۱۳۹۲ شهریور ۳۰, شنبه

واقعیت کمونیسم چیست؟


واقعیت کمونیسم چیست؟

قهر و سرکوب در سوسیالیسم (نگاهی به شورش کرونشتات)

«آتش»

اگر نیروهایی علیه انقلاب کمونیستی سلاح به دست بگیرند و بخواهند یک دولت واقعا سوسیالیستی را سرنگون کنند چه عکس العملی باید نشان داد؟ آیا دولت و نهادهای گوناگونی که قدرت مردم را نمایندگی میکنند دست روی دست میگذارند و برای جلوگیری از خشونت، در مقابل آنها کوتاه میآیند؟ آیا پیروی از «اصل عدم خشونت» تحت هر شرایطی شدنی است؟ آیا اگر در صف حمله کنندگان مسلح به دولت سوسیالیستی گروهی از کارگران و زحمتکشان هم حضور داشتند به ارادۀ خود میتوان از درگیری اجتناب کرد و در مقابل گلوله به بحث اقناعی پرداخت؟ نه! 

اگر چنین کنیم دفاع از موجودیت انقلاب و دستاوردهای آن که در مرکزش قدرت سیاسی انقلابی قرار دارد را زیر پا گذاشته ایم .

به همین علت ساده است که در قانون اساسی کشورهای سوسیالیستی شوروی و چین که در قرن گذشته وجود داشتند مرز مشخصی میان آزادیهای سیاسی ـ اجتماعی، حقوق مدنی و شهروندی با فعالیت مسلحانه علیه دولت انقلابی ترسیم شده بود. یا امروز در نسخۀ پیش نویس «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی در آمریکای شمالی» که به وسیلۀ حزب کمونیست انقلابی آمریکا تدوین شده چنین میخوانیم:

«ابراز مخالفت با این جمهوری و قانون اساسی و حکومتش، که این شامل حمایت از الغای همین جمهوری و جایگزین کردن آن با نوع دیگری از جامعه و شکل دیگری از حکومت هم هست، نباید ممنوع شود. بر عکس، این ابراز مخالفت باید مجاز شمرده شود و از آن حفاظت شود؛ مگر اینکه چنین ابراز مخالفتی ماموریت یا توطئهای فعال و در حال ارتکاب باشد؛

یا حمایت مستقیم از اقداماتی قهرآمیز علیه حکومت یا اعضای حکومت و سایر بخشهای آن باشد که دفاع ازخود محسوب نمیشود؛

یا اعمال دیگری باشد که قانون را زیر پا میگذارد. (اما تکرار میکنیم که ابراز مخالفت با این جمهوری و حکومتش، یا حمایت صرف از جایگزینی آن توسط شکل دیگری از جامعه و حکومت را نباید زیر پا گذاشتن قانون اعلام کرد و به آن چنین برخوردی داشت.)»

یکی از وقایع قرن بیستم که روایت و تحلیل از آن باعث بحث و مشاجره در صفوف کمونیستها و آنارشیستها و چپها است و تاریخ نگاران بورژوا نیز برای ترسیم چهرهای خونریز از کمونیستها به آن رجوع میکنند شورش کرونشتات است. شورشی که در سال 1921 در شوروی سوسیالیستی دوران لنین بر پا شد و حکومت انقلابی سرکوبش کرد. آنارشیستها، آنارکو سندیکالیستها، سوسیال دمکراتها میگویند که تودههای کارگر و دهقان در شهر کرونشتات به خاطر خواستههایی عادلانه و مشخصا آزادیهای سیاسی و حق حاکمیت شورای شهر (مستقل از حکومت بلشویک ها) به پا خاستند. شورشیان بر این باور بودند که بلشویکها قدرت انحصاری و استبدادی خود را برقرار کرده و به انقلاب اکتبر خیانت کردهاند بنابراین باید از قدرت به زیر کشیده شوند. در برابر این حرکت، بلشویکها ارتش خود را به محل اعزام کردند و کشتاری خونین به راه انداختند و شورش را به شکست کشاندند. میگویند این نخستین نشانۀ عقبگرد انقلاب اکتبر بود و ماهیت و اهداف ضدمردمی کمونیستهای بلشویک را آشکار میکرد. آیا این تصویری واقعی و دقیق از شورش کرونشتات است؟

کرونشتات جزیرهای در خلیج فنلاند در نزدیکی پتروگراد بود که نیروی دریایی روسیه در آنجا پایگاه داشت. ملوانان مبارز کرونشتات که بلشویکها و آنارشیستها و سوسیال رولوسیونرها در میانشان نفوذ زیادی داشتند در جریان انقلاب اکتبر 1917 بسیار رادیکال ظاهر شدند. در ماه جولای، گروههایی از آنان مسلح به خیابان آمدند و شعار سرنگونی فوری حکومت موقت بورژوایی سر دادند.

بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اکتبر، جنگ داخلی و کمبود محصولات غذایی و گرسنگی و بحران فرا رسید. نیاز به رهبری و پیگیری در جنگ با نیروهای مسلح مرتجع و حامیان امپریالیست آنها که در چندین جبهه جریان داشت باعث شد که متعهدترین و رادیکال ترین افراد از حزب بلشویک و شوراهای انقلابی و مراکز مبارزاتی سراسر کشور زیر پرچم ارتش سرخ به جبههها روان شوند. نهادهای قدرت سیاسی در مراکز شهری از این افراد خالی شد. بسیاری از آنان خیلی زود در آن جنگ خونین جان باختند. به همین علت، هستههای مرکزی انقلابی که رادیکال ترین کارگران و سربازان را در خود جای داده بود لطمه خورد و فرصتی برای پرورش و جایگزینی این نیرو هم نبود.

جنگ به معنی گسترش وخامت شرایط اقتصادی کشور هم بود و این با خود نارضایتی بخشی از تودهها را به همراه داشت. آنان که ناآگاه بودند و نیز فرصت طلبانی که دل خوشی از حزب کمونیست نداشتند، حکومت را آماج حمله قرار میدادند. در غیاب مبارزان آگاه و شناخته شدهای که از اعتماد مردم محلی برخوردار بودند، این نارضایتی حادتر میشد و گاه به رویارویی مستقیم بخشی از مردم با مقامات و ماموران دولت انقلابی میانجامید. یکی از ملزومات ادامۀ جنگ مرگ و زندگی با ارتشهای موتلف مرتجع و امپریالیستی، تامین خوراک ارتش سرخ بود. در آن روزهای «کمونیسم جنگی»، گرفتن محصول غله دهقانان توسط دولت و واحدهای ارتش انقلابی الزام آور شد. اگر کسانی محصول خود را در انبارهای مخفی نگهداری میکردند توسط واحدهای ویژه دولت و ارتش شناسایی میشدند و محصولشان به زور گرفته میشد. همۀ اینها به نارضایتی در صفوف پُر شمار دهقانان میانه حال دامن زد. فقط در ماه فوریه 1921 بیش از صد شورش دهقانی انجام شد. حمل و نقل در نتیجۀ جنگ مختل شده بود بنابراین آن دهقانانی که مازاد تولید داشتند به راحتی نمیتوانستند محصول خود را به بازارها بفرستند. صنایع از کار افتاده بود بنابراین شهرها نیز نمیتوانستند ما به ازای محصولات کشاورزی را به روستاها برگردانند. از مجموع تولید صنایع و معادن روسیه نسبت به دوران قبل از جنگ جهانی اول 08 درصد کاسته شده بود. سربازان شوروی را عمدتا روستاییان تشکیل میدادند و فرزندان همین دهقانان بحران زده بودند. یکی از ملوانان کرونشتات که به ضدیت با حکومت سوسیالیستی گرویده بود بعدها در خاطرات خود اشاره کرد که «همان اوایل جنگ وقتی که به روستای خود برگشتم، والدین و بستگانم به من گفتند ببین این حکومتیها همه چیزمان را گرفتهاند و دشمن ما هستند. پس تو چرا سرباز دشمنان ما شده ای؟ این طور شد که راه خود را عوض کردم.» و این نه فقط یک مورد، بلکه یک پدیدۀ فراگیر بود.

تحت چنان شرایطی، ترکیب شوراهای کارگران ـ سربازان در کرونشتات و نیز شوراهای کارگری پتروگراد تغییر پیدا کرد. جای نیروهای جان باخته در جنگ و یا حاضر در جبههها را نیروهای تازه نفس و تازه کاری که از مناطق روستایی آمده بودند گرفتند. به یک معنی کرونشتات در سال 1921 از نظر سیاسی و ایدئولوژیک کرونشتات سال 1917 نبود. جو عمومی شهر علیه بلشویکها چرخش کرده بود. درست در آستانۀ غلبه ارتش سرخ بر نیروهای مرتجع، موج جدیدی از مقاومت و اعتصابات علیه حکومت سوسیالیستی در پتروگراد به پاخاست؛ چرا که جیرۀ نان طی یک هفته به یک سوم تقلیل پیدا کرده بود. نارضایتیها و درکهای نادرست در مورد چرایی و چگونگی حل این مشکلات در میان جناحهای حزب بازتاب یافت و مخالفتها در صفوف آن بالا گرفت. نیروهای آنارشیست و سوسیال رولوسیونرها نام این شرایط را «انقلاب سوم روسیه» گذاشتند که این بار قرار بود برای رفع گرسنگی و بحران و مصائب جنگ داخلی، حکومت بلشویکها را به زیر کشد.

حزب کمونیست و مشخصا رهبر آن لنین، سه راهکار هم زمان را برای عبور از این بحران جلو گذاشت: یکم، نفس تازه کردن ارتش سرخ در جبههها از طریق دست کشیدن از بعضی مناطق در غرب که این شامل فنلاند، کشورهای بالتیک و لهستان میشد. یعنی مناطقی که نیروهای ضدکمونیست در آنجا قدرت داشتند و ایستادگی میکردند. دوم، عقب نشستن از «کمونیسم جنگی» و مشخصا برداشتن فشار از روی دهقانان و کنار گذاشتن سیاست مصادرۀ محصول. سوم، دفاع با تمام قوا و به هر وسیلۀ ممکن از انقلاب و موجودیت دولت سوسیالیستی. دفاع از انقلاب و موجودیت دولت سوسیالیستی به فرونشاندن شورش کرونشتات و باز پس گیری شهر توسط ارتش سرخ گره خورد. جنگی دشوار آغاز شد. دشوار نه فقط از نظر نظامی بلکه به لحاظ سیاسی و روحی. سربازان انقلابی باید به روی شهری که از نمادهای انقلاب اکتبر بود شلیک میکردند. نیرویی که دولت برای این جنگ اعزام کرد در مجموع به 30 هزار نفر رسید. نیروهای مسلح مستقر در کرونشتات 18 هزار نفر بودند. ارتش سرخ برای رسیدن به شهر باید کشته میدادند تا از روی خلیج یخ زده عبور کنند. مرگبارترین صحنههای جنگ در همین مسیر رخ داد. در بعضی منابع صحبت از هزاران کشته از جانب نیروهای دولتی در این مسیر شده است. این نبردهای خونین اولیه، آنتاگونیسم میان طرفین جنگ را تشدید کرد. طبق آمار رسمی، تعداد کشته شدگان ارتش سرخ در جریان جنگ درون شهر بیش از 500 نفر بود و از شورشیان 1000 نفر کشته شدند.

بعد از تسخیر کرونشتات، دولت انقلابی اسناد و شواهدی دال بر مداخلۀ نیروهای مرتجع متخاصم و مشخصا امپریالیسم فرانسه در شورش کرونشتات ارائه داد. جانبداری محافل بورژوایی روس و قدرتهای اروپایی از شورشیان شکست خوردۀ کرونشتات و تبلیغاتی که بعدا در مورد این جنگ خونین به راه انداختند نیز نشانهای از همسویی و همکاری آنها با شورشیان معرفی شد. اما تضادهایی که در شکلگیری شورش کرونشتات و سرکوب آن نقش بازی کرد متنوعتر و پیچیدهتر از این بود که گروهی از رهبران کرونشتات طبق طرح نظامی امپریالیستها و مرتجعین دست به اقدام زده باشند و گروهی فریب خورده هم از آنان دنباله روی کرده باشند. در پشت صحنههای تراژیک کرونشتات که با توطئه گریهای نیروهای سفید در حاشیه و هیاهوی بورژوازی بینالمللی همراه بود باید به دنبال عواملی گشت که امر بقاء یک انقلاب اجتماعی را رقم میزند و اتخاذ تصمیمات عاجل و سیاستهای قاطع را به نیروی پیشاهنگ کمونیست تحمیل میکند. جنگ داخلی با بورژوازی و زمینداران مرتجع داخلی و کشورهای امپریالیستی حامی آنها واقعۀ عظیم و دردناکی بود که سیاست و اقتصاد و فرهنگ کشور نوبنیاد سوسیالیستی را دستخوش بحران کرد و تا آستانۀ فروپاشی پیش برد. در این میان دیدگاهها و روشها و منافع طبقاتی خرده بورژوایی نیز که در جریانات آنارشیستی و آنارکوسندیکالیستی تبلور یافته بود و درکی عجولانه، غیر دیالکتیکی و غیر واقعی از فرایند انقلاب اجتماعی داشت نیز تاثیرات مخرب و مرگبار خود را در این مسیر ظاهر کرد. گرایش گریز از مرکز آنارشیستی، ضرورت انضباط و همراهی و اتحاد با دیکتاتوری پرولتاریا برای پیروزی در جنگ مرگ و زندگی را درک نمیکرد و آن را بر نمیتابید. آنان که با درکی کودکانه خواهان حل همه تضادها و تمایزات طبقاتی و اجتماعی یک شبه و به یک ضربت بودند، صدور فرامین دولتی و تاکید بر سانترالیسم و حتی انجام عقب نشینیهای تاکتیکی دولت سوسیالیستی در جبهههای غرب را «خیانت به آرمانهای انقلاب 1917» قلمداد میکردند. آنتاگونیسم و شیوههای قهرآمیزی که در جریان جنگ بیرحمانۀ داخلی به اوج خود رسیده بود به سراسر جامعه و به روابط بین نیروهای مختلف طبقاتی (که این شامل بخشهای مختلف مردم هم میشد) سرایت میکرد. میدان لازم برای خویشتنداری و اقناع و تعامل، نه فقط برای حزب بلشویک و دولت سوسیالیستی که برای کلیه نیروهای سیاسی تنگتر میشد. در منگنۀ چنین شرایطی بود که ادامۀ شورش کرونشتات و تضعیف دولت سوسیالیستی در جبهۀ غرب از نظر عینی در خدمت پیروزی ارتشهای مرتجع ضدانقلابی قرار میگرفت. حتی اگر شورشیان کرونشتات که بدون شک بخشی از تودههای مردم را هم شامل میشدند به پیروزی میرسیدند، نیرویی که میتوانست از آن پیروزی استفاده کند و قدرت سیاسی بلشویکها را سرنگون و قدرت سیاسی خود را بر پا کند، طبقات سرنگون شدۀ سرمایهدار و زمیندار در انقلاب اکتبر  1917 بودند. چرخ تاریخ را نمیتوان به عقب برگرداند. به این معنی کرونشتات باید اتفاق میافتاد تا به قول لنین «واقعیت را مثل آذرخشی در برابر چشم ما روشن کند» و تداخل گرایشهای طبقاتی مختلف و پیچیدگی تضادها و مبارزات طبقاتی در دوران سوسیالیسم را به طبقۀ جهانی ما گوشزد کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر