بازار، رقباي جديد ، پيدا کرده است. رقبايي که قسم خورده اند دست جمهوري اسلامي را در  تحميل جهل و خرافه و وحشت آفريني ديني بر ميليون ها نفر مردم خاورميانه از پشت ببندند. گويي دولت هاي ارتجاعي و قدرت هاي امپرياليستي کافي نبودند. اينان نيز به ياري شان شتافته اند تا نظام هاي سياسي و اجتماعي کهنه و پوسيدة حاکم در اين منطقه  زجرآورتر شوند.  اين مارک هاي مختلف اسلام گرايي با هم ميجنگند. با قدرت هاي امپرياليستي ميجنگند. در برابر هم قرار ميگيرند تا به هم رسميت دهند و به هم رسميت ميدهند تا تداوم يابند.
 سيستم مداحي که برايش دانشکده و دانشگاه و بودجه و کتاب و برنامه ريزي و سياست گذاري و ... ترتيب داده ميشود طنز نيست. ضرورت طبقة حاکم است در شکل دادن به افکار مردم، آنان را سردرگم کردن، آنان را در درياي جهالت خفه و مطيع کردن. اتفاقي که در گستره اي وسيع تر به شکلي جهاني در حال وقوع است.
توده هايي که اينک در صفوف ارتجاعي ترين نيروهاي محلي و منطقه اي به نام اسلام و به کام سرمايه بسيج ميشوند، توده هايي که عاشورا و مُحرم را براي جهاد و مبارزه زنده نگه ميدارند تا خود در پوشش آن حيات خويش را معني دهند. توده هايي که قرآن به سر ميگذارند و تحت قوانين شرع زندگيشان محصور ميشود. اين توده ها توانايي آگاه شدن و گسست کردن از اين تورِ کهنه و در هم پيچيدة مذهب و خرافه را دارند. آگاه کردن توده ها وظيفه اساسي نيروهاي انقلابي است. هدفي با تکيه بر نيرو و ابتکار عمل توده ها و علم انقلاب. ايدئولوژي کهنه پرده بر ديدگان زحمتکشان و حذف شده ها کشيده است. پس زدنِ اين پردة پندار از مقابل ديدگان زحمتکشان و تمامي کساني که اسير در منجلاب دين زندگي ميکنند، ميانديشند، کار ميکنند و اميدوارند، وظيفه اي عاجل است.
بيش از صد و پنجاه سال است که ايدئولوژي و اگاهي ديگري پرورده شده است. ايدئولوژي که براي رهايي انسان است نه به بند کشيدنش، برپاية اعتماد و اتکا به قدرت فهم و سازندگي انسان است نه بر پاية ترس و کنترل روحية جستجوگر و پرسشگرش. ايدئولوژي که در آن انسان برده هيچ خدايي نيست. ايدئولوژي که پايه هايش زميني هستند و نه «آسماني». ايدئولوژي اي که اخلاقش را از جامعهي بي طبقه اي که بايد ساخته شود ميگيرد. اين ايدئولوژي کمونيستي انقلابي است که بايد در مقابل و در مقايسه با تفکر برده کنندهي ديني به ميان مردم برد.  ناديده گرفتن دين و گرايشات ديني، کم  بها دادن به قدرت تاثيرگذاري چنين انديشه هايي و نيز همراهي کردن با اين انديشه ها به بهانه احترام گذاشتن به فرهنگ و سنت هاي مردم تحت ستم تنها به تحکيم هر چه بيشتر حکومت هاي ارتجاعي که جان و جسم مردم را به يغما ميبرند و قدرتمندتر شدن نيروهاي ارتجاعي و امپرياليستي و نظام هاي اجتماعي آن ها منجر ميشود. جنگ ايدئولوژي نو عليه تمامي تبارزات ايدئولوژي هاي جهان کهن!
اما آيا دانشکده اي هم براي پروش ايدئولوژي و سياست حذف شدگان تاريخ وجود دارد؟ آنها سياست و راه خود را چگونه ميسازند؟ چگونه بايد بر تمامي اين عناصر ارتجاع بشورند؟ کجا متوجه قدرت مخرب و در عين حال سازندة خود خواهند شد؟ دانشکده اي که قرار است دانش آموزان آن بر هر دو سياست جهان کهنه سرمايه داري اسلام گرا و  سرمايه داري امپرياليستي بشورد و روابط نوين کمونيستي را جايگزين آن کنند، مبارزه طبقاتي تاريخي - جهاني پرولتاريا است.
همانطور که«مانيفست کمونيست» ميگويد، کمونيسم راديکال ترين گسست از روابط توليدي و همچنين راديکال ترين گسست در عرصه ي افکار است. اين به معناي آن است که اگر توده هاي تحت ستم و استثمار زحمتکش از  افکار کهنه اي که عمل آنان را در زندگي هدايت ميکند گسست نکنند، به ضرورت و امکان تغيير انقلابي وضعيت موجود پي نخواهند برد. در نتيجه محکوم خواهند شد که در همين وضعيت زندگي کنند و بميرند. نه فقط منافع اکثريت مردم در ايران بلکه در خاورميانه و سراسر جهان وابسته به آن است که با افکار کهنه که امروز بيشتر از هر جا در افکار ديني فشرده شده است سازش نکنيم. بايد با جسارت براي مردم شرح دهيم که چگونه افکار ديني به تداوم وضعيت ستم و استثمار آنان کمک ميکند. بايد حقايق را جلوي توده ها گذاشت و افکار آنان را به چالش کشيد و اطمينان داشت که آنان قدرت تشخيص واقعيت را هنگامي که مي شنوند، دارند. بايد به مردم فراخوان داد که خود را از اين مادهي مخدر زهرآگين به نام دين سم زدايي کنند. بايد به آنان فراخوان داد که زنجيرهاي ذهني شان را پاره کنند و جهان را به طور راديکال عوض کنند. هر کمونيستي، هر فعال کارگر، هر فعال جنبش هاي اجتماعي زنان و معلمان و غيره بايد راهي براي اين کار پيدا کند. n
سلين شکوهي

تور مرگ بر فراز دریای خزر

 
دریای خزر در محاصرة دولت هاي سرمايه داري در خطر نابودي است. اين بخشي از تخريب جهانيِ محيط زيست توسط سرمايه داري هار و افسارگسيخته و سيري ناپذير است. عمال سرمايه در مسابقة سود با يکديگر منابع حيات مردم را نابود ميکنند. جنگل ها، باروري زمين، ماهيان درياها، اکسيژن اقيانوس ها، کوه هاي يخ قطب ها و ...
هدفِ اين مسابقة تخريب کسب سود و حداکثر سود است. شرايط و چارچوبة اين مسابقه که تحت فرماندهي سود است منطق «گسترش بياب يا بمير» براي سرمايه است. فقط سرمايه هايي از دور اين مسابقه خارج نمي شوند که قوانين بازي را رعايت کنند. يعني، با هزينة کم تخريب بسيار کنند؛ رقبا را ببلعند و بزرگ شوند و گرنه در شکم هيولايي بزرگتر از خود حل و بازسازي مي شوند و در شکلي ديگر به کار گرفته مي شوند. اين قصه سر دراز دارد. قدمت آن طول عمر نظام سرمايه داري از زمان تولد خونين آن تا امروز است.
بياييد به اين سياره  آبي از بالا نگاهي بياندازيم. يک منطقه را زير نظر بگيريم و ببينيم اين مسابقه در آن جا چگونه پيش مي رود. درياي خزر، بزرگترين درياچه جهان، مرواريدي در قلب پنج کشور. ايران، آذربايجان، روسيه، قزاقزستان و ترکمنستان که مهمانداران و ميدانداران مسابقة بزرگ جهاني تخريب در اين منطقه از جهان هستند.
بازيگران اصلي کمپاني هاي «ميهمان» هستند؛ از کشورهاي 1+5 کمپاني هاي نفتي جهاني از ب.پ (بريتيش پتروليوم) تا توتال، شورون و غيره. از جنوب درياي خزر و ساحل 760 کيلومتري ايران شروع مي کنيم.
نظام جمهوري اسلامي از ابتدا خود را بازنده اعلام ميکند چون به گفته آمارها هنوز پتانسيل هاي نفتي و گازي خود را در اين منطقه به کار نگرفته است و از ديگران عقب مانده است. اما دارد خود را در اين زمينه سازماندهي ميکند تا بازنده نهايي نباشد (حفاري نفت در درياي خزر و گاز در منطقه ترکمن صحرا و غيره).
اما پيشاپيش، اين درياچه و سواحل آن توسط آلاينده هاي نفتي، صنعتي، شيميايي و فاضلاب هاي خانگي و بيمارستاني در بازي مرگ و زندگي قرار گرفته اند. استان هاي ساحلي گلستان، مازندران و گيلان به علت آلودگي ميکروبي آب هاي ساحلي در وضعيت نامطلوبي قرار دارند و بيماري هاي پوستي نه فقط شناگران را تهديد ميکند بلکه سبب مرگ دسته جمعي بسياري از ماهي ها و بيماري گونه کفال که در جنوب ايران گاريز نام دارد شده است. همين طور تخلية زباله ي شهرها و تعداد زيادي از روستاهاي اين سه استان در سواحل خزر بر اين آلودگي مي افزايد. فقط در استان مازندران روزانه بيش از 2800 تن زباله خالي ميشود. هيچ تدارکي و هزينه اي براي سوزاندن يا دفن يا بازيافت زباله ها به جريان نمي افتد. زباله ها در طبيعت رها شده و محيط زيست را آلوده مي کنند. طبق آمار مسئولان محلي فقط در محمودآباد روزانه بيش از سي تن زباله در سواحل درياي خزر تخليه مي شود. رودخانه ها نيز در امان نمانده اند. مثلا فاضلاب انساني و فاضلات پرورش دام و پرندگان و سموم دفع آفات کشاورزي، آب اين رودخانه ها را آلوده کرده است.
به گفته رئيس پژوهشکده ي اکولوژي درياي خزر، سالانه 122 هزار و350 تن آلودگي نفتي وارد درياي خزر مي شود. به طور نمونه 304 تن کادميوم و 34 تن سرب و 16 مورد از مشتقات نفتي سرطان زا. (جام جم آنلاين ارديبهشت 1390).
عقب ماندن ايران در مسابقه ي تخريب (به دليل تحريم هاي بين المللي و غيره) باعث شده که سهم ايران در اين آلودگي 5 درصد و سهم بقيه در آلودگي نفتي درياي خزر 95 درصد باشد. سهم ايران در تخريب يک به بيست است. براي همين طبق معيارهاي سرمايه داري «بازنده» است. فعلا!
حالا به جمهوري آذربايجان نگاه کنيم. کشور علي اف پدر و پسر و نوه .... سفر را از قدم زدن در سواحل باکو آغاز مي کنيم. بوي نفت مشام را آزار مي دهد. با هر موج که به ساحل بتوني شهر مي خورد ذرات نفت در فضا پخش مي شود. لايه نازکي از نفت سطح دريا را پوشانده است. از بوي گاز در محلات مختلف شهر حالت خفگي به آدم دست مي دهد.
چرا اينطور است؟ چرا باکو و سواحلش پر از آلودگي نفتي و هوايش پر از گازهاي سمي است؟
اين آلودگي ناشي از کاربرد تکنولوژي پايين در اکتشاف و استخراج چاه هاي نفت  و گاز و به طور کلي  پايين نگاه داشتن هزينه توليد است.
کمپاني نفتي بريتيش پتروليوم يا ب.پ. بعد از فاجعه انفجار و آتش گرفتن سکوي حفاري اش در خليج مکزيک فعاليت هاي خود را در درياي خزر تشديد کرد. در آن فاجعه که در 20  آپريل  2010  ( 1389)  رخ داد، به مدت هفتاد روز، روزانه 35 تا 60 هزار بشکه نفت وارد دريا شد. پس از هفتاد روز «تا حدي» مهار شد اما نه به طور کامل. البته ب.پ. خسارت مالي 33 ميلياردي را تقبل کرد تا بتواند به حفاري در همان منطقه ادامه دهد. اما اين فاجعه آن چنان محيط زيست را نابود کرد که غيرقابل جبران است.
تشديد فعاليت هاي بريتيش پتروليوم جنايتکار در درياي خزر:
در همان سال ب.پ. قرارداد جديدي براي استخراج گاز در درياي خزر با شرکت دولتي «نفت آذربايجان» (سوکار) بست. مدت اين قرارداد سي ساله و سهم ب.پ پنجاه درصد مي باشد. ذخاير حوزه هاي گازي «شفق» و «آسمان» حدود پانصد ميليارد متر مکعب تخمين زده شده است. عمق بستر حوزه هاي گازي در دريا 650 تا 800 متر تخمين زده مي شود اما حفاري تا عمق 7000 متري انجام خواهد شد. اما عمق تخريب از اين هم بيشتر است.
بزرگترين کنسرن هاي نفت و گاز دنيا در خزر حضور فعال دارند؛ مانند: شل، استاپ اويل، اکسون، ار.و.ا (از آلمان). اما شرکت ب.پ جايگاه ويژه اي در درياي خزر و حوزه هاي نفت و گاز آذربايجان دارد. در واقع بريتيش پتروليوم صاحب اصلي آذربايجان است.
شرکت ب.پ در طرح هاي نفتي آذري- چراغ- گونشلي چهل درصد سهم و از همه مهمتر در خط لوله ي باکو- تفليس- جيهان سي درصد سهم دارد. اخيرا هم سهم پنجاه درصدي ازحوزه هاي گاز شفق و آسمان را کسب کرده است. درحوزه گازي شاه دنيز نيز بيش از 25 درصد سهم دارد.
 پس از انفجار سکوي نفتي ب.پ در خليج مکزيک، فعاليت هاي آن درخزر هم به لحاظ زيست محيطي زير سوال رفت. اما محيط زيست مردم در مقابل منافع اقتصادي براي طبقه حاکمه ي کشورهاي ساحلي و همچنين قدرت هاي اروپايي که به شدت نيازمند نفت و گاز خزر هستند، پشيزي ارزش ندارد.
ب.پ اعلام کرد که فقط در نيمه ي اول سال 2015 شانزده ميليون تن نفت، معادل 116 ميليون بشکه، فقط از حوزه ي نفتي آذري- چراغ- گونشلي در درياي خزر استخراج کرده است.
در آذربايجان، نفت از چاه هاي عميق درون درياي  خزر استخراج مي شود. وقتي کشتي هاي نفتي کنار آبشوران ها (سکوهاي نفتي داخل دريا) پهلو مي گيرند فاجعه آغاز مي شود. ماجرا از اين قرار است: از آن جا که  باز و بسته کردن جريان نفت هنگام بارگيري پر هزينه و در نتيجه پايين آورنده ي سود است، خيلي ساده جريان نفت را از اين بار گيري تا بارگيري بعدي نمي بندند!  نفت به درون دريا ريخته مي شود. اين کار کثيف از اسرار دولت آذربايجان و کمپاني هاي نفتي است و فاش شدن آن توسط يک خبرنگار روس باعث شد او «ناپديد» شود!
يکي ديگر از جنايت هاي کمپاني هاي نفتي در آذربايجان در فصل بهار است. فصل تخم ريزي ماهي کيلکا و انواع ماهي هاي ديگر. موج هاي عظيم ماهي هاي کيلکا در سفرند تا خود را هرچه زودتر به ورودي رودخانه هاي آب شيرين که زادگاه خودشان است، برسانند. ماهيان نر نيز به دنبال ماهيان ماده اين سفر را آغاز کرده اند و گوش به زنگ هستند تا هر آنگاه که ماهي هاي ماده تخم ريزي کردند، شير خود را بر روي تخم ها پمپاژ کنند تا تخم ها بارور شوند. از اين همه تخم هاي بارور شده فقط 3 تا 5 درصد شانس رسيدن به بلوغ را دارند. بقيه ي آن ها خوراک پرندگان و ماهي هاي ديگر مي شوند. ماهي کيلکا بخشي از سبد غذايي فيل ماهي (بلوگا با نام لاتين هوزوهوزو که گرانبهاترين خاويارجهان از آن استحصال مي شود) است. تا اينجا زنجيره ي طبيعت در کار است. اما فاجعه اي نيز وارد کار شده است. شرکت هاي نفتي در مسير حرکت کيلکا مشغول انفجارات زيرزميني هستند تا منابع عظيم نفت و گاز را کشف کنند. انفجار پشت انفجار. سطح دريا سفيد مي شود. مهاجرين در ميان راه سقط مي شوند. زنجيره ي زندگي طبيعي بيرحمانه گسسته مي شود و صيد ماهي کيلکا ناگهان به يک دهم و سپس تا يک سي ام سقوط ميکند. فيل ماهي هر روز گرسنه تر مي شود، محيط زيست هم آلوده تر مي شود و پس از چند سال ماهي بلوگا و ساير ماهيان استورژن کمياب مي شوند. امروز ماهي گيران به ندرت مي توانند اينگونه ماهيان را صيد کنند. اين وضعيت باعث مي شود که هفتاد درصد گونه هاي اصلي ماهي هاي خاوياري و همچنين کيلکا و فوک و خيلي ماهي هاي ديگر در خزر نابود شوند. تور مرگ نفتي ها بر سر ماهيان خزر هر روز گسترده تر مي شود.
طبق مرکز تحقيقات ماهيان خاوياري ايران، ذخاير فيل ماهي هاي خزر تا سال 2021 به صفر خواهد رسيد. يعني نسلي از ماهي ها که متعلق به 200 تا 300 ميليون سال پيش هستند از درياي خزر محو  خواهند شد.
سفري کنيم به قزاقستان. شهر آترائو (گوريف سابق). اين شهر در کنار رودخانة خاک آلود و پر خروش اورال قرار دارد و مرکز نفتي قزاقستان و صيد ماهي است.  شهري است در صحرا با خيابان هاي خاکي، با اشتران يک کوهانه و دو کوهانه با شير خوش مزه شتر که چال ناميده مي شود و مردماني صبور و کويري.
هر روز عصر کارکنان دفتر کمپاني هاي نفتي در هتل براي تفريح و گرفتن اخبار دور هم جمع مي شوند. يکي از آن ها با هيجان مي گويد: امروز در شمال درياي خزر منبعي کشف شده است که به اندازه تمام کويت نفت دارد و خبر آن 5 سال ديگر شنيده خواهد شد.
کف درياي خزر زلزله خيز است و مدام ريزش ميکند. (يکي از دلايلي که بهترين شناگران هم در درياي خزر غرق مي شوند ريزش ناگهاني کف درياست). دهانه چاه هاي نفت هم ريزش مي کنند  و همچنين لوله هاي نفت مدام ترک برداشته و نفت هميشه در حال نشت در بستر دريا است.
علاوه بر آن شرکت هاي نفتي به جاي جمع آوري هزينه دار زباله هاي حفاري، آنها را هم در دل دريا رها ميکنند.
معاون وزير حافظ محيط زيست کازاخ، الدانا سادواکوزوا مي گويد:«با کاهش قيمت نفت شرکت هاي استخراج کننده نفت، انجام بعضي استانداردهاي اندازه گيري را متوقف کرده يا به تاخير انداختند.» (13 مي 2013)
يعني کاهش قيمت نفت در بازار جهاني سود کمپاني هاي نفتي را کاهش مي دهد. اين کمپاني ها در رقابت با هم براي اينکه بتوانند به هر قيمتي در بازار جهاني باقي بمانند مجبورند هزينه ها را کاهش دهند آنهم از جيب آيندگان و با نابودي محيط زيست.
 سايت خبري «تنجري نيوز»  قزاقستان مينويسد : فرماندار استان خودمختار آترائو مي گويد: «در حال حاضر 1400 چاه نفت نشت کننده وجود دارد. از سال 2004 تا 2009 تلاش ها براي توقف نشت نفت آغاز شد اما بعد متوقف شد. ...» (14 اکتبر 2013)
ماخامت حکيم اف به خبرگزاري قزاق سرويس مي گويد: «از زمان حادثه اي که سه ميليون تن نفت و ده ها ميليارد متر مکعب انواع مختلف گاز سوخته اند انواع حيات وحوش منطقه آترائو را آسيب بخشيده اند. ... جبران اين لطمات ممکن نيست» (14 اکتبر2013 - تنجري نيوز)
هر 5 کشور ساحلي نقشه ادامه بهره برداري از ذخاير نفتي خزر که 44 تا 50 ميليارد بشکه تخمين زده مي شود را دارند. اين پروژه ها يعني حفاري چاه هاي جديد، ريختن بيشتر نفت و زباله هاي حفاري به درون بزرگترين درياچة روي زمين.
غير از کشورهاي آذربايجان و قزاقستان، در سه کشور ديگر (روسيه و ترکمنستان و ايران) بهره برداري نفت در حال توسعه است. لوکويل در بخش روسي درياي خزر استخراج نفت را آغاز کرده است. ايران نيز اخيرا حفاري چاه هاي نفت در بخش جنوبي درياي خزر که عميق ترين بخش درياي خزر است را آغاز کرده است.
جمهوري ترکمنستان هم داراي منابع نفت و گاز عظيم و به همان اندازه نيز در حال تخريب محيط زيست است. ترکمنستان همراه شرکاي خارجي اش مشغول بهره برداري از ذخاير جزاير تپه نماي درياي خزر و همچنين توسعه منابع جديد است. اين نه تنها موجب تخريب محيط زيست انواع ماهيان بلکه موجب آلودگي و تخريب منزلگاه صدها هزار پرنده و بيش از چهل نوع از پستانداران مي شود.
اوضاع اضطراري است. همه چيز را دارند نابود مي کنند. چه بايد کرد؟
نابودي خزر نمونه دلخراشي از ويراني بزرگ محيط زيست در سراسر جهان است. هر جا که سرمايه داري بيشتر نفوذ ميکند، ريتم و سرعت اين نابودي هولناک تر مي شود. وقتي که محدوديت هاي تحريم از دست و پاي جمهوري اسلامي برداشته شود، اين چپاولگران اسلامي هزاران بار بيشتر درياها، آب ها، رودخانه ها، جنگل ها، کوه ها و دشت و صحراها و منابع طبيعي حفاظت شده را در سوداي سودآوري بيشتر و انباشت هرچه بيشتر ثروت در دست يک مشت انگل، نابود خواهند کرد.
چرا قدرت هاي سرمايه داري بزرگ و کوچک نمي خواهند اضطرار و فوريت حل مسائل محيط زيست را در دستور کار خود قرار دهند و اگر هم قرار دهند نمي توانند محيط زيست  در حال نابودي را نجات دهند؟ آيا قدرت هاي سرمايه داري صرفا نادان هستند؟ آيا  آنقدر فاسد هستند که نمي خواهند کاري بکنند؟ آيا صاحبان شرکت هاي سرمايه داري دندان گرد و خسيس هستند؟ آيا اين گونه تخريب بخشي از ذات انسان است؟
خير. مساله عميق تر از اينها است. سرمايه داران و قدرت هاي سرمايه داري حريص، نادان و متفرعن هستند. شک نيست.  اما دستان بزرگتري در کار است و آنهم دستان نظام اقتصادي سرمايه داري است. کارکرد معمول و متعارف نظام اقتصادي سرمايه داري به طور اجتناب ناپذير اينطور است. اين تخريب در ذات اين نظام اقتصادي است. سرمايه داري قوانيني دارد که سرمايه دار بايد به ساز آن برقصد. در سرمايه داري همه چيز کالا است  و گرنه ارزشي ندارد. يعني بايد قابليت مبادله با چيز ديگري را پيدا کند. در سرمايه داري هر کاري بايد سود توليد کند وگرنه وقت تلف کردن حساب مي شود. توليد سرمايه داري يک امر خصوصي و بر پايه مالکيت خصوصي است و بر مبناي «گسترش بياب يا بمير» جلو مي رود. توليد سرمايه داري با رقابت بيرحمانه ي سرمايه داران مختلف درهم تنيده است. همين رقابت، آنارشي و تخريب عظيم نيروهاي توليدي را به وجود مي آورد. در مرکز نيروهاي توليدي، انسان قرار دارد. بيکاري صدها ميليون نفر و زندگي بيش از يک ميليارد انسان با روزي يک دلار فقط گوشه اي از اين تخريب انساني است. در جهان امروز توليد سرمايه داري بر مبناي تقسيم جهان به کشورهاي امپرياليستي و کشورهاي تحت سلطه امپرياليسم پيش مي رود. سرمايه داران بزرگ امپرياليستي مانند بريتيش پتروليوم توليد و چگونگي توليد و فرآيند توليد را در کشورهايي مانند آذربايجان، ايران، ترکمنستان و غيره کنترل و ديکته مي کنند و سرمايه داران محلي را هم شريک مي کنند تا با همدستي آن ها اين کار را پيش ببرند.
امروزه مي بينيم که اين وزير و آن وزير از نابودي محيط زيست شکايت مي کنند. اما اين ها حتا اگر عوامفريبي هم نباشد کاري از پيش نمي توانند ببرند. هيچ قانوني نمي تواند قانون «سود در فرماندهي» را محدود کند. تنها راه نجات محيط زيست و بشريت انقلاب کردن و نابود کردن نظام سرمايه داري و جايگزين کردن آن با نظامي است که با منطق سود کار نمي کند. يعني نظام سوسياليستي.
«اين سيستم و حاکمان آن قادر نيستند اقتصاد را براي تامين نيازهاي کنوني مردم توسعه دهند و هم زمان با نيازهاي نسل هاي آينده و الزامات حفظ محيط زيست، تعادل برقرار کنند. تنوع غني کره زمين و انواع موجودات، ذخايري که در دل زمين نهفته است براي اينان هيچ اهميتي ندارد مگر زماني که بتوانند اينها را تبديل به منبع سودآوري خود کنند. ... اين ها شايستة نگهباني کره زمين نيستند».* n
 
م . قزل
* از کتاب پايه ها (بيسيکس)، باب آواکيان صدر حزب کمونيست انقلابي آمريکا. نقل شده از مقاله «موقعيت اضطراري! غارت سياره ي ما، فاجعه ي زيست محيطي و راه حل واقعي انقلابي»
- آپريل 2010 نشريه انقلاب شماره 199