۱۳۹۱ اسفند ۲۸, دوشنبه

شجاعت کشف حقیقت



شجاعت کشف حقیقت
بخش دوم
بخش اول گفتار استیفن هاوکینگ دانشمند و کیهان شناس انگلیسی در مورد پیدایش کائنات که در شماره 13 «آتش» منتشر شد با این جملات پایان میگرفت که:
اگر همچنان كه من پذیرفته ام شما نیز بپذیرید كه قوانین طبیعت ثابت هستند، مدت زیادی طول نخواهد كشید كه سئوال شود پس اینجا خدا چه نقشی دارد؟ اینجاست كه بزرگترین تضاد بین علم و دین آشكار میشود. و اگر چه دیدگاههای من اخیرا خبر ساز شدهاند، این موضوع یك چالش و تضاد دیرینه است.
اینک توجه شما را به ادامۀ این گفتار جلب میکنیم:
در ماه دوازدهم سال 1707 میلادی، پاپ جان بیست و یكم چنان از اندیشۀ «قوانین طبیعت» احساس خطر كرده بود كه به آن عنوان «كفر» داد. ولی متاسفانه این كار او تغییری در قوانین طبیعت به وجود نیاورد. چند ماه بعد سقف قصر روی سر پاپ فرو ریخت. طی چند صد سال این حرف رایج بود که «قوانین طبیعت ساختۀ خدا هستند» و «اگر او بخواهد میتواند این قوانین را نقض کند.» پشتوانۀ این حرف، بینشی بود كه کرۀ زمین ما را بدون نقص و مركز جهان تصور میکرد. بر مبنای این بینش، همۀ ستارگان و سیارات مانند عقربههای ساعت بسیار دقیق به دور زمین میچرخیدند....
دیدگاه «اریستاكوس» مدتها بود كه فراموش شده بود. ولی خب، آدمها ذاتا كنجكاو هستند. عدهای مانند «گالیلهئو گالیلهئی» (گالیله) نتوانستند جلو خود را بگیرند و بار دیگر «ساعت» خدا را مورد بازبینی قرار دادند. سال 1609 بود كه نتایج به دست آمده این بار همه چیز را تغییر داد. گالیله بنیانگذار علوم مدرن به شكل امروزی آن و یكی از قهرمانان من است. او فكر میكرد ـ درست مثل من ـ که اگر با دقت زیاد و كافی به گیتی بنگریم میتوانیم بفهمیم واقعا چه خبر است. او آن چنان مصمم بود كه با ساخت عدسیهای بسیار دقیق توانست برای نخستین بار آسمان شب را با بزرگ نمایی 20 برابر مورد كاوش قرار دهد. گالیله به دقت عدسیها را داخل تلسكوپ جای داد. در خانهاش در شهر پادوا هر شب سیارۀ مشتری را با تلکسوپاش رصد کرد و به یك كشف شگفت انگیز دست یافت. سه نقطه كوچك به سیارۀ غول پیكر (مشتری) بسیار نزدیك بودند. در ابتدا فكر كرد این نقطهها باید ستارههای ضعیفی باشند ولی بعد از چند شب نگاه کردن متوجه شد كه آنها جا به جا شدهاند. سپس نقطه چهارمی ظاهر شد. گاهی یكی از آنها پشت مشتری پنهان میشد و باز دوباره نمایان میشد! گالیله فهمید كه آنها باید قمرهایی باشند كه دور سیارۀ عظیم میچرخند. دیگر مدرک محکمی در دست بود كه لااقل بعضی اجسام به دور زمین نمیچرخند. گالیله با الهام گرفتن از این كشف بر آن شد تا ثابت كند كه در حقیقت این زمین است که به دور خورشید میچرخد. تمام این مدت، حق با «اریستاكوس» بود.
اكتشافات گالیله افکار را دستخوش انقلابی کرد كه نهایتا منجر به تضعیف سلطۀ دین بر قلمرو علم شد. اما در قرن هفدهم كلیسا گالیله را مورد آزار و اذیت بسیار قرار داد. او زیركانه حرفهایی را که بر آن نام كفر گذاشته بودند پس گرفت و از اعدام گریخت. گالیله 9 سال آخر زندگیش را در حبس خانگی گذراند. این قصه را هم شنیده ایم كه او علیرغم اینکه داشت به گناهش اقرار میکرد، زیر لب میگفت: اما این زمین است كه میچرخد! طی سیصد سال بعد، با کشف فزایندۀ قوانین طبیعت، علم شروع به توضیح انواع پدیدهها کرد؛ از رعد و برق گرفته تا طوفانها و علت درخشش ستارگان. هر كشف جدید، نیاز به وجود خدا را كمرنگتر میكرد. توجه داشته باشید كه اگر برای ماه گرفتگی یا خورشید گرفتگی یک توضیح علمی داشته باشید بسیار بعید است كه به وجود خدای گرگسان در آسمان باور داشته باشید. علم، منکر دین كه همه را به قبول گزینۀ سادهتر فرا میخواند نیست اما بالاخره رازهایی باقی میماند: اگر زمین حركت میكند، آیا این خداست كه آن را حركت میدهد؟ و نهایتا، آیا این خدا است که جهان را در نقطۀ آغازی آفریده است؟
در سال 1985 من در كنفرانسی مربوط به كیهان شناسی در واتیكان رم شركت كردم. جمع دانشمندان دیداری با جان پل دوم داشتند. او به ما گفت كه مطالعۀ چگونگی كاركرد کائنات كار بسیار خوبی است اما نباید در مورد منشاء آن سئوال کنیم. چون كار خدا است. خوشحالم بگویم كه من به نوبۀ خود به این نصیحت گوش ندادم. من نمیتوانم به سادگی چراغ كنجكاویم را خاموش كنم. معتقدم كه این وظیفۀ یك كیهان شناس است كه تلاش كند منشاء كیهان را بشناسد. با این حال، فهم این موضوع آنقدر هم كه به نظر میآید مشكل نیست. به رغم تمام گوناگونیها و پیچیدگیهای جهان، مشخص شده كه برای ساخت یك جهان فقط به سه جزء نیاز داریم. بیائید تصور كنیم كه میتوانیم آنها را در نوعی «كتاب آشپزی كیهانی» لیست كنیم. خب، این سه جزء چیست؟ اولیناش ماده است. یعنی اجسامی كه جرم دارند. ماده در همۀ اطراف مان وجود دارد، از زمین زیر پای مان تا اجسام فضاهای خارجی مثل غبار، صخرهها، مایعات، ابرهای عظیم گاز و مارپیچهای عظیم ستارگان كه هر كدام شامل میلیاردها خورشید هستند كه در فواصل غیر قابل تصور پراكنده شدهاند. دومین جزئی كه بدان نیاز داریم انرژی است. همۀ ما میدانیم انرژی چیست حتی اگر هیچ وقت در مورد این مساله فکر نکرده باشیم. انرژی چیزی است كه همه روزه با آن مواجه میشویم. به خورشید نگاه كنید تا آن را روی صورتتان احساس كنید. این انرژیای است كه توسط ستارهای در فاصلۀ 93 میلیون مایلی ما تولید میشود. انرژی در جهان منتشر میشود. انرژی فرایندهایی را پیش میبرد كه كیهان را مكانی پویا با تغییرات همیشگی و نامحدود تبدیل كرده است. پس تا اینجا ما ماده و انرژی را داریم. جزء سومی كه برای ساخت یك جهان به آن نیاز داریم فضا است. فضای خیلی زیاد. شما میتوانید صفات زیادی را به گیتی نسبت دهید: مهیب، زیبا، خشن و ... اما یك صفت را نمیتوانید به کار ببرید. نمیتوانید بگویید که کائنات مكانی تنگ است. به هر طرف كه بنگریم فضا میبینیم و باز هم فضا. فضایی كه در همۀ جهات كشیده شده است. فقط كافی است كه سرتان را بچرخانید. پس این همه ماده، انرژی و فضا از كجا آمدهاند؟ درست تا قرن بیستم، ما هیچ جوابی نداشتیم. جواب از اندیشۀ یك فرد بیرون آمد، او احتمالا برجسته ترین دانشمندی است كه تا به حال دنیا به خود دیده است. اسمش آلبرت اینشتین بود. متاسفانه من هرگز او را ندیدم چون وقتی كه او مرد فقط 13 سال داشتم. اینشتین به كشفی شگرف دست یافت: اینکه دو جزئی كه برای ساخت جهان مورد نیاز بودند یعنی ماده و انرژی، در اصل یك چیز هستند. یا اگر مایلید میتوان گفت که دو روی یك سكهاند. معادلۀ مشهور 2mc=e او به زبانی ساده بیان میكند كه جرم نوعی انرژی است و بالعكس. بنابراین ما به جای سه جزء حالا میتوانیم بگوئیم كه جهان فقط شامل دو جزء است یعنی انرژی و فضا.
خب، این همه انرژی و فضا از كجا آمده است؟ پاسخ این سوال پس از دههها تلاش توسط دانشمندان پیدا شد: فضا و انرژی به صورت خود به خودی در رخدادی كه هم اكنون به آن «بیگبنگ» میگوئیم به وجود آمد. در زمان بیگبنگ (مهبانگ یا انفجار بزرگ) كل جهان كه مملو از انرژی بود، به همراه فضا، پا به عرصۀ وجود نهاد. همۀ آنها مانند بادكنكی كه دارد باد میشود، متورم شدند. خب، این همه انرژی و فضا از كجا آمد؟ چگونه كائناتی سرشار از انرژی و فضایی با وسعت هولناك با هر آنچه كه در آن است به سادگی از هیچ پدید آمدند؟ برای عدهای اینجا همان نقطهای است كه خدا دوباره به صحنه باز میگرد. میگویند: این خدا بود كه انرژی و فضا را خلق كرد. میگویند بیگ بنگ لحظۀ آفرینش بود. اما علم قصۀ دیگری تعریف میكند. با وجود اینکه ممکنست به خطر بیفتم و احتمالا در آینده مشكلاتی برایم به وجود بیاید، فكر میكنم فهم ما میتواند فراتر از پدیدههای طبیعیای برود كه وایكینگها را میترساند. ما میتوانیم از تقارن زیبای ماده و انرژی كه توسط اینشتین كشف شد، فراتر برویم. ما میتوانیم قوانین طبیعت را به منظور فهمیدن ابتداییترین خاستگاه پیدایش كائنات به كار ببندیم و بفهمیم كه آیا وجود خدا تنها راه توضیح پیدایش جهان است یا نه؟ حالا بعد از یك عمر كار علمی میبینم كه در واقع میتوان كل جهان را رایگان به دست آورد. 
ادامه دارد....
 مترجم وریا کریمی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر