رضا شاه و تشکیل
دولت متمرکز نیمه مستعمراتی در ایران
بخش نُه: ستیز و سازشرضا شاه، روحانیت
شیعه و دین
از نشریه آتش _
شماره 87 _ سیامک صبوری
تبلیغات رسمی
جمهوری اسلامی در مورد دولت پهلوی اول، بخشی از طرفداران سلطنت رضا خان و حتی برخی
از پژوهشگران تاریخ سالهای حکومت او مدعیاند که دولت رضا شاه بهسوی سکولاریسم، جدایی دین از دولت و محدود کردن نقش روحانیت
شیعه و دین در جامعه حرکت میکرد. مُدعای آنها برای چنین ادعایی، تأسیس برخی نهادهای حکومتی و اجرایی
در مقطعی بود که عملا قدرت و نفوذ روحانیت را به چالش کشید و برخی اقدامات مشخص
مانند کشف حجاب، اعمال برخی محدودیتها برای مراسمات مذهبی، محدود کردن سفر به مکه و کربلا و
غیره. اما تضاد رضا شاه و
دولتش نه با اساس کارکرد ارتجاعی و نقش و جایگاه دین در جامعه بلکه با دو پدیدۀ
نهاد روحانیت و تبارز نمادین دین به شکل آیینهای مذهبی بود.
در فصلهای پیشین این سلسله مقالات گفتیم
دولت متمرکزی که رضا شاه بنا نهاد و قشر جدیدی از بزرگ زمینداران و سرمایهداران بوروکرات که با عروج وی خود را به طبقات حاکم
در ایران تحمیل کردند، با برخی از نهادها و مظاهر روابط تولیدی و اجتماعی فئودالی
قبل از خود در یک رابطه ستیز و سازش قرار داشتند. رضا شاه و دولتش از یک طرف
متمایل و ناچار به تعامل و همزیستی با کانونهای سنتی قدرت مانند اشرافیت قاجار، سران ایلات و
عشایر و روحانیت شیعه بودند و از سوی دیگر بهعنوان یک قشر جدیدِ تازه به قدرت رسیده خواهان و
ناچار از ستیز با آنها، محدود کردن و ادغام مجددشان در
دستگاه جدید دولت متمرکز نیمه مستعمراتی و روابط نیمه فئودالی بودند. رضا شاه بهعنوان رئیس دولتی که اساسا بر مناسبات استثماری فئودالی
پیشین تکیه کرد و اقتصاد و جامعه ایران را عمیقتر و بهصورت ساختاری به سرمایه امپریالیستی پیوند زد، با ملاکین و روحانیت دست به یک
ائتلاف طبقاتی زدند. امری که در سالهای بعد به مرور و با پررنگتر شدن نقش درآمد نفت در اقتصاد و بینیازی بیشتر دولت از درآمد کشاورزی، رو به ضعیفتر شدن رفت اما تا پایان سلطنت رضا شاه ادامه یافت. تلاش
رضا شاه در نیمه دوم سالهای سلطنتش برای تضعیف نفوذ
روحانیت شیعه در ساختار قدرت سیاسی و اجتماعی، در راستای تضعیف کانونهای سنتی قدرت (اشراف-عشایر-روحانیت) و تثبیت دولت
متمرکز بود. همچنین ضدیت با تبارزات نمادین مذهب و آیینها و رسومات سمبلیک مثل عزاداری ماه محرم و غیره از
آنجا برمیخاست که دولت این وجه نمادین مذهب را بهعنوان رقیبی برای اتوریته گفتمان سیاسی و ایدئولوژیک
رسمیاش میدید. در پروژه ساختن دولت متمرکز و ایدئولوژی این
دولت یعنی ملیگرایی و یکسانسازی هویتی ناسیونالیستی، هر نوع از تنوع زبانی، فرهنگی،
سیاسی، دینی و عقیدتی بهعنوان نماد و کانون اختلاف و
جداسری دیده میشد.
تاریخنگاران دوره پهلوی اول نحوه برخورد
رضا خان با روحانیت شیعه را به دو دوره تقسیم میکنند: دوره اول از پیش از کودتای سال ۱۲۹۹ تا سالهای میانه دهه ۱۳۰۰ که دوران ماه عسل و اخوت سردار
سپه و روحانیت بود. رضا خان در این دوره به درخواست آخوندها برای صرف نظر کردن از
جمهوری و نشستن بر تخت سلطنت پاسخ مثبت داد، در مراسم سینهزنی محرم با پای برهنه و کاهگل بر سر شرکت میکرد،1 با برخی مراجع روحانیت مثل شیخ
عبدالکریم حائری، شیخ محمد حسین نائینی و ابوالحسن اصفهانی روابط دوستانه داشت و
بارها برای مشورت و ابراز ارادت نزد آنها میرفت. مهمترین عنصر پیونددهندۀ شاه و روحانیت در این مقطع
احساس خطر از قدرت گرفتن کمونیسم در ایران پس از انقلاب اکتبر روسیه بود. بهعنوان مثال، شیخ محمد حسین نائینی که اصلاحطلبان و ملی مذهبیها او را بهعنوان شیخ مشروطهخواه و آزاده معرفی میکنند، در اول شهریور ۱۳۰۷ در نامهای به رضا شاه از ضرورت وحدت سلطنت و روحانیت برای
جلوگری از قدرت گرفتن و «سرایت فساد شقاقلوسی جمهوریت و بالشویکی... کفر و زندقه و
الحاد و حفظ استقلال سلطنت اسلامیه» گفت.2 اما در دوره دوم، رضا خان که
توانسته بود به نسبه پایههای رژیمش را تثبیت کند، پس از سرکوب ایلات و عشایر و تصفیه بقایای اشرافیت
قاجار از عرصه قدرت بهسمت محدود کردن روحانیت رفت. او
این کار را از طریق بیاعتبار کردن نهادهای سنتی قدرت
روحانیت در جامعه مانند محاکم قضاوت شرعی، مکتبخانههای سنتی و زمینهای وقفی انجام داد. رضا شاه تعداد روحانیون مجلس را از ۲۴ نفر در مجلس پنجم به
۶ نفر در مجلس ششم کاهش داد. در سال ۱۳۰۵ (ه.ش) وزارت دادگستری تأسیس شد و روحانیون ملزم شدند تا طبق
قوانین مدنی جدید که تلفیقی از قوانین شرع اسلام، احکام مدنی جمهوری فرانسه و آیین
دادرسی ایتالیای فاشیست بود به امر قضاوت مبادرت کنند. هرچند در مجموعه قوانین
مدنی جدید، امتیازات متعددی بهویژه در مورد برتری مردان بر زنان و قانون خانواده و احکام مربوط به اراضی
کشاورزی به قوانین شریعت اسلام داده شد. حق طلاق و چند همسری برای مرد بهرسمیت شناخته شد و مرد میتوانست مانع از کار کردن همسرش در بیرون خانه شود.
همچنین بهطور کلی گفته شد هیچکدام از قوانین جدید نباید با اصول شرع و فقه مغایرت
داشته باشند و در ماده ۱۴۶ چنین آمد که: «هنگامی که دعوی بر سر ارجاع پرونده به
محکمه عرف یا شرع باشد، در این صورت ممکن نیست بدون موافقت مجتهد مسلم، پرونده به
محکمه عرفی ارجاع گردد.»3 قانون سرپرستی اوقاف در سال ۱۳۱۳ یکی دیگر از
اهرمهای قدرت اقتصادی روحانیت شیعه را
تهدید و محدود کرد. همچنین تشکیل نظام آموزشی جدید و متمرکز سراسری، از نقش
روحانیون در مکتبخانههای سنتی کاست. هر چند تدریس دروس دینی و قرآن به
درجات مختلف در این نظام تضمین شد اما به باور آبراهامیان و رودی ماتی، دولت میکوشید آموزش و از جمله آموزش دین را به انحصار خود دربیاورد
و روند تمرکزگرایی دولتی را در این عرصه نیز تثبیت کند.4 در سال ۱۳۱۵ نهادی برای تربیت مستقیم مبلغین و واعظان
اسلامی به نام موسسه وعظ و خطابه توسط دولت تأسیس شد. حوزههای علمیه کماکان استقلال نسبی و خودمختاریشان از دولت را حفظ کردند اما تأمین بودجه مالی آنها در دست شاه بود و چنین مقرر شد که داوطلبان ورود
به این حوزهها باید توسط دانشکده الهیات دانشگاه تهران و امام جمعه مسجد سپهسالار که منتخب دولت
بود، گزینش میشدند.
اما در مقابل، رضا
شاه رسم بستنشینی در اماکن مقدس را ممنوع و تظاهرات عمومی روزهای عید قربان و زنجیرزنی و
قمهزنی ماه محرم را
غیر قانونی کرد.5 قوانین تغییر پوشش مردان، کشف حجاب زنان، سرکوب تظاهرکنندگان
در مسجد گوهرشاد مشهد در ۱۳۱۴، کتک زدن یکی از روحانیونی که مانع ورود همسر و
دختران بدحجاب شاه به حرم مشهد شده بود توسط خود شخص شاه و تبعید و مرگ سید حسن مدرس از دیگر رویدادهای
مهمی بود که روابط بخشهایی از روحانیون و رضا شاه را تیره کرد. اعتراضات مردم قم، اصفهان و شیراز در
پاییز سال۱۳۰۶ به قانون سربازیگیری اجباری6 و اعتراضات مردم مشهد در تیر ۱۳۱۴
رنگ و بوی مخالفتهای مذهبی با دولت را گرفت اما مورد حمایت چندان مراجع معروف قرار نگرفت. اما
شاه در همین دوره دوم که قصد کاستن از نفوذ روحانیت را داشت باز هم کوشید در
مواردی به آنها امتیاز بدهد. ارتباط دوستانه شاه با برخی از مراجع مهم مانند حائری و
نائینی و اصفهانی حفظ شد، دولت امتیاز ویژه معافیت از سربازی را برای طلاب علوم
اسلامی در نظر گرفت. بنا به گفته گزارش سالانه سال ۱۹۳۷ وزارت خارجه انگلستان، دولت برای کاهش مخالفتهای علما به جان اقلیتهای مذهبی افتاد و در ۱۳۱۵ همه افسران بهایی را از
ارتش و کارمندان یهودی را از ادارات دولتی اخراج کرد.7
رضا شاه شخصا بر خلاف پسرش محمد رضا، دلبستگی و سمپاتی خاصی به اسلام و شعایر
مذهبی نداشت اما از آنجا که بر یک دولت ارتجاعی و روابطِ
طبقاتی حاکم تکیه کرده بود، نمیتوانست با اساس دین در بیافتد و واقعا نقش دین در جامعه و سیاست را محدود کند.
رضا شاه همانند هر رهبر و رئیس دولت طبقات ستمگر میدانست بدون نقش افیون دین در سرکوب و توجیه تودههای مردم، نمیتواند انسجام ساختار ایدئولوژیک نظام طبقاتی را حفظ کند و روابط مبتنی بر
تبعیض، ستم و استثمار را ادامه بدهد. بههمینعلت در نطقی به تاریخ ۴ اردیبهشت
۱۳۰۵ و پس از تاجگذاریاش گفت: «... توجه مخصوص من معطوف حفظ اصول دیانت و
تشیید مبانی آن بوده و بعدها نیز خواهد بود. زیرا که یکی از وسایل موثره وحدت ملی
و تقویت روح جامعۀ ایرانیت را تقویت کامل از اساس دیانت میدانم»8 اهمیت دین در روابط ستم و بهرهکشی طبقاتی در ایران را حتی امپریالیستها بهصراحت تأیید کردند و بهعنوان مثال سفیر وقت بریتانیا هنگامی که شاهد سیاستهای تضعیف موقعیت روحانیت در نیمه دوم سلطنت رضا شاه
بود در گزارشش به وزارت خارجه انگلستان در سال ۱۹۳۵ نوشت: «شاه که قدرت روحانیون
را از بین میبرد، این گفته ناپلئون را فراموش
کرده است که هدف اساسی مذهب جلوگیری از کشتار ثروتمندان به دست تهیدستان و فقرا
است. اکنون چیزی نیست که جای مذهب را بگیرد، جز ملیگرایی ظاهری که شاید با مرگ شاه از بین برود و هرج و
مرج بهدنبال آورد».9
با برکناری رضا شاه از قدرت در شهریور ۱۳۲۰ جریانات مذهبی سیاسی به مرور بهعنوان بخشی از نیروهای اجتماعی در عرصۀ سیاست ایران
برآمدند. بعد از تبعید رضا شاه و روی کار آمدن پسرش، چندین و چند انجمن، محفل و
هیأت مذهبی اسلامی در شهرهای مختلف ایران تأسیس شده و شروع به کار کردند. انجمن
تبلیغات دینی در تهران، اتحادیه مسلمین در تهران و شهرستانها، حزبالله شیراز، حزب فناناپذیر مازندران، حزب سعادت خوزستان و غیره از این دست
بودند.10
سیامک صبوری
پینوشت:
1.
تاریخ بیست ساله ایران. حسین مکی. ج ۱. ۱۳۶۳. ص ۴۵۰
2.
مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست. به کوشش منظور الاجداد. ص
۶۱ و ۶۲
3.
نظام قضایی عصر قاجار و پهلوی. ویلم
فلور و امین بنانی. چاپ دوم. ۱۳۹۰. ص ۱۱۹
4.
آموزش و
پرورش در دوره رضا شاه. رودی ماتی و استفان کرونین. ص ۱۹۹ و تاریخ ایران مدرن.
آبراهامیان. ص ۱۵۹ و ۱۶۰
5.
علما و رژیم
رضا شاه. حمید بصیرت منش. ۱۳۷۸. ص ۱۳۷
6.
در مورد
اعتراضات سالهای ۱۳۰۶ تا ۱۳۰۸ نگاه کنید به:
اصلاحات از بالا و مقاومت از پایین. استفانی کرونین. در دولت و فرودستان.
گردآوری و تألیف تورج اتابکی. ترجمه آرش عزیزی. ۱۳۹۰
7.
به نقل از:
پیدایش ناسیونالیسم ایرانی. رضا ضیاءابراهیمی. ترجمه حسن افشار ص ۲۹۶-۲۹۷ و رضا
شاه و شکلگیری ایران نوین. استفان کرونین و هوشنگ شهابی. ص ۳۰۳
8.
به نقل از: مکی. ج ۴ . ۱۳۶۲. ص ۳۸. و مرجعیت در عرصه اجتماع
و سیاست. ص ۲۴۴
9.
به نقل از: ایران بین دو انقلاب. آبراهامیان. ترجمه
فتاحی و گلمحمدی. ص ۱۷۵
10.
بررسی و
تحلیل واکنش جریانهای مذهبی به اقدامات دوره رضا شاه بعد از شهریور ۱۳۲۰ تا ۱۳۴۰.
علمی محمد حاضری و علی نظرمنصوری. پژوهشنامه متین. شماره ۳۷. زمستان ۱۳۸۶. ص ۴۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر