صدقه های «سوسیالیستی» هوگو چاوز
هوگو چاوز مرد. احمدی نژاد
شیون کرد. خبر مرگ چاوز (که چندان هم دور از انتظار نبود) چند روزی رسانههای
جهان را پر کرد. بین دولتمردان ایران دعوا بر سر این بود که میشود
چاوز را با حزب الله مقایسه کرد و آیا او جزء رکابداران «امام زمان» خواهد بود یا
نه. سیاستمداران آمریکا به طور رسمی و غیر رسمی به بدنمایی چاوز پرداختند. در
سراسر دنیا هم مردمی که از امپریالیسم آمریکا نفرت دارند میپرسند
که کارنامۀ چاوز چه بود و آیا مدل «انقلاب بولیواری» چاوز گزینۀ نوینی برای خلاصی
از امپریالیسم است؟
در جنبش چپ ایران (که البته
از مرده پرستی شیعه وار هم در امان نیست) مقاله هایی در مدح چاوز نگاشته شد و برخی نظام
حاکم بر کشور ونزوئلا را سوسیالیستی یا حاوی جنبههای
قدرتمند سوسیالیستی قلمداد کردند.
در سراسر قرن بیستم اقتصاد
ونزوئلا در سلطه آمریکا بود. آمریکا از هیئت حاکمه ونزوئلا که نمایندۀ مالکان
اراضی کشاورزی و صاحبان صنایع و بانکداران بودند حمایت میکرد.
نفت عامل اصلی این حمایت بود. ونزوئلا یکی از تولید کنندگان اصلی نفت جهان شد و
کمپانیهای نفتی آمریکا در صنعت نفت
این کشور شدیدا درگیر بودند. سیاست سفت کردن کمربندها که در سال 1989 توسط صندوق
بین المللی پول به
ونزوئلا تحمیل شد مردم را به اعتراض به خیابان کشید و بیش از سه هزار نفر در سرکوبها
کشته شدند.
هوگو
چاوز محصول دوران جدیدی بود که بعد از خاتمۀ جنگ سرد و به هم خوردن ناگزیر روابط و
بندهای قدیمی سلطه آمریکا بر آمریکای لاتین شکل گرفت. او به عنوان یک افسر جوان
ارتش نخست قصد کودتای نظامی داشت که شکست خورد. به همین خاطر نامش بر سر زبانها
افتاد. سپس در انتخابات ریاست جمهوری سال 1998 شرکت کرد و با شعارهای پوپولیستی و
ناسیونالیستی که علیه فقر و سلطه خارجی میداد به پیروزی رسید. در کشوری که غرق فساد بود و تحت سلطۀ
امپریالیسم، از ملی کردن صنعت نفت و تقسیم درآمد نفتی در بین تهیدستان گفت و پایه
گرفت. امپریالیسم آمریکا سیاستهای چاوز را بر نتابید و به اشکال مختلف برای ساختن و حمایت
از اپوزیسیون ضد چاوز تلاش کرد. در مقابل، گفتار «ضد آمریکایی» چاوز هم تندتر شد و
با قطبی کردن جامعه حول «مبارزه یا همراهی با دشمن خارجی» موقعیت خود را محکمتر
کرد. تبلیغ مرکزی چاوز این شد که هر کس با حکومت من مخالف است نوکر آمریکاست. هم
زمان چاوز برای محکم کردن بندهایش با نیروهای امپریالیستی و مرتجعِ دیگر در سطح
بین المللی تلاش کرد. قراردادهای متنوعی با روسیه و چین و برخی
کشورهای اروپایی بست. مجیز رژیم ضدمردمی اسلامی در ایران را گفت و امتیاز گرفت. در
آغوش کاسترو از «سوسیالیسم» گفت و به ایران که رسید به زیارت امام رضا رفت.
بخشی
از نیروها و شخصیتها، در آمریکا و دیگر کشورها که خود را چپ و ترقیخواه و
ضدامپریالیست میخواندند اما به واقع از مدتها پیش
امید خود به برپایی انقلاب سوسیالیستی واقعی و پیشبرد انقلاب جهانی کمونیستی را از
دست داده بودند به تجربه ونزوئلا و چاوز به عنوان یک راه آلترناتیو نگاه کردند.
«سوسیالیسم چاوزی» را تبلیغ کردند. مداخلات و توطئه گری امپریالیسم آمریکا در
ونزوئلا را دلیلی بر حقانیت و درستی راه چاوز دانستند. مسلما آمریکا حق ندارد در
سرنوشت مردم ونزوئلا (و هیچ کجای دیگر) دخالت کند. ولی راه چارۀ مردم هیچ کجای
دنیا هم آدمها و سیاست هایی مثل هوگو چاوز
نیست. دفاع بخشی از نیروهای «چپ» (عمدتا از صفوف رویزیونیستهای
سابقا طرفدار شوروی و بعضی از ترتسکیست ها) از «سوسیالیسم» چاوز در درجۀ اول
نشانگر دید نازل و نادرست آنها از سوسیالیسم است. در دوران حکومت چاوز بخشی از درآمد
هنگفت نفت برای بهبود وضعیت بهداشت و درمان مردم اختصاص یافت و برنامههای
مبارزه با بیسوادی پیش رفت. حالا طرفداران بین المللی
چاوز این سیاستهای بسیار محدود (و موقتی) دولت رفاهی و ارائه خدمات
اجتماعی در ونزوئلا را (که حتی به گرد پای سیاستهای
رفاهی دولتهای امپریالیستی فرانسه و آلمان هم نمیرسد
اما با ژستهای پوپولیستی همراه است) به عنوان سوسیالیسم معرفی میکنند.
ولی چاوز که نه انقلابی بود و نه سوسیالیست، به لحاظ اقتصادی ونزوئلا را از زنجیره
تقسیم کار ستمگرانه جهانی جدا نکرد (اقتصاد ونزوئلا کماکان و شدیدا وابسته به
صادرات نفت است و نوسانهای قیمت آن و تورمهای ناشی از این اقتصاد تک محصولی و کماکان تحت سلطه
امپریالیسم). ونزوئلا برای تامین غذای خود کماکان وابسته به بازار جهانی است که
تحت سلطۀ مجتمعهای کشاورزی تجاری امپریالیستی قرار دارد. تحت حکومت چاوز
نظام مالکیت تغییر نکرده، نه زمینداران ثروتمند خلع مالکیت شدهاند،
نه زاغهها برچیده شده، نه با سنتهای
عقب مانده که زنان را تحقیر و وابسته میکنند مبارزه شده است.
در
واقعیت، «انقلاب بولیواری» چاوز که اساس نظام سرمایهداری
را دست نخورده باقی میگذارد فقط میتواند به بازتولید ستم و استثمار منجر شود. نه فقط تئوری
علمی مارکسیستی، که تجربه نیز بارها نشان داده عمر اصلاحات در این نوع نظامها
موقتی است و امتیازهای رفاهی نیز به شکل گرفتن قشری محدود میانجامد
که عملا نقش پایگاه سیاسی و هوراکش در رقابتهای
جناحی را بازی میکنند. دوران هیجانات و ماتمها
گذرا خواهد بود و نظام سرمایهداری حاکم بر ونزوئلا نیز دندانهای
تیز خود را به تودههای مردم نشان خواهد داد. واقعیت اینست که نظام جهانی
سرمایهداری به یکی دو کشور، یکی دو سیاستمدار بد ذات و خشن، یکی
دو جنگ مداخله جویانه و سلطه گرانه محدود نمیشود.
امپریالیسم یک اقتصاد جامع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جهانی است که برای
خلاصی از آن دگرگونیهای ریشهای عظیم زیربنایی و روبنایی لازم است.
پونه
میرفخرایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر