گزارش فعالين نشريه
آتش از تظاهرات و تجمعات جنبش فرودستان در تهران
روز اول
11/10/1396
تهران: تقاطع
خيابان جمالزاده و انقلاب عدهاي ازجوانان
که صورتهاي خود را پوشاندهاند شروع به
سردادن شعارمرگ بر ديکتاتورکردن و از مردم ميخواهند به آنها بپيوندند.
دراين ميان به نظرم ميرسد شعاري را
که شب قبل رفقا در دانشگاه... دادند، مطرح کنم «آخوند سرمايهدار پول مارو
پس بيار». شعار بهسرعت پخش ميشود. مردم با
تعجب به جمع جوانان خيره شدهاند، تعدادي
دست ميزنند، تعدادي کم کم به جمع ميپيوندند. جوانان
با چپ کردن سطلهاي زباله سعي
در مسدود کردن خيابان دارند. بهسمت ميدان انقلاب
حرکت ميکنم. هرچه بهسمت دانشگاه
نزديکتر ميشوم بر تعداد
نيروهاي انتظامي امنيتي افزوده ميشود. دانشجويان
جلوي سردر دانشگاه تجمع کرداهند و شروع به
شعار دادن ميکنند: «مرگ بر ديکتاتور. اصلاحطلب ، اصولگرا
ديگه تمومه ماجرا. مرگ بر اصلاحطلب چه درحصر
چه درقصر. مرگ بر دولت سرمايهدار». بهسمت چهارراه
وليعصر که ميروم دستههاي يگان ويژه
به مردم يورش ميبرند و با باتوم
سعي در متفرق کردن مردم دارند. مردم در ورودي مترو جمع شدهاند و شروع
به شعار دادن کردهاند. «آخوند
خدايي ميکند مردم گدايي ميکنند». چهارراه کالج و خيابان انقلاب بهسمت ميدان فردوسي
صحنه جنگ تمامعياري بين مردم
و نيروي سرکوبگر يگان ويژه ميشود تعدادي
را دستگير ميکنند.
روز دوم
:12/10/1396
تهران: بلوار
کشاورز و ميدان وليعصر
بههمراه دوستي
بهطرف ميدان وليعصر بهراه افتاديم.
تعداد زيادي نيروي ضد شورش و يگان ويژه ميدان را محاصر کردهاند. در ميان
راه، تعداد زيادي از مردم را ميبيني که مشخص
است براي تظاهرات امدهاند. هيجان
عجيبي بين مردم است. مردم به هم لبخند ميزنند. عدهاي در حال راه
رفتن بحث ميکنند. جلوي دانشگاه اميرکبير تعداد زيادي ماشين نيروي انتظامي
و ماشينهاي اطلاعات پارک کردهاند. لباسشخصيها مردم را
با دقت زير نظر دارند. تعدادي را نگه ميدارند و تفتيش
ميکنند. به چهارراه وليعصر که ميرسيم گارد و
لباسشخصيها هجوم مياورند. مردم
را با گاز فلفل و باتوم ميزنند. عدهاي را دستگير
ميکنند. مردم شروع به شعار دادن ميکنند.«مرگ بر
ديکتاتور، مرگ بر خامنهاي». هر کسي
به سمتي ميدود باز تعدادي فرياد ميزنند «نترسيد
نترسيد، ما همه با هم هستيم» مردم بهيکباره ميايستاند. بهسمت خيابان
انقلاب ميرويم سرتاسر خيابان تا ميدان انقلاب را انواع و اقسام نيروهاي
امنيتي اطلاعات، يگان ويژه، نيروهاي سپاه ثارالله پوشاندهاند. اما مردم
همچنان شعار ميدهند. باز هم
هجوم مياورند. مردم با نيروهاي سرکوبگر درگير ميشوند. باز هم
گاز اشکآور، اسپري فلفل و باتوم است که بر سر مردم فرود ميآيد ولي مردم
انگار ديگر ترسي ندارند .
روز سوم
13/10/1396
تهران: خيابان
کارگر، تقاطع خيابان انقلاب
امروز تعداد
نيروهاي امنيتي اطلاعاتي بسيار زيادتر از روزهاي قبل است. برخوردهاي بيشتر و خشنتري با مردم
ميکنند. تعداد زيادي نيروي گارد ويژه اطراف دانشگاه تهران را محاصر
کردهاند. تمام کوچههاي منتهي به
دانشگاه را نيروهاي يگان و لباسشخصيها محاصر کردهاند. داخل دانشگاه
و جلوي سردر دانشگاه، دانشجوهاي بسيجي تجمع کردهاند و شعار
مرگ بر ضد ولايت فقيه و شعارهاي در حمايت از حکومت سرميدهند. ولي کمي
پايينتر، جلوي درب دانشکده هنر، دانشجويان چپ جمع شدهاند و شعار
ميدهند: «دانشجويان بيدارن با کارگران همراهند. مرگ بر دولت سرمايهدار. نان مسکن
آزادي». بهسمت چهار راه وليعصر ميروم. تعداد
زيادي از مردم جلوي پارک دانشجو تجمع کردهاند و شروع
به شعاردادن ميکنند: مرگ بر
خامنهاي. مرگ بر ديکتاتور. باز هم هجوم گاز اشکآور است و حمله
نيروهاي بسيجي و لباسشخصي. تعداد
زيادي را دستگير ميکنند. مردم
با پرتاب سنگ از خود دفاع ميکنند ولي از
هر طرف، نيروهاي امنيتي حملهور ميشوند. در طي
مسير بهسمت ميدان انقلاب، در طول خيابان همه جا درگيري بين مردم و نيروهاي
سرکوبگر در جريان است. به ميدان ميرسيم. ميدان
انقلاب صحنه غريبي دارد. سيل ماشينهاي آبپاش،
ماشينهاي زرهي و ماشينهاي سياه گارد
نوپو يگان ويژه پاسداران. بيشتر شبيه به صحنه فيلمهاي جنگي است.
مقداري پياده تا خيابان اسکندري ميرويم. در راه،
نرسيده به متروي انقلاب مردم تجمع کردهاند. گارد سعي
دارد مردم را با تهديد متفرق کنند. در ميان هياهو، صداي رساي دو دختر بلند ميشود: «به توچه
کثافت. تو چکارهاي؟ مگه خيابون
مال پدرته؟ بلند نميشم خودت گمشو
عوضي. غلط ميکني دستت به من بخوره». نيروهاي گارد خشکشان زده است. انتظار
چنان برخورد قاطعي را نداشتند. مردم دور سربازان
گارد حلقه ميزنند: «ولش کن به شما چه بيشرفها؟ مگه مردم
اسيرن؟ خودتون گم شين». سرهنگي که فرمانده دسته اوباش نيروي انتظامي است، ميگويد مردم را
ول کنيد.
روز چهارم 14/10/1396
تهران: خيابان
حافظ، تقاطع خيابان انقلاب
امروز هم مثل
ديروز خيلي شلوغ است. تعداد زيادي از مردم جمع شدهاند. چهارراه
کالج و ميدان فردوسي را بهصورت کامل محاصره
کردهاند و قدم به قدم نيروي گارد و لباسشخصي ايستادهاند. حتي بهاندازه روشن
کردن يک سيگارهم به مردم اجازه ايستادن نميدهند. تمام
وروديهاي ايستگاه مترو چهارراه وليعصر را بستهاند. حتي ورودي
زيرگذر چهارراه را بستهاند. ترافيک
سنگيني بهوجود آمده است. مردم مرتب بوق ميزنند و اين
ماموران که کلافه شدند مردم را بهسمت خيابانهاي فرعي سوق
ميدهند. جواني ميگويد ميخواهند خيابان
انقلاب را خلوت کنند تا دانشگاه را سرکوب کنند. از کوچه پسکوچهها خود را به
خيابان قدس ميرسانم. دانشگاه
و خيابان منتهي به دانشگاه شديدا کنترل ميشود. دانشجويان
درب دانشگاه را شکستهاند و ميخواهند به خيابان
بيايند. گارد و لباسشخصيها ميخواهند به هر
طريقي مانع شوند. داخل دانشگاه گاز اشکآور پرتاب کردهاند. دانشجويان
هم با سنگ پاسخ ميدهند. تعدادي
از ماموران زخمي ميشوند گارد به
داخل دانشگاه يورش ميبرد و سه دانشجو
را از ميان دانشجويان با زور ميربايد. دانشجويان
فرياد ميزنند: «حکومت زور نميخوايم، پليس
مزدور نميخوايم. مرگ بر روحاني مرگ بر جمهوري اسلامي». سوار بيآرتي ميشويم. مردم
در حال صحبت درمورد مسائل پيشآمده هستند.
جواني با گوشي همراه خود از بيرون و نيروها عکس ميگيرد. از بيرون
اتوبوس دو نفر به اتوبوس نزديک ميشوند و با مشت
محکم به درب بسته اتوبوس ميکوبند: «توغلط
ميکني عکس ميگيري پياده
شو» عدهاي شروع به بد و بيراه گفتن به آنها ميکنند. مرد مسني
ميگويد:«40 سال است که هر صداي مخالفي را خفه کردن» جواني که درحال
فيلمبرداري بود ميگويد: «اينبار ديگه نميتونن مردم رو
خفه کنن. اينبار کارشون تمومه. مردم ديگه نه خاتمي ميخوان نه موسوي
نه احمدينژاد. مردم ديگه حکومت اسلامي نميخوان. اينها بايد برن.»
دختري ميگويد: «اين کثافتها بايد به
دست مردم سرنگون بشن. من و دوستم از اول تمام تظاهراتها بوديم. امروز
هم با باتوم زدن توي سينهام وگرفتنمون»
دوستش ميگويد: «کلي سرو صدا کرديم سرشون و جيغ زديم ولمون کردن. اينها از زنها ميترسن. تا دختري
رو ميگيرن اگه سرو صدا کنه از ترس اينکه مردم جمع
بشن ولش ميکنن. مردم، نترسيد همه بايد باهم باشيم، بايد متحد باشيم و با
هم شعار بديم مرگ بر خامنهاي. ما دوباره
داريم ميريم چهارراه وليعصر تا باز هم شعار بديم بسه هر چهقدر ساکت مونديم...»
ادامه
14/10/1396
تهران: جلوي
زندان اوين
امشب به همراه
تعدادي از دوستان به مقابل زندان اوين رفتيم. بسيار شلوغ بود و اکثراً خانوادههاي دستگيرشدگان
جمع شده بودند. در ابتداي ورودمان تعدادي از خانوادها به پيشواز آمدند. در ميان چهرههاي مهربان
خانوادهها، چهره مادري بيشتر از همه نظرم را جلب ميکند. مادري
با چهرهاي ساده و صميمي. حال و احوال ميکنيم و از حال
رفقا سراغ ميگيريم. ميگويد: «هيچ
خبري از بچهها نميدن و چند نفر
از خانوادهها را هم فراخواندهاند و تهديد
به بازداشت کردن» همينطور که مشغول
پرس و جو هستيم از گوشه سمت راست جايي که خانوادهها تجمع کردن
صداي ترانهاي آشنا به گوش ميرسد. صداي کمانچه
و شعر لري دايه دايه وقت جنگه، وقت دوستي با تفنگه. تعدادي از دراويش گنابادي هستند
و تعدادي از رفقا که به مناسبت تولد دانشجوي زنداني محمد شريفيمقدم کيکي تدارک
ديدهاند و با موسيقي در حال برگزاري مراسم هستند. جمعيت بيشتر ميشوند. دوستي
شمعي با عدد 26 را روشن ميکند. چهره مادري
که ابتدا ديده بودم مادر محمد بود. ساده و مصمم، مثل پسرش. محمد امشب پشت ديوارهاي
بلند اوين 26 ساله شد.
روز پنجم:
15/10/1396
تهران: ميدان
فردوسي
از ظهر تا بعد
از ظهر بيرون هستم اما خبري نيست. ساعت يازده شب است، دوستي زنگ ميزند، گوشي را
که برميدارم اولين چيزي که به گوش ميرسد صداي شعارمرگ
بر ديکتاتور است. رفيقي خبر از شلوغي خيابان جمهوري و تقاطع انقلاب ميدهد. خودم را
به ميدان جمهوري ميرسانم. جمعيت
بسيار زيادي جمع شدهاند و يکصدا در حال
شعاردادن هستند: «مرگ بر خامنهاي، مرگ بر
ديکتاتور، اقا خدايي ميکنه ،مردم گدايي
ميکنه» بهميان مردم ميروم و با همراهي
تعدادي جوان شروع به دادن شعارميکنم: «مرگ بر
دولت سرمايهدار. حکومت ضد زن نميخوايم نميخوايم. نه شاه
ميخوايم نه رهبر نه بد ميخوايم نه بدتر».
مردم هم تکرار ميکنند. تعدادي
از مردم شعار «نه غزه نه لبنان جانم فداي ايران» سر ميدهند. سريع
به فکرم ميرسد شعار «هم غزه هم تهران، سرکوب زحمتکشان» را بگوييم.
جمعيت يکصدا فرياد ميزنند وتکرار
ميکنند. نيم ساعت شعارميدهيم. بعد سروکله
نيروهاي بسيجي و انتظامي پيدا ميشود. سريع شروع
به پرتاب گاز ميکنند و چند
نفري بازداشت ميشوند. مردم
براي آزادي ديگران بهسمت نيروهاي
گارد هجوم مياورند. درگيري شدت ميگيرد. امشب
نشان داد که جنبش مردم نخوابيده و حالا مردم حتي شب هم در خيابان ميمانند .
روزششم:
17/10/1396
تهران: ميدان
وليعصر
امروز از صبح
باز نيروهاي سرکوب را افزايش دادهاند. دور ميدان
وليعصر هم دوباره ماشين آبپاش و گارد گذاشتنهاند. لباسشخصيها، مردم مخصوصا
جوانها را زير نظر دارند. اطراف دانشگاه هم باز محاصره شده. ميدان
فردوسي سوار ماشين ميشوم. در تاکسي
جواني شروع به صحبت ميکند و از وضعيت
اقتصادي شاکي است. ميگويد وضع کارحسابي
به هم ريخته است. راننده ميگويد: «خدا
ازشون نگذره همه رو بدبخت کردن من بايد از صبح تا شب بدوم آخرش هم هميشه بايد دستم
خالي باشه» ميگويم: «خدا کجا بود؟» آقايي که
بغلدست من نشسته ميپرسه: «يعني
ميگي خدا نيست؟ اينها همه رو از
دين هم زده کردن» بهش ميگم: «نه دوست
عزيز، اتفاقا اينها با همين
دين مردم رو بدبخت کردن ولي اين نيست که دين رو وسيله کرده باشن چون دين در ذاتش دقيقا
همين چيزيه که جمهوري اسلامي ميگه و اينها برداشت غلطي
از دين ندارن و رفتار حاکميت درست خود دينه و تا زماني که مذهب تو
جامعه هست وضع مردم همينه. بايد اين سيستم پوسيده رو سرنگون کرد» راننده ميگويد: «ما يکبار انقلاب
کرديم نتيجهاش اين شد. به نظرت اين بار درست ميشه؟» ميگويم: «اگه
بدونيم چي ميخوايم، درست ميشه» جوان دانشجو
اضافه ميکند: «ما جوانها ميدونيم چي ميخوايم، ما آزادي
ميخوايم، کار ميخوايم، آسايش
ميخوايم ولي ديگه دين و خرافات نميخوايم»...
ساعت 10 شب
اخبار رو دنبال ميکنم. خيابان
آزادي شلوغ شده. سريع راه ميافتم. نزديک
دانشگاه شريف تعدادي از مردم و جوانها جمع شدهاند و شعار
ميدهند: «ميميريم، ميميريم ايران
رو پس ميگيريم. نان صلح آزادي. مرگ بر ديکتاتور» ولي خيلي سريع پراکنده ميشوند. بهسمت خيابان
انقلاب حرکت ميکنم شايد انقلاب
خبري باشد. ساعت حدود 10:30 تقاطع توحيد ازدحام جمعيت نظرم را جلب ميکند. تعداد
زيادي زن و مرد جوان تجمع را شروع کردهاند. شعارميدهند: «زنداني
سياسي آزاد بايد گردد. دانشجوي زنداني آزاد بايد گردد. هم سوريه هم تهران، ستم به زحمتکشان. حکومت
زور نميخوايم، پليس مزدور نميخوايم. حجاب
اجباري نميخوايم نميخوايم» جمعيت بسيار زيادي بهسمت نواب بهراه ميافتد. مردم
شعار ميدهند: «مرگ بر خامنهاي. آزادي حق
مسلم ما است» حدود يک ساعت مردم در نبود نيروي سرکوبگر راهپيماي ميکنند و با پيدا
شدن نيروهاي گارد ويژه و بسيجيها مردم شروع
ميکنند به سر دادن شعار «بسيجي برو گمشو» بسيج به مردم يورش مياورد چند نفري
را بهشدت ميزند. تعدادي
بازداشت ميشوند. جنگ و گريز در خيابانهاي منتهي به
توحيد و آزادي جريان دارد. ساعت حدود 1 شب در راه بازگشت دو دختر جوان را ميبينم که کاغذهايي
را که روي آن با ماژيک چيزي نوشته به درو ديوار ميچسبانند. جلو
ميروم، ميترسند. خودم
رو معرفي ميکنم و ميگويم اگر کمک
ميخواهند حاضرم همراهيشان کنم. روي
کاغذها نوشته شده: «سرمايهداران اسلامي
ثروتهاي جامعه را تاراج ميکنند و کارگران
روزبهروز فقيرتر
ميشوند بايد کاري کرد. هروز اخبار اعلام ميکند اغتشاشگران اموال
عمومي را تخريب ميکنند ولي تاراج
سرمايههاي ملي و حق کارگران اموال عمومي نيست. اموال عمومي چيست؟ ديگر
بس است چهل سال ظلم حاکمان حکومت سرمايهداري اسلامي،
زنده باد انقلاب کارگران وزحمتکشان»
به ياد فعاليت
رفقاي خودمان ميافتم که در
همينمدت نزديک به هزار نسخه از بيانيه تحليلي حزب کمونيست ايران
(مارکسيست لنينيست مائوئيست) درباره خيزش اخير را تکثير و بهصورت شبنامه در مناطق
و شهرهاي مختلف پخش کردهاند.
لبخندي ميزنم وبهطرف خانه ميروم. در تمام
اين مدت شاهد تصاوير بسياري بودهام. از همبستگي
و شجاعت مردم در برخورد با سرکوبگران و اينکه چگونه در
فاصله کوتاهي بخشي از مردم از زير نفوذ جناحهاي حاکميت
خارج شدهاند. يکي از تفاوتهاي عمده خيزش
96 با اعتراضات 88 در اين بود که خيزش اخير
به واقع انقلاب و جنبش پابرهنگان و گرسنگان است و چه قدرت عظيمي در دل تودههاي زحمتکش
و کارگران خسته از حاکميت سرمايهداري اسلامي
ايران نهفته و چگونه با شعلهاي کوچک، آتشفشان
خشم مردم شعلهور شده و شهر به شهر پيش ميرود. ديديم
که باز هم هرجا درگيري و فريادي بر سر بيداد بود، زنان در خط مقدم تمام نبردها حضور
داشتند و با شجاعت مثال زدني، خواست آزادي و برابري را فرياد زدهاند .
زند باد جنبش
فرودستان!
سرنگون باد حکومت جهل و خرافه سرمايهداري اسلامگرايان!
پيش بهسوي جمهوري
سوسياليستي نوين!
دي 1396
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر