مهندسی انتخابات
همیشگی و ناگزیر است
جمهوری
اسلامی با انتخابات همزاد شد. آیت الله خمینی از همان لحظۀ سقوط رژیم سلطنتی اصرار
داشت که باید هر چه زودتر رفراندم سراسری برگزار شود تا مُهر تایید جامعه پای نظام
اسلامی بنشیند. در 34 سال گذشته نیز تا توانستهاند بساط انتخابات راه انداختهاند؛
به طور میانگین هر سال یک انتخابات. اما در نظام فکری سران رژیم اسلامی: امت
نیازمند قیم است و باید تابع مجتهدان و فقیهان و مقام ولایت باشد. کلام ولی فقیه
فصل الخطاب است. منافع اسلام و اصول اسلامی بالاتر و برتر از هر چیز دیگر است و
نظر و رای شهروندان باید کاملا تابع این منافع و اصول باشد.
پس
چرا حاکمان ایران بر برگزاری انتخابات اصرار دارند و هر بار کارزار تبلیغاتی
گستردهای را برای کشاندن مردم به پای صندوقها
و سپس نمایش چند هفتهای این «حضور شکوهمند و دشمن شکن» به راه میاندازند؟
مهم ترین نکته اینست که انتخابات فارغ از این که به چه
شیوهای برگزار شود، چه
درصدی از مردم در آن شرکت کنند، فضایش داغ باشد یا سرد و بیروح، و بالاخره اینکه
چه جناح یا فردی از آن پیروز بیرون بیاید، هیچ تغییر اساسی در ماهیت و کارکرد نظام
حاکم ایجاد نمیکند. حتی اگر بیش از 70 درصد رای دهندگان مخالف کلیت نظام جمهوری
اسلامی و یا برنامههای اقتصادی و سیاسی و فرهنگیاش باشند سرانجام خود را با این واقعیت روبرو میبینند که در پی هر انتخاباتی فلاکت، فقر، استبداد و اختناق
ادامه پیدا میکند و وضع روز به روز
بدتر میشود. بنابراین اولین
چیزی که حتی با یک نگاه گذرا به تجربۀ 34 سال گذشته به چشم میآید اینست که: انتخابات ابزار تحکیم و تداوم نظام حاکم
است و نه وسیلۀ تغییر وضع موجود.
انتخابات
بر عکس آنچه به نظر میآید صرفا ساز و کاری برای گزینش مقامات بالای
رژیم (از رئیس جمهور گرفته تا نمایندگان مجلس و شورای شهر) و یا صحنۀ رقابت و مچ انداختن
جناحها و باندهای درون حکومت نیست. کل فرایند
انتخابات و چندین ماه سازماندهی برای برگزاری آن، جزیی از فعالیت نظام برای دنبال
نخود سیاه فرستادن مردم و چپاندن این فکر دروغ به اذهان عمومی است که شرکت در
انتخابات یعنی شرکت در سرنوشت خود و جامعه. پا به دامِ انتخابات گذاشتن و دل بستن
به این یا آن نامزد انتخاباتی، حلقهای است که تک تک شهروندان را از نظر ایدئولوژیک
به نظام حاکم متصل میکند. حداقل چند هفتهای
تصور میکنند که «همه با هم» در یک فعالیت کلان و
سرنوشت ساز همراه شده اند. گمان میکنند که علیرغم هر اختلاف یا دشمنی، بالاخره
همه قبول کرده اند که در این «بازی مدنی» حضور مشترک داشته باشند. حتی اگر نتیجۀ
انتخابات به دلخواه مردم نباشد، حتی اگر نظارت استصوابی، فیلتر شورای نگهبان، حکم
حکومتی و تقلب انتخاباتی امیدشان را ناامید کند، شرکت در این بازی فریبکارانه
چارچوب اعتراضشان را محدود میکند.
از سیاستهای ساختارشکنانه که لازمۀ رهایی از این وضع
نکبت بار است فاصله میگیرند. به جای اینکه شعارشان «گور پدر این
نظام ستمگر و انتخاباتش!» باشد، داد میزنند: «رای من کو؟» و خواهان انجام مجدد بازی
میشوند.
رسانههای
عمومی در کشاندن مردم به انتخابات و سازماندهی این ماجرا نقش مهمی بازی میکنند.
منظور فقط رسانههای حکومتی و از همه مهمتر
صدا و سیما نیست. رسانههای فارسی زبان دنیای سرمایهداری
هم تنور انتخابات را گرم میکنند. اگر صدا و سیما به زور سرود و مارش،
فیلمبرداری ویژه و مصاحبههای گزینش شده، چند هفتهای
شلوغش میکند، رسانههای امپریالیستی نرم و آرام انتخابات را در
طول سال به عنوان تنها راه ممکن و مطلوب برای شرکت شهروندان در تعیین سرنوشت کشور
تبلیغ میکنند و جا میاندازند. به ایران هم بسنده نمیکنند.
شروع کارزار انتخاباتی در این کشور یا انجام انتخابات در آن کشور، بخش ثابت اخبار
بی بی سی و صدای آمریکا است. کارشناسان سیاسی و روزنامه نگارانی که نقطۀ مشترکشان
همراهی و همسازی با نظام جهانی سرمایهداری است را روی آنتن میآورند
تا به مردم بگویند:
همین
که حق رای دارید و همین که پای صندوقها حاضر میشوید کار ارزشمندی است. مهم نیست که آخر سر
چیزی عوض نمیشود. حتی مهم نیست که اعتراضتان
به تقلب انتخاباتی را سرکوب میکنند. مهم اینست که دارید تمرین دمکراسی میکنید.
مهم اینست که در یک چارچوب مدنی حرکت میکنید. مهم اینست که از فکر انقلاب و از عملِ
رادیکال و قهرآمیز فاصله گرفته اید.
ولی
با وجود همۀ این فریبکاریها و تحریف ها، تصاویر مستند تلویزیونی از
سراسر دنیا خود به حد کافی گویاست. اخبار هر شبکهای را که دنبال میکنی،
جنگ و فقر و بدبختی و جنایت و خرافۀ مذهبی میبینی یا مردمی که صف کشیدهاند
برای انداختن رای در صندوق ها. اینها
وقایعی در مقابل و متضاد با هم نیستند. برعکس کاملا به هم مربوطند. ادامۀ
یکدیگرند. همگی اجزاء یک نظام واحد ستم و استثمار سرمایهداریاند.
هر یک گوشهای از دیکتاتوری طبقۀ سرمایهدار
را به نمایش میگذارد.
دیگر
آن دورانی که تودۀ رعیتها،
بردگان و زنان در قانون جایگاهی نداشتند و علنا از حقوق اجتماعی و سیاسی
محروم بودند سپری شده است. دیگر زمانی که مبارزه برای «حق رای و شرکت در انتخابات»
نشان از آزادی خواهی داشت و شاید میتوانست جرقۀ مبارزات رادیکال علیه یک نظام
سیاسی ضدمردمی را بزند گذشته است. حتی دیگر دورانی که رژیمهای
واپس گرا و ضدمردمی ترجیح میدادند مردم را «غیر سیاسی» نگه دارند و خواهان
انتخاباتهای سوت و کور و حاشیهای
بودند هم به سر آمده است. در انتهای قرن نوزدهم میلادی (یعنی بیش از 150 سال پیش)
کارل مارکس بنیانگذار کمونیسم علمی در تشریح مفهوم حق رای و ماهیت انتخابات در
نظام دمکراسی بورژوایی غرب چنین گفت: هر چند سال یک بار به ستمدیدگان اجازه
میدهند که کسانی را از بین ستمگران برای حاکمیت
بر خود انتخاب کنند. این حرف مارکس مربوط به دورانی بود که هنوز در بخشهای
گستردهای از دنیا نظامهای
استبدادی قرون وسطایی فئودالی و ماقبل سرمایهداری برقرار بود و برگزاری انتخابات ـ و در
مواردی وجود حق رای برای تمامی شهروندان ـ به تعداد انگشت شماری از کشورهای نسبتا
پیشرفتۀ سرمایهداری محدود میشد.
بعد از وقوع انقلابهای سوسیالیستی و گسترش جنبشهای
انقلابی و آزادیخواهانه در قرن بیستم که بیداری و بسط آگاهی سیاسی و اجتماعی صدها
میلیون نفر را به دنبال داشت، به ناگزیر راه و روش حکومت داری و اعمال دیکتاتوری
طبقات استثمارگر در کشورهای مختلف هم دستخوش تغییراتی شد. طبقات حاکم، نه یکباره
که به تدریج، به این نتیجه رسیدند که برای بقاء و تداوم نظام نمیشود
فقط به سرکوب نظامی و امنیتی و یا به خرافه ناسیونالیستی و مغزشویی مذهبی تکیه
کرد. بلکه باید شیوههای جدیدی برای متصل کردن شهروندان به حکومت و
مهار نارضاییها و اعتراضاتشان
یافت. بر این مبنا، نگاه حکومتها به مساله انتخابات و کارزار سیاسی و
ایدئولوژیک حول آن به طور کلی تغییر کرد. نقش رسانهها
نیز در زمینههای مختلف پر رنگتر
شد. تلاش برای روانشناسی اجتماعی، استفاده از نظرسنجیها
برای شکل دادن و جهت دادن به افکار عمومی، و تلاش برای جذب مشارکت
تودهای در پیشبرد برنامههای
ضدمردمی نظام حاکم در دستور کار رسانههای رسمی قرار گرفت. حالا دیگر هر چند سال یک
بار ستمدیدگان را با تمام قوا تشویق میکنند و وا میدارند که کسانی را از بین ستمگران برای حاکمیت بر
خود انتخاب کنند.
کل
فرایند انتخاباتی در هر کشوری یک جریان مهندسی شده است و مهندسی کردن فقط به تعیین
اینکه نام چه کسی از صندوق رای بیرون بیاید محدود نمیشود.
مهندسی کردن فقط حذف کاندیداهای «نامطلوب» توسط شورای نگهبان، اختصاص پولهای
کلان از منابع دولتی و بخش خصوصی و سپاه و سهم امام برای تبلیغات این یا آن نامزد،
مستقر کردن افراد بسیج و اطلاعات سر صندوق ها، رای دادن چند بارۀ افراد خودی با
استفاده از شناسنامههای جعلی، تهدید کارمندان و کارکنان دولت،
تطمیع افراد تحت پوشش کمیتۀ امداد در آستانۀ انتخابات، پایین آوردن موقتی قیمت
کالاهای اساسی در بازار، و یا دستکاری وزارت کشور در شمارش آراء نیست. حتی در
آزادترین انتخاباتها در
نظام های پیشرفتۀ دمکــراســی بورژوایی (مثلا در آمریکا) هم تودۀ شهروندانی
که منافع واقعی و اساسیشان در سرنگونی قهری و ریشهای
نظام ستم و استثمار است با تدابیر گوناگون جذب مکانیزم «انتخاب از بین ستمگران» میشوند.
این چیزی جز مهندسی انتخابات نیست.
شاید
زمانی که آیت الله خمینی از ضرورت برگزاری فوری رفراندم «جمهوری اسلامی آری یا
نه؟» میگفت هدفش فقط مرعوب کردن مخالفان نظام اسلامی
در داخل کشور (از جمله نیروهای کمونیست و انقلابی) و قدرت نمایی و نمایش مشروعیت
خود در سطح بین المللی بود. اما سران جمهوری اسلامی به تجربه دریافتند که انتخابات
هم مثل جنگ، یک نعمت الهی است. در ایران نتیجه هر انتخاباتی به سود یک جناح یا
ائتلاف حکومتی و به ضرر باندهای رقیب بوده است. تا به حال جناحهای
رقیب برای حفظ یا گسترش جایگاه و نفوذ خود بارها به ایجاد درگیری و تقلب و جوسازی
متوسل شدهاند و به این معنی «سلامت انتخابات» را برای
خودشان زیر سوال بردهاند. اما علیرغم همۀ این دعواها و کشمکشهای
واقعی، آنجا که مساله رابطۀ مردم (یا امت) با نظام حاکم در میان بوده همۀ جناحهای
حکومتی اعم از اصولگرا یا اصلاح طلب متفق القول بودهاند
که شرکت در انتخابات را باید به طبقات و قشرهای محکوم و محروم قالب کرد. همگی حتی
در اوج دعواها بر ضرورت «برگزاری انتخاباتی شکوهمند و گسترده» تاکید کردهاند.
چرا که اینها علیرغم رقابتها
و جدال ها، همگی مدافع و نمایندۀ یک نظام طبقاتی واحدند و انتخابات نیز ساز و کاری
برای حفاظت از همین نظام است. اتفاقی نیست که بعد از انتخابات رسوای سال 88 و
سرکوب خونین و تشدید فضای امنیتی بعد از آن، باز هم اصلاح طلبان حکومتــی بر ضرورت
حفظ و تحکیم نهاد انتخابات و راه و روش انتخاباتی در جمهوری اسلامی تاکید میگذارند.
اگر چه اخیرا بخش هایی از هیئت حاکمه طرح «حذف انتخاب مستقیم رئیس جمهور با رای
همگانی و انتقال این کار به مجلس» را پیشنهاد کردهاند
تا شاید جلو بحرانهای درونی و آشوبهای
محتمل سیاسی را بگیرند اما این طرحی قطعی نیست، به سادگی نمیتواند
اجرایی شود، و به معنی کنار گذاشتن ابزار انتخابات از سوی نظام جمهوری اسلامی هم
نیست.
شرکت
واقعی مردم در تعیین سرنوشت جامعه اما مسیری دیگر دارد و نهادها و محدوده هایی
متفاوت از انتخابات در چارچوب یک نظام واپس گرا ـ سرمایهداری
ـ مذهبی را در بر میگیرد. شرط نخست تعیین سرنوشت خود توسط توده هایی
که امروز بار ستم و استثمار سرمایهداری را بر دوش میکشند
اینست که نظام طبقاتی حاکم به واقع و به طور همه جانبه در هم شکسته شود. این فقط
یک تغییر و جا به جایی در قدرت سیاسی نیست. فقط این نیست که ادارۀ امور جاری به
افراد جدید و «با حسن نیت» که در جمهوری اسلامی مقامی و منصبی نداشتهاند
سپرده شود تا کارها را درست کنند. به معنی به قدرت رسیدن دوبارۀ جناحها
و شخصیتهای مغضوبی که زمانی خود در راس امور بودند و
حال در نتیجۀ رقابتهای درون هیئت حاکمه از قدرت بیرون رانده شدهاند
هم نیست. در هم شکستن نظام طبقاتی حاکم سه بُعد سیاست، اقتصاد و فرهنگ را در بر میگیرد.
نهادهای اقتصادی، نحوۀ تقسیم کار اجتماعی و نظام مالکیتی که بر بهره کشی از نیروی
کار کارگران و زحمتکشان و زنان جامعه استوار است باید از اساس دگرگون شود. نهادهای
دستگاه بوروکراتیک دولتی و در مرکز آن نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی باید منحل
شود. در عرصه فرهنگ نیز باید تحولات ایدئولوژیک تعیین کننده ای صورت بگیرد.
ایدئولوژی واپس گرایانه مسلط که توجیه گر اطاعت و تسلیم تودهها
و برتری یک گروه کوچک استثمارگر بر اکثریت جامعه است به زیر کشیده شود. باید
خرافات مذهبی که آموزش و پرورش و زندگی مدنی و حقوق شهروندی را در منگنه خود دارد
مورد نقد پیگیرانه و علمی قرار گیرد. باید
مردسالاری و پدرسالاری و سنتهای کهنهای که زنان به عنوان نیمی از جامعه را در
جایگاهی فرودست به بند کشیده، سرنگون شود.
بدون
همۀ اینها، یعنی بدون سازماندهی و انجام یک انقلاب اجتماعی و گام نهادن در مسیر
ساختمان سوسیالیسم، حرف از تعیین سرنوشت مردم توسط خودشان و در راستای منافع اساسی
خودشان بی پایه و پوچ خواهد بود. پیشبرد انقلاب اجتماعی در گرو سازماندهی تودههای
کارگر و زحمتکش شهر و روستا، زنان و جوانان و روشنفکران نواندیش و ترقیخواه است؛
نیازمند فداکاریهای عظیم و اتحاد آگاهانه مردم در مبارزه با
قدرت حاکم و نیز به چالش گرفتن نقاط ضعف و عقب ماندگیها
و جنبههای تاریکی است که مرتبا و به ناگزیر در صفوف
مردم و نیروهای پیشرو و راهبر انقلاب بروز میکند. در این راه طولانی و پر پیچ و خم، بخشهای
مختلف مردم به شکلهای نوین و متنوع سازمان خواهند یافت. حلقههای
ارتباط میان پیشروان و پیشاهنگان انقلاب با تودههای مردم نیز به شکلهای
نوین و متنوعی ساخته خواهد شد. این نهادهای جدید انقلابی باید در پیوند با نیروهای
حزب پیشاهنگ کمونیستی شالوده و زمینۀ ایجاد شکل متفاوت و نوینی از دولت را فراهم
کنند. در چنان شرایطی، نامزد شدن و رای دادن در انتخاباتها
معنا و مفهومی دیگر خواهد یافت. با هدف و دورنمایی متفاوت انجام خواهد شد. در چنان
شرایطی هر رای شهروندان، هر تصمیم کمیتهها و شوراهای انقلابی، هر عزل و نصبی در سطوح
مختلف قدرت سیاسی به ارادۀ تودههای آگاه واقعا در تعیین سرنوشت جامعه، اهداف
طبقۀ انقلابی و پیشروی انقلاب کمونیستی در سطح کشور و دنیا موثر خواهد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر