سازمان شکنجه،
زندان و تجاوز جمهوری اسلامی را درهم بشکنیم!
از نشریه آتش _
شماره 87
رژیم جمهوری
اسلامی در تنگناست. تودههای مردم از هر قشر و در هر گوشۀ ایران در واکنش به امواج ویرانگر تورم و
بیکاری، گسترش تصاعدی شکاف طبقاتی و محرومیت اقتصادی شورش میکنند. کارگران،
معلمان، پرستاران... خوزستان، کردستان، بلوچستان... دستگاه امنیتی رژیم برای
پیشگیری از اضافه شدنِ اعتراضی به اعتراضات، اعتصابی به اعتصابات، دور جدیدی از
سرکوب را آغاز کرده است. قدارهبندان آن سراسیمه و هار، دستگیری و شکنجه فعالین جنبشهای اجتماعی را تشدید
کردهاند. حتا پروندۀ
زندانیان سیاسی دهه شصت را که سالها در سیاهچالهای این رژیم بودند و پس از آزادی از زندان نیز از حقوق
اجتماعی محروم بودند، دوباره روی میز گذاشته، آنها را احضار کرده
و گاه برای چند روزی زندانیشان میکند و برایشان خط
و نشان میکشد که «مبادا» با امواج نوین مقاومت مردم همبستگی و همراهی کنند. در مواردی
حتا وارد محل کار این افراد شدهاند تا ترس در دل بقیه نیز بیندازند. همه شواهد گواهی میدهند که رژیم به جز
تکیه بر امنیتیهای کهنهکار و تازه فارغالتحصیلان دانشگاه امام صادق، هیچ چارهای برای مواجه با امواج نوین بحران و مقاومت ندارد. درهم
شکستن این موج جدید سرکوب در دستور کار روز جنبش مقاومت مردم است و نباید گذاشت که
رژیم به روال چهل سال گذشته با زندان و شکنجه اعدام خود را حفظ کند.
جمهوری اسلامی، در
واقع یک نهاد سازمانیافتۀ غارت، شکنجه، کشتار و تجاوز است. شکنجه و خوف در دل مردم انداختن، ابزار
اصلیاش برای حفظ قدرت
است. رژیم مخالفین خود را فقط برای گرفتن «اطلاعات» جهت شکار مبارزین دیگر، شکنجه
نمیکند. هدف از شکنجه
«اعتراف» گرفتن برای «بیاعتبار» کردن کسانی است که مثل اسماعیل بخشی، کارگر هفتتپه، سخنگوی دردها
و آلام مردم میشوند. برای آن است که مبارزین دست از مبارزه بردارند. وقتی افرادی جرات کرده و
کارگران و مردم را خطاب قرار داده و رژیم را رسوا میکنند، محبوب قلوب
میشوند؛ و جمهوری
اسلامی میترسد، میترسد، میترسد!
بازی دوگانه دستگاه
امنیتی و دستگاه «سیاسی»، بازیِ رسوا شدهای است: یکی دستگیر و شکنجه میکند و آن دیگری
وعده «تحقیق» و «رسیدگی» میدهد بهشرط آنکه «رسانهای نشود»! توسل به این حیلهگری از الفبای
دروس بازجویی است که شکنجهگران رژیم در مدارس و دانشگاههای اطلاعات و
سپاه میآموزند. این بازی دوگانه بخشی از پروسه «بازجویی» (یعنی، شکنجه) است. بازوی
«سیاسی» رژیم موظف است بازوی شکنجه را «پوشش» دهد و مثلا خود را «بیخبر» نشان دهد.
امثال مطهریها در مجلس وظیفهشان این است که بگویند، شکنجه غیر قانونی است! و وزیر خارجهاش بگوید «ما اصلا
زندانی سیاسی نداریم».
اسماعیل بخشی،
کارگر هفتتپه را 35 روز شکنجه و تحقیر میکنند. فریبکارانه
دستور «تحقیق» میدهند و بلافاصله اعلام میکنند اسماعیل بخشی باید باز هم شکنجه شود چون گفته است که
شکنجه شده است و چون گفته شکنجه شده است، رئیس قوۀ قضاییه او را همصدا با «دشمن» میخواند و به این
ترتیب فرمان آزار بیشترش را صادر میکند.
زیرشکنجه، جلادان مخفی
امام زمان (آنها خود را
«سربازان گمنام امام زمان» میخوانند) به اسماعیل بخشی، وعده میدهند که بدنام و
بیاعتبارش خواهند
کرد طوریکه نتواند در مقابل کارگران سرش را بلند کند. اما این رژیم هیچکس را نمیتواند بدنام و بیاعتبار کند. زیرا
تبهکاری او در هر کوی
و بر زن بر زبانهاست. تنها کسانی بدنام و بیاعتبار میشوند و شدهاند که در مقابل این سازمان جنایت سکوت کردهاند.
در رژیم جمهوری
اسلامی هیچ راهی برای دادخواهی نیست. مطلقا و به هیچ دلیل نباید به تداوم این رژیم
تن داد. سازمان غارت و شکنجه و کشتار و تجاوز جمهوری اسلامی به چند درصد از جامعه که
انگلوار زندگی میکنند بهره اقتصادی
و اجتماعی میرساند اما وجود آن برای اکثریت مردم رنج و درد روزافزون است. نظام اسلامی هر
روز استثمار کارگران را تشدید میکند و حتا طبقه میانه را نیز هر روز بینواتر میکند. همه علیه آن
هستند. در این معادله یک طرف شکنجه و زندان و اسلحه و پول دارد و طرف دیگر خشمی که
باید در یک مبارزه بیوقفه و بیامان سازمان یابد.
به هنرمندان و
ورزشکاران و دیگرانی که تودههای مردم آنان را صاحب نام کردهاند باید اعلام
کرد: سکوت نکنید و ننگ بر کسانی که مهر سکوت بر لب زدهاند!
به خانوادهها و دوستان
عزیزان در بند: تنها روش صحیح و موثر آن است که خانواده و دوستان فعالینی که به
اسارت دستگاههای امنیتی درمیآیند فورا و به هر طریق، از جمله از طریق شبکههای اجتماعی، در
مورد دستگیری یا ربودهشدنِ عزیزان و دوستان خود اطلاع رسانی کنند. دل بستن به «تحقیقات» و «پارتیبازی» برای نجات
عزیزانِ دربند، مماشات با رژیم منفور اطلاعاتیها و نظامیان و بر
خلاف سیاست «ما همه با هم هستیم» میباشد.
به مبارزینی که
زندانی و شکنجه شدهاند: همۀ قربانیان شکنجه باید مانند اسماعیل بخشی، در اولین فرصت به افشای
شکنجههایی که بر آنها رفته است
بپردازند. از فیلمهایی که در حین شکنجه از شما گرفتهاند هراسی به دل راه ندهید. اینگونه فیلمها، در واقع مدارک
جرم علیه خود رژیم و اثبات روشهای جنایتکارانۀ آن هستند. افشاگری از مظالمی که در حین دستگیری و در
زندان به شما رفته، تنها روش موثر علیه این سازمان غارت، شکنجه، کشتار و تجاوز
است.
جمهوری اسلامی
نهاد جنایت سازمانیافته است. هیچ مرجع دادخواهی و امکان دادخواهی در چنین سازمانی برای هیچکس نیست. دادخواهی
در گرو مبارزه برای سرنگون کردن آن است و بس. پس، در کوچه و خیابان علاوه بر فساد
و دزدی و اختلاس که با هستی این نظام درهم تنیده شده است، باید بر سر شکنجه و
زندان بحث کنید. نباید از شکنجه و زندان ترسید. باید آن را درهم شکست.
مبارزه با تفتیش عقاید و شکنجه و زندان و برای آزادی زندانیان سیاسی را به
مبارزۀ همگانی در جنبشهای دانشجویی، کارگری، زنان و
اپوزیسیون چپ در داخل و خارج از کشور تبدیل کنیم! مبارزه با حکومت اطلاعاتیها و نظامیان را تودهای و سراسری کنیم و تا سرنگونی آنان به دست مردم ادامه
دهیم.
دستگیری و شکنجه و
قتلهای سیاسی باید
متوقف شود!
زندانیان سیاسی،
فعالین کارگری، دانشجویی، محیط زیست، زنان خیابان انقلاب، معلمین، وکلا، بهاییان،
دراویش باید فورا و بیقید و شرط آزاد شوند!
بترسید، بترسید ما
همه با هم هستیم!
از همه کانونهای حقوق بشر،
کانونهای حمایت از زندانیان سیاسی و شبکههای اجتماعی تقاضا
میکنیم این نوشته را وسیعا پخش و اطلاعرسانی کنند. افشای
ماهیت این نهاد جنایت سازمانیافته که جمهوری اسلامی نام دارد در خارج کشور برای مردم
کشورهای مختلف در جلب همبستگی انترناسیونالیستی آنها با مبارزه مردم ما برای
سرنگونی جمهوری اسلامی اهمیت زیادی دارد.
آتش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر