تنها
آن بالا، معلق این پایین
(گفت و شنود با دو کارگر افغان)
حمید ـ امید
به نظر خسته نمیآید. خوش رو است و خیلی راحت سر صحبت را با این و آن باز میکند. بقیه اما بی حوصلهاند و کم حرف.
معلوم است که هرکس به فکر بدبختیهای خودش است.
ـ شما هزاره هستید؟ مال کدام
ولایت هستید؟
بله هزاره ام. ولایتمان دوردست
است. شرق افغانستان.
ـ همین جا کار میکنید؟
نه. حالا باید برگردم کارگاه.
اینجا فامیل دارم؛ آمدم بهشان سر بزنم.
ـ کارگاه ساختمانی؟
بله. هتل میسازند.
ـ زیربنایش زیاد است؟
نه. ولی طبقاتش زیاد است.
ـ چند وقت است ایران هستید؟
ده سال. شهرهای مختلف بودهام. بیشتر استان مرکزی و شمال.
ـ مازندران؟
بله. سنگان. اطراف نوشهر.
ـ یعنی منطقه جنگلی.
بله. ولی آب و هوایش اصلا خوب
نبود. تابستان آنجا بودیم که گرم بود و رطوبت داشت. بدتر از همه پشۀ دراکولا بود
که شبها همه جا بودند و حمله میکردند. ما هم که هیچ وسیلهای نداشتیم. نیششان مثل این بود که یک سیخ داغ در دستت فرو کرده باشند. مجبور بودیم با آب و
صابون 20 دقیقه محل نیش را بشوییم تا سوزش رفع شود.
ـ خیلی از افغانیها در کار ساختمانی مهارت دارند. در گچ بری، در سنگ کردن
نمای ساختمانها. اینها را کجا یاد گرفتهاند ؟
همینجا در ایران. وقتی میرسند اینجا و کنار افغانیهای دیگر کار میکنند تلاش میکنند خوب و زود
یاد بگیرند. تا بتوانند زود به زود کار پیدا کنند و بیکار نمانند.
ـ الان خودتان چکار میکنید؟
من جرثقیل کار میکنم. جرثقیل بلند. خطرناک است ولی بد نیست. همیشه برایم کار پیدا میشود. میدانید دو نوع جرثقیل است. یکی که من
رویش کار میکنم وسط کارگاه نصب میشود. و جرثقیلهای کوتاه هم هست
که کنار ساختمان کار میگذارند.
ـ خیلی دقت لازم دارد؟
بله. چشم دائما باید فعال
باشد. دست دائما باید فعال باشد. مغز دائما باید فعال باشد.
ـ چند ساعت در روز؟
از 7 صبح تا 5 بعد از ظهر. که
یک ساعت و نیم هم وقت ناهار داریم. میشود 8 ساعت و نیم
کار. ولی برایم 8 ساعت حساب میکنند!
ـ چند نفر روی جرثقیل کار میکنید؟
تنها هستم. همین تنها بودن آن
بالا بیشتر از هر چیز خسته میکند. بیشتر وقتها صبحانه را با خودم میبرم آن بالا. ولی
معمولا آنجا که رسیده ام یادم رفته یا فرصت نکرده ام چیزی بخورم. خشک شده و دور
ریختهام. ولی کار روی جرثقیلهای کوتاهتر معمولا با دو نفر انجام میشود. یعنی راننده یک کمک هم دارد.
ـ برای این که کارتان پر خطر
است دستمزدتان با بقیه کارگرهای کارگاه فرق میکند؟
نه. همان اندازه است.
ـ وضع افغانستان چطور است؟
کار پیدا نمیشود. پولش تا اندازهای قویتر از قبل شده اما در بیشتر کشور
بیکاری است. اگر کار بود افغانیها همان جا میماندند.
ـ منطقه شما کشاورزی است؟
بله. ولی کار کشاورزی هم کم
شده.
ـ وضع کابل چطور است؟ بیشتر از
جاهای دیگر کار پیدا میشود؟
ساختمان سازی زیاد شده. ولی
بیکار در سراسر افغانستان خیلی زیاد است و کارهایی که در کابل هست کفاف نمیدهد.
ـ هزارهها دری حرف میزنند. شما پشتو هم بلدید؟
بله. میدانید بیشتر زمینهای حاصلخیز در
اختیار پشتون هاست. قدرت دارند. ما هزارهها وضع مان
مثل کردها در جمهوری اسلامی است.
ـ این جا اذیتتان میکنند؟ مثل این که
دوباره فشار گذاشتهاند که افغانیها باید برگردند؟
فشار که همیشه بوده. همین
دیروز آمدند و نزدیک خودمان یکی را گرفتند و بردند که برش گردانند افغانستان. ولی
برای کسانی که خانه دارند یا در کارگاههای بزرگ
هستند چیز تازهای اتفاق نیفتاده. بیشتر، کسانی که
جای ماندن درست و حسابی ندارند و در ترمینالها میگردند و میخوابند گرفتار میشوند.
ـ خودتان اجازه اقامت دارید؟
بله. من مدرک دارم. البته مدتی
از تاریخش گذشته است و تازه فهمیدم. رفتم به دفتری که این اجازهها را تمدید میکنند، مسئولش که
دید تاریخ مدرکم گذشته، گفت 7 میلیون تومان بده تا برایت تمدیدش کنم! من هم آمدم
بیرون و فعلا با همان میگردم.
ـ گرفتاری اصلیتان چیست؟
تنهایی. دلم میگیرد. از صبح تا عصر حتی با یک نفر هم حرف نمیزنم. آن بالا مینشینم و همه حواسم
به کار است. اگر بعد از کار فرصتی پیدا شد 3 ساعته خودم را میرسانم اینجا پیش فامیل هایم و چند ساعتی پیششان میمانم تا دلم باز شود. آخر شب یا
نیمه شب هم دوباره 3 ساعته خودم را میرسانم کارگاه تا 7
صبح دوباره روی جرثقیل باشم.
ـ موفق باشید. شاید دوباره که
اینجا سر زدید باز همدیگر را دیدیم. n
ــــــــــــــــــــــــ
دوست جدیدم حدود 18 ماه میشود که از طریق مرز زمینی به شکل غیر قانونی وارد ایران شده، به دنبال کار و
درآمد بهتر. حالا کاری سخت و توان فرسا نصیبش شده مثل صدها هزار نفر دیگر. او کارگر
تخریب ساختمانهای فرسوده است، با ابزار ابتدایی
(پتک، کلنگ ، تیشه، طناب) و البته از پس انجام این کار بر میآید چون هنوز جسمی جوان و مساعد کار دشوار دارد.
ـ از کدام منطقه هستی؟
یکی از روستاهای میمنه؛ ولایت
فاریاب. شمال افغانستان است.
ـ میمنه شهر بزرگی باید باشد.
امکانات چه دارد؟ آب و برق و گاز دارید؟ وضع جادهها چطور است؟
برای برق از ژنراتور استفاده
میکنیم. آب را از رودخانه میگیریم و گاز هم از سیلندر استفاده میکنیم. از
روستای ما تا جاده آسفالته یک ساعت راه است.
ـ منبع درآمد خانوارها از
چیست؟
کشاورزی:
ـ کشت خشخاش؟
نه. دیگر خشخاش کاشتن صرف
ندارد. در منطقه ما مردم بیشتر انگور میکارند. چون
دولت محصول را گرانتر از خشخاش میخرد و برای کشاورزان صرف دارد.
ـ شما چرا با این همه دردسر
آمدید اینجا؟
آنجا باید میرفتم خدمت سربازی. تازه اینجا کار بیشتر است.
ـ الان از معمار چقدر دستمزد
میگیری؟
روزی 40 هزار تومان.
ـ کم نیست؟
چرا.
ـ در این مدت کسی به تو گیر
نداده؟
فعلا که نه.
ـ چرا پاسپورت نگرفتی؟
سرباز فراریم. تازه اگر نبودم
هم خیلی گران در میآید. به پول اینجا
حدود 400 هزار تومان.
ـ در میمنه کار پیدا نمیشود؟
چرا هست. اما آنجا 4 تا پنج
ماه برف میآید. نروژیها آنجا هستند و ایستگاههای برق زیادی زدهاند . از تاجیکستان هم برق میآورند. اما در این
بخش برای امثال من که تخصص و سواد نداریم کار نیست.
ـ در روستای شما مدرسه هم هست؟
مدرسهای بود اما زمانی که طالبان سر کار آمد دیگر کسی مدرسه نرفت. بعد از طالبان
هم دیگر مدرسهای وجود ندارد. مردم هم دیگر عادت
کردهاند .
ـ ازدواج هم کردی؟
برای عید که رفتم، میروم به پدرم میگویم برایم زن
بگیرد.
ـ آنجا دوست دختر نداری؟
نمیشود دوست دختر داشت. یعنی رسم نیست.
ـ پس چطور باید همدیگر را
شناخت و فهمید؟
:پدر و مادر و فامیل خودشان یک
دختر خوب انتخاب میکنند.
ـ اگر آن دختر نخواهد چه؟
چرا. او هم قبول میکند. آنجا همه همین طور ازدواج میکنند.
ـ کابل هم رفته اید؟
3 ماه آنجا کار کردم.
ـ رابطه دخترها و پسرها در
کابل چطور است؟
خیلی تفاوت دارد. شهر بزرگ است
و جمعیت زیاد. آنجا دختر و پسر میتوانند با هم دوست
شوند.
ـ وضعیت حجاب چطور؟
کابل مثل همینجاست.
ـ مردم نظرشان راجع به طالبان
و غربیها چیست؟
هر موقع افراد طالبان پیدایشان
میشود، سریع به نیروهای دولت خبر میدهند. آنها هم شبانه دست به کار میشوند و این افراد را محاصره میکنند.
ـ نیروهای غربی چه؟
نه. مردم از غربیها بدشان میآید. اما حالا کرزی دارد غربیها را بیرون میکند. ارتش
افغانستان خودش دارد همه کارها را انجام میدهد.
ـ مگر کرزی خودش طرفدار غربیها نیست؟
چرا. اما با آنها فرق دارد. به هر حال افغانیست!
ـ خب افغانی باشد. مگر همین
غربیها او را سر کار نیاوردند؟ مگر
قراردادها را با همین دولت نمیبندند و ازش حمایت
نمیکنند؟
درست است. اما مهم است که
بیگانه بالای سرمان نباشد. کارها دست افغانی باشد. گپ را بگذاریم برای بعد، معمار
الان میآید و میگوید چرا کار نمیکنید!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر