سیامک صبوری
از نشریه آتش- شماره 75
خيزش فرودستان که در دي ماه 96 آغاز
شد و بهمثابه يک زلزلة اجتماعي و سياسي، فضاي
جامعه ايران را لرزاند، از سوي جريانات سياسي گوناگون و نيروهاي طبقات مختلف با جنبش
اعتراضي سال 88 مقايسه ميشود.
اين دو جنبش را از زواياي مختلف اجتماعي، طبقاتي، استراتژيک، نحوه عملکرد نيروي سرکوب
دشمن، اوضاع منطقهاي و
بينالمللي ميتوان بررسي کرد، اما در اين نوشته فقط
به چهار تفاوت کيفي بسيار بارز ميان آنها پرداخته شده است.
يک: جنبش سال 88 بهعلت خاستگاه آغازينش (نتايج انتخابات)
اساساً در چهارچوبة گفتمان سياسي درون جمهوري اسلامي صورت ميگرفت و مشخصاً حول مطالبة گرفتن سهم
از قدرت و شراکت جناح اصلاحطلب در ساختار قدرت بود که در شعار «راي من کو؟» فشرده ميشد. البته طيف اجتماعي شرکتکننده در آن جنبش، به اين محدود نماند
و به مرور بخشهاي
وسيعي از طبقات و اقشار مياني جامعه و جوانان را در بر گرفت که اساساً خواست و مطالبهشان فراتر از رأي من کو و جانشيني موسوي
بهجاي احمدينژاد بود. تضادي فراتر از نتيجة انتخابات،
يعني تضاد مردم با تماميت جمهوري اسلامي، تودههاي بسياري را در سال 88 به خيابان کشاند.
اين تضاد در ادامة تکاملش، پتانسيل مردمي جنبش را فراتر از ظرفيت و خواستهاي رهبري حاکم بر آن برد که در عاشوراي
88 به نقطة انفصال ميان بخشهايي از مردم و رهبري سبزها رسيد و در شعار «مرگ بر خامنهاي» و به آتش کشيدن عکسهاي خميني و خامنهاي بروز پيدا کرد. اين در حالي بود که
مشخصا ميرحسين موسوي تا لحظة دستگيري بر فعاليت در چهارچوب قانون اساسي جمهوري اسلامي
و بازگشت به دوران خميني (دوران طلايي امام) وفادار بود.
اما جنبش فرودستان هيچ حضور و نمايندهاي در درون ساختار قدرت در جمهوري اسلامي
نداشت و تماميت جمهوري اسلامي را به مصاف طلبيد و شعار «مرگ بر جمهوري اسلامي»
و کمي بعد «اصلاحطلب
اصولگرا/ ديگه تمومه ماجرا» را مطرح کرد. جنبش فرودستان، محتواي سياسياش را جايي خارج از مرزهاي دولت و قانون
اساسي و در سرنگوني تماميت جمهوري اسلامي جستجو و تعريف ميکند.
دو: پايه طبقاتي جنبش 88، عمدتا خرده بورژوازي
شهري و ديگر اقشار مياني جامعه، آن هم در تهران و بهندرت چندين شهر بزرگ ديگر بود. خواست
آن جنبش، آزادي سياسي، عقلانيت مديريتي (در مقابل بيخردي مديريتي احمدينژاد) و وفاداري حکومت به نتايج انتخابات
خودش بود. يکي از تضادهاي جنبش 88 اين بود که بهعلت رهبري حکومتيِ حاکم بر آن و خاستگاههاي هويتياش، با مطالبات اقتصادي و سياسي کارگران
و زحمتکشان و فرودستان جامعه پيوند نخورد.
اما پاية اجتماعي اصلي خيزش سال 96 را کارگران و زحمتکشان، جوانان جوياي کار، اقشار فرودست
خرده بورژوازي و در مواردي کشاورزان فقير و رانده از روستاها تشکيل ميدادند. خيزش 96 حول مطالبة نان، کار
و عدالت اجتماعي و آزادي شکل گرفت و علاوه بر مطالبات اقتصادي و معيشتي و حمله به فساد
دولتي و ناکارآمدي و فقر و فلاکت، خواستِ آزاديهاي سياسي و اجتماعي آن هم تا سر حد
سرنگوني تماميت حکومت را در خود حمل ميکند. خيزش 96 حول گسل فقر شکل گرفت و
در اين مورد، سياستهاي
نئوليبرالي دولت روحاني با احمدينژاد، خاتمي و رفسنجاني تفاوتي نداشته
و به يک اندازه جنايتکارانهاند.
سه: جنبش سال 88 اساساً تهرانمحور بود و دامنهاش از تهران و بهندرت چند شهر بزرگ ديگر مثل اصفهان،
شيراز و غيره فراتر نرفت. اما خيزش سال 96 در مدت زمان بسيار کوتاهي، چيزي نزديک به
85 شهر از کلانشهرها تا شهرستانهاي بسيار کوچک در استانهاي مرزي و دور از مرکز را درنورديد.
جنبش سال 88 فقط در مناطق مرکزي و در ميان فارسها پا گرفت و هرگز نتوانست ملل غير فارس
را با خود متحد کند. اما خيزش 96 از آنجاکه حول گسل سراسري فقر و سرکوب سياسي
آغاز شد، توانست در مناطق محل سکونت ديگر ملل مانند کردها،اعراب، بلوچها و لرها که در آنها فقر شدت بيشتر و سرکوب سياسي حدت
بيشتري دارد، پايه بگيرد.
چهار: گفتمان غالب بر جنبش 88 نهتنها بهلحاظ سياسي در چهارچوبه جمهوري اسلامي
قرار داشت بلکه به لحاظ ايدئولوژيک هم خواسته يا ناخواسته بند رابطهاي بسياري با ايدئولوژي اسلامي حکومت داشت. شعارهاي شبانه اللهواکبر، تلاش براي حضور در ايام نمادين
ديني و حکومتي و اماکن مذهبي مثل روز قدس، نماز جمعه و روز عاشورا، شعارهايي مانند
«ابوالفضل علمدار/ ريشه ظلمو بردار» و «بسيجي واقعي/ همت بود و باکري» و غيره در
88 رايج بود و هيچ نقد و تعرضي به دين در آن جنبش صورت نگرفت. اما در خيزش فرودستان
حتي در شهرهاي سنتي شيعه مانند مشهد، قم، اردبيل و نجفآباد هم شعارهاي مذهبي طرح نشد. در عوض
شعارهايي مانند «حکومت اسلامي/ نميخوايم نميخوايم» يا «حسين حسين شعارشون/ تجاوز
افتخارشون» سر ميدهند
و حمله به مساجد، حوزههاي
علميه، سازمان تبليغات اسلامي با هدف مشخص حمله به دين و خواست جدايي دين از سياست
صورت ميگيرد.
مجموعة اين تفاوتها ميان وضعيت سال 88 با سال 96، بيانگر
اين واقعيات است که تضاد ميان جمهوري اسلامي و اکثريت مطلق مردم به نقطهاي به مراتب حادتر از 10 سال پيش رسيده
است. مشروعيت سياسي و ايدئولوژيک حکومت عميقتر از سال 88 ضربه خورده و تضعيف شده
است. اگر اصلاحطلبان
در 88 رهبري جنبش را در دست داشتند، در خيزش فرودستان با يک ريزش شديد مشروعيت در ميان
بخشهايي از اقشار متوسط که به آنها رأي داده بودند، روبهرو شدند. سطح مطالبات و خواستههاي اقتصادي و سياسي مردم، با جمهوري
اسلامي دچار آشتيناپذيري
بيشتري شده است و نارضايتي تا سطح تظاهرات خياباني و حتي درگيري فيزيکي شديد و تعرض
به پايگاههاي بسيج و مساجد و غيره در ابعاد سراسري
گسترش پيدا کرده است.
بدون شک جنبش فرودستان تاکنون کمبودها،
ضعفها و ايرادات خودش را داشته است اما
مجموعة مختصات سياسي، طبقاتي و ايدئولوژيکي که در بالا توضيح داده شد، منجر به جهش
کيفي نسبت به سال 88 در مبارزات مردم با حکومت شده است. قاطعيت سياسي که اين جنبش به
نمايش گذاشت، شجاعت و جسارت جوانان در شهرها و مناطق گوناگون، گسست جدي از جناحهاي مختلف حکومتي، خصوصيات کيفي به اين
خيزش داده که امکان واقعي براي تحقق يک جنبش انقلابي را فراهم آورده است. راهي که مبارزات
دليرانة مردم در دي ماه 96 گشود، زمينه را براي نقشآفريني هرچه بيشتر کمونيستهاي انقلابي در فضاي سياسي مبارزه طبقاتي
در ايران گشوده است.
در اين راه بايد گام نهاد و بذرهاي خروشان
مبارزهاي که خيزش فرودستان طي دو هفته اخير
افشانده را با اتکا به آگاهي علميِ سنتز نوين کمونيسم، برنامه و استراتژي انقلاب که
توسط حزب کمونيست ايران (م ل م) تدوين شده است و آلترناتيو جامعة سوسياليستي نوين آينده،
از طريق بسيج کردن تعداد هر چه بيشتري از پيشروان اين خيزش و تودههاي متحد در مسير جنبشي براي انقلاب،
بارور و شکوفا کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر