شیوۀ تولید سرمایهداری همهچیز را کالا میکند
اقتصاد سیاسی مارکسیستی- بخش چهارم
در این بخش از اقتصاد سیاسی به دو موضوع میپردازیم تا مقدمهای باشد برای آغاز سلسله مقالات مرور بر سه فصل نخست از جلد اول کتاب کاپیتال.
اول: اهمیت خواندن کاپیتال
باب آواکیان در کتاب کمونیسم نوین بر اهمیت مطالعه اقتصاد سیاسی، مبارزه برای کسب درکی پایهای و سپس تعمیق تدریجی دانشمان از آن، تاکید میکند و میگوید، «در غیر این صورت بحث ما در مورد اینکه چرا انقلاب ضرورت دارد و نه رفرم، بحثی سطحی و سرسری میشود. …ما واقعا نیاز داریم با دنیای واقعی سر و کله بزنیم. نباید فقط در همین محدوده کوچکی که برایمان راحت است باقی بمانیم و فقط چیزهایی که یاد گرفتهایم را تکرار کنیم.» (آواکیان. کمونیسم نوین، فصل اول، تضادهای بنیادین و قوای محرکه سرمایهداری)
اقتصاد سیاسی، علم پیچیدهای است. بههمینعلت، باب آواکیان تاکید میکند که برای فهم آن باید «مبارزه» کرد و حتا پس از کسب «درکی پایهای» باید به مرور دانش خود را از آن عمق بخشید و گسترش داد. او رهنمود میدهد: «شما باید اصول و پایهها و بنیادها را درک کنید. باید اصول و بنیاد و شالوده جریان را درک کنید. بفهمید پیچیدگیاش در چیست. اگر میخواهیم چیزی را رهبری کنیم باید دائما همه تضادهای موجود را بشناسیم. نه یک شبه. نمیشود همهچیز را یک مرتبه درک کرد. اگر اصلا اقتصاد سیاسی نخوانده باشید یا با هیچکس در مورد اقتصاد سیاسی، در مورد اینکه اقتصاد چهطور کار میکند و ارتباطش با جامعه چیست صحبت نکرده باشید خوب آن را نمیفهمید. اما میتوانید یاد بگیرید. من این داستان را قبلا هم تعریف کردهام. اوایل دهۀ ۱۹۷۰ به خودم گفتم اگر چیزی از اقتصاد سیاسی ندانیم نمیتوانیم از کمونیسم سر در بیاوریم. پس به این فکر افتادم که بروم و کاپیتال مارکس را بخوانم. …جلد اول کاپیتال. و شروع کردم در مورد کالا و چیزهای دیگر خواندن. سه چهار بار کتاب را پرت کردم گوشه اتاق و گفتم… چرا این لعنتی کتابش را سادهتر ننوشت! اما دوباره برگشتم و با کتاب کلنجار رفتم و بعد از مدتی گفتم: آهان! حالا فهمیدم! و رفتم با کسانی که از من بیشتر مطالعه داشتند و در این مورد بیشتر میدانستند حرف زدم. بعضی از آنها حتی خیلی هم طرز فکرشان درست نبود اما در این مورد چیزهایی میدانستند. واقعا اراده کرده بودم یاد بگیرم. …این را هم بگویم که بحث من این نیست که همه باید بروند کاپیتال بخوانند. کاپیتال چند جلد است و طولانی و پیچیده. اما اگر میخواهیم دنیا را تغییر دهیم باید برای شناخت آن تلاش کنیم. اگر میخواهیم این کابوس، این جنون تمام شود باید دست به کار شویم. …دنیای واقعی پیچیده است. پیچیدگی نباید ما را بترساند. نباید باعث خالی شدن دل ما شود. ما باید آن را قبول کنیم و کاملا درگیرش شویم. همانطورکه قبلا گفتم و این نکتهای است که در مصاحبه با آردی اسکای بریک هم آمده است: در هر پدیدهای هم پیچیدگی هست و هم سادگی. هر پدیدهای یک هستۀ مرکزی دارد، یک نکته اساسی دارد، و سپس بسیاری تضادهایِ مرتبط با آن را دارد. باید این هسته مرکزی که مولفه پایهایِ ساده آن است را درک کرد. آن وقت است که میتوان دائما با پیچیدگیهایی که آن پدیده به همراه دارد درگیر شد.» (آواکیان. کمونیسم نوین، فصل دوم، چهار کلیت)
بدون درک علم اقتصاد سیاسی مارکسیستی، هرگز نمیتوانیم سرچشمه معضلات کنونی را بفهمیم و تودههای مردم را هم از آن آگاه کنیم و به سوالات عدیده آنها در مورد علت وضعیت اسفناک اجتماعی پاسخ علمی، یعنی پاسخی که بازتاب واقعیت است، بدهیم. بدون درک این علم، نمیتوانیم راه پایان دادن به ستم و استثمار و رسیدن به جامعه کمونیستی را حتا تصور کنیم چه برسد به اینکه نقشه راه رسیدن به آن را ترسیم کنیم و طرح ساختن و سازمان دادن چنین جامعهای را بریزیم. مثلا، موضوعاتی مانند کار، بیکاری، نوسانات پولی، تورم و غیره که بهطور روزمره زندگیِ مردم را دستخوش تلاطم و فراز و نشیب میکند، همگی به کارکرد زیربنای اقتصادیِ حاکم در جامعه و جهان مربوط است. برای درک این ارتباط باید علم اقتصاد سیاسی مارکسیستی را بیاموزیم تا بتوانیم در عرصه مبارزه انقلابی برای حل معضلات اجتماعی، مانند یک پزشک خوب عمل کنیم که برای درمان بیمار، با استفاده از روش علمی، علت بیماری را کشف و راه درمان ممکن و مطلوب را در پیش میگیرد. به این سوالات فکر کنید: «پول» که امروز تاثیر تعیینکننده بر سرنوشت افراد دارد چیست و از کجا آمده و آیا جامعه بدون «پول» میتوان داشت؟ در کمونیسم (و پیش از آن در دوره گذار سوسیالیستی) که مالکیت خصوصی بر ابزار تولید ثروت از بین رفته است، روابط کاری میان مردم و تقسیم کار چگونه خواهد بود و آیا «مبادله» وجود خواهد داشت؟ و بدون پول این مبادله چگونه صورت خواهد گرفت؟ چه عواملی باعث احیای سرمایهداری در کشورهای سابق سوسیالیستی شدند و چهطور می توان مانع آن شد و راه را برای گذار پیروزمندانه از سوسیالیسم و رسیدن به کمونیسم در جهان، باز کرد؟
دوم: چرا مارکس، کتاب کاپیتال را با تحلیل «کالا» شروع کرد؟
مارکس در کاپیتال (سرمایه) قوانین حاکم بر شیوه تولید سرمایهداری را تشریح میکند. اما این کار را با تحلیل از «کالا» آغاز میکند. زیرا، سیستم سرمایهداری که سیستمی بسیار پیچیده است، دارای یک هسته مرکزی، یک مولفه پایهایِ ساده، یعنی تولید و مبادله کالایی است. سرمایهداری، گستردهترین و بسطیافتهترین شکلِ تولید و مبادله کالایی است و تولید و مبادله کالایی، رایجترین رابطه میان انسانها در این سیستم است. روابط استثمارگرانه، نتیجه قطعی بسط و گسترش این رابطه است. در واقع، در مرحلهای از بسط و گسترش تولید و مبادله کالایی، نیروی کار انسان نیز تبدیل به کالا شد و این کالای منحصر به فرد به وجود آمد. سرمایهدار کسی است که صاحب ابزار تولید است و این کالای منحصر به فرد (نیروی کار) را از دارنده آن (کارگر) در ازای پرداخت دستمزد میخرد تا در فرآیند تولید به کار برد. در این فرآیند، ارزشی بالاتر از ارزش خود آن کالا (یعنی، بالاتر از دستمزد کارگر) تولید میشود که توسط سرمایهدار تصاحب میشود. راز بسط و گسترش سرمایه سرمایهدار در این مبادله کالایی است. سرمایه به معنی کنترلِ نیروی کار و استفاده از نیروی کار و یا توانایی کار کردن سایر مردم توسط سرمایهدار است. میبینیم که به قول مارکس، سرمایه صرفا یک شیء نیست بلکه رابطه اجتماعی است.
اهمیت بخش نخست از جلد اول کتاب کاپیتالِ مارکس، دقیقا در آن است که وی تلاش کرده است تا «هسته مرکزی» سیستم پیچیده سرمایهداری را عامهفهم کند و بر این مبنا، گام به گام قوانین حرکتیِ اقتصادیِ جامعه مدرن (یعنی سرمایهداری) را آشکار کند. درک این بخش بسیار مهم و در عین حال دشوار است. خودِ وی هشدار میدهد،«هر آغازی در هر علمی، دشوار است. بنابراین، درک فصل نخست، بهویژه بخشی که تحلیل کالا را در بر دارد بیشتر از همه دشوار خواهد بود.» (مقدمه بر چاپ نخست آلمانی کاپیتال. مارکس ۱۸۶۷)
مارکس نشان میدهد که، تولید و مبادله کالایی، در جریان بسط و گسترش با موانع (ضرورتهایی) برخورد کرده و برای گذر از موانع و هموار کردن راه، ابزار جدید و پیچیدهتری را بر بنای خود افزوده و دچار دگردیسی شده است. سیستم سرمایهداری به مرور پیچیدهتر شده و نقاط عطف مختلفی را از سر گذرانده است؛ از سرمایهداری دوران اولیه که محدود به کشورهای اروپایی بود و عموما سرمایهداری “رقابت آزاد” نامیده میشود به سرمایهداری جهانی (سرمایهداریِ امپریالیستی یا سرمایهداری-امپریالیسم) تبدیل شد؛ مجتمعها و شرکتهای عظیم سرمایه به وجود آمدند که در دورههایی و در برخی کشورها شکل سرمایهداری “دولتی” را به خود گرفتند؛ در دورههایی و در کشورهایی شدت تخاصمات اجتماعی کمتر یا بیشتر بوده است و غیره. اما در همه این مراحل و شکلهای مختلف، «هسته مرکزی» و «مولفه پایهایِ ساده» تغییر نکرده است و همانطورکه مارکس تاکید میکند اصل مساله: «…خودِ این قوانین و گرایشهاست که با ضرورتی آهنین بهسمت نتایجی اجتنابناپذیر حرکت میکنند.»
بسط و گسترش جهانی تولید و مبادله کالایی به معنای آن است که تمام مردم جهان دائما در حال مبادله “کار” با یکدیگرند و درگیر در تقسیم کار و تولید اجتماعی هستند. اما این رابطه با واسطه روابط تولیدی استثمارگرانه، با واسطه سرمایهدار و بازار سرمایهداری پیش میرود و رابطه مستقیم اجتماعی و همکاری و تعاون داوطلبانه و آگاهانه برای رفع نیازهای همگانی نیست. این فرآیند را رفیق آواکیان توضیح میدهد: «وقتی کالا مبادله میکنید واقعا چه اتفاقی میافتد؟ …شما نیروی کارتان را به یک سرمایهدار میفروشید و در مقابلش کالای دیگری دریافت میکنید که اسمش پول است. اینجا مبادلهای صورت میگیرد. سپس شما با این کالا (پول) خوراک و پوشاک میخرید. هزینه مسکن را میپردازید. اگر امکانش را داشته باشید خودرو میخرید. یا اینکه از مترو و یا یک وسیلۀ نقلیه سریع دیگر استفاده میکنید. چیزی که واقعا در زیربنا جریان دارد، این است که مقادیر متفاوتی از کار با هم مبادله میشود. شما به واقع درگیر یک رابطه مبادله با فرد دیگری شدهاید: در مکزیک یا در بنگلادش یا هندوراس یا نقطهای دیگر. با فردی دیگر وارد مبادله شدهاید که چیزی تولید کرده و شما آن را خریدهاید. …در ریشه و عمق همه اینها، وقتی که لایههای بیرونی را شکاف دهید و پایین بروید، آنچه آن زیر جریان دارد مبادله کار است. هر کاری که شما انجام میدهید تا پولی به دست آورید و هر کاری که آنها انجام میدهند تا پولی به دست آورند با هم مبادله میشود. اما این مبادله به شکل مستقیم صورت نمیگیرد. این طور نیست که شما وارد مبادله پایاپای با یک نفر در هندوراس یا بنگلادش یا پاکستان میشوید. …در هر مرحله مهم از این فرایند، این سرمایهداران هستند که بخشی از آنچه تولید شده، بخشی از ارزشی که تولید شده را بهعنوان سود به تملک خود در میآورند. برای خود بر میدارند.»
این تولید اجتماعیِ جهانی و وفوری که در نتیجه آن حاصل میشود پایههای مستحکمی برای نابود کردن تمایزات طبقاتی و ایجاد همکاری و تعاون کمونیستی در جهان فراهم میکند. اما برای تحقق این امر، روابطی که در آن نیروی کار یک کالاست باید از میان برود. «نکته این است که اگر شما ورای این سیستم مبادله کالایی نروید و اگر قانون ارزش که این سیستم مبادله را تنظیم میکند کنار نگذارید آن وقت هرگز نخواهید توانست شعار کمونیسم را به کاملترین مفهوم اجرا کنید. آن شعار چیست؟ “از هر کس به اندازه تواناییاش به هر کس به اندازه نیازش.”» (آواکیان. کمونیسم نوین، فصل دوم، چهار کلیت)
در شماره آینده وارد مبحث «پول» و سیر تکاملی اَشکال آن و قانون ارزش خواهیم شد.
آتش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر